محسن میرزاخانی
محسن میرزاخانی
خواندن ۱۱ دقیقه·۱ سال پیش

نقد آرا و عادات صوفیان

  • در طرح این مطالب از سخنان دکتر محمد شادرومنش بهره جسته­ ام. درحقیقت نقد آرا و عادات صوفیان در کلام خود صوفیه نیز آمده و کوچک‌ترین کج‌روی از دید نقادان این گروه پوشیده نمی‌مانده است، از جمله: توحید - شطح‌گوئی - وحدت وجود - عشق - نظربازی - ولایت - کرامات - رسم سماع- اسقاط تکالیف - بی‌اعتنایی به کسب علم - خرقه‌پوشی- زهدفروشی - دنیاطلبی - توکل - رسم گدایی - پرخوری و شکم‌چرانی به سبب آفات متعددش مورد نقد صوفیه بوده است.
  • توحید
  • اعتقاد به یگانگی خداوند، که ابتدا میان صوفیه و سایر مسلمانان تفاوت چندانی نداشت، بسرعت با اندیشه‌هایی چون فنا و بقا و تجلی ذاتِ الاهی پیوند یافت و دعوی حلول (یکی پنداشتن ظاهر و مظهر؛ حلول و اتحاد)، در میان برخی صوفیان رایج گردید. ابونصر سراج این عقیده را بشدت طعن و نقد کرد و معتقدان به آن را کافر و گمراه خواند. نجم رازی (متوفی ۶۴۵) نیز اعتقاد به حلول را از لغزش‌گاه‌های سالکان دانست و گفت که این اعتقاد نتیجه برخی تجلیاتِ انوار و صفات الاهی بر سالک است که او را دچار پندار و غرور می‌سازد. شیخ محمود شبستری اعتقاد به حلول و اتحاد را، چون مستلزم اذعان به دو وجود «حالّ و محلّ» است، منافی توحید می‌دانست.
  • ابتدا صوفیان نیز در معنای باور به یگانگی خداوند با دیگر مسلمانان هم‌داستان بودند، اما به تدریج با توسعۀ آموزه‌های عرفانی، آن معنای ساده پیچیده‌تر شد و مراتب گوناگون یافت. تقسیم درجات توحید به علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین از مشهورترین این مراتب است.
  • نمونۀ دیگر، سخنان امام محمد غزالی است که توحید را به چهار مرتبه تقسیم می‌کند: اول، پوستِ پوست که بر زبان راندن لفظ لا­ اله ­الا­ الله است؛ دوم، پوست که تصدیق معنای آن لفظ به دل است؛ سوم، مغز که مشاهدۀ آن معنی از طریق مکاشفه و نور حق است؛ چهارم، مغز مغـز و آن در وجود، جـز یکی - حتی خـود - را نـدیدن است.
  • بدین ترتیب معنای توحید با اندیشه‌هایی چون فنا و بقا، و تجلی ذات الاهی پیوند یافت و رفته رفته دعوی حلول - یکی پنداشتن ظاهر و مظهر - و اتحاد، در میان برخی از صوفیه رایج شد. اما این دعوی با انتقاد شدید صوفیان روبه‌رو شد، از جمله ابونصر سراج که این عقیده را به شدت طعن و رد کرد و معتقدان آن را کافر و گمراه خواند. نجم‌الدین رازی (د ۶۴۵ ق) نیز اعتقاد به حلول را از لغزش‌گاه‌های سالکان دانست و آن را نتیجۀ برخی تجلیات انوار و صفات الاهی شمرد که سالک را دچار پندار و غرور می‌سازد.
  • شیخ محمود شبستری نیز اعتقاد به حـلـول و اتحاد را، چون مستلزم اذعان بـه دو وجـود - حـالّ و محلّ - است، منافی توحید دانست.
  • شطح‌گوئی
  • یکی از دلایل مخالفت برخی مشایخ صوفیه، از جمله حارث مُحاسِبی (متوفی ۲۴۳) و ابوعبداللّه خفیف (متوفی ۳۷۱) با شطح‌گویی(شطح)، علاوه بر خطرهای این قبیل سخنان برای تمام صوفیان و بدنام شدن آنان، این بود که بسیاری از این سخنان، متضمن قول به حلول و اتحاد است. برخی صوفیان نیز، به این علت که شطح‌گویی را تخلف از متابعت پیامبر می‌دانستند، با آن مخالفت می‌کردند.
  • شطحیاتی که در حالات بی‌خودی از سوی برخی صوفیان عباراتی چون «انا الحق» و «سبحانی ما اعظم شأنی» نقل شد که به شطحیات شهرت یافت. هر چند که برخی عارفان چون حلاج، جان بر سر اقوالی از این نوع گذاشتند، اما برخی از مشایخ صوفیه، از جمله حارث محاسبی و ابوعبدالله خفیف­­ با این سخنان مخالف بودند و آن‌ها را متضمن قول به حلول و اتحاد می‌دانستند. خواجه عبدالله انصاری (۴۸۱ ق) این نوع سخنان را در شریعت، کفر و در حقیقت، بُعد می‌دانست. شمس تبریزی نیز شطح‌گویی را نتیجۀ رعونت نفس و تخلف از متابعت پیامبر (ص) می‌دانست و به شدت با آن مخالف بود.
  • وحدت وجود
  • موضوع وحدت وجود نیز از جمله موضوعات بسیار بحث‌برانگیز بوده است و صوفیانی چون علاءالدولۀ سمنانی­(متوفی ۷۳۶ ق) در این‌باره با بعضی از طرفداران ابن عربی (متوفی ۶۳۸ ق) به مناقشه پرداختند. مخالفت‌ها با این عقیده به جایی رسید که بعضی از پیروان ابن عربی، مانند عبدالوهاب شعرانی (متوفی ۹۷۳ ق) کوشیدند تا منکر انتساب این قول به ابن عربی شوند و سخنانش را به گونه‌ای تفسیر کنند که با وحدت شهود سازگار شود.
  • عشق
  • عشق نیز از مباحث مهم تصوف است که با توحید و فنا رابطه‌ای نزدیک دارد و نزد بسیاری از صوفیه، به‌ویژه در تصوف عاشقانه، مفهومی محوری است و رابطۀ آن با حسن و جمال نیز همواره از موضوعات مورد توجه صوفیان بوده است، چندان که برخی از آنان چون ابوحلمان دمشقی، ذوالنون مصری، ابوحمزۀ بغدادی، ابوالحسین نوری، احمد غزالی، روزبهان بقلی، فخرالدین عراقی و اوحدالدین کرمانی، توجه به زیبایی‌های عالم و صورت‌های نیکو را مشاهدۀ تجلی جمال الاهی در این صور می‌دانستند و عشق مجازی را مقدمۀ عشق الاهی می‌شمردند.
  • چنین دیدگاهی که ظاهراً در میان برخی صوفیه به انحرافاتی انجامیده بود، انتقاد شدید صوفیانی چون قشیری، هجویری و باخرزی را برانگیخت و نویسندگانی چون ابن جوزی را نیز به واکنش وا داشت. اینان صوفیان را از جمال‌پرستی و شاهدبازی برحذر داشتند و این‌گـونه گرایش‌ها را دام‌های شیطان بر سر راه سلوک به شمار آوردند.
  • حتی عارفی چون روزبهان بقلی نیز که خود بر طریق عشق بود، در عبهر العاشقین صوفیان را از غلتیدن به دام شهوات و افتادن در گناهان به بهانۀ عشق برحذر داشته است.
  • با همه اعتباری که عشق نزد بسیاری از صوفیان داشت، گروهی از آنان نسبت دادن آن را به خداوند خطا می‌دانستند. اندیشه عشق نزد صوفیه بتدریج عارضه شاهدبازی را به همراه آورد (شاهد).
  • نظربازی
  • گسترش خانقاه‌ها و حضور طبقات گوناگون بویژه جوانان و نوجوانان در آن‌ها، تهی‌دستی صوفیان و گاه ممانعت مشایخ از ازدواج مریدان و پدید آمدن اعتقاداتی در توجیه عشق مجازی، سبب شد که برخی مشایخ درباره شاهدبازی و گرایش به ساده رویان (اَمْرَدان) هشدارهای تند و جدّی بدهند و در این باره قول سفیان ثوری که «با هر زنی یک دیو است و با هر امردی هژده دیو» بسیار معروف است. قشیری بزرگ‌ترین آفت تصوف را صحبت اَحداث (جوانان) و مجالست با کم‌سالان دانسته و به اجماعِ پیران، نظر در شاهدان را مایه خواری و خذلان و دوری از خداوند شمرده و سالکان را از خُرد پنداشتن گناه نظربازی بر حذر داشته است. هجویری نیز در نقدی مشابه، تجویز نظر در احداث را کفر خوانده است. حتی صوفیانی چون روزبهان بَقْلی، که خود بر طریق عشق بوده‌اند، دربارۀ انحراف در عاشقی و افتادن در دام شهوت هشدار داده‌اند. در این زمینه نقد تند شمس تبریزی بر اوحدالدین کرمانی (متوفی ۶۳۵) معروف است. شهاب الدین سهروردی، ابوالمفاخر باخَرزی و عزالدین کاشانی نیز در این باره انتقادهایی کرده‌اند.
  • ولایت
  • برخی بزرگان صوفیه در باب ولایت، که از محورهای تفکر صوفیه است، تفضیل ولیّ را بر نبی - که امثال حکیم ترمذی و ابن ابی الحواری (قرن سوم) به داشتن چنین اعتقادی متهم شدند - مغایر با تعالیمِ شرع شمرده‌اند و کراماتی را که در قرآن برای برخی اولیاء اللّه ذکر شده، از برکتِ پیروی آنان از انبیا دانسته‌اند. به عقیده ایشان ایمان داشتن ولیّ به نبی واجب است و حتی نهایتِ ولایت را بدایتِ نبوت خوانده‌اند.
  • کرامات
  • صوفیه امکان وقوع کرامات را پذیرفته بوده‌اند؛ ولی بسیاری از مشایخ در این­باره سخت هشدار داده و التفات به کرامات را برای اولیاء اللّه شایسته ندانسته‌اند و تصریح کرده‌اند که حقیقت، کرامات نیست. به گفته ابوسعید ابوالخیر­ (متوفی ۴۴۰) اولیا مأمور به کتمان کرامات‌اند. برخی نویسندگان صوفیه تقسیم‌بندی‌هایی از انواع کرامات عرضه کرده‌اند و از جمله احمد جام گونه‌ای از آن‌ها را کرامتِ مکر و غرور نامیده است؛ زیرا بدون اخلاص و برای خودنمایی در برابر خلق و حصول تحسین آنان و دنیاطلبی انجام می‌گیرد.
  • رسم سماع
  • رسم سماع از مهم‌ترین موضوعات مورد انتقاد صوفیه بوده است، اگرچه اغلب صوفیان با برپایی مجالس سماع موافق بودند و آن را تمجید و تجویز می‌کردند؛ اما دغدغۀ حفظ حدود شریعت و بیم از ارتکاب لهو و لعب، مخالفت برخی از صوفیان با این‌گونه مجالس را برمی‌انگیخت. برخی از مشایخ با هر نوع ساز و آواز و تحرک بدنی مخالف بودند و برخی مانند ابوعمرو زجاجی، سماع را ناشی از ناتوانی حال سالک می‌شمردند و سالک قوی‌حال را از سماع بی‌نیاز می‌دانستند.
  • هجویری با نقل حکایاتی نشان می‌دهد که بعضی از مشایخ به سبب کراهیت غنا و شعرخوانی، سماع را عملی شیطانی به شمار می‌آوردند، گروهی مشغول به سماع را «لاهی» - سرگرم لهو و بازیچه - لقب می‌دادند، گروهی آن را برای عوام مایۀ فتنه می‌شمردند و گروهی آن را موجب تضییع وقت می‌دانستند با این‌حال وی نه مطلق سماع، که سماع فاسقانۀ مقلدان را محکوم کرده است. احمد جام نیز ضمن انتقاد از سماع فسادآمیز، شرایط سماع درست را برشمرده است. بسیاری از صوفیه نیز در آثار خود سماع رایج در روزگار خود را نکوهیده، و آن را اسم بی‌معنی و کالبد بی‌روح خوانده‌اند و ناروایی‌های سماع صوفیان زمانه را برشمرده‌اند.
  • در برابر موافقت اکثر صوفیان با برپایی مجالس سماع و تمجید و تجویزِ آن، دغدغه حفظ حدود شریعت و ترس از ارتکاب لهو و لعب، موجب مخالفت برخی از صوفیان با این‌گونه مجالس شده است. ابوعمر زجاجی سماع را ناشی از ناتوانیِ «حال» دانسته و معتقد بوده است که اگر حال قوی باشد، سالک از سماع و ساز بی‌نیاز است. به نظر ابوعلی دَقّاق (متوفی ۴۰۵) سماع شایسته شیخی چون ابوعبدالرحمان سُلَمی نیست. هجویری سماعِ فاسقانه تقلیدکنندگان از سماع صوفیان حقیقی را محکوم کرده است. احمد جام، ضمن انتقاد از سماع فسادآمیز، شرایط سماع درست را برشمرده است. عزیزالدین نَسَفی (قرن هفتم) این‌گونه مجالس را از رسوم و عاداتِ عوام معرفی کرده، باخرزی سماع روزگار خود را اسمی بی‌معنی و کالبدی بی‌روح خوانده و اوحدی مراغه‌ای (متوفی ۷۳۸) با برشمردنِ شرایط سماع درست، ناروایی‌های سماع صوفیان زمانه را برشمرده است.
  • اسقاط تکالیف
  • برخی از صوفیان که جامی آنان را «متشبهان مبطل به صوفیه» می‌خواند، تقید به احکام شریعت را وظیفۀ عوام می‌دانستند و معتقد بودند که حال خواص و اهل حقیقت برتر از آن است که به رسوم ظاهر مقید شوند. سهل بن عبدالله تستری این گروه را از زندیقان می‌شمرد و جنید ادعای اباحتیان را بدتر از دزدی و زنا می‌داند. هجویری نیز آنان را ملحد می‌شمارد و این اعتقاد را که پس از رسیدن به مقام ولایت، ترک عبادت روا خواهد بود، نتیجۀ گمراهی می‌داند و معتقد است که در هیچ مقامی از مقامات سلوک، هیچ‌یک از ارکان شرعی ساقط نمی‌شود. احمد جام ترک شریعت را منشأ تمامی گمراهی‌ها می‌داند و شریعت بی‌حقیقت را امری بی‌منفعت، و حقیقت بی‌شریعت را نمایش و کثرت بی‌برکت می‌شمرد. امام محمد غزالی بطلان دعوی اهل اباحت را از هفت وجه اثبات می‌کند و ادعای آنان را ناشی از غرور و فریفتگی به خویش می‌داند و آنان را تکفیر می‌کند. وی همچنین رساله‌ای خاص در نکوهش اباحتیان نوشته است.
  • بی‌اعتنایی به کسب علم
  • برخی از صوفیان بر اساس پای‌بندی به شیوۀ معرفتی خود که به آن «علم کشفی» می‌گفتند، دیگر علوم را مقرون به حقیقت نمی‌دانستند و گاه بر آن‌ها استخفاف نیز روا می‌داشتند این‌گونه داوری‌ها راه ادعا را بر روی صوفی‌نمایان می‌گشود تا نسبت به کسب علم­ بی‌اعتنا شوند و اذواق و مواجید خود را معیار حقیقت بپندارند. گروهی از صوفیه به انتقاد از این شیوه برخاسته‌اند؛ از جمله ابوعبدالله خفیف، مریدان خود را به اقتدا به مشایخی ترغیب می‌کرد که علم را با حقیقت جمع کرده باشند. محمد غزالی­ نیز بر صوفیان بی‌بهره از علم حال که از علم قال می‌گریزند، نقدی تند دارد و آنان را اباحتی می‌خواند.
  • خرقه‌پوشی
  • خرقه‌پوشی در نظر بعضی صوفیان، رسمی مقدس بود؛ اما به نظر برخی مشایخ این کار نشان ناسپاسی در برابر نعمت‌های الاهی یا مبیّن زهدفروشی بود. غزالی بشدت از صوفی نمایانی که با پوشیدن خرقه­ و آراستنِ ظاهر می‌کوشند تا خود را صوفی حقیقی بنمایانند، انتقاد کرده است. سنایی و مولوی نیز در این باره مطالبی دارند.
  • زهدفروشی
  • مشایخ از زهدفروشی و ریا نیز بشدت انتقاد می‌کردند و صوفیه را از آن برحذر می‌داشتند. برخی متفکران صوفیه نیز با تقسیم‌بندی‌های مفصّل، اجزای این آفت را برشمرده و در نقد آن کوشیده‌اند.
  • دنیاطلبی
  • بررسی آثار صوفیه در زمینه انتقاد از دنیاطلبی، نشان می‌دهد که آنان از ابتدای پیدایی و رواج تصوف، به این موضوع توجه داشته و در مورد آن هشدار داده و دربارۀ آن مناظره و گفتگو می‌کرده‌اند. در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم، از صوفیانِ دنیاطلب و مراجعه کنندگان به حکام و سلاطین انتقادهای صریح شد، مثلاً سنایی با تعابیری تند، صوفیان را از توجه به قید و بند دنیا برحذر داشته است. موضع‌گیریِ صوفیان در برابر توجه یا بی‌توجهی به دنیا، سبب اختلاف آنان دربارۀ توکل و رسم دریوزه و جواز دریافت کمک و فُتوح از مردم شد.
  • توکل
  • صوفیان در باب توکل سخن فراوان گفته و در این­ باره با یکدیگر مباحثات متعددی داشته‌اند. بسیاری از آنان، توکل را منافی عمل و به معنای ترک اسباب نمی‌دانستند و برای تأمین معاش خود کار می‌کردند، اما برخی صوفیان از این دسته انتقاد می‌کردند، از جمله ابومحمد رُوَیم بن احمد بغدادی مورد انتقاد قرار گرفت.
  • رسم گدایی
  • از سوی دیگر، رسم گدایی و دریوزه، که برخی صوفیان آن را با رعایت شرایطی مجاز می‌دانستند، می‌توانست به زیاده‌رویِ برخی صوفیان تن آسان بینجامد و حیثیت جمعیِ متصوفه­ را در خطر افکند؛ ازین‌رو عده‌ای از صوفیان از افراط در این کار و رعایت نکردن موازین سال و دریوزه انتقاد کردند. برخی نیز هم‌چون مولوی به صراحت مخالف گدایی صوفیه بودند و «دَرِ سال را بر یاران خود» می‌بستند.
  • پرخوری و شکم‌چرانی
  • متفکران صوفیه برخی رفتارهای دیگر صوفیه، هم‌چون پرخوری و مسافرت به شهرهای مختلف برای شکم‌چرانی را نیز مذمت کرده‌اند... .
عشق مجازی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید