سروده ی 1
وقتی که گریه ی لبخند دردِ من شد
حرف درتاریکی واژِگان روشن شد
دوستی سراغ دارم که نگو و نپرس
دوستی که با دوستی خودش دشمن شد؟!
سروده ی 2
نیستم ولی چشمانِ تو هستم بود
لبخندِ نگاهت پیش و پَستم بود
یک لحظه به خود آمدم دیدم که
آغازِ پایانِ تو دردستم بود؟!
سروده ی 3
ای وای که لباسِ جامعه غم شد
خوش ترین حرفِ حسابمان ستم شد
سال ها گذشت و هرگز نفهمیدیم
زندگی به سانِ مرگ یک دم شد!