گری پزشک ماهری بود
برای تفریح راهی دهی خوش آب و هوا شد
در میان ده می چرخید و لای گل ها و پروانه ها
نفس می کشید ..
بعد از تفریح حسابی
سری به مرکز بهداشت ده زد
جایی که قبلا اونجا کار میکرد ...
اما یادش رفت در ماشین رو قفل کنه ...
بچه ها پرسه میزدند
دور وبر ماشین میچرخیدند
و صدای خنده اونها بلند شده بود
که یکی از آنها گفت بیایم چشم بزاریم
تاده میشمرم هرکی قایم شد
تام و مک و آلیس قایم شدند
و جیسون به دنبال آنها می گشت
مک و آلیس رو پیدا کرد ...
ولی خبری از تام نبود ...
به دنبال تام می گشت
بله تام زیر صندلی ماشین گری ، قایم شده بود
همین لحظه بود که
آقای گری وارد ماشین شد
و ماشین رو روشن کرد
وبه سمت مقصدش ،یعنی شهر حرکت کرد
وسط راه بود که ماشین بنزینش تمام شد
و تام که فکر می کرد هنوز داخل ده هست
از ماشین خارج شد
اما خودش رو وسط یه جاده دید
گری اونطرف تر مشغول این بود که از یه ماشین
بنزین بگیره ..
و حالا تام رو وسط جاده می دید
تعجب کرد
و گفت
تو از کجا اومدی تام ؟
تام خندید وگفت
منم فکر نمیکردم اینجا باشم ...
قایم موشک بازی می کردیم
الآن بچه ها دارن دنبالم می گردن ..
گری تام رو میشناخت و می دونست که پسر خیلی شیطونیه ...
و تا اونجا که یادش بود
تام بیماری قند داشت ...
دکترگری مشغول گرفتن بنزین شد
اما کسی از جاده عبور نمی کرد ..
و سر ظهر بود
گری گیر افتاده بود
تام لبه ی پرتگاه رفت
و نشست و مشغول تماشای کوه ها شد
سنگ پرتگاه یکدفعه شکسته شد
و تام به پایین سقوط کرد
خوشبختانه زنده بود
چون پرتگاه ۱/۵متر از زمین
فاصله داشت ...
گری به سمت تام رفت
از بالای بلندی
تام خوبی ؟
تام جوابی نداد ...
تام بیهوش بود ..
گری از بالا ی کوه روی صورت تام آب ریخت
ولی بهوش نیومد ...
چند لحظه که گذشت
آروم چشماشو باز کرد
گری گفت
پاشو پسر خوب
طناب بهت میدم خودتو بکش بالا ...
پایین رو نگاه نکن ..
تام میخواست انجام بده ...
اما هیچ انرژی تو بدنش نداشت
ضعف و سردرد شدیدی داشت
به خاطر ضربه به سر ..
و بیهوش میشد
و دوباره بهوش میومد ...
دکتر گری متوجه اوضاع بیمارش شد ..
که حال خوبی نداشت
و جونش در خطر بود
به نیروهای امدادی می خواست خبر بده ...
اما
متوجه شد
که گوشی آنتن نمی ده
طناب رو به بالای کوه بست ..
و خودش رفت پایین ...
سریعا داروها و اقدامات مورد نیاز رو انجام داد
وقتی خواست بره بالا
طناب از سنگ جدا شده بود
شب شد
و گری بلند داد میزد
کمک
ما اینجاییم ...
کسی نبود که بیاد ...
هوا سرد شده بود ..
واونشب رو با هر داستانی که بود
سر کردند
فردای اون روز
مک که دیده بود
تام داخل ماشین
دکتر گری سوار شده ..
به مادر تام خبر داد
مادر تام سراغ دکتر گری رو می گیره
اما همکارای دکتر گری می گن دیشب
شیفتش بوده و حاضر نشده ...
اونا با کمک نیروهای امدادی مسیر جاده رو بررسی می کنند
و متوجه ماشین گری میشند
به کمک سگ های، بوی آدم شناس
به لبه پرتگاه میرسند ...
حال گری و تام به خاطر سرمای شب
مساعد نبود ...
اونا با بوته های اونجا وبا کبریت آتیش درست کرده بودن ولی بازهم سردشون شده بود ..
باکمک نیروهای امدادی به بالای کوه اومدند
و هردو راهی بیمارستان شدند ..