ویرگول
ورودثبت نام
محسن میرزاخانی
محسن میرزاخانی
محسن میرزاخانی
محسن میرزاخانی
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

ماجرای سفر به مشهد

بیست سال بود که تصمیم داشتم با خانواده ام برای زیارت امام رضا (ع) به مشهد مقدس بروم؛ اما در طول این سال ها به علت مشغله کاری فراوان هیچ گاه فرصت و موقعیت مناسب برایم پیش نمی آمد تا به این مسافرت بروم برای همین این سفر را هر سال به سال دیگر موکول می کردم تا اینکه در سال 1385 عزمم را جزم کردم تا سال نو را در مشهد بگذرانم. از این رو برای تهیه بلیت قطار و اتوبوس به باجه های فروش مربوطه مراجعه کردم که همه بلیت های تا پانزدهم فروردین فروخته بودند و نتوانستم بلیت تهیه کنم. به دفاتر فروش هواپیمایی مراجعه کردم که آن ها هم بلیت نداشتند. نا امید نشدم و تصمیم گرفتم هر طور شده به مشهد بروم. مدتی بود در فکر خریدن ماشین سواری بودم و این دلیل خوبی بود برای خریدن ماشین، اگر چه می دانستم قیمت خودروهای سواری در ایام نوروز گران تر از روزهای دیگر است، با وجو این به بازار عبدل آباد رفتم و یک دستگاه خودروی دست دوم پراید خریدم و دو روز بعد به همراه خانواده ام به سمت شهر مشهد حرکت کردیم. به رغم اینکه از 10 سال قبل از این مسافرت رانندگی نکرده بودم و همین موضوع باعث نگرانی خانواده شده بود با توکل به خدا مسافرتمان را به مشهد آغاز کردیم. در ابتدای راه هنوز از تهران خارج نشده بودیم که در سه راه افسریه ماشین خاموش شد و با تلاش فراوان آن را به کنار خیابان بردن و علت خاموش شدن خودر که از شمع های آن بود را پیدا کردم و آن ها را تعویض نمودم و به راه خود ادامه دادیم. در مسیر حرکت تا ساعت 12 شب اتفاق خاصی نیفتاد؛ اما در بیست کیلومتری شهر دامغان ناگهان ماشین لغزش شدید پیدا کرد و کنترل فرمان ماشین برایم خیلی سخت شد؛ اما با وجود این ماشین را به کنار جاده کشاندم و متوجه شدم چرخ سمت راست جلو ی خودرو پنچر شده و می بایست در آن تاریکی مطلق پنچر گیری نمایم، پس بی درنگ با خارج کردن چمدان ها از صندوق عقب، لاستیک زاپاس را بر می داشتم و تعویض لاستیک می کردم که این کار را انجام دادم و بعد به حرکت خود به سمت شهر شاهرود ادامه دادیم. وقتی به شاهرود رسیدیم، هوا خیلی سرد شده بود و شبنم برف گونه ای بر زمین نشسته بود. دو ساعت در آن شهر توقف کردیم و از ترس اینکه جاده بر اثر بارش برف بسته نشود، نزدیکی سحر به حرکت خودمان به سمت مشهد ادامه دادیم. همه چیز خوب پیش می رفت؛ اما نمی دانم، چرا نزدیک 30 کیلومتری مشهد ناگهان لاستیک عقب ماشین ترکید و من به سختی ماشین را نگه داشتم. هر طور بود مغازه پنچر گیری پیدا کردم و یک لاستیک نو خریدم و پس از تعویض آن به شهر مشهد رسیدیم. نمی دانم آیا همۀ این ماجراها به علت نا آشنایی من به جاده تهران به مشهد و یا خرابی جاده و... بوده است، به هر حال خستگی راه و مشقت های آن با زیارت امام رضا (ع) و بازدید از خواجه ربیع، آرامگاه نادرشاه، کوه سنگی و مزار فردوسی در طوس از وجود ما زدوده شد و در شهر مشهد خیلی به ما خوش گذشت و به سلامت و بدون هیچ گونه اتفاق غیر منتظره ای به تهران برگشتیم.

مشهدماشینسالدنده عقب با اتو ابزار
۹
۰
محسن میرزاخانی
محسن میرزاخانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید