🌱
یک شب تا خود صبح گریه کردم و بعدش خوابیدم
اما وقتی بیدار شدم شروع کردم
مثل همیشه کارهام رو انجام دادم
نه اینکه مجبور باشم
خودم انتخاب کردم که با وجود مشکلات باز به
راهم ادامه بدم
البته از این شب ها توی زندگیم کم نداشتم
اما الان بعد از هر رنج و دردی باز هم پا میشم
اشکام و پاک میکنم و برای حال خوبم میجنگم
چون من پذیرفتم زندگی همینه
غم و شادی در کنار هم جریان دارن
و این منم که باید شنا کردن رو یاد بگیرم
اگه میبینی ، میخندم ، میجنگم و تلاش میکنم
فکر نکن زخمی روی قلبم ندارم
در واقع من یاد گرفتم
خود زخمیم رو هم دوست داشته باشم
پس با همه عیب ها و حسرت هام
سعی میکنم لحظه به لحظه زندگی کنم
نه اینکه فقط زنده باشم.