اصالت جان اشتاین بک نویسنده موشها و آدمهابه عنوان یک نویسنده ناتورالیست در همه آثارش نمودپیدا میکند در تمامی بخشهای کتاب توصیف زیبای طبیعت به چشم میخورد به گونه ای که همانند فیلمنامه یک فیلم گوشه گوشه داستان را احساس میکنی.
صحنه های پیرامون داستان و کلیه چشم اندازهایی که فقط با زبان چشم قابل درک است بیان شده است برای مثال در شروع فصل ششم صحنه شکار مار آبی داخل برکه توسط یک بوتیمار به قدری واضح است که خواننده احساس میکند فیلم آن صحنه را دیده است.
«ماری ابزی به نرمی در اب لغزیدو سرش را همچون پریسکوپی اندکی از اب بیرون برد و به راست و چپ حرکت میداد. طول برکه آرام را طی کرد تا به زیر ساقهای بوتیماری رسید که بی حرکت در کناره کم عمق برکه ایستاده بود. سری با نوک درازش نیزه وار به سرعت فرود آمد و سر مار کوچک به هوا بلند شد و به گلوی مرغ رفت. حال آنکه دم مار دیوانه وار به دو طرف تاب میخورد»
یا توصیف خوابگاه کارگران و لباس افراد همانند فیلمنامه دقیق و شفاف است
ناتورالیسم در بیان خصوصیات افراد نیز به وضوح قابل مشاهده است از جمله خصوصیات فردی هر یک از بازیگران ،امیال، آرزوها و آمال فردی هریک از انها. در فصل سوم کتاب گفت و گوی لنی و جورج نمونه ای از امیال و آرزو های انان است که هیچوقت به ان دست نمی یابند.
"باشه جورج بگو دوباره تعریف کن
خوب باشه پنج هکتار زمینه با یه آسیاب بادی کوچیک و یه خو نه چوبی و یک مرغدونی
یه آشپزخونه و یه باغ میوه با درختای الوبالو هلو و زردالو گردوم داره"
در واقع مفهوم داستان صرفا شرح یک ماجرا یک حادثه و بیان تراژدی تلخ یک جامعه نیست بلکه میگوید کلیه انسانها برای خود دارای اهداف آرزوها و خواسته هایی هستند که انگیزه ها را تشکیل میدهد. هرچه نظام اجتماعی که آن جامعه را در برمیگیرد سالمتر و دارای یک نظام اقتصادی دمکراتیک بوده و از بستری همراه با عدالت برخوردار باشداحتمال نیل به خواسته هاو اهداف افراد بیشتر است و هراندازه جامعه بیشتر در فضای بی عدالتی بوده و فاصله طبقاتی همانند آن روزهای امریکا بیشتر باشد دستیابی به ارزوها و خواسته ها ناممکن تر خواهد بود.
جامعه آرمانی که در درون روح همه کارگر ان جا خوش کرده و لنی اینگونه به آن رسید و زن ناکام داستان آنگونه..