به قلم: عابدین پاپی(آرام)
دانش گاه universityعلمی است که در سطوح علمی گوناگوناگون اعم از کاردانی، کارشناسی ، کارشناسی ارشد و دکترا در رشته های مختلف دانش جو می پذیرد و پس از طی زمانِ هرکدام از این سطوح علمی به دانش جو مدرک دانش گاهی ارائه می دهد. گفتنی است که قدیمی ترین نهادی که به دانش گاه های امروز البته در جوانبی به فراخور همان زمان شباهت داشته است حدود شش و نیم سده پس از برپایی آکادمی افلاطون بوده که در باغِ آکادامه و دره ی آکادموس آتن بازگشایی و آغازِ به فعالیت نموده است. باز گفته می شود که نظام دانش گاهی مدرن امروز ریشه در دانش گاه قرون وسطایی اروپایی دارد که برای نخستین بار درکشور ایتالیا ایجاد شده است. با التفات به تعاریفی که از دانش گاه می شود پرسشی به ذهن خطو رمی کند که پیدایش و زایش نخستین دانش گاه در کدام مکان بوده است که البته در این مورد بحث و جدل های فراوانی وجود دارد!؟ اما گمان می رود که کهن ترین مرکز آموزشی در دنیا در تمدن های باستانی شرق شکل و شمایل گرفته است . اگر دانش گاه را یک مؤسسه ی دانش جویی تصور کنیم شاید بتوان گفت آکادمی افلاطون قدیمی ترین دانش گاه در غرب به شمار می رفته و سند تاریخی آن هم بیانگر این مهم است چه این که واژه ی universitas (جهانیان) ابتدا در عصر یونان باستان و روم احیا و پویا شده است و با استعانت از آن سعی برآن داشتند تا که شاخصه های آکادمی افلاطون را شرح و بیان دارند. گفتنی است که موسسه ی آموزش عالی شانگ یانگ در چین که پیش از سده ی 21 قبل از میلاد گشایش یافته به عنوان قدیمی ترین دانش گاه شناخته شده است اما با توجه به عدم اسناد و نسخ خطی مادر باز چنین تصوری اگر چه قابل تأمل است اما مقبول و مستند نیست و ممکن است که یک افسانه باشد. قدیمی ترین دانش گاه دیگررا دانش گاه قسطنطنیه در عهد امپراتوری بیزانس دانسته اند که این دانش گاه توسط میخائیل سومو در سال 849 میلادی به دستور قیصر بارداس تأسیس شده است و برخی هم دیگر ، مهد دانش گاه را در کشور هند به نام دانش گاه نالاندا در ایالت بیهار هند در قرن 5 پیش از میلاد می دانند که در این دانش گاه دانش آموختگان مدرک دانشگاهی اخذ نموده اند. دانش گاه دیگر که به تازگی ویرانه های آن را پیدا کرده اند دانش گاه راتناجیری در اوریسااست و دانش گاه های دیگری که در سطح جهان و در ازمنه های تاریخ خود را به صورت سُنتی و بافتِ زمانی در جوامع نشان داده اند. اما مهم ترین مدرسه که حالتی آکادمیک به خود گرفته بود را به افلاطون فیلسوف یونانی در سال 387 قبل از میلاد لقب داده اند به طوری که این مدرسه در مجاورت آتن تحت عنوان «آکادیموس» تأسیس شده و به دانش جویان خود فلسفه ، ریاضیات و ژیمناسیک آموزش داده است و گفتنی است که سایر شهرهای یونان هم مؤسسات آموزشی قابل توجهی اعم از سرای بُقراط که آموزش گاه پژشکی بوده و هودز که آموزش گاه ها ی فلسفه داشته و موزه و کتابخانه ی اسکندریه از جمله مواردی است که نشان می دهد پیدایش و زایش مقوله ای به نام دانش گاه بیشتر به یونان باستان مرتبط می شود. به هرروی هر واژه ای یک تولد و حیات دارد و یک پایان اما این به منزله مرگ واژه نیست و دانش گاه هم واژه ای است که در سیر زمان و در مکان های مختلف با توجه به بافت زبانی و ساختِ فرهنگی دچار پوست اندازی شده است . با این تعابیر ، دانش گاه به معنی محلِ یا مکان آموختنِ دانش است . مکانی که دانش جو در آن جویای دانش می باشد . دانش گاه و دانش جو دو واژه ی هم خانواده به شمار می روند زیرا که دانش جو دانش خود را در دانش گاه به دست می آورد. دانش گاه از پی آمدهای جهانِ رنسانس محسوب می شود به طوری که بشر با تولدِ صنعت و علم در جهانِ مدرن به دنبال تأسیس دانش گاه هایی برآمدتا که جامعه بتواند کسبِ دانش کند . گذر بشر ازوضعیّت سُنت و گذاردر موقعیّت مدرن خود از عواملی بود که بشر را هوش مند و روش مند کرد. هوش مند به این معنا که با بهره گیری از عقلِ خویش فهمید که بایستی در طبیعت تأمل و پژوهش علمی داشته باشد و واقعیّات جهان را در دلِ حقایق جهان بیرون بکشدو به همین خاطر مبحث طبیعت شناسی با سکانداری موجودی به نام« انسان» آغاز شد و روش مند بدین مفهوم که گرایش های متعددی در دایره ی علوم تجربی و علوم انسانی به وجود آمد به مانند: علم شناسی، نجوم شناسی، اتم شناسی، فیزیک شناسی، شهرشناسی و مواردی از قبیل مردم شناسی، جامعه شناسی، روانشناسی، تاریخ شناسی، فلسفه شناسی، زبان شناسی که من بعد هر کدام از این علوم به زیر شاخه هایی متعدد تبدیل شد وحتا مقوله ای به نام میان رشته هم در بین جامعه قوت گرفت. بدین سان ، شناخت انسان از خود و دنیای پیرامون خود به مرتبتی فراتر و فرآرونده تر از دنیای سُنت گام نهاد و براین اصل و بنیاد بود که انسان جهانِ مدرن به انسانی آکادمیک و دانش گاهی تبدیل شد و این روند تداوم خود را با تأسیس دانش گاه ملی(دولتی) و آزاد(غیردولتی) در جامعه نمایان ساخت. بنابراین جامعه جهانی با روندی رو به رشد و توسعه از حیث علمی و فرهنگی مواجه شد و قصد برآن داشت تا که خود را در دایره ی دانش گاه با قبولی از آزمون نشان دهد و این فرآیند اغلب به خاطرِ این بود که بشر دیروز ( سُنت) خود را با شاکله ها و شاخصه هایی تازه دردنیای امروز( مدرن) مشاهده می کرد و این فرآیند را نوعی بایستگی علمی و شایستگی فرهنگی می پنداشت. به هر روی جامعه ی جهانی گذر و گذار خود را در مسیری به نام دانش گاه پیدا نمود. به هررویه، مقوله ای به نام دانش گاه یک نظم نظام مند بود که به مرور زمان نظام سرمایه داری را هم در بطن جامعه نهادینه نمود. یک تولید علمی – فرهنگی بود که از جانب کشورهای توسعه یافته متولد شد و تأثیر خود را در کشورهای درحالِ توسعه وجهانِ سوم در اشکال متفاوت تری به نمایش درآورد. به دیگر بیان، شعبات زیادی با نام های متعددی در کشورهای جهانِ سوم به وجود آمد که هر کدام از این شعبه ها به عنوان دانش گاهی در جهت نیل ِ به دانش محسوب می شد اما به صورت بایسته ازکاربست هایی علمی و کارکردهایی فرهنگی بهره مند نبودند . شاید بتوان گفت سواد جای خود را به مدرک گرایی داد. یعنی گرایش به اخذ مدرک در بین خانواده ها به دلیل زیست مندی طولانی بشر دردنیای سُنت شکل و قوت بیشتری را به خودگرفت. به گونه ای که اغلب خانواده ها و به ویژه کشورهای جهانِ سوم به سمت دانش گاه ها سوق یافتند و مدارک عالیه ی خود را با کیفیتی پایین در داخلِ کشور اخذ نمودند و این فرآیند را می توان نه یک پروژه که یک پروسه ی زمانبر تلقی نمودکه تا به امروز بسط و تداوم داشته است . سقوط نظام پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی از دلایلی بود که مهاجرت عشایر و روستائیان را به شهر تشدید نمود به طوری که عشایر و روستائیان در ادارات دولتی گزینش شدند و برای ادامه ی تحصیل به فکر مدرک تحصیلی دردانش گاه ها افتادند و سیرصعودی دانش جو در دانش گاه ها نجومی شد. با این تعابیر که از مقوله ی دانش گاه در یک زاویه به عمل آمد موضوعی را تحت عنوان «دانش گاه، گاه پراگماتیسم[1] و گاه دُگماتیسم»[2] را برای وارسی و تمیز و تحلیل انتخاب نموده ایم که هدف اصلی از گزینش چنین موضوعی عملکرد و عدم عملکرد و محدودیت مقوله ی دانش گاه ها بوده که با نگرشی تجربی- تحلیلی به دایره ی نگاشتن برده می شود. از این منظر تأسیس دانش گاه ها توسط کشورهای جهانِ نخست و پیشرفته و صاحبِ تکنولوژی نوعی حرکت پراگماتیسم بود زیرا که جامعه گام در صنعت و تکنولوژی گذاشته بود و می خواست که در ابعاد علمی- فرهنگی نیز خود را تئوریزه کند. بنابراین دانش گاه در جهان امروز(پست مدرن) به معنی یادگیری دانش است که این یادگیری دانش با توجه به دنیای مجازی و سطحِ اطلاعات علمی – فرهنگی مردم به کانونی کوچک تبدیل شده است و دیگر کارکرد و کاربرد اولیه ی خود را در جامعه به تصویر نمی کشد به مانند مقوله ای به نام کتاب که با آمدن رسانه های مجازی و حقیقی جایگاه اولیه ی خود را از دست داده است . دانش گاه یک رسانه ی حقیقی است که به مانند سایر رسانه های حقیقی به زیست مندی خود ادامه می دهد وبا این وضعیّت ما با نوعی هم نشینی در بین این رسانه ها تصادم داریم که دانش گاه هم سهم خودش را دارد. از جانبی دیگر، جامعه به عنوان یک کلیّت از جمع مهم ترین دانش گاه مردم است . عملکرددانش گاه ها در قالبی محدود تنها سطحی از دانش را به دانش جو یاد می دهد و اگر چه اساتید نامدار و پرمغزی هم دردانش گاه ها وجود دارد که کیفیت دانش را دردانش گاه بالا می بردولی در نظام های دیکتاتوری و ایدئولوژی که مجاری ها کیفی و کمی از حیث فن آوری علمی بسته است ما با چنین رویکردهایی درجامعه تصادم نداریم. ایدئولوک کردن دانش گاه ها توسط نظام های ایدئولوژیک که مقاصد و اهداف سیاسی خود را دنبال می کنند از عمده دلایلی است که فضا و بافتِ دانش گاه ها را دُگماتیسم کرده است . دانش را باید از دانش گاه آموخت اما با حضورِ رسانه های حقیقی و مجازی و انفجار اطلاعات در جهان امروز چنین روشی در جامعه نمی تواند به طور اخص معقول و مقبول باشد . گسترشِ دامنه ی دانش گاه ها و پذیرش نامحدود دانش جو از یک سو و محدودیت کار برای دانش جو بعد از فارغ التحصیل شدن از دانش گاه از عمده دلایلی است که مقوله ی دگماتیسم را در جامعه ایجاد می کند.یک دانش جو تا وقتی که در دانش گاه درس می خواند به عنوان دانش جو و جویای دانش تلقی می شود اما به محضِ این که از دانش گاه فارغ شد بایستی نسبت و مناسبِ با رشته ی تحصیلی خود در جامعه مشغول به کار شود. جامعه ی هدفِ دانش گاه می بایست تضمینِ کار برای دانش جو را بعد از تحصیل فراهم کندو اگر چنین چیزی اتفاق نیفتد دانش جو عملکرد خود را نسبتِ به شخصیت علمی خود و محیط پیرامونش ناکارآمد تلقی و تصور می کند و این روند هر چه قدر تداوم داشته باشد به همان اندازه دانش جو فرهنگ دگماتیسم را از جانب خانواده و جامعه نسبتِ به خویش دریافت و درک می کند . یک دانش جو بایستی دانشی عمل گرا داشته باشد و این دانش را در بطن جامعه به بینش و منش علمی تبدیل نماید و اگر چنین حالتی را تجربه نکند به مروز زمان تنها و تنهاتر می شودو ذهنیت فرابخش آن گام در افول و محدودیت می گذارد. نکته ی دیگر تقابل و تفاخر بین خانواده ها و جامعه ی دانش جویی است که این رویه بیشتر در خانواده ها خود را نشان می دهد و در جوامع جهانِ سوم و توسعه نیافته و به ویژه در خانواده هایی که مدنیّت و مدرنیّت را کم تر تجربه کرده اند شدت و قوت بیشتری را به خود احساس می کند. به عنوان مثال: تحرک اجتماعی و علمی در یک خانواده ی مثلن شش نفره که همه دارای دکترامی باشندو یا بعضی لیسانس و برخی هم فوق لیسانس و دکترا هستند نوعی تقابل و تفاخر قلمداد می شود و عمل گرایی شرط نخست این تقابل و تفاخر می باشد . عمل گرایی در این جا در دوحالت خود را در خانواده ها نشان می دهد. نخست عمل گرایی در دانش است و دو دیگر، عمل گرایی در کارو کارکرد. ممکن است فردی که در خانواده دکترا گرفته ، بیکار باشد و آن دیگر لیسانس باشد اما کار و زندگی داردودرآمد خانواده ی شش نفره را همین فرد تأمین می کند. بنابراین در چنین حالتی بحث عمل گرایی و دگم گرایی پیش می آید زیرا که در جوامع ایدئولوژیک جامعه به کسی که مدرک تحصیلی و پول بیشتری با گرایشی ایدئولوک دارد ،توجه بسامدتری می کند . عمل گرایی و دگم گرایی دردانش می تواند درجنبه های دیگری هم خود را در جامعه نشان دهد. یکی نوعِ تفکر و عملکرد ِتفکرِ در جامعه می باشد و دیگر نوع طبقه ی مالی و فرهنگی فرد است. بنابراین در هردو شرایط فردِ دانش گاهی در معرضِ دید و قضاوت مردم به عنوان یک بیس(پایه)قرار می گیرد. مبحث دیگر که به عنوان یک پارامتردر جامعه و خانواده محسوب می شودتقابل و تفاهم بین استاد و دانش جو و دانش جو و خانواده است . دانش جو تا زمانی که درس می خواند تنها به دنبال کسبِ دانش است و این یک فرآیند فکری است که توسط دانش گاه و اساتید دانش گاه برای دانش جو تعیین شده است . به عنوان مثال: دانش جو تا زمانی که در دانش گاه است حقِ نظریه و یا نتیجه گیری از نوشتار و مقاله ی خود را به طور تام و کمال نداردو در اغلب پایان نامه ها عملگرا نیست بلکه نوعی روندِ دگماتیسم و مقلدرا درپیش می گیرد . از این رو این دانش جو تا مقطع دکترا تنها یک دانش ورزاست نه دانش مند و حتا با ارائه ی تز دکترا هم به عنوان یک دانش ورز از آن یاد می شود. بنابراین پارامترهای فکری دانش جو دردانش گاه طرح ریزی و بسته می شود و بستگی به دانش گاه دارد که چه رویکردی را به دانش جوی مد نطر داشته باشد، اگر دانش جو را در دایره ی عمل گرایی قرار دهد مسلمن آن دانش جو رشد و بالنده می شود و اگر او را به سمت فرهنگ دگماتیسم سوق دهد بی تردید دانش جو واپس گرا بار می آید . در مقابل همین دانش جو خانواده ی دانش جو قرار دارد. با توجه به مهاجرت قشر عشایر و روستایی به شهر و بی سوادی والدین که این بی سوادی در برهه ای از زمان خویش اتفاق افتادلذا این مهم تداوم تحصیل را از والدین گرفت و برعکس فرزندان در جهتِ جبران تحصیل والدین و بحران هویت خویش به دانش گاه ها رفتند بنابراین مهم ترین تقابل و تفاخر مرتبطِ به جدال پنهانِ بین والدین و فرزندان است که به صورت ناخودآگاه در ضمیر والدین و فرزندان رشد و نمو پیدا می کند. والدین به دنبال کسب نداشته های علمی خود از فرزندان هستند و فرزندان هم به دنبال تثبیت خود در جامعه برمی آیند که قانونِ نانوشته ی سُنت راهِ پالندگی و بالندگی را از فرزندان می گیرد. دلیل عمده ی این تقابل و تفاخر مرتبطِ می شود به این که از یک سو والدین هزینه ی دانش جو را متحمل می شوندو از طرفی دیگر هم فاقدِ علم و دانش اند که توقع آن ها با نگاهی دگماتیسم نسبتِ به فرزندان این است که فرزندان کمبودهای علمی- فرهنگی آنان راجبران نمایند. تحرک اجتماعی و علمی فرزندان و ایستایی فکری والدین در جامعه از عواملی است که نوعی شکافِ نسلی را در بین این دو گروه با توجه به حرکت رو به رشد و توسعه ی زمان در مکان به وجود می آورد. مسئله ی دیگر موضوعی است که در کشورهای جهانِ سوم بیشتر متداول است و آن بحثِ استاد و شاگردی است که شاگرد برای استاد همیشه شاگرد است حتا اگر خودش استاد تمام در جامعه باشد . این استادی در دو حالت خود را در این حوامع نشان می دهد : نخست کسی که به دانش آموز و دانش جودرس می دهد و دیگر کسی که معلم نخست دانش جو بوده و او را در دامان خود بزرگ کرده است . پس والدین دانش جو یک استاد برای دانش جو به شمار می روند و معلم هم در هر مقطعی به عنوان پدر و مادر دانش جو قلمداد می شود. در این جا یک بحث در دلِ همین مبحث را می توان استخراج کرد.مبحثی به نامِ کل و جزء. به نظر می رسد خانواده یک کل است که اعضای خانواده جزء آن به شمار می روند. پس تعریفی که از خانواده می شود این است که به افراد ی که با هم و در یک مکان زندگی و امرار معاش و تبادل نظر و فرهنگ می کنند خانواده می گویند و به نهادِ کوچک اجتماع نیز خانواده می گویند لذا مدرسه و دانش گاه هم یک کل هستند و دانش آموزان و دانش جویان با معلمین و اساتید عضوی از این کل که مکانی به نام مدرسه و دانش گاه را تشکیل می دهند . یک نهاد کوچک از یک گستره ی جمعیتی بزرگ که هدفی مشترک با درک و فهمی مشترک را برای ترسیم جامعه ی هدفی مشترک دنبال می کنند. بنابراین در منظق انسانی کل والدین ،معلمان و اساتید دانش گاه هستند و جز فرزندان، دانش آموزان و دانش جویان که بایستی از این کل ها در جهت نیلِ به مقاصد مد نظر تبعیّت نمایند. سیر جایگزینی بشر در دنیای دانش به سرعت در حالِ گذار است و هر پدری می میرد و پدر دیگری جای آن را می گیرد و مسلمن هر معلمی هم جای خود را به معلمِ دیگری می دهد و هر استادی هم جای خود رابه استادِ دیگر خواهد داد و این سیر انتقالی در دایره ی دانش مانا و ماندگار است . بدین سان، این سیر جایگزینی که روندی انتقالی را در جامعه طی می کند بایستی توأم با دمکراسی و چند گانگی مفهوم و نظر باشد به طوری که تمام محدودیت ها تبدیلِ به عمل گرایی شود . دانش باید در آن چارچوب تئوری گام در بستری عملی بگذارد و خود را به عنوانِ دانشی پراگماتیسم به جامعه معرفی نماید . دُگم اندیشی و دگم گرایی دردنیای دانش موجب رکود و ایستایی فرآیند دانش می شود و فرهنگ پراگماتیسم دانش را به موجِ بویایی و اوجِ پویایی قابل تأملی می رساند.
[1] پراگماتیسم یا عمل گرایی به فرانسوی ( pragmatisme)، سنتی فلسفی به شمار می رود که در سال ۱۸۷۰ در ایالات متحده آمریکا آغاز شد. ریشه و پیدایش آن اغلب به فلاسفهای چون چارلزسندرز پیرس و ویلیام جیمز و جان دیونی منتسب میشود.به طوری که من بعدپیرس عملگرایی را در قاعده ی عمل گرایی چنین تشریح نمود :«اثرات عملی اغراض یا عینیتی که مفهومسازی میکنید را در نظر بگیرید. آنگاه، مفهومسازی شما از آن اثرات همه مفهومسازی شما از آن عینیت است»
عملگرایی کلمات و افکار را ابزارهایی برای پیشبینی، حل مسئله و کنش میداند و این ایده که کارکرد اندیشه بازنمایی یا بازتاب واقعیت است را رد میکند. پراگماتیسم به معنی فلسفه اصالت عمل است نه اصالت تئوری و هر نشانه ی تئوریک بایستی خود را در دایره ی عمل و گرایش به عمل نشان دهد. پارادایم تفسیر که در حوزه اندیشه نوعی عمل گرایی است در بعضی از تحقیقات عمگرایی مقوله ی اثبات گرایی و ضد اثبات گرایی را رد می کنند. عمل گرایان بر این باورند که اغلب موضوعات فلسفی به مانند : ذاتِ دانش، زبان ، مفاهیم، معانی، اعتقادات و علوم را در قالب کارکردهای عملی و موفقیت شان بهتر می توان بررسی نمود. پراگماتیسم روشی در فلسفه به شمار می رود که معتقد است بعضی از مسائل را نمی توان به اثبات رساند و آن ها را بایستی با التفات از کارآمدگی و کاربردشان در زندگی پذیرفت. حامیان این روش و شیوه خود را عمل گرا یا متسامح می پندارند و اپوزیسیون این گروه را میانه رو و محافظه کار می گویند.
[2] خشکاندیشی یا دُگماتیسم یا جزم گرایی انگلیسی (dogma) نوعی روش از اندیشه گری غیر انتقادی ، غیر تاریخی و متافیزیکی است که بر پایه ی نطراتی ثابت و جارچوب مند استوار است . دگماتیسم تمایلی به شواهد و قرائن و اسناد تاریخی و مباحث علمی و عقلانی ندارد و باورهای خود را به مثابه واقعیّات و حقایق و در همه جا درست می انگارد و توجهی به روندهای تاریخی و فرآیندهای عملی نوین مبنی بر تأمل و تفقد در حقایق آن ها و ارزش معرفتی و مصلحتی آن ها را هم معقول و مقبول نمی داند. این روش اعتقادی به گفتگومندی و منطق انسانی ندارد و دریافت های معرفتی خویش را با یافته های جامعه قیاس می کند . دگماتیسم مشخصه ای خاص از قالب های ایدئولوژیک می باشد و اغلب نگرش ها را در همین قالب نمایان می کند. سخن دگماتیسم ها بر بنیاد جزم و قاطعیت است و همیشه بر اساس آن علم و یا عقیده ای که آموحته است سخن می راند و گستره ی جهانِ معنا و بیرون از قطعیت خود را پذیرا نیست. نوعی نگاه فلسفی است به هستی که این نگاه مبتنی بر یقین است و اعتقاد راسخی به مسائل مابعدالطبیعه با روشی علمی به سبک و سیاق خود دارد.