در نوشته های پیشین بیان کردیم که این مساله، یک واقعیت است که روزی هر کسی، مقدر و اندازه ی آن معین میباشد. این مساله همان اندازه واقعی است، که قانون جاذبه واقعیت دارد. اما یکی پیدا و این یکی از قوانین پنهان عالم میباشد.
خب دانستن این مساله، آیا نمیتواند زندگی ما را زیر و رو کند؟ آیا به ما نمیفهماند که یک عمر داشتیم اشتباه میزدیم؟!
به خدا سوگند که من خودم یک عمر، در توهمی خانمان سوز بودم تا وقتی که با این روایات مواجه شدم.
اما به سراغ ادامه ی بحث اصلی برویم و آن هم ثمرات اعتقاد به چنین قانونی بود؛ چندثمره را گفتیم و دراین نوشته میخواهیم سه ثمره ی دیگر را بیان کنیم:
1-عزت نفس و بی نیازی از مردم: یکی از نتایج منطقی مقدر بودن روزی، این هست که شایسته نیست کسی عزت نفس خودش را برای روزی خراب کند. چرا که آن چه روزی ماست به ما میرسد و آنچه نیست نخواهد رسید، پس چرا دست حاجت به سوی کسی دراز کنیم؟
به این روایت بسیار زیبا توجه کنید:
امام على عليه السلام ـ در وصيّت به فرزند بزرگوارش حسن عليه السلام ـ فرمود : إن استَطَعتَ أن لا يَكونَ بَينَكَ و بينَ اللّه ِ ذو نِعمَةٍ فافعَلْ ، فإنَّكَ مُدرِكٌ قِسْمَكَ و آخِذٌ سَهْمَكَ ، و إنّ اليَسيرَ مِنَ اللّه ِ سبحانَهُ أعظَمُ و أكرَمُ مِن الكثيرِ مِن خَلقِهِ ، و إن كانَ كُلٌّ منهُ .
اگر توانى كارى كنى كه از كسى جز خداوند، نعمتى به تو نرسد ، چنين كن ؛ زيرا تو به قسمت خويش خواهى رسيد و سهم و نصيب خود را خواهى گرفت ؛ و البته روزىِ اندكى كه از سوى خداوند سبحان رسد برتر و ارزشمندتر است از نعمتِ بسيارى كه از آفريدگان او به تو رسد ؛ گر چه همه چيز از اوست .(نامه31 نهج البلاغه)
2-دست یافتن به مقام رضا: وقتی بدانیم که روزی ما را خداوند حکیم، علیم، مهربان و دلسوز مقدر نموده است، پس چرا نسبت به کم وزیاد بودن آن ناراضی باشیم؟
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : مَن رَضِيَ بما رَزَقَهُ اللّه ُ قَرَّتْ عَينُهُ
هركه به آنچه خداوند روزى اش كرده راضى باشد، شاد شود (الامالی طوسی،ص393)
3-به دنبال آنچه که استعداد داری برو! : در نوشته ی قبلی گفتیم که با وجود اینکه روزی هر شخصی مقدر است، اما کسب روزی خودش تکلیف میباشد. لکن درجه ی اهمیت این تکلیف، از بقیه ی تکالیف پایین تر است. در نتیجه وقتی تزاحمی دراین میان حاصل میشود، بقیه ی تکالیف ترجیح دارند.
اما متاسفانه در جامعه ی ما، پول اولویت اول است و استعداد و علاقه چیزهایی است که غالبا ذبح میشوند. چرا که ما گمان میکردیم که اگر به دنبال علاقه و کشش خودمان برویم، چه بسا در آنجا خبری از پول نباشد.
لذا یک عمر با تنفر نسبت به شغل خود، فقط به دنبال پول میدویم و وجودمان میشود زباله دانی از استعدادهای گران بهایی که داشتیم؛ و یک احساس تباهی مستمر، همیشه همراهمان خواهد بود.
اما اگر بدانیم روزی ما مقدر است و به آن راضی باشیم، به دنبال ساختن استعداد های خودمان خواهیم رفت؛ و عمری را با حس رضایت درونی خواهیم گذراند.