این هرگز ندیدن ، هرگز نشنیدن صدای یک فرد ، هرگز احساس و لمس نکردن طرز فکر و نگاه اون ..
این هرگز ، چه واژه ی پرانتز داریست ، از آنها ک میگی هرگز و در پرانتز باز شده ی جلوی آن ، می نویسی نه
امکان ندارد ، چطور میشود آخر..
من دلم تنگ میشود، یعنی دیگر هیچ وقت او را از نزدیک نمی بینم
یعنی هیچ وقت صدایش را نمی شنوم؟
هم صحبتی هایمان چه؟
در مخاطبینش ، نام من تغییر میکند؟
در این موقعیت ها عکس به روز شده پروفایل عزیز قدیمی را با انگشت شصت و اشاره بزرگ میکنم ، به چشم ها به لب ها به تار موها به کُلیت صورتش نگاه میکنم تا بتوانم احساسی اشنا را در آن پیدا کنم ، همان ها که قبلن چشیده بودمشان ..
به طیف رنگی لباسش نگاه میکنم..
آخيش..
این همان لباس است که میخواست تن من کند ..
ینی من هنوز در آن هستم ..
تو یِ جدیدی هم اگر آن را دیده باشد ، خب
دیده باشد ..
من هم دیده ام ..
جای غصه دادن نیست..
دارد به چی کسی نگاه میکند؟؟
کاااش عکسش سلفی بود...
به چه فکر میکند؟
به تو مربوط نیست ، او را گذرانده ایم
حداقل اینطور میخاستیم ..
و حالا ، باز هم عکسش را بزرگ میکنم..
در ذهنم .. به این فکر میکنم که تا کی چشم ها، لب ها و صورت و لباس کسی همانطور خواهد ماند، وقتی که من بودم کنارشان..
به تغییر و کسانی ک این تغییر را می بینید می گویم
خوش به حالتان..
باید پرانتز را ببندم.
پرانتزِ زخمی ای ک که بارها پایش به این بازی کشیده شده است ..