عابدین پاپی
عابدین پاپی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

«دفتری اردی بهشت کلماتش را ازیاد برده است»

دراعماق زندگی اندوهی رقصان بی­شتاب می­ گذرد

اندوهی درشبِ آه که نغمه اش سنگ را جنگل می­ کند

درچشمانِ مرگ

کشوری دردهای خود را می­ شمارد

کشوری شبیه شیر که گربه هایش نیمی از خود را جیغ می­ کِشند

کشوری که می­ خواهد

به بهشت سطرها درود بفرستد

این جا

دفتری اردی بهشت کلماتش را از یاد برده است

و آب در رگِ هیچ ماهی ماهیان را صدا نمی ­زند

چگونه درآب های کم عمق اقیانوس خودم را آرام کنم

وقتی مرداب ها در تبعید خویش حبس می­ کِشند

می­خواهم آوازِ سیب را

با سایه های باران آشتی دهم

چه فرقی بین صدای سنگ و صدای رنگ است؟

وقتی رنگ ها همه سنگ می ­شوند!

سنگ درکوهستانِ طلوع غروب می­ کند

و رنگ دردامِ بهاری می­ افتد که

با بلوغِ عشق چند فرسنگ فاصله دارد!

من برهیچ لبی بوسه نمی­ زنم

و تنها عشقی را می ­بوسم

که

زمستانِ بوسه ها را می­ رقصاند

برای نقاشی خودم هیچ واژه­ای را به زحمت نمی­ اندازم

با پرسش های شفاهی عشق نقاشی می ­شوم

می­ شوم

مثلِ آفتابی آرام می­ شوم که

برای ظُهرِ خودش بی قرار است

مثلِ گنجشکی که هزاران سال است

برای شاخه ی زندگی اش گریه می­ کند

پرواز اگرمی­ دانست به رنگ سفید است

هیچ کبوتری را پرواز نمی­ داد!

شب اگر می­ دانست به رنگ سیاه است

اجازه ی هیچ طلوعی را به ماه نمی­ داد!

انسان اگر می­ دانست خاکستر می­ شود

تمامِ نقش های جهان را خاکستری بازی می­ کرد!

کسی چه می داند

صفحه ی جناب دانستن چه رنگی است؟!

من نقاشی را سراغ دارم

که

خودش را مثلِ عالی جناب نمی­دانم نقاشی می­ کند

و تو

چه قدر مترجمِ خوبی هستی

برای نقاشی که می ­خواهد

زبان مادری خودش را «بی رنگ» نقاشی ­کند!

عابدین پاپی(آرام)

از دفترشعر: سرما سَرِما را گرم می­ کند

نقاشیبهشترنگ
عابدین پاپی متخلص به آرام، شاعر ، نویسنده ، منتقد، روزنامه نگار و نظریه پرداز ادبی و اجتماعی معاصر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید