مطالب نقد مطالعات فرهنگی را با بهره جستن از سخنان دکتر بهادر باقری مطرح می کنم. مطالعات فرهنگی از حوزه های میان رشته ای در علوم انسانی است که از دهۀ 1960 و با پژوهش های انجام شده در «مرکز مطالعات فرهنگی معاصر» در دانشگاه برمینگام انگلستان معرفی شد. هدف از آغاز مطالعات فرهنگی این بود که تولیدات فرهنگی و ادبی با تلفیقی از رویکردهای نظری برآمده از حوزه های مختلف علوم انسانی کاویده شوند. بزرگترین خدمت مطالعات فرهنگی به ادبیات همین بود که منظرهای جدیدی بر ادبیات گشود تا بتوانیم متون ادبی را در پرتوی جدید ببینیم و بفهمیم این که در آگهیهای تجاری در مثلاً نحوۀ خرید مردم در سریالهای تلویزیونی، بازیهای کامپیوتری، شوهای تلویزیونی همه ویژگیهای داستان وجود داره، شخصیت، زمان، مکان، فضاهای عمومی و اینها را ما میتونیم نقد بکنیم و این که منتقدان ادبی علاوه بر ادبیات نخبه گرا باید به ادبیات عامهپسند هم توجه کنند. پایه گذار مطالعات فرهنگی: ریچارد هوگارت با بنیان نهادن پژوهشگاهی با نام"مرکز مطالعات فرهنگی معاصر". نظریه پردازان مطالعات فرهنگی: ریموند ویلیامز- استوارت هال
اصول بنیادی نقد مطالعات فرهنگی:
1- فرهنگ نوعی "متن" است که منتقدان ادبی می توانند آن را "قرائت" کنند.
2- روش های تحلیل متون ادبی را میتوان در خوانش"متون" زندگی روزمره به کار برد.
3- منتقدان ادبی می بایست علاوه بر ادبیات نخبه گرا، ادبیات عامّه پسند را هم موضوع مطالعه شان قرار بدهند.
4- فرهنگ عامّه عرصۀ تعارض، تنش و رویارویی ایدئولوژیک است.
5- معنای متون ادبی را مخاطبان این متون "رمزگشایی" می کنند.
گفتنی است مطالعات فرهنگی از همۀ انواع نقد که تا به حال دیدهایم استفاده میکند به شکل تلفیقی مثلاً از تاریخ گرایی نوین، روانکاوانه، فمینیستی و نشانه شناختی استفاده میکند و اینجا درحقیقت یک ایجاد گفتوگوی چند صدایی دربارۀ متن و به خاطر میانرشتهای بودنش؛ البته نه همه چیز گویی و وصله پینه کردن آرایه ناسازگار؛ بلکه استفاده از همه این نظریهها برای فهم اون متنی که باهاش سروکار داریم و... .