بهار
بهار
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

یه خاطره

خیلی با تاکسی مسافرت (مسافت کوتاه )نمیرم

اما اونروز تاکسی گرفتم

بعدمدت ها البته .

زنگ زدم به یه راننده آژانس و سلام کردم وگفتم که
فردا صبح ساعت ۷ ، از این نقطه

تا اون نقطه منو برسونی و برگردی چه قد میشه ؟

اونم قیمتشو گفت

گفتم خواستم برم

پیام میدم .

خلاصه من خواستم برم و پیامم و دادم

آدرسم نوشتم

و رفتم حمام و کارامو بکنم.

وقتی برگشتم

دوتا تماس از دست رفته از راننده تاکسی داشتم

و پیام داده بود که

آدرس دقیق؟

من راهنمایی بیشتر کردم

مثلا فلان فروشگاه مشهور نزدیکه

پایین فلان خیابون مشهوره

خلاصه طوری راهنمایی کردم که مورچه ها هم

آدرس و از زیر زمین فهمیدن ..

و کم کم دونه هاشونو داشتن میاوردن خونه ما .

اما راننده بعد این همه راهنمایی

گفت

بین کدوم خیابون مثلا ستاره اید ؟

من گفتم

الآن ادیسون از آمریکا جریان برق رو فهمید

چه طوری سمت خونه ما بکشه

این هنوز خیابون رو نفهمیده

چه برسه

کوچه

پلاک ......

بیشتر از این چی بگم..


من گفتم مگه چندتا خیابون ستاره داریم ؟


این قاطی کرد .

مسخرم کردی

از خونت بیرون نشدی .

گرفتی منو ..

گوشیتو جواب نمیدی

و ....

شروع کرد به فحش تو پیاما ...

من همون لحظه مسدودش کردم و

گفتم وِلِش کن ...

پیام دادم دوستم و ظرف سه ثانیه گفت باشه

فردا ساعت چند بیام ؟

گفتم ۷صبح .

۱۰ هم بیا دنبالم .

وباهاش هماهنگ کردم .

خلاصه صبح ساعت ۶ صبح شد .

خیییلی غیر مترقبه و ناگهانی

قرار نبود پیام بده

منتفی کرده بودم

دوباره این راننده پیام داد

آدرس و فهمیدم ...🤣

من با خودم گفتم بالاخره

نیوتون نیروی جاذبه رو کشف کرد

بعد از یک شب فکرکردن و همکاری گرفتن از همکاراش و ..


گفتم

ولی دیره ...

خییلی دیره ...

من با کس دیگه ای میخوام برم .

تا اینو گفتم داغ کرد ..

یعنی منفجر شد ...

گوشیمو پیام بارون کرد

من ساعت ۸ میخواستم بیدارشم

از خواب بیدارم کردی

کی جوابگوی خواب های منه ؟

از اول بگو با کس دیگه میخوای بری خوب ...

مسخرم کردی

و دو تا پیام سه خطی

حرف های ناجور ..


آخرین پیامش یه ذره طول کشید پیام نداد

گفتم

خدارو شکر

وِل کرد ...دیگه ..تموم شد.


بعد نیم ساعت

گفت الآن میام در خونتون برا دعوا ...🤣

گفتم جدی

بگیر بخواب بابا


گفت شوخی دارم مگه

میخوام بیام ...



گفتم آدرسو نفهمیدی

میخوای دعوا هم بکنی ؟

چقد رو داری تو....


برو...

من حوصله تو رو ندارم .

میخوام به کارام برسم.


اونم گفت :

حوصله دعوا داشته باش

چون من دارم .


گفتم خدا بخیر کنه .

زنگ زدم دوستم

گفت تو راهم ده دقیقه دیگه اونجام

گفتم خوب .

خلاصه گوشی رو رو انسداد گذاشتم

و از منطقه دورشدم

با دوستم سمت مقصد رفتم .




...دیگه نمیدونم سمت خونه چی شد ..چه جوری بود اوضاع ...

تا ساعت ۱۰ رفتم به کارام برسم و

گوشی و خاموش کردم.

ظهر شد

موقع ناهار و با دوستم بر گشتم خونه ..

خوب خدا رو شکر

همه چی امن و امان بود

همه چی بخیر گذشته بود ...

و راننده سمت خونه ما نیومده بود ..

ولی وقتی گوشی رو باز کردم

قسمت پیاما مخصوصا

افتضاح بود ...

متاسفانه الفاظ رکیک ...

دیگه ندیده همه رو پاک کردم

و گفتم بخیر گذشت .


البته عرض کنم

همه راننده آژانس ها بد نیستند

خیلی ها صبور و با معرفتن

و خیلی خوب ازپس مسافرا و کاراشون برمیان

و قدر دان حضورشون و کاراشون هستیم .

ولی خوب اونروز

ظاهرا ماجرا این طور شد ...

همین قدر خنده دار ..🤣🤣🤣








خاطره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید