دلم گرفته خیلی بی دلیل....
شایدم پشتش انبوهی از دلیله که قادر نیستم یکیو مقصر این حس بدونم.خیلی دردناکه وقتی میبینی اونقدر روحت آزرده شده که حتی دوست داری بابت اون بستنیی که چند سال پیش وقتی بچه بودی بابا برات خریده و از دستت افتاد بشینی گریه کنی یا شاید بابت اون روز که افتادی زمین و لباسی که دوسش داشتی خاکی شد و شایدم بخاطر این که نمیتونی دیگه مثل اونروزا اینقدر ساده بابت چیزای ساده گریه کنی..
اره تو دیگه بزرگ شدی و قراره بابت کوچیکترین رفتارا سرزنش بشی بابت ساده ترین احساساتت ،الان همه ی اون احساسات تبدیل به چیزایی شدن که تو برای دوست داشتنی بودن باید روشون سرپوش بذاری و شاید اونقدر اینکارو تکرار کنی که حتی وقتی با خودت تنها میشی هم از یاد برده باشی که اینجا کسی نیست که بخوای براش تظاهر کنی و شاید آرزو کنی که ای کاش کسی بود که سرت فریاد میکشید که وقتشه اشک بریزی.....