نویسنده: عابدین پاپی(آرام)
با هم بودن به معنی به هم رسیدن نیست
خودتان را دنبال کنید
به همه چیز می رسید!
«پاپی»
رویکرد نخست : اندیشنده : برداشت این است که آثارِ پل ریکور به مثابه ی فیلسوفی تأویل گرا مشحون از این دو پارامتر یعنی چه گفتن ها و چگونه گفتن ها میباشد که اگر این دو موضوعِ مفهومی به درستی و به طور هدف مندپردازش شوند بی گمان خواننده به یک بافتِ واقعی و دریافتِ حقیقی از اراده و جوهره ی قلم نویسنده دست خواهد یافت . پل ریکور به فرانسوی : paulricoeurدر27فوریه1913به دنیا آمد و در 20 مه 2005 نیز با دنیا خدا حافظیکرد. وی را فیلسوف و ادیبی میدانند که توانست با ترکیب و درآمیختنِ شرح های پدیدارشناختی با تأویلِ هرمنوتیک خود را به جامعه ی فلسفی- ادبی معرفی نماید. ریکوردرکنارِ هانس-گئورگ گادامر به عنوانِ کارآمدترین متخصصانِ هرمنوتیک درقرن معاصر شناخته شده اند. به دیگر بیان، پل ریکور را میتوان یک فیلسوف هرمنوتیک (تأویلِ متن) برشمرد. مهم ترین دیدگاهِ ریکور سفری معرفتی است که این سفر از ساختار شناسی به سمتِ پدیدار شناسی سوق مییابد. فیلسوفی شک اندیش که میخواهد به نوعی واسازی درمتن ، معنا و زبان دست یابد. با بررسی افکار و آراء این اندیشمند میتوان به این مفاهمه دست یافت که در بحثِ اندیشه ریکور زیر تأثیر گفتمانِ ادموند هوسرل و مارتین هایدگر و در دایره ی فلسفه ی ذهن و جریانِ سیالِ ذهن هم ، زیر چترِ فکری ویتگنشتاین است به طوری که در سیرِ تکاملی تفکرِ خویش رگه هایی معین و مشخص از اندیشه ی این سه اندیشمند به چشم میخورد . ریکور دارای اندیشه ای تأویل گراست و رویکردِ اوبه نشانه های اجتماعی و بایسته های طبیعی معرفت شناسانه (شناخت شناسانه) می باشد. دریافت این است که وی پدیدارشناسی است که میخواهد جهانِ معنا را با یک واسازی تازه پدیدارکند. از این منظر ریکور یک «اتیمولوژیست کار» می باشد . بدین سان که به دنبالِ ریشه یابی حقیقت واژه ها و نشانه هاست و میخواهد که به مدلول ها و دال های دیگری از جهان معنا با کارکردی جدیدتر دست یابد. او میکوشد با نوعی روش شناسی هرمنوتیک به آن زیر لایه هایی از مفاهیم نشانه ها دست پیدا کند که دارای بافتِ معنایی و ساختِ مفهومی تازه تری هستند و به همین لحاظ است که با روش پدیدارشناسی هرمنوتیک و ترکیب نمودن عنصر « تبیین ساختاری» با عنصر «فهم» و «تصاحب» سیری منطقی از مرحله ی قرائت تا تفسیر را ارائه مینماید. پل ریکور به دنیالِ خودِ فهم به عنوان یک دال نیست بلکه در پی نیلِ به تفاسیری از این دال در قالب هایی فرآرونده تر و بایسته تر میباشد. ریکور یک فیلسوف هوشیار است که میخواهد ناهوشیاری های جهان معنا را بیدار کند و به این شاخصه ی مهم از پروسه ی تفکرِ خویش نیز میرسد. او به مانند آرتور شوپنهاور نیست که به اراده ی معطوفِ به زندگی ( حیات) توجه دارد و جهان شناختی خودش را در کلمه ی « اراده» خلاصه میکند و یا به مثابه ی فریدریش نیچه که وجود شناختی خود را در اراده ی معطوف به قدرت تبیین می کند بلکه میخواهد به یک تأویلِ معقول و دامنه دار از اراده و قدرت دست یابد. دغدغه ی ریکور در نظامِ منظومه ها و منظومه ای از نظام ها یک دربارِگی است نه دوپارگی و این «دربارِگی » هم «درباره ی تأویلِ معنا و متن» است. در علمِ هرمنوتیک ممکن است یک اراده به غیر ارادگی ها ختم شود و این حلاجی واژِگان درجهتِ نیلِ به چرایی های معنا و زبان به وسیله ی علاجِ ریکور معالجه میشوند. با اتیمولوژی آثارِ پل ریکور به یک کاربست اندیشه ای میتوان دست یافت که ماهیت این کاربست شاملِ: « ماهیتِ زبان و معنا،کنش، عنصر ذهنی، متن، گزارش، تأثیر حضورِ دیگری مسایل مرکزی در مباحثِ فلسفی، زبان شناسی و نظریه ی ادبی و علوم انسانی »میشود. با اندیشه شناسی آثارِ پل ریکور به این مهم میتوان دست یافت که این اندیشمند به چهارمحورِ زمان، زبان ، روایت و معنا توجه خاصی دارد و اغلب قطارِ نوشتارهای وی بر ریلِ همین سه مفهوم کارآمد در حرکتند. وی در پیش فرض ها در رساله ی زمانِ روایت میگوید:« اولین فرضیه ی کاری من این است که روایتمندی و زمانمندی به یک نسبت به تعبیرِ ویتگنشتاین نزدیک هستند ، یک بازی زبانی و شکلی از زندگی ، در واقع من زمانمندی را آن ساختاری از هستی میدانم که در روایتمندی به زبان میآید و ساختارِ زبان که زبانمندی را به عنوانِ آخرین مرجع خود قرار میدهد . بنابراین روابطِ آن ها متقابل است . این ساختار ِمتقابل زمانمندی و روایت معمولا" نادیده گرفته میشود زیرا از یک طرف، معرفت شناسی تاریخ و نقد ادبی روایت های داستانی امری مسلم است که هر روایت در چارچوب زمانمندی فاقد سنجش رخ میدهد.» با این سخن از پل ریکور به این فرآیند فکری میتوان دست پیدا کرد که این رساله به دنبالِ ایجادِ پلی فی مابین زمان و روایت است که این پل بتواند ارتباطِ این دو را باهم برقرار نماید و نکته ی مهم تر تأثیر زبان در زمان و روایت میباشد که ساختارِ زبان ِ زمان را زمانمند و روایت مند میکند. در این رساله هدفِ پل ریکور ارائه دادنِ تعاریفی جامع الاطراف از زمان، زبان و روایت توأم با یک دیرینه شناسی اصولی است و اعتقاد دارد که بایستی زمان و روایت از پس وندی به نامِ: «مندی » برخوردار باشند.میتوان چنین برداشت نمود که جامعه ی هدفِ پل ریکور در :« رساله ی زمانِ روایت» رسیدنِ به نوعی نظریه ی نهادینگی است . او میخواهد نهادِ روایت را نهادینه و به یک نهادینگی کامل تبدیل کند. ریکور در این رساله معتقد است که زمان در روایت نهادینه نشده است به طوری که بازدرهمین رساله میگوید: « فیلسوفانیکه درباره ی زمان مینویسند، معمولا" درسهمِ روایت در بررسی تحلیلی مفاهیم زمان چشم پوشی میکنند.» با این تعبیر از ریکور پنداشت برآن است که روایت در شکل گیری زمان تأثیر به سزایی دارد. فکر میکنم هر زمانی دارای روایت است و هر روایتی هم آکنده از زمان است . بین زمان و روایت یک ارتباط چندسویه و چندگویه برقرار است و تقریبا" این دو مکمل یکدیگرند و دو دیگر، کاربرد زمان و زبان در نشانه های مفهومی و مصداقی است که بدونِ این دو هیچ نشانه ای شناسنامه دار نیست و درواقع هویت خویش را نخواهد شناخت . از جانبی دیگر هم میتوان گفت زمان در هر پدیده ای دارای جایگاه و پایگاهی سازنده است و البته روایت خود پدیده ای است که زمان سازی میکند. حسن کلام این که معرفی پارادایم اندیشه ی افرادی چون پل ریکور به مراتب می تواند در پالندگی فکرو بالندگی اندیشه ی و زبانِ ما امری ضروری و حائزِ اهمیت و ماهیت است. اندیشه و اندیشه شناسی یک اصولِ اصیل اما کم ازمنه و دامنه است و چون علمی جدید و فرآروند در مباحثِ علمی و عملی دنیای امروز به شمار می رود لذا آموختن این علم امری ضروری و بایسته توجه و تأمل است.
رویکرد دوم: گذری درآثار اندیشنده: همانطورکه در بخش نخست اشاره شد پل ریکور را درآثارش می بایست درمباحثی چون: زبان شناسی ، نظریه ادبی و علوم انسانی و علم تأویل و هرمنوتیک جستجو کرد به طوری که دراین زمینه ها صاحب نظر و منظر است . ریکور نخستین اثرش را تحت عنوانِ : «گابریل مارسل و کارل یاسپرس»درسالِ 1948 به چاپ رساند که دراین کتاب کاملا" زیر تأثیر آراء و افکارِ( هستی شناسی انضمامی و مفاهیم هدف ) مارسل ، مانا وباقی می ماند. ریکورازعمده اندیشمندانی است که در سیر زندگی با فرازها و فرودهای متعددی تصادم داشته به نحوی که درعنفوانِ کودکی پدر و مادرش را از دست می دهد و توسطِ مادر بزرگ و پدر بزرگش نگهداری و بزرگ می شود و من بعد درسالِ های جنگ بازداشت و به کشور آلمان منتقل می شود که این روندِ زندگی از ریکور منجرِ به نوشتن کتاب :« ایده های راهگشا برای گونه ای از پدیدار شناسی ادموند هوسرل »را به زبان فرانسوی ترجمه می کند. مهم ترین اثرریکور را بایستی کتاب فلسفه ی اراده نامید که مجلد نخست آن را درسال 1949 با عنوان :« ارادی و غیر ارادی »منتشر میکند و مُجلد دوم : تحت عنوان: « هدفمندی و توان شامل دو بخش ِ انسان ِخطا کار و سویه ی شر» به چاپ می رسد. ریکور یک زمان شناس و روایت گر است که فی مابین این دو پلی را میسازد تا که، این دو بتوانند یکدیگر را بهترفهم و درک کنند. اگر چه زمان و روایت دارای وجه اشتراکاتی اند اما نکته ی مهم درافکار ریکور همین جلوه دادن نوعی تفاوت فی مابین زمان و روایت است . هر زمانی روایت میشود و هر روایتی هم زمانمند است و به همین خاطر است که ارتباط مفهومی فی مابین این دو وجود دارد. تاریخ و حقیقت از دیگرکتب ریکور است که درباره ی مفهوم تاریخ درهرمنوتیک درسالِ 1955 نگاشته شده است . از جانبی دیگر پل ریکور را میتوان یک تأویل گرای درمتن برشمرد از این رو که بحثی درباره ی فروید ، اختلاف تأویل ها، استعاره ی زنده و متن و کنش را مطرح می کند که از دیگر آثار ریکوردر زمینه هرمنوتیک به شمار می روند . وی مُفکری عمیق است زیرا که زیر لایه های معرفت شناسانه اش درباره ی نشانه ها و نظام هستی و جهان معنا قابلِ تأویل و تأمل و تفقد میباشد . یک اندیشنده ی چند گانه مفهوم و نظر است به شیوه ای که دارای یک مدرک دکترا دررشته ی فلسفه و یک مدرک دکترا در ادبیات می باشد و به همین سبب در قلم اش میتوان گستردگی اندیشه و بالندگی نظر و عقابد را یافت ودریافت کرد. از دیگر فعالیت های فکری ریکور میتوان به گزیده مقالات وی درسه مُجلد اشاره نمود که جلد نخست درباب قدرت و سیاست نگاشته شده و درجلد دوم به نظریات ادبی التفات دارد و جلد سوم درارتباطِ با رابطه ی فلسفه و دین نگاشته شده است . ریکوردر جلد نخست به وارسی و بررسی اندیشه ی تعدادی از بارزترین اندیشمندان سیاسی به مانند : هانا آرنت، یان پاکوتا و کارل یاسپرس میپردازد و دربخش دوم با عنوان زبان سیاست به ویژه نقش و نگار آن درنظریه ی عدالتِ جان راولس نیز اشاراتی دارد و بخش سوم کتاب تحت عنوان دانایی پراتیک ، مقالاتی است که در موضوع و مفهوم اخلاق سیاسی گردآوری شده اند به طوری که این را ه شماری از مهم ترین مشکلات دموکراسی به مانند پذیرش و تسامح است که توسطِ ریکورمورد بررسی و واکاوی قرار می گیرد .درآثار ریکور چهار مفهوم ِ: زمان، زبان ،روایت و معنا کارکردی عمیق دارند و رویکرد ریکورحول و محور همین مفاهیم در چرخش نظر و چربش ِمنظر است . شاید بنوان گفت پل ریکور درآثارش به دنبالِ کشفِ نوعی روانشناختی متن است و به همین خاطر است که دغدغه ی اجتماعی و طبیعی خود را بر روی فلسفه ی کاربردی تأویل گرایی استوار و برپا میکند. تحلیل های انتقادی وی از نشانه ها و فلسفیدنِ درجامعه درجهتِ نیل به مفاهمه هایی تازه تر با کاربست هایی مجزا تر از مهم ترین رویکردهای ریکور درآثارش محسوب میشود. شرح های پدیدار شناختی وی توأمِ با تفاسیری هرمنوتیکی از عمده رویکردهای فکری این اندیشمند است که در اغلب آثارش به چشم میخورد و به همین سبب است که او را از برجسته ترین متخصصان هرمنوتیک درجهان معاصر برشمرده اند.