رئالیسم
مکتب واقع باوری یا رئالیسم عبارتست از مشاهدۀ دقیق واقعیتهای زندگی، تشخیص درست علل و عوامل آن ها و بیان و تشریح و تجسم آن ها است. واقع باوری برخلاف رمانتیسم مکتبی برونی یعنی اُبژکتیو است و نویسندۀ رئالیست هنگام آفریدن اثر بیشتر تماشاگر است و افکار و احساسهای خود را در جریان داستان آشکار نمیسازد؛ البته باید توجه داشت که در رمان رئالیستی نویسنده برای گریز از ابتذال و شرح و بسط بیمورد محیط و اجتماع را هرطور که شایسته میداند تشریح میکند یعنی در رمان رئالیستی توصیف برای توصیف یا تشریح برای تشریح مورد بحث نیست. این مکتب در ادبیات به عنوان مکتب ادبی، نخست در اواخر قرن هجده و اوایل سده ۱۹ میلادی در فرانسه مطرح شد. بزرگترین نویسندۀ رئالیست در این دوره گوستاو فلوبر است و شاهکارش رمان معروف مادام بوواری است. به نظر فلوبر، رماننویس بیش از هر چیز دیگر هنرمندی است که هدف او آفریدن اثری کامل است؛ اما این کمال به دست نخواهد آمد؛ مگر اینکه نویسنده عکس العملهای درونی و هیجانهای شخصی را از اثر خود جدا کند. از این رو رماننویس باید اثر غیرشخصی به وجود بیاورد، آنان که هیجانهای خود را در آثارشان وارد میکنند، شایسته نام هنرمند واقعی نیستند، فلوبر به شدت از اینگونه نویسندگان متنفر بود. از نویسندگان و آثار برتر مکتب رئالیسم می توان از انوره دو بالزاک با نوشتن دوره آثار خود تحت عنوان کمدی انسانی پیشوای مسلم و اوژنی گرانده و چارلز دیکنز با داستان آرزوهای بزرگ نام برد. در این مکتب نویسندگان مشهوری همچون: بالزاک، استاندال، فلوبر در فرانسه و جین آستین، چارلز دیکنز، جورج الیوت و هنری جیمز در انگلستان و لئون تولستوی، داستایِفسکی، ماکسیم گورکی در روسیه و ارنست همینگوی، جان اشتاین بک، ویلیام فاکنر و هرمان ملویل در آمریکا فعالیت می کردند