بیتا دختر شوخ طبعی بود
و به تازگی کارمند یک اداره شده بود ...
کارها و وظایف خودش رو به خوبی انجام میداد
و حسابی جا وا کرده بود ...
و جواب مراجعه کننده های زیادی روتو کمترین زمان ممکن میداد.
آنطرف تر مینو،که دوسالی بود کارمند اونجا بود ،
به بیتا حسودی میکرد
بیتا تودل همه جا واکرده بود
و این مینو رو عصبانی میکرد
یک روز مینو با دوستاش ، با عصبانیت کنار بیتا رفت
و چندتایی باهم شدن
و گفت:
چه قد تو مسخره و ساده ای بیتا
هرکی میاد می خندونیش ...که چی؟
این پست بالاتری هم که گرفتی
دختر داییم تو راهه کارشناس ارشد مالی هست و خیلی بهتر از تو کار بلده
مطمئن باش این پست و از چنگت در میاره
تو یه دختر ساده ای ...
همین الآن از این اداره برو بیرون
وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی ...
تازه چقد حقوق میگیری ؟
بیتا نگاهی نکرد ..
و مشغول کامپیوترش بود
خوب معلومه چندر غاز بهت نمیدن دیگه
انقد کار میکنی که چی ؟
برا چندر غاز ...
دختره ساده
اه اه مانتو شو ببین ...
چه قد بد سلیقه ای تو آخه
کی تورو استخدام کرده
وقتی لباس پوشیدن بلد نیستی ..
آبروی منی که چندسال سابقه دارم و
تواداره بردی ...
با این لباس پوشیدنت ...
مراجعه کننده ها با چه دلی به تو مراجعه می کنند
آخه ...
من نمیفهمم آدم قحطه ...
که تو بدلباسو انتخاب کنن...
مگه نه بچه ها ..
تحصیلاتتم که کارشناسی کامپیوتره
خودم تو پروندت دیدم ..
بدرد اینجا نمیخوری
بچه ها تازه یه درسوهم با تک ماده قبول شده ..
و دوتا بوووق دیگه ...
بیتا با خودش فکر کرد
من که چیزی و با تک ماده قبول نشدم
این همه نمرات خوب داشتم و دارم
این از کجا یهو سبز شد..
بیتا توجهی نکرد ...
وبه شوخی گرفت ...
باخودش گفت مینو دری وری و چرت و پرت زیاد میگه
این دری وری ها هم همه جا هست ...
ولش کن ..
دوروز بعد
نامه اخراجی از رئیس اداره اومد
بیتا رفت و علت رو جویا شد
و متوجه شد که بعله ...
مینو یه پاپوش گنده دوخته براش ..
از اون پاپوش خوشگلا که بیتا عاشق
حل کردنشه ..
و خندیدو موضوع از این قرار بود که
چند روز پیش خانم عرفانی
مراجعه کننده اداره با چندتا برگه مراجعه می کنه
بیتا هم به کارها رسیدگی میکنه
اما متوجه مبلغ بدهی که باید به خانم عرفانی
پرداخت بشه نمیشه ..
.و برگه رو تحویل صاحبش میده
دیگه سر بیتا شلوغ میشه
و خانم عرفانی شاکی تر میشه ...
چون برای دوباره مراجعه کردن
تو نوبت میفته ...این میشه که
خانم عرفانی
مستقیم سمت مینو میره
مینو حسابی ترش میشه...
چرا باید شرکت بدهی بده ؟
این اهمال کاری بیتا هستش ...
بنابراین چندتا دروغ با مدارک جعلی سرهم می کنه
میبره پیش رئیس اداره ..
و فردا بیتا اخراج میشه ...
بیتا که نیاز به مدارک درست داشت برای اینکه
اثبات بکنه
این بدهی ،یه چیز عادی و روتین کار بوده
و اهمالی صورت نگرفته
و حسابی بوده که قبلا از حساب خانم عرفانی
کم شده برای یکسری از کارها
و حالا زمان پرداختشه ...
به کامپیوتر مراجعه کرد
اما متوجه شد که
مینو کار خودشو کرده
و سیستم رو کاملا پاک کرده ...
مینو همیشه نیش و کنایه و فحاشی می کرد
به بیتا ...
و حالا بیتا به این فکر میکرد که چی کار کنه ؟
چه راه حلی میتونه اینجا ، کمک کنه ؟
که ناگهان خانم رضایی اومد ...
و اونروز اون شاهد همه چی بود ...
خانم رضایی که برای گرفتن برگه اونروز ، اونجا بود
کار خانم عرفانی
رو انجام می داد و خودش تو سیستم شرکت ، ثبت میکرد
گفت وایستا
من ازاین مدرک یه نسخه کپی کردم بیتا جان
آهان، کپی رو پیدا کردم
و بردن نشون رئیس اداره دادن
و
بیتا اخراج نشد
این باعث تقویت دوستی خانم رضایی و بیتا شد .
این نقشه مینو شکست خورد ..
ولی مینو از اون روز به بعد
دائم پشت سر بیتا بدگویی می کرد
بیتا به رو ی خودش نمی آورد و حساسیتی
نداشت
میدونست
هرچیزی تو دنیا ، راه خودش رو پیدا می کنه
گذشت
رفتار مینو هم کمتر شد ...
ولی هر از گاه فرصتی که داشت
رفتارش رو مینو انجام می داد ..مسخره کردن و پرخاش
بیتا چیزی نمی گفت
حتی یک ذره هم ناراحت نمیشد
اون همیشه غرق در شادی و خنده و علی الخصوص
کار ، بود
و سر هر فرصتی
یه چیز تازه برای شاد بودن خودش ، پیدا میکرد
گذشت
یکروز
کامپیوتر مینو خراب شده بود
و تنها مهندس شرکت ، بیتاخانم بود
مینو باید برگه ها رو تحویل میداد
ولی سیستم هنگ کرده بود
گفت چی کار کنم ؟
حالا؟
خودش از کنار سیستم رفت کنار
وبه همکار بغل دستش گفت
من میرم دستشویی
بی زحمت نگاه به کامپیوترم بنداز
بر میگردم
خانم علوانی متوجه شد
این خرابی کامپیوتر
فقط از دست بیتا برمیاد
پس رفت سمت خانم حسینی
بیتا پای کامپیوتر اومد و نشست
و بدون هیچ چشم داشتی
کامپیوتر رو راه انداخت و رفت ...
مینو
مشغول کاراش شد
و انصافا کامپیوتر از روز اولش بهتر و پر سرعت تر
کار می کرد
ولی این حسادت مینو رو بیشتر میکرد
نقشه ای کشید
برای خراب کردن
کامپیوتر بیتا ...
همینکه کامپیوتر خراب شد
بیتا مشغول درست کردنش شد
ولی متاسفانه یکی از قطعات ریزش
نبود
همون موقع بود
که مینو از راه رسید
خانم مهندس چند ساعته مشغول تعمیری ؟
آخه ..
درست نشده که ...
تو که مهندس بودی ...
گفتم از این مدرک قلابی ها داری ...
وقتی با تک ماده قبول میشی
همین میشه دیگه
حالا
باید خسارت کامپیوتر و کامل بدی ...
چی کار می کنی؟
میرم رئیس اداره بهش میگم
کامپیوتر اداره رو باز کردی
و خرابش کردی ...
آخه توکه مهندس نیستی ...
باتک ماده قبول میشی ...
چرا دست میزنی ...
مینو رفت سمت رئیس اداره ...
آقای علوی
وقتی به کامپیوتر نگاه کرد
یه چیزایی سر در می آورد
گفت این قطعه ی فلانش که نیست
خانم حسینی ؟
خانم حسینی گفت والا منم نمیدونم
دودقیقه رفتم مرخصی
سمت بازار ...
اینجوری شد ...
آقای علوی گفت
متاسفم خسارت رو باید پرداخت کنید
خانم حسینی گفت
تعمیر می کنم بر می گردونم سیستم رو
گفت هر جور که مایلید ...
مینو
پنج دقیقه رفت طبقه بالا
بیتا شروع کرد به گشتن
و قطعه رو تو کشو ی میز بیتا پیدا کرد
سریع قطعه رو جا انداخت و مشغول شد
مینو که خیلی خوش حال بود
که بیتا رو تلکه کرده
نا گهان آقای علوی (رئیس اداره ) اومد گفت
که ببخشید خانم حسینی
کامپیوتر اتاق نیاز به شارژ داره
اگه اجازه بدین
با سیستم شما کارکنم...
بیتا هم گفت بفرمایید ..
گفت
درست شد ؟
چقد سریع درست کردین ؟
ماشالله این کامپیوتر
از روز اولشم بهتر کار میکنه ..
دستتون فرزه تو این کار
چرا نگفتین خوب ...
بریم طبقه بالا لطفا
چندتا کامپیوتر هست
که اگه میشه دستی بزنین ...
قیمتشم بگین ..
بیتا نگاهی کرد
و گفت که بالای ۲۰ ملیون درمیاد
گفت موردی نیست انجام بدین
بیتا گفت فقط نصفشو اول پرداخت کنین
برای خرید وسایلو وقطعات و حق بیعانه ..
آقای علوی درجا ۱۵ تومن کارت به کارت کرد
ومابقی رو بعد چهار روز تحویل داد
که همه ی کامپیو تر ها عین دسته گل شده بودن
پرسرعت و ...
مینو که متوجه این صحنه شد
عصبانیتش بیشتر شد
و حالا دائم نیش و کنایه میزد
کامپیوتر خرابه هم بلدی درست کنی پس ؟
خوب چرا اینجاییی...
برو سر کار دیگه ...
برای بیتا این موارد عادی شده بود
اون
با همین نقشه ی بیتا
سِمت شغلیش رو ارتقا داد
و روبه روز پیشرفت میکرد ......
نیش و کنایه ها ورفتارهای مینو هیچ چی
از بیتا کم نمی کرد که هیچ
بلکه با هر نقشه ،ورفتاربد
هزاران چیز به بیتا اضافه میشد ...
دوستای خوب ،
کشف مهارت ها
و.....
دوستای بیتا بیشتر شده بودن
و حال و هوای بیتا تو شرکت حال و هوای خوبی بود
اون رده های شغلی بالاتر رو داشت تجربه می کرد
و معاون شرکت شده بود ..
و حسابی هم محبوب شده بود
در حالی که مینو
همون موقعیت شغلیش رو خیلی به زور حفظ میکرد
و اگه کمک های بیتا تو خیلی از چیز ها نبود
نبود تا الآن به خاطر
درست کار نکردن
جواب ندادن به مراجعه کننده ها
خراب کردن کامپیوتر و..
بدرفتاری با مراجعه کننده ها
هزار بار اخراج شده بود ...