ویرگول
ورودثبت نام
عابدین پاپی
عابدین پاپیعابدین پاپی متخلص به آرام، شاعر ، نویسنده ، منتقد، روزنامه نگار و نظریه پرداز ادبی و اجتماعی معاصر
عابدین پاپی
عابدین پاپی
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

«برهنه تر از نقطه ها صدای خیابان است»

مشوش نباش ای غمِ بی‌خانمان

ای باد که رفته‌ای از یاد

ای ژرفای سعادتمند که دستانت

بوی «خون» می‌دهد

مأیوس نباش

من اندوهِ خورشید را در چشمانِ سپتامبر دریافته‌ام

و باران را یکتایی بی‌همتا

آنجا که فقر در کنار خیابان خدایش را گُم می‌کند!

در شبانگاهِ درخت

 جنگل به برگ‌هایش پشت کرده است

و برهنه‌تر از نقطه‌ها صدای خیابان است

آه نگو از این وحشتی که به جان زندگی یمان افتاده

که

شبیه نخستین روزهای مرگ زیست می‌کند!

آهای شهامتِ باقامت

بگو ببینم؟

بلوط‌ها چگونه بر شاخه‌های شهر عزاداری می‌کنند

و راهِ هنر از کدام دالانِ آسمان می‌گذرد؟

می‌خواهم بر پیکر سردِ خاک

عشق را گرم‌ِگرم نقاشی کنم

و در بوسه‌های تابستان تمامِ موسیقی پائیز را بنوازم

به لطفِ این‌همه خاطره‌ی بی‌همتا

آسایشِ زمان را جشن می‌گیریم

و می‌رویم

تا زیر تازیانه‌ی عصیان به خودآگاهی برسیم!

ای شعر ای همیشه صبح

ای دریغِ خیالِ کال

چرا سردگُنانه در چشمان غروب طلوع می‌کنی!

و این‌همه آذرِ غریب را از کجا آورده‌ای؟!

فکر می‌کنم

رنجی بسیار ساده شبیه شطرنجِ رنگ‌ها و آهنگ‌ها

هم چون شورش سخنِ شب عذابت می‌دهد!

و به گمانم

در چشمان تو تمامِ ماجراهای ماه مهتابی می‌شوند!

اینجا هیچ‌کسی سر جای خودش نیست

حتی خودکاری که کار نمی­کند

مدادی که با بامدادش تمامِ سحرگاهِ کلمات را می‌نویسد

و حتی آفتابی که آسمانِ آبی خود را ترسیم می‌کند!

بگو ببینم

از خشونتِ اتوبان چه می‌توان نوشت

وقتی میدان همتِ خودش را ازدست‌داده است!

آنگاه‌که زندگی مثلِ یک رود «سنگ» می‌شود!

آهای حضرتِ قله

چرا گُم‌گشته‌ی خود را از کوه می‌طلبی؟

هیچ‌دانی

بر روی دیوارهای شهر کلمات چهره‌ی خود را فراموش کرده‌اند!

زندگی شبیه یک زندانی است

که

 هرکسی سردی خودش را با غصه‌های خویش گرم می‌کند

و درخت­اش نه مثل ِ زمستان که

شبیه فصلِ پنجم می‌میرد!

شعر از: عابدین پاپی (آرام)

4/6/1404 کرج

 

زبان
۰
۰
عابدین پاپی
عابدین پاپی
عابدین پاپی متخلص به آرام، شاعر ، نویسنده ، منتقد، روزنامه نگار و نظریه پرداز ادبی و اجتماعی معاصر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید