ویرگول
ورودثبت نام
عابدین پاپی
عابدین پاپی
خواندن ۱۶ دقیقه·۲ سال پیش

اعتمادِ¬درزبان واعتبارِدربیان

به قلم:عابدین پاپی (آرام)

الف) اعتمادِدرزبان:اعتماد به معنی اطمینان است و به اصطلاح به­کسی­یا چیزی تکیه واتکا کردن درجهتِ انجامِ کاری­است.اعتماد به معنی کاری را به کسی واگذاشتن است.زبان مهم ترین عنصرمعین­درجهتِ معرفی شخصیّت فرددرجامعه می­باشد.به دیگر بیان،فردرا با زبان سنجش و اندازه­گیری­می­کنند.سخن فردبه معنی اطمینان وتکیه برعمل­آن­است. زبان بارزترین وسیله برای­ارتباطِ با محیط پیرامون و عالم خارج است.دو مقوله­ی خودپرسی و هم پرسی ازطریق زبان شکل می­گیرند.تا زبانی نباشد سخنی به دایره­ی تمجید و تعریف نمی­آید..درقدیم الایام زبان یک پدیده­ی واحد بود که اغلب انسان ها ذاتا"و فی نفسه زبان را دربطن طبیعت و جامعه می­آموختند و این زبان تقربیا" به صورت ناخودآگاه و شفاهی­خود را درجامعه نشان می­داد و دردنیای امروز زبان به یک پدیدار چند جانبه تقسیم شده­به طوری­که این پدیده به شاخک های متعددی به شرح ذیل منقسم می­شود:

1-آواشناسی (phonetics): اززیرشاخه های علم ­زبان شناسی محسوب می­شود که نظام آوایی زبان را مورد مطالعه و بررسی قرار می­دهدومواردی که دراین نظام آوایی بررسی می شود عبارتندازمسائلی چون: آوا،واج، واج گونه، گام یا پایه، هجا،تکواژ،تکیه،آهنگ،رکن ووزن شعر. به دو آوا که با جانشین کردن یکی با دیگری واژه دچارتغییر معنا می­شود واج می­گویند. به مانند : ب و پ درواژه­هایی­چون پاک و باک که موجب دگرگونی معنایی می­شوند .بررسی عملکرد واج ها و تنظیم آن ها دریک شبکه یا دستگاه را واج شناسی­می­نامند.

2- واژه­ شناسی (morphology) که به انگلیسی(lexicology)می باشد، علمی است که به بررسی وشناخت اجرای یک واژه به مانند تک واژه­ها و وندها و پسوند های تصریفی می­پردازد. کارِواژه شناس دیرینه شناسی وتبارشناسی واژِگان اززمان تولد تا زیست و زیست مندی و مرگ آن هااست به طوری که واژِگان را درشاکله های­گوناگونی مطالعه و بررسی می­کند.

3-نحو یا جمله ­شناسی(syntax):به معنی دانشِ­مطالعه و مداقه درقواعد مربوط به نحوه­ی ترکیب ودرکنارهم آمدنِ واژه ها به منظورایجادِ و درک جملات دریک زبان­است . طریقه­ی چیدمان­کلمات در­کنار هم درجهت نیل به یک جمله ی معناداررا نحو می­گویند.کارنحو شناس ایجاد کلماتی هم آوا و هم جنس درکنارهم درجهتِ نیل به یک زبان و معنای مستقل­درجمله است.

4- معناشناسی(semantics):دانشی است که به مطالعه­ی معانی­درزبان های انسانی می­پردازد.پردازش به زبان ها و گویش های گوناگون­درجهتِ نیل به یک یا چند معنای قابلِ توجه و تأمل رامعناشناسی­می­گویند. شناختنِ معنا و مفهوم دریک زبان را معناشناسی می­گویند. معناشناس ارتباط فی مابین واژه و معنا را مورد وارسی وکند وکاو قرار می­دهد. این علم برروی نشانه ها،علایم،لغات و عبارت ها تمرکزمی­کند تا که به معنای آن ها و طرز وچگونگی استفاده ازاین معانی دست یابد .

5-کاربردشناسی (pragmatics) ازحوزه­های زبان شناسی به شمار می­رود که به مطالعه و بررسی وتأثیربافت برمعنا دلالت دارد. درواقع کارِکاربردشناس­کاربردی­کردن و اهمیت علمی وعملی­ نشانه ها و علایم و عبارات درزبان درجهتِ نیل به یک هدف و جامعه هدف همراه با معنا و مفهوم سازنده وکارآمد است .

6-گفتمان یا مباحثه(discourse): گفتمان اصطلاحی محسوب می­شود که درزمینه ها و اشکال و رشته های گونه به گون به مانند فلسفه ی،جامعه شناسی،انسان شناسی و زبان شناسی به طورِگسترده به کارمی­رود و عقلای دانش واهلِ فلسفه درباره­ی ازمنه،دامنه،مفهوم و نقش وکارکردآن بسیارگفته اند وفراوان نوشته­اند به نحوی که به رویکردهای گوناگونی دست یافته­اند. گفتمان را یک دستگاه بینشی می­توان تصورنمود که ازراه واژگان و گفتارها نهادینه وبه نهادینگی می­رسد و برذهنیّت ها اثر می­گذارد.گفتمان­می­تواند ازیک دایره­ی گسترده­ی معنایی برخوردارباشد به طوری که برآگاهی یک دوره ویا دوران های تاریخی و حتا اجتماعی سایه می­اندازد. گفتمان به دو صورت برذهنیّت های اجتماعی و تاریخی تأثیر می­گذارد: یکی­خودآگاه است و دودیگر، ناخودآگاه که ناخودآگاه برخودآگاه چربش و چرخش بیشتری می­تواند داشته باشد.. بنابراین زبان یک درخت چند وجهی است که ازشاخ و برگ های گونه به گونی تشکیل شده­است.زبان علمی نسبتا"جدید است­ که دربافتِ جامعه­ی امروزکاربردِکارآمد و به سزایی را درابعاد مختلف زندگی به نمایش می­گذارد. سابقه­ی مطالعه و بررسی زبان به مانند بسیاری ازعلوم انسانی دیگربه یونانِ باستان می­رسد به طوری که افلاطون نخستین کسی بود که امکانات ودستور زبان را مورد بررسی قرارداد. قدیمی­ترین نوشته ی یونانی­که اشاراتی دراین موارد دارد ،یکی­ازمکالمات افلاطون به کراتیلوس درباره­ی شناخت ماهیت زبان بوده است.زبان یک ماهیّت و یک هویت دارد.ماهیت­ آن برمی­گرددبه ذات بشرکه امری فی­نفسه ذاتی و تجربی است و هویت آن به تباروشناسنامه ی افراد برمی­گردد. هرزبانی ماهیّت خود را بایستی هویت مند کند و هرهویتی درزمان دارای ماهیتی مشخص و معین است.زبان را فرهنگ وآداب و رسوم یک جامعه تشکیل می­دهد و درهرفرهنگ وآداب و رسومی می­تواند دارای شاکله های متفاوتی باشد. بنابراین زبان ها یکی نیستند ازاین روکه فرهنگ ها وآداب و عادات اجتماعی یکسان نیستند. یک رابطه ی عمیق و عتیق فی­مابین نشانه های طبیعی وزبانِ بشر وجود دارد و می­توان چنین دریافت که بین شی ء وکلمه ای که برای نامیدنِ آن به کار می­رود یک رابطه­­ی معقول و مقبول وجود دارد .یک شی ء یا نشانه تا زمانی که ازیک کلمه برخوردار نباشدویا به اصطلاح دارای اسمی مشخص نباشد هرگزخودش را پدیدار نخواهد کرد. یک پدیده زمانی پدیدار می­شود که دارای نام و نشان باشد. کلمه وقتی برگونه ی شیء فرود می­آید درواقع شیء را به حرکت و جان بخشی قابلِ ملاحظه­ای سوق وهدایت می­کند.بین طبیعت وانسان یک رابطه ی زبانی وجود دارد که این رابطه براساسِ کلمات معنا می­یابد.حرکت کلمات دربافتِ اشیاء موجبِ تولدِمعنا دراشیاء می­شود. زبان دارای یک بود و یک شدنِ درهمین بوداست. شدن زمانی شکل می­گیرد که این بود به مانند رودحرکت می­کند ومسیر خود را به خوبی پیدا ودرمی­یابد. عموما" آغاز تاریخ مطالعه و دانش زبان شناسی را به معنی :«مطالعات تخصصی زبان» از زمان نگارش کتاب دستور سانسکریت نوشته­ی پانینی هندی می­دانندبه طوری که پانینی درسده­ی پنجم بیش ازمیلاد دستور زبان بسیارپیشرفته ای برای زبان سانسکریت نوشت ولی زبان شناسی درقالبی مدرن و با ساختارهایی علمی را می­توان به فردینان دوسوسورلقب داد که با انتشار کتاب : «دوره ی زبان شناسی عمومی» این مهم را به تصویب رساند و این کتاب به عنوان اساس زبان شناسی ساختارگرا درسال 1916 شناخته شد و بعد از مرگ دوسوسور توسط گروهی ازشاگردانش به چاپ رسید. زبان ساخته­ی دست بشر نیست بلکه ساخته­ی فکر و اندیشه ی بشراست . زبان یک دستاورد نیست بلکه یک فکرآورد است . بنابراین نمی­توان زبان را یک صنعت دستی برشمرد بلکه نوعی صنعت فکری است که با روح و رفتار انسان کلافی عتیق و عمیق خورده است.با این تعابیراعتماد درزبان یک امرضروری واجتماعی است که هراثرِادبی و هنری را کاربرد وکارآمدجلوه وجلا می­بخشد. به راستی اعتماد درزبان به چه معناست؟ وچه کاربردهایی دارد؟ اعتماد درزبان به معنی همان تکیه کردن و برگزیدنِ زبان است.بین فرد و زبانِ فرد بایستی یک اعتماد واطمینانی حاصل شود.انسان تا با خودش روراست وصادق نباشد قادر به تولید زبان نیست.دروغ درزبان منجر به عدم اعتماد می­شود و این مهم می­تواند پیامدی ناخوشایند را برای بانی زبان ایجادکند.اعتماد درزبان با دروغ حاصل نمی­شود بلکه با صداقت وشرافت است که اعتماد وارزش زبان معین می­شود. اغلب سرقت های ادبی و فرهنگی درآثارازجمله اعتماد درزبان محسوب می­شوند. هرکلمه ای دارای یک ماهیّت و هویت است و راه و مسیر خود را بازحمات فراوان و طاقت فرسایی به دست آورده­است . بنابراین سرکوب کلمات دریک جمله یا متن به معنی عدم اعتماد درزبان محسوب می­شود.هرچه قدرنویسنده درنوشتارخودکلمات را با هم آشتی دهد و فرهنگ دمکراسی را ترویج نماید به همان اندازه اعتمادِ درزبان را ایجاد کرده­است.اعتمادِ یک بازاری­ازطریق پول وسرمایه آن صورت می­گیرداما اعتمادِ یک نویسنده یا فرهنگی ازطریق سخن آن صورت می­پذیرد.به قولِ سعدی:

تامرد سخن نگفته باشد

عیب وهنرش نهفته باشد

سخن مهم ترین ثروت انسان است که شخصیّت و منزلت اجتماعی و معرفت ادبی وی را به جامعه معرفی می­کند. درواقع مُعَرِّف انسان سخن اوست و با همین سخنوری است که خودش را دربطن جامعه جا می­اندازد. اعتماد ِدرزبان مهم ترین ویژگی است که توسطِ صاحبِ زبان به وجود می­آید. درهراثری اعتماد درزبان مهم است . مهم ازآن جهت که خواننده با زبانِ صاحبِ هنرسر و کار دارد نه با خودِ هنرمند و دراین جاست که زبان او شخصیّت و معرفت ِهنری وی را درقالب های متعدد به نمایش می­گذارد. وسیله ی نمایش هنر فرد توسط زبان آن شکل می­گیرد . زبان هرچه قدراز لباسی ساده و سلیس برخوردار باشد درواقع قدرت جامعه پذیری آن بیشتر است . فردوسی می­گوید:

گُهر بی هنر زار وخوار است و سست

به فرهنگ باشد روان تندرست

برداشتی­که ازمعنای شعرمی­توان­کرد این­است که اصل و نژاد و نسب خانوادگی بدون داشتن دانش وهنر بی­ارزش و ناپایدار است ودرواقع جان و روان انسان با علم و فرهنگ سلامت می­ماند. فرهنگ زبان و زبانِ فرهنگ دوعامل مهم دررشد و بالندگی جامعه به شمارمی­روند تا زبان دارای فرهنگ نباشد قابل رشد نیست و تا فرهنگ شاملِ یک زبانیّت مشخص و معین نباشد قادر به تداوم و بقای خویش دربطن جامعه نخواهد بود.بودنِ فرهنگ با زبانیّت حاصل می­آید و بودنِ زبان نیز بدونِ فرهنگ میسورنیست. اعتماد درزبان با اعتبار فرهنگ میسر است و اعتبار ِفرهنگ نیز با بایستگی اعتمادِ درزبان حاصل می­شود.به اصطلاح به زبانی که دارای اعتبار نیست­ نمی­توان اعتمادکرد وبرای فرهنگی که دارای اعتماد نیست هم نمی­توان اعتباری را مدنظرگرفت.زبان توسطِ کلمات شکل می­گیرد وکلمات به دو بخش­ کارآمدو ناکارآمد تقسیم می­شوند. اگرچه هیچ کلمه ای ناکارآمد نیست اما گزینش کلمات دریک متن بایستی به گونه ای باشد که این کلمات بتوانند کارآمدگی خود را ازحیثِ معنا درمتن نشان دهند.به کلمه ای که درمتن­کارساز و مفیدفایده نیست نمی­توان اعتماد کرد ودرآنجاست که ممکن است اعتمادِ درزبان درمتن با خدشه و چالش مواجه شود.سه نوع حالت را دریک متن می­توان دریافت کرد. نخست نویسنده درمتن است . نویسنده زمانی خودش را درمتن نشان می­دهد که سلایق فکری و علایق رفتاری وروحی خود را وحتا نوعِ تفکروایدئولوژی و فرهنگ خویش را درمتن لحاظ می­کند و تقریبا" نوعی منِ فردی را درمتن ایجاد می­نماید. دوم: دیگری درمتن است . دراین جا متن علاوه برنویسنده سایر صداها و آوا ها را هم درمتن دخالت می­دهد ومتن با نوعی پلی فونیک مواجه می­شود و به خاطر این است که متن را چند صدایی می­نامند.یعنی صداهای متعددی درمتن حضورپیدا می­کنند که درترویج دمکراسی کلمات نقشی اساسی دارند.وسوم: کلمات درمتن است. نقش کلمات درمتن بسیارحیاتی است.کلمات درمتن کاربردی قابل توجه دارندومهم ترین وظیفه ی زبان اعتماد­کردنِ به زبانِ کلمات است واستفاده ازمفاهیم زبانِ کلمات درمتن تا که متن بتواند به یک استتیک (زیباشناختی) قابل تأمل وتفقد دست یابد. کلمات درمتن زیرلایه های معرفت شناسانه­ی متن را تشکیل می­دهند وهدف وجامعه هدف کلمات درمتن ایجاد خلاقیّت وکارآمدگی هنردرمتن است . کلمات زبان متن را می­سازند و متن نیز روح و روانِ کلمات را به آرایش و آسایش می­رساند. کلمات وقتی ازخود عبورمی­کنند به متن می­رسند و وقتی درمتن استحاله می­شوند به یک منِ واقعی دست می­یابند که آن منِ واقعی می­تواند تفسیرمتن باشد. بیان متن با زبان کلمات شکل می­گیرد و زمانی متن مُبیّن می­شود که کلمات بیانگر زبان متن هستند. خودباوری درمتن با خود بافتگی کلمات شکل می­گیرد وکلمات مهم ترین عامل درجهتِ شکل گیری زبانِ متن محسوب می­شوند.دیگرنکته می­توانداعتقاد درزبان باشد .زبان دریک متن می­تواند زبانِ خودِ نویسنده باشد.هر نویسنده­ای دارای فرهنگ لغتی است که با مراجعه به این فرهنگ لغت اثرخود را می­نویسد.فرایند فکری نویسنده با برآیند کلمات مختصِ به خود شکل و شمایل می­گیرد. نویسنده­ای که به زبان­اش اعتقاد دارد درواقع یک نویسنده ی مستقل است و بعد ازمرگ اش نیز اثرش مستقل می­ماند.اعتمادِدرزبان خویش منجرِ به اعتقادِ درزبان می­شود. متن بدونِ آگاهی به خودآگاهی نمی­رسد و این آگاهی ازطریقِ کلماتی به دست می­آید که مختصِ به خودِ نویسنده­اند. نویسنده اگرخلاقیّت و زایش داشته باشد درواقع متن دچارِ تغییرنمی­شود.تغییرمتن زمانی حاصل می­آید که نویسنده دچارتغییر زبان می­شود یعنی کلمات اش ازآن حالت استقلال به حالتی وابسته تبدیل می­شوند. فرهنگ مطالعه مهم ترین عاملی است که زبان نویسنده را تغییر می­دهد و چه بسا نویسنده ازیک جهان بینی زبانی گام درجهان بینی دیگری می­گذارد و منِ قبلی خود را رد و فراموش می­کند. تبدیل یک زبان به زبانی دیگرزمانی شکل می­گیردکه جهان بینی نویسنده­کاملا"تغییرمی­کند. رویکردها زمانی­تغییرمی­کنند که عملکردها دچارتحول می­شوند.تا زمانی که نظر و منظر نویسنده برروی یک دنیای خاص متمرکزمی­شود زبان نویسنده تغییر نمی­کند اما به محض تغییرنظرو منظر، زبان نیزدچار صیرورت می­شود. اعتمادِ درزبان دارای سه­لایه است . نخست پوسته است دوم هسته و سوم مغزمی­باشد. نویسنده بایستی درمتن خود به این سه لایه ی مهم رسیده باشد و مهم ترین لایه مغزاست که می­توان از آن به عنوان هرمنوتیک­ هم یاد کرد. تأویل درمتن مهم ترین مرحله­ای است که نویسنده به آن دست می­یابد.

ب) اعتبارِدربیان: به راستی اعتبار چیست و اعتبار دربیان به چه معناستو بیان چگونه درزبان خودش را نشان می­دهد؟و یک زبانِ مُبیّن چگونه زبانی است؟ و یک بیانِ سالم ازچه زبانی بهره­مند شده­است؟ اهمیت یک اعتبار درماهیت آن قابل بررسی و جستجواست .تا اعتباری ماهیت نداشته باشد اهمیت ندارد. مهم بودن یک اعتبار بستگی به ماهیت ارزشی آن دارد. یک اعتبار بایستی ارزش معیارو ازمعیاری ارزشی بهره­مند شده باشد.اعتبار به معنی ارزش و منزلت است.اعتبار می­تواند یک اعتبارفرهنگی یا هنری باشد و یا یک اعتبارسیاسی واقتصادی ودرهرکدام از این نوع اعتبارها مفاهیم و مصادیقی متفاوت به چشم می­خورد که این مفاهیم قابل بحث ولایقِ وارسی وتحلیل و پردازش هستند.هرکسی و یا هرچیزی بایستی اعتباری داشته باشد و اثریک فرد نیزبه مانند اجناس ازیک اعتباری برخوداراست . اعتبار می­تواند یک اعتبارفردی یا اجتماعی باشد و نوع تفکر وایدئولوژی وجهان بینی فرد درایجادِ اعتباربسیار مهم است.اعتبار فکری مهم ترین اعتباری است که دریک متن خودش را به خوبی نشان می­دهد.اعتبار به معنی ارزش و جایگاست و به دو بخش فرهنگی و اعتقادی تقسیم می­شود.اعتبار به معنی ارج ،ارزش،پشتوانه ،آبرو ، حیثیت ،شرف قدرو نام و نشان و اطمینان و اعتماد است . بنابراین درهربیانی بایستی یکی ازاین موارد وجود داشته باشد.اگریک بیان دارای آبرو نباشد درواقع بیانی کارآمد و کارگشا نیست. بیان باید شاملِ حیثیت و شرف و منزلت باشد. بیان بدون ارج و پشتوانه قابل بحث و نظرنیست.بیان زمانی ارزش دارد که قابل اعتماد واطمینان باشد. نفوذِ بیان درجامعه به مایه ودرون مایه ی بیان بستگی دارد.هرچه قدردرون مایه ی بیان عمیق ترباشددرواقع اهمیت آن درجامعه عتیق تراست.واژه ی بیان به معنی نمایش و تصویرسخن است.نمایش یک زبان درقالبی مُبیّن را بیان می­گویند. بیان نوعی نشان دادن است که درقالبِ زبانی معین تصویر می­شود.بیان به دو بخش تقسیم می­شود. نخست:بیانِ معقول و منطقی است.بیان معقول بیانی ُعقلایی وقابلِ تأمل و تدبیراست به طوری که این نوع بیان خودش را به شیوه­ای منطقی و اصولی دربافت جامعه نشان می­دهد.نوعی بیان هوشمند است که خوب می­داند درچه موقعیّتی­لب به سخن وادارد وبا هرزبانی به مانند خودش رفتار نماید .بیان معقول عاقلانه رفتارمی­کند وخودش را با جامعه درهمه ی ابعاد وفق می­دهد.اصول و قواعد درست اندیشیدن را خوب آموخته است و درست رفتارکردنِ با جامعه را به سهولت به نمایش می­گذارد. دوم: بیان نامعقول و غیر منطقی است. بیان نامعقول بیانی­کاربردی و هوشمند نیست بلکه بیانی هیجانی واحساساتی است که هرآن ممکن است زبان جامعه را با چالش مواجه کند. دیالوگ این بیان با جامعه یک دیالوگ چند جانبه نیست و قدرت تمیز وتشخیص آن پایین و مبتدی است.با جامعه عالمانه و معقول رفتار نمی­کند و به تعبیری سالم را ازناسالم تشخیص نمی­دهد وسره را ازناسره به خوبی جدا نمی­کند. بیان نامعقول بیانی عقل گرا نیست بلکه تابع لحظات احساسی است و هرآن ممکن است غیر عُقلایی با جامعه رفتارکند. پیش زمینه ی علمی و عملی ندارد و بدونِ تجربه و تدبیر وارد عرصه­ی­تصمیم می­شود وهمیشه پیامدهای ناگواری را درجامعه به همراه داشته و دارد. اعتبارِدربیان به معنی ارزش وحیثیّت وآبروی دربیان­است . کسی­که دربیان خویش اعتبارندارد به مانند فردی است که بی­هویت است .اعتباربه مانند هویت انسان است که دربیان نقشی اساسی را دردایره­ی اختیاروتصمیم برعهده گرفته است.آزادی دربیان منجر به اعتبارِ دربیان می­شود.آزادی دربیان باید به گونه ای باشد که ابتدابه خودِ فرد و من بعد به اجتماع ضرروخسران نرساند.هربیانی بایستی دارای قرب و منزلت و ارزش و آبرو باشد و بیان غیرسودمند بی معناست همیشه بیان ها درکیان جامعه سودمند بوده­اند. شما هیچ بیانی را درطولِ تاریخ نمی­بینید­که سودِ معنوی و مالی نداشته است.بنابراین بیان بدونِ سود قابلِ بحث ونظر نیست. بیان ها با سودمندی پویا و گویا می­شوند. یک شعر تا اعتبار دربیان نداشته باشد به عنوانِ شعری­کارآمد درجامعه شناخته نمی­شود.هرکسی و یا هرتابلوی هنری بایستی اعتبارِ دربیان داشته باشد. مهم ترین اصل نمایش اعتبارآن است که جایگاه نمایش را نشان می­دهد. سخنوری بدونِ اعتباربی معناست وجامعه به دنبالِ اعتباردربیان می­باشد.اعتقاد دربیان منجر به اعتباردربیان می­شود. تا به یک چیزی اعتقاد نداشته باشیم درواقع به اعتبارآن پی­نبرده­ایم. دیگر نکته این است که بیان چگونه خودش را درزبان نشان می دهد؟ بین زبان و بیان یک رابطه ی دوسویه و چندگویه وجود دارد.وقتی صحبت ازبیان می­شود بستر این بیان بایستی یک زبان باشد و درواقع این زبان است که بیان می­شود. زبان به مانند یک ساختمان مجلل و ملبس است و بیان معمار این ساختمان به شمار می­رودکه درساختار و محتوای این ساختمان نقش و تأثیربه سزایی دارد.سخن و سخنوری نوعی بیان است که توسطِ فردِ صاحبِ بیان تصویرمی­شود.هرزبانی بیان دارد وهربیانی هم صاحبِ زبانی­است . چگونگی نشان دادنِ بیان دریک زبان بستگی به مهارت و تکنیک صاحب بیان دارد و نوع آگاهی وخودآگاهی فردی واجتماعی­آن که تا چه اندازه می­تواند یک زبان را به خوبی دربطن جامعه تصویرسازی و ارائه نماید .خواندنِ یک متن نیاز به یک فن بیان دارد و مُبیّن کسی است که بتواند این متن را به خوبی وبا فنون خاصی به جامعه تزریق نماید به طوری­که قدرت جامعه پذیری­وفرهنگ پذیری آن به تأیید و تثبیتی قابل ملاحظه و تأمل برسد. یک خطیب یا سخنران علاوه براین که بایستی ازدانش و بینشی جامع الاطرافی برخوردار باشد نیاز به فن بیان قابل توجهی دارد زیرا که تا فنون سخنرانی را بلد نباشد به سهولت نمی­تواند دانش خود را با بینشی قابلِ التفات به جامعه منتقل نماید. یک شاعر بایستی مُبیّن باشد تا که بتواند فرهنگ شعرخوانی خود را با بیانی زیبا و کارآمد به جامعه ی هدف خویش انتقال دهد. بنابراین مهارت دربیان مهم ترین عنصری است که سخنران را سخنورواستاد جلوه می­نماید.مُبیّن کسی است دارای بیانی بلیغ و پایدار است.بیان­کننده یک موضوع راکه این موضوع را به طور منتج واثر بخش درجامعه­تصویر وارائه می­دهد مُبیّن می­گویند. یک زبان مُبیّن زبانی است که قدرت ذاتی و تجربی خود را درجهتِ نیلِ به هدف خویش وجامعه به خوبی دربطن جامعه ارائه می­دهد.یک زبان مُبیّن می­تواند زبانی سلیس و روان باشد که برای عموم جامعه سخن می­راند و یا زبانی تخصصی و پیچیده که برای خواص صحبت می­کند ودرهردوحالت سخنوری درزبان بسیار مهم و کارسازاست.کاربرد بیان درزبان به همان اندازه مهم است که سخنور با بیانی مُبیّن و اشکار این زبان را با مفاهیمی سازنده به جامعه تزریق می­کند.سخنرانی دریک جمع بستگی به نوع وجنس جمع و پایگاه طبقاتی و اجتماعی آن جمع دارد و سخنور بایستی فردی چند جانبه باشد به طوری که بتواند درهرجمعی با زبان خودشان وارد گفتگو و مراوده شود. ارائه­ ی کلمات درقالبی سلیس و روان توأم با تصویرومعنا ازمهم ترین کارهای سخنورمحسوب می­شود. پالنده­کردن سخن درجهتِ نیل به یک بالندگی قابل توجه درجامعه نیزکارِمُبیّن یا بیان کننده­است .بیان وسیله­ای است درجهتِ معرفی زبان که زبان را درروش ها و شیوه های متعددی به تصویرمی­کشد.بیان سالم نیازبه زبانی سالم دارد.شما می­توانید سخن خود را با شیوه­ای ناسالم به جامعه­ی سالم ارائه دهید و یا با شیوه­ای سالم به جامعه­ی ناسالم تزریق نمائید­که درهردوشرایط سخن درذهن جامعه بایگانی می­شود و من بعد تأثیرخودش را برذهنِ جامعه می­گذارد.یک بیان سالم زبانی سالم توأم با فرهنگ وآداب و رسوم و عادات سالمی را می­طلبد.زبان سالم درتن سالم است و تن سالم نیز نیاز به بیانی سالم را دارد تا که مؤلفه های آن را به خوبی و به طور بایسته و شایسته به جامعه منتقل نماید.یک رابطه ی دوسویه فی مابین بیان سالم و جامعه ی سالم وجود دارد و فهم و درک یک بیان سالم درگرو جامعه­ای سالم با فرهنگ وآداب سالم می­باشد. زبان دربسترجامعه خیزبرمی­دارد و نیاز به بیانی سالم درجهت رشد و بالندگی را می­طلبد.زبان دربافت جامعه تعبیه شده و ذاتا"درسرشت همه موجودات وجود دارد اما زبان ِفاخر و مؤثر که اصالت زبان را درنظام آفرینش به تثبیت رسانده است زبان انسان است. انسان حیوانی ناطق است­که همین نطق تفاوت او را با سایرموجودات مشخص می­کند. زبان، فرهنگ و اندیشه سه ویژگی انسانی­اند که جایگاه انسان را درجهان معنامعین­کرده­اند و بشربه خاطر همین سه مؤلفه می­باشد­که خود را ابرموجود درروی کره­ ی زمین محسوب می­کند.انسان با بیان خوب بود که توانست درجهان معنا تغییر،تعبیروتأثیرِ بسامد ایجاد کند و هوشمندی و روشمندی خویش را درهمه ی ابعاد و زوایا به دایره­ی تصویر بیاورد .او با بیانی سالم زبان را درمسیری سالم و فرآروندوکارآمد قرار داد تا که این زبان بتواند راهی مفید و سازنده را درپیش ­گیرد.

اعتمادزباناعتباربیاناندیشه
عابدین پاپی متخلص به آرام، شاعر ، نویسنده ، منتقد، روزنامه نگار و نظریه پرداز ادبی و اجتماعی معاصر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید