خوب. توی بحث های قبل تا به اونجایی رسیدیم که قرار شد شروع کنی به تولید کردن و محصولات خودت رو تولید کنی.
اما اینجا یه مساله ای پیش میاد و اون هم اینه که وقتی شروع میکنی به تولید کردن محصولاتت، باید فعالیت ها و کارهای مختلفی انجام بدی تا بتونی یه محصول رو تولید کنی. حالا اون فعالیت ها و کارهایی که باید انجام بدی چیه؟!
فعالیت اول : فعالیت هایی که عاشق انجام دادنش هستی و اصلا بخاطر همین فعالیت عشقت به اون فعالیت هاست که تصمیم گرفتی وارد گود بشی و شروع کنی به تولید کردن یک محصول.
خوب . تا اینجا مشکلی نیست و همه چی خوبه. تو محصولی رو تولید میکنی و برای تولید کردنشون هم با انگیزه و عشق داری کارمیکنی و خیلی خوشحال و شاد و شادابی. اما ناگهان توی مسیرت مجبور میشی برای اینکه محصولت همه ی مراحل تولید رو پشت سر بزاره و یه محصول باکیفیت و عالی به دست بیاد، فعالیت هایی انجام بدی که اصلا دوستش نداری.
نمیدونم به چه دلیلی . به هزار و یک دلیل حوصله انجام دادن اون کارها و فعالیتهایی که دوتشون نداری والان سر راهت سبز شدن رو نداری و میگی: « کاش میشد که یه جورایی از شرش خلاص میشدم».
اولش دنبال اینی که یه جوری دورش بزنی و انجامش ندی. اما هرکاری میکنی نمیشه چون این روند تولید اون محصول هست و باید انجامش بشه تا اون محصول کامل بشه. بدواون کارها و فعالیتها روال و روند توولید کردن اون محصولات عقب می افته و اون محصول تولید نمیشه.
اما تو از اون مرحله و از اون کار خیلی خوشت نمیاد. حوصله انجام دادنش رو نداری . دوست نداری ریختش رو ببینی. دوست نداری حتی درموردش بشنوی. چِندِشِت میشه وقتی میبینی و یا درموردش میشنوی و از اینکه مجبوری اون کار رو انجام بدی مو به تنت سیخ میشه. تنت میلرزه و عرق سردی روی پیشونی ات میشینه.
اصلا از ریخت و قیلافه ی اون فعالیت و کارها متنفری اما برای اینکه کارت راه بیافته مجبوری انجامش بدی. اصلا یه جور ناجور بهت چسبیده و ولت نمیکنه و باید انجامش بدی تا از شرش خلاص بشی. اگه بخوایی به عقب بیاندازی تا بعدا انجامش بدی باز اوضاع بدتر از الان میشه .
خلاصه از دست اون کارها حالت گرفته میشه . بدخلق و عصبی میشی و دوست نداری اونموقع اونجا سر تولید کردن اون محصولت باشی . یه کمی بعد میشی شبیه برج زهرمار. با یه مَن عسل هم نمیشه خوردت.
اما چکار میشه کرد. آش کشک خالته. بخوری پاته، نخوری پاته. باید یه جوری اون کار رو انجام بدی و از شرش خلاص بشی. اما چطوری میتونی اونو انجام بدی که هم زیاد حالت رو نگیره و هم به خیر و خوشی تموم بشه بره پی کارش؟!
میدونم حتما همچین روزگاری به سراغت میاد همونطور که توی کارها و شغلهای من اومده و رفته و باز هم خواهد اومد و خواد رفت.
حالا میخوام توی این پست درمورد اون حرف بزنم.
درباره ی اون دسته از کارهایی که ازش متنفری و دوست نداری توی کسب و کارت باشه.
خوب . بزار یه خبر خوش بدم و اون هم اینه که این روزها هم هرچقدر که سخت و کشنده باشه باز میگذره و میره تموم میشه میره پی کارش.
هروقت همچین روزهایی سر راهت سبز شد فورا این داستان رو یادت بیار و بعد میبینی که چقدر آروم میشی و دیگه از دست اون کارهایی که دوست نداری عصبی نمیشی و درعوض دنبال اینی که اون کارها رو حتما انجام بدی و تا کارت راه بیافته.
داستانی که باید این موقع یاد خودت بیاری اینه:[]
در زمانهای قدیم پادشاهی قدرتمند زندگی میکرد که وزیران خردمند زیادی را در خدمت داشت. روزی این پادشاه با نارضایتی وزیران خود را فرا خواند و به آنها گفت:
«احساس بسیار عجیبی دارم. دوست دارم انگشتری داشته باشم که حال مرا همواره یکسان نگاه دارد. روی نگین این انگشتر باید شعاری حک شده باشد که وقتی ناراحت هستم مرا خوشحال کند و در عین حال هنگامی که خوشحال هستم و به این شعار نگاه میکنم مرا غمگین سازد.»
وزیران خردمند همگی به فکر فرو رفتند و شروع به مشورت با یکدیگر کردند. آنها پس از مشورت با هم نتوانستند به نتیجه برسند و به نزد یک استاد صوفی رفتند و از او درباره چنین انگشتری درخواست کمک کردند. این مرد صوفی از قبل چنین انگشتری را همراه خود داشت. او تنها انگشتر را از انگشت خویش بیرون آورد و آن را به وزیران داد و به آنها گفت:
«انگشتر را به پادشاه بدهید اما به او بگوئید که تنها در شرایطی که احساس میکند دیگر نمیتواند هیچ چیز را تحمل کند میتواند انگشتر را باز کند و از شعار آن آگاه شود. به هیچوجه نباید از سر کنجکاوی به این شعار نگاه کند زیرا در این صورت پیام نهفته در این شعار را از دست خواهد داد. این شعار همیشه در انگشتر هست ولی برای درک کامل آن به لحظهای بسیار مناسب نیاز است.
وزیران انگشتر را به پادشاه دادند و او از این دستور صوفی اطاعت کرد.
کشور همسایه به قلمرو پادشاه حمله کرد و بر ارتش او پیروز شد. لحظات بسیاری از ناامیدی اتفاق افتاد که پادشاه دوست داشت انگشتر را باز کند و پیام حک شده بر آن را بخواند ولی چنین کاری نکرد زیرا احساس کرد که اگر چه در حال از دست دادن مملکت خویش است ولی هنوز زنده است. دشمن تا نزدیکی قصر او پیش رفت و او برای نجات جان خویش از قصر خارج شد و با چند نفر از نزدیکانش فرار کرد. دشمن در حال تعقیب کردن او بود و او میتوانست صدای پای اسبهای دشمن را بشنود که هر لحظه نزدیک میشدند. ناگهان متوجه شد جادهای که در آن در حال فرار است به یک دره منتهی میشود. دشمن پشت سر او بود و هر لحظه به او نزدیکتر میشد. او نه میتوانست به عقب بازگردد و نه در پیش رویش جایی برای فرار کردن کردن داشت. پادشاه به آخر راه رسیده بود و مرگش حتمی بود. ناگهان بیاد انگشتر خویش افتاد. انگشتر را از انگشتش بیرون آورد. آن را باز کرد و شعار روی آن را خواند:
«این نیز بگذرد...»
ناگهان آرامشی عمیق وجود پادشاه را فرا گرفت. «این نیز بگذرد» و البته چنین هم شد. دشمن که در تعقیب پادشاه بود و به او خیلی هم نزدیک شده بود راهش را عوض کرد و به سوی دیگری رفت. پادشاه که پشت تخته سنگی پنهان شده بود حالا صدای پای اسبها را میشنید که از او دور میشدند. او از خستگی مفرط به خواب رفت و در طی ده روز توانست دوباره ارتش شکست خوردهاش را گرد آورد. به دشمن حمله کند. کشورش را پس بگیرد و به قصر خویش بازگردد.
حالا مردم کشورش از این فتح مجدد شاد بودند و جشن گرفته بودند. همه جا صدای موسیقی رقص و پایکوبی میآمد. پادشاه بسیار خوشحال و مسرور بود و از شادی در پوست خود نمیگنجید ناگهان دوباره انگشتر را به خاطر آورد آن را باز کرد و شعار حک شده را خواند:
«این نیز بگذرد»
بعد از این داستان این جمله رو چند بار به خودت بگو:
این نیز بگذرد.
و بعد روی اون تمرکز کن.
خوب بعد از این کار حالا برو دنبال کارهایی که دوت نداری و انجامشون بده چون اونها هرچقدرهم بد، چندش آور، کسل کننده ، حوصله سر بر و ... باشند بازهم میگذرد .
بقول اون اون پادشاه : «این نیز بگذرد»
حالا بریم ادامه ی بحثمون. اینکه چجوری باید کارهایی که دوستشون داری و دوتشون نداری رو انجام بدی.
یک نکته:
چه کارهایی که انجام میدی رو دوست داشته باشی و چه دوست نداشته باشی باید یکی از کارهای زیر رو انجام بدی.
اگه کارهات رو خودت انجام میدی ، اگه که عجله نداری اون کار رو هرچی زودتر تمومومش کنی و وقت و حوصله کافی برای انجام دادنش داری خوب مشکلی نیست. [[ البته مشکل که هست چون تو داری زمانت رو مصرف میکنی برای این کار پس چه بهتر که زودتر از اینها به موفقیت های بیشتر برسی. ]]
اما اگه عجله داری میخوایی از زمان و عمری که خدا بهت داده بیشتری استفاده رو ببری و زودتر به پول و دارایی و ثروت برسی باید نکات زیر رو درنظر داشته باشی.
نکته اول اینکه نباید انتظار داشته باشی که همه ی کارهات رو توی یک روز انجام بدی و تمومش کنی. هرچقدرهم که عجله داشته باشی و دوست داشته باشی که اون کارهات زود انجام بشه و زود تموم بشه باز باید توی کارهات یه جاهایی یه اندازه هایی صبور باشی و صبوری به خرج بدی. مخصوصا اگه کارهات برای مشتری ها و مخاطب هات، حساس و حیاتی هستش.
چون اگه عجله کنی احتمالش خیلی زیاده که بین راه اشتباهی بکنی یا اینکه چیزی رو کم بزاری و نادیده بگیری. اونوقت توی همچین حالتی محصول و کارهات خراب خواهد شد. مخصوصا اگه حجم کارهات زیاد هم باشه مسلما احتمال اشتباه وخرابی محصولات بالاتر میره.
مورد بعد که میخوام بگم درمورد حجم کارهاست.
اگه حجم کارت زیاده و میخوایی که زودتر و با کیفیت بالا و خوب انجام بشه ، میتوی از این راه حل ها استفاده کنی.
اینها از راه هایی هستن که کمکت میکنه تا کارهات رو زودتر تموم کنی.
درمورد انجام دادن کارها با هر حجمی موارد زیر رو انجام بده.
مورد اول اینه که قورباقه ات رو قورت بدی. نه. منظورم این نیست که بری قورباقه ات رو قورت بدی [البته اگه قورباقه داری] یا اینکه بری یه قورباقه ای از بازار بخری و اونو قورت بدی؟
منظورم اینه که [همونطور که توی کتاب «قورباقه ات رو قورت بده » توضیح داده] بچسبی و همه کارهات رو تموم کنی و بزاری اش کنار.
البته این برای اون دسته از کارهایی هستش که کوچیک هستن و میشه توی زمان های کم تمومش کرد. اما برای کارهای بزرگتر باید کار دیگه ای بکنی.
کار دیگه اینه که تصور کنی اون کاری که الان داری یه فیل بزرگه که نیتونی اونو مثل قورباقه قورتش بدی و بخوری . بلکه باید اونو تیکه تیکه کنی و به تیکه های کوچکتری به اندازه ی یه قورباقه و یا بچه قورباقه تقسیم بندی کنی. حالا میتونی اونو شروع کنی به خوردن.
اما یه نکته اینجا باید حواست باشه و اون هم اینه که بین هر کاری یه استراحت کوتاه بزنی به رگ تا هم یه نفسی تازه کنی و هم چیزی که خوردی رو هزم بشه و هم عاصابت که داغون شده کمی آروم بشه.
راه حل بعدی.
اینه که چه که کارهایی انجام میدی، قورباقه باشه و چه یه فیل، باید هم استراحت کنی و هم بعدش بری سراغ کارهایی که دوست داری و دوباره که اعصابت آروم شد بری سراغ ادامه ی فیل خوردن و الی آخر.
البته این بستگی به روحیه و تیپ شخصیتی خودت داره.
نکته ی مهم دیگه:
لجبازی نکن سعی نکنی به هر قیمتی شده اون کار رو انجام بدی و تمومش کنی مخصوصا وقتی که کار جلو نمیره و عصبی شدی از دست اون کار.
این کارت نتیجه ی عکس خواهد داد و با شدت بیشتری اعصابت رو به هم بریزی و درب و داغونش میکنه. تاجایی که ممکنه به مال و اموال و خودت و حتی به جسم و جان و روح و ذهنت صدمه میزنی.
من این اشتباه رو بارها کردم ، تو نکن.