لیلی جان
لیلی جان
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

دلبرناب

بهش میگفت دلبر
یعنی اینطوری صداش میکرد.
جدی ام دلبر بودا
نازو اداهاش‌،چشمای درشت و خوشگلش
اون موهای لخت و بلندش
خلاصه که بدجوری دلشو برده بود
قرار اول که بود،دستاش میلرزید
زنگ زده بود ازم بپرسه چی بپوشه
گفتم سفید بپوش حس رنگ سفید خیلی خوبه
گفت براش چی بخرم ؟
گفتم گل
گفت چی بگم؟
گفتم اگر آدم هم باشین حرف خودش پیش میاد اگر نیومد دربست بگیر بره خونشون توام بیا
گفت به همین راحتی
گفتم آره دیگه قرار اول حرف نداشته باشی تا آخرشم نداری.
خلاصه رفت و شب زنگ زد
گفتم چطور بود؟
گفت از اونی که فکر میکردم خیلی بهتر بود
خیلی خوشگل و ناز،دوست داشتنی و مهربون
گفتم: خب مبارکه
گفت :آره عاشقش شدم
نگاش کردم
گفت: چیه بخدا عاشقش شدم یا این یا هیچکی
گفتم :باشه چته من که چیزی نگفتم
یک ماهی گذشت هربار برق عشقو تو چشماش میدیدم ،دختره رو دیده بودم واقعا ناز و دوست داشتنی بود،اینقدر که باخودم گفتم اگر یک روز به این دختره بد کنه اسمشو واسه دوستی خط میزنم.
دو ماه گذشت
یک روز کنارم بود و داشت پیام میداد و میخندید
گفتم چته چه خبره
گفت هیچی
زدم تو سرش و گوشی رو از دستش کشیدم
عکس اون دختره نبود یکی دیگه بود
گقتم خاک برسرت چرا؟
گفت داستان داره بشین تا بگم
گفتم بگو وایساده راحتم
گفت و گفت ،از مشکلات دختره و خیلی چیزا
گفتم روز اول بهت اینا رو گفته بود؟
گفت آره همه رو
گفتم خب چرا قبول کردی ؟چرا قول دادی؟
گفت خب خوشگله دوستش دارم
گفتم خب پس این کیه
گقت هیچکی همینطوری
گفتم اون روت چه حسابی باز کرده
گفت من بهش میگم همسرم ،زندگیم ،نفسم
گفتم و میتونی؟
سرشو انداخت پایین.
........................................
سرش روی سینمه
وقتی نوازشش میکنم احساس میکنم خدا یه فرشته بهم داده که اینقدر موهاش لطیفه
که اینقدر پوستش نرمه
جدی جدی ددست داشتنیه.
هرروز که میام خونه و توی خونه با پیراهن های خوشگلی که برام میپوشه میبینمش صدهزار مرتبه خداروشکر میکنم که اون روز رفیقمو انداختم بیرون
رفاقت رو باهاش تموم کردم اما قبل تموم کردن همین عشق رو ازش خواستگاری کردم
خداروشکر کردم که اون لیاقت نگه داریشو نداشت و حالا من هم یه عشق دارم هم یه دختر خوشگل.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید