ویرگول
ورودثبت نام
عابدین پاپی
عابدین پاپیعابدین پاپی متخلص به آرام، شاعر ، نویسنده ، منتقد، روزنامه نگار و نظریه پرداز ادبی و اجتماعی معاصر
عابدین پاپی
عابدین پاپی
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

فلسفه‌ی میل جنسی به انگلیسی (Sexual desire) «به‌مثابه‌ی یک پروژه یا پروسه» به قلم: عابدین پاپی (آرام)

یکی از نیازهای اساسی انسان میل جنسی است. میل جنسی در انسان (زن و مرد) با توجه به شرایطِ آب‌وهوا و اقلیمی و بومی متفاوت است اما بلوغِ جنسی در مرد و زن فرق می‌کند و ممکن است در 15 سالگی و یا کمتر شکل گیرد و در برخی از مناطق با توجه به سیستم آب و هوایی و نوعِ تغذیه و حتی نوعِ ارگانیسم بدن و ژنتیک افراد در تغییر و نوسان است. میل جنسی، کشش جنسی و شهوت را می‌توان مترادف با تمایل جنسی دانست. تمایل جنسی زمانی شکل می‌گیرد که افراد به بلوغِ جنسی و نبوغِ فکری و فرهنگی می‌رسند یعنی تنها بلوغ جنسی نیست که تمایل شمارا به جنس مخالف تشدید می‌کند بلکه نبوغِ فکر و آگاهی نسبت به زیبایی‌ها و سلایقِ روانی و اجتماعی خود می‌تواند بر تشدید میل جنسی تأثیر مستقیم بگذارد. نوعی حالتِ انگیزشی محسوب می‌شود که فرد علاقه و عُلقه­ی خاصی را به موضوعات و فعالیت‌های جنسی دارد و یا با توجه به بلوغ جنسی فرد ذاتاً به این مسئله به‌طور غریزه‌ای و حتی آگاهانه نیاز پیدا می‌کند و در سیر زندگی به یک ضرورت و نیازمندی همیشگی تبدیل می‌شود. یک خواسته و خاسته‌ی حتمی است که کنترل آن تنها با ارضاء شدن (ارگاسم) قابل‌حل و فصل است. تمایل جنسی یعنی میل به‌طرف مقابل که اصولاً در جهان سُنت طرف مقابل می‌تواند زن یا مرد باشد که این رابطه و علاقه‌ی جنسی نوعی رابطه‌ی سالم و کلاسیک و عُقلایی است که عقلانیت پشت آن نهفته است اما در جهان مدرن و پست‌مدرن تبدیل به‌نوعی فرهنگ رادیکالیسم شده و افراد در میل جنسی زیاده‌خواه و زیاده‌روی می‌کنند به‌طوری‌که تمایل به انواعِ سکس دارند و نوع و شگرد و شیوه‌ی آن از آن حالت طبیعی و معقول به حالتی رادیکال و آزادانه و نامعقول تبدیل می‌شود. تمایل جنسی را می‌توان یکی از صورت‌ها و شمایلِ «سکسوالیته» برشمرد. سکسوالیته یا جنسینگی به معناهای میل جنسی، احساس جنسی، رابطه‌ی جنسی، جنسیت، رفتارهای جنسی و غریزه‌ی جنسی گفته می‌شود. به عبارتی شامل پدیده‌ی تولیدمثل جنسی موجوداتِ زنده، آموزش جنسی و در نهایت بسیاری از پدیده‌های فرهنگی مرتبط با رفتارهای جنسی است. مطالعات امور جنسی تقریباً حوزه‌ای نوپا و امروزی است و کار آن وارسی و تأملِ در جنبه‌های مختلف اعم از هنری، فرهنگی، اقتصادی، جغرافیایی، تاریخی، سیاسی و روان‌شناختی است. می‌توان گفت مطالعاتِ امورِ جنسی نوعی میان‌رشته‌ای است که در تلاش است تا که امور جنسی را در تقاطعی از مفاهیم توانایی جسمانی و سن و طبقه و قومیت و جنسیت و هویت جنسی و بهداشت و البته ملیت  و نژاد و دین و هویت جنسی کندوکاو کند. مطالعاتِ امور جنسی تنها به این معنا نیست که مثلاً تنها فرهنگ و اقتصاد بر مسئله جنسی تأثیر مستقیم دارد بلکه ممکن است یک فرد ازلحاظ روان‌شناختی دچار اختلالِ جنسی باشد و این اختلال در زندگی آن مؤثر افتاد است.  نوع اقلیم و فرهنگ، آداب‌ورسوم، عادات و باور داشت­های اجتماعی  و سنتی در مسئله‌ی جنسی تأثیر مستقیم دارند. به‌عنوان‌مثال: ممکن است در یک کشور یا منطقه مسئله‌ی جنسی خیلی متداول نباشد اما در یک کشور یا محیط دیگر این مهم دامنه‌دار و رواج داشته باشد به‌مانند مناطقِ سردسیر و قطب جنوب که مردمان آن از طب گرمی برخوردار نیستند و میل جنسی در این مناطق ضعیف است. میشل فوکو در جایگاه و اهمیتِ وجودی سکسوالیته می‌گوید: «سکس مفهوم و انگاره‌ای است که در سامانه‌ی سکسوالیته ساخته می‌شود» و بر این باور است که سکسوالیته یک سیستم تاریخی و شبکه‌ی بزرگِ سطحی است که هر آن برانگیختن بدن‌ها، تشدید لذایذ، به یکدیگر متصل می‌شوند  و این زنجیره و شبکه مطابق چند استراتژی علم از یک‌سو و قدرت از جانبی دیگر شکل می‌گیرد. از این‌که علم و قدرت به‌عنوان دو گفتمان فرآرونده و متداول در شکل گیری میل جنسی تأثیر مستقیم دارند شکی نیست اما میل جنسی یک میل درونی و ذاتی هم هست که حتی بدونِ ارتباط ِ فرد با دنیای بیرون و تعلیم و آموزش فرهنگِ آن، باز در خون و خوی وخیم افراد و شریان‌های افراد جاری و ساری است چراکه تولید «منی» به‌عنوان یکی از تولیداتِ مهم  وزنده‌ی بدن انسان به شمار می‌رود که مبتنی بر تغذیه و نوع آب‌وهوا در جوش‌وخروش است. اگرچه میل جنسی آموختنی و عینی است اما یک مفهوم ذهنی هم هست و در برخی موارد «آمدنی» است یعنی آمدنی نا به هنگام که هر هنگامی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و منجر به این می‌شود تا که ناخودآگاه در خودآگاه شما حضور یابد. میل جنسی نه تابعِ عقل است و نه تابعِ قدرت بلکه تابع احساس عمل می‌کند و در خیلی از مواقع برعلیه تمامِ مسائلِ بازدارنده طغیان می‌کند و تنها راهِ آن «ارگاسم» است نه سرکوب، و کنترل آن نیز فقط با «فلسفه‌ی آگاهی» قابل‌بررسی است. میل جنسی به‌مانند اسب توسنی است که افسار آن تنها با دستانِ تنومندِ «آگاهی» کنترل و هدایت می‌شود و اگر آگاهی افسار این اسبِ توسن را در دست نداشته باشد درواقع هیچ دستی قادر به کنترل آن نیست حتی خود ِعلم و قدرت نیز توانایی کنترل این کار را ندارند چراکه فرد ِمقتدر برای اقتدارِ سیاسی – اجتماعی خود مجبور است که به این غریزه‌ی ذاتی پروبال دهد تا که سیستم حکومتی آن تقویت و پایدار باشد، چیزی که در جهان دیروز توسط پادشاهان و امروزه از جانب افراد مقتدر و رهبرانِ سیاسی مشاهده می‌شود. علم و دانش نیز قادر به کنترل کامل آن نیستند چراکه عالم یا دانشمند با همه‌ی توانایی که دارد ممکن است که فردِ آگاهی نباشد و نسبتِ به این پروسه‌ی خطیر و پرمخاطره ضعیف الحال جلوه نماید. آشنایی با ویژگی‌ها و پارامترهای میل جنسی و شناخت کاملی از آن مستلزم مطالعه و مداقه­ی در علوم اجتماعی و تجاربِ اجتماعی است و رابطه‌ای که میل جنسی با جامعه و مردم برقرار می‌کند و از جانبی هر فردی نیاز روحی و روانی و سلامتی روانی خود را از همین میل جنسی به دست می‌آورد و به همین خاطر قادر به کنترل کامل این پروسه نیست اما آگاهی کاملاً به شما دید اجتماعی می‌افزاید و شما می‌توانید میل جنسی را تمیز- تشخیص و تحلیل کنید و به شما می‌فهماند که چگونه با آن برخورد کنید و در چه مواقعی می‌توان به آن نیاز داشت و در چه زمانی بایستی از آن دوری و احتراز کرد. میل جنسی اگرچه یک هویت و اولویت برجسته برای انسان‌ها به شمار می‌رود اما به دلیلِ پوست‌اندازی و گونه به گون شدن ِ ذاتِ آن، قابل‌کنترل نیست و بایستی از طریقِ خودآگاهی با آن رفتار کرد نه از طرقِ ناخودآگاهِ خویش که این روند فکرِ شمار را به مسیر ناخوشایندی سوق می‌دهد. با این تفاسیر، می‌توان گفت میل جنسی از مباحثِ بنیادی روان‌شناختی، زیست‌شناسی و علومِ اجتماعی است و در ازمنه­ی تاریخ از دیدگاه‌های مختلف مورد وارسی و بررسی قرارگرفته است لذا لازم است به‌طورکلی و تحلیلی توضیحاتی جامع را درچند بخش ذیل ارائه نمائیم که این بخش‌ها شامل نظری، روانی، اجتماعی زیبایی‌شناختی و فرهنگی می‌شود. ابتدا تعریف و ماهیت میل ِجنسی است. اصولاً میلِ جنسی همان‌طور که ذکر آن‌هم رفت یعنی تمایل درونی، هیجانی و جسمانی برای برقراری رابطه­ی جنسی یا تجربه‌ی احساس صمیمیت جسمی و عاطفی با دیگری گفته می‌شود. این میل می‌تواند ریشه در سیستم عصبی و هورمونی داشته باشد به‌ویژه تستوسترون، استروژن و دوپامین و دوم این‌که معمولاً تحتِ تأثیر تجربه‌های روانی و محیطی شکل می‌گیرد و می‌تواند از فردی به فرد دیگر بسیار متفاوت باشد یعنی (شدت، زمان‌بندی و ترجیحات.) میل جنسی می‌تواند بخشی طبیعی و سالم از وجود ِانسان باشد و با رشد فرد از کودکی تا بزرگ‌سالی به اشکالِ مختلف بروز می‌کند. یعنی میلِ جنسی بدونِ رشدِ درختِ صورت و سیرتِ انسان قابل‌بررسی نیست. رشد مهم‌ترین اصلی است که به میلِ جنسی موجودیت می‌دهد و به‌عنوان یک موضوع مهم و کارآمد می‌توان درباره‌ی آن صحبت و بحث کرد. درباره‌ی میل جنسی بسیار گفته‌اند و فراوان نوشته‌اند و البته هر اندیشمندی با توجه به سلایقِ فکری و علایقِ فرهنگی خاص خود سخن‌هایی را به دایره‌ی بایش و زایش آورده است اما مهم‌ترین مسئله می‌تواند بانی و مبانی نظری این گفتمان باشد  که می‌توان به چندین مبانی نظری به شرح ذیل اشاره کرد: 1-دیدگاهِ زیستی (Biological):  اصولاً میل جنسی به‌عنوان نیاز فیزیولوژیک و غریزی در انسان مطرح است چراکه نقش هورمون‌ها و سیستم عصبی مرکزی در تنظیم میل جنسی حیاتی و سازگار است. مثلاً عواملی مانند خواب، تغذیه، بیماری‌ها، داروها و سلامت جسمی می‌توانند این «گفتمان» را تقویت و تضعیف کنند. پس تغذیه خوب در اولویت و اهمیت نخست قرار دارد و پی آمد تغذیه می‌تواند مابقی عوامل را در بدن فعال و کارآمد جلوه نماید یعنی با خوردن غذا و آشامیدن، خواب، دارو و سلامتی روحی و روانی شما تضمین می‌شود و انسان  بدون ِ تغذیه هستی خود را از دست می‌دهد. هستی‌شناسی انسان با تأمین بدن با تغذیه سالم و کامل قابل‌بحث است. 2-دیدگاهِ روان تحلیل گری از «زیگموند فروید» و «کارل گوستاویونگ»: فروید مهم‌ترین نظریه‌پرداز جهان در همین راستاست وی درباره‌ی میل جنسی نظرات بسیاری را قلمی کرده است و اغلبِ شیوه‌های فکری آن درباره‌ی میل ِجنسی «اخلاقی» نیستند بلکه «فرااخلاقی» هستند. یک جامعه‌شناس جامع‌الاطراف نیست اما روان‌شناس و روان‌کاو زبردست و قهاری است و روح و روانِ آدم‌ها را بر اساس «مشاهده در مشاهده‌ی» جامعه به‌خوبی تشخیص می‌دهد و به دنبالِ روان‌کاوی میل جنسی در افراد است نه روان‌درمانی میل جنسی چراکه در هیچ جایی راهکار مناسبی برای این «غول هزار شاخ و ترسناک» ارائه نمی‌دهد. لایه‌های زیرین و معرفتی روانِ افراد را به‌خوبی کشف و بیان می‌کند ولی راهکاری برای درمان این دردها ندارد و شاید گفت بیشتر از هرکسی در تشدید و تحلیل میل جنسی کوشیده و خروشیده است. فروید میل جنسی را با مفهومِ «لیبیدو» (libido) مرتبط می‌داند و عشق را مفهومی نامعتبر اجتماعی و نوعی توهم در طولِ تاریخ تعریف می­کند. او معتقد است که لیبیدو نوعی انرژی روانی است که در تمام فعالیت‌های انسانی نقش دارد و ادامه می‌دهد که سرکوب یا ابزار ناسالم این میل می‌تواند باعثِ اختلال روانی یا تعارض‌های درونی شود؛ بنابراین در تصدیق صحبت فروید، تردیدی نیست که نوعی انرژی روانی است و در تمام فعالیت‌های انسانی نقش دارد و حتی تصور می‌شود که یک نیاز ذاتی بی‌بدیل است که هیچ بدیلی قادر نیست به‌جای آن نقش بازی کند اما این نیاز بی‌بدیل سیری‌ناپذیر است یعنی به‌مانند یک انسان نیست که وقتی تشنه می­شود با آب تشنگی خودش را برطرف‌کند و یا وقتی گرسنه می‌شود با غذا رفع گرسنگی‌کند  و یا مثل مطالعه نیست که روح و روان شمارا آرام می‌کند و یا مثلِ موسیقی یا شعر که غذای روح و جان شماست بلکه هرچقدر گرسنه‌تر باشد نیازهای آن،‌گونه به گونه‌تر است و هر چه قدر روح آن آرام باشد به دنبالِ «ناآرامی‌ها» است. یک‌نهاد ناآرام دارد که تمام آرامش‌ها را تسخیر می‌کند و با هیچ آبی تشنگی آن برطرف نمی‌شود زیرا خودش دریایی است که آب‌ها را در خودش پرورش می‌دهد و تنها با آگاهی از مؤلفه‌های گونه به گون آن است که می‌توان آن را کنترل کرد. دیگر نظریه حائزِ اهمیت نظریه‌ی کارل گوستایونگ درباره‌ی میل جنسی یا لیبیدو (libido) است که با دیدگاهِ زیگموند فروید در تفاوت اساسی است. فروید میل جنسی را محور اصلی روان انسان می‌داند و باور دارد نیروی محرک اصلی رفتار انسان «لیبیدو» به معنای انرژی جنسی است اما یونگ این مفهوم را بسط و دامنه می‌دهد و آن را از معنای صرفاً جنسی خارج می‌کند. از نگاه یونگ لیبیدو فقط میل جنسی نیست او معتقد است «لیبیدو» نوعی انرژی روانی عمومی است که محرک و تولیدکننده است و می‌تواند خود را به شکل‌های مختلفی نشان دهد به‌مانند میلِ جنسی- خلاقیت هنری- جست‌وجوی معنویت یا مذهب- کنجکاوی علمی و یادگیری و تمایل به عشق و ارتباطِ انسانی. یونگ معتقد است که میلِ جنسی یکی از جلوه‌های لیبیدو است به‌طوری‌که نقش سازنده‌ای در زندگی روانی دارد اما تنها محرک انسان نیست برخلاف فروید که جنبه‌ی جنسی را تنها یک بخش از روان می‌دانست نه مرکز آن. یونگ بر این باور است که امیال جنسی می‌توانند در ناخودآگاه به‌صورت نمادها، رؤیاها، اسطوره‌ها  و فانتزی‌ها ظاهر شوند. بنابراین میل جنسی فقط یک میلِ بیولوژیک نیست بلکه حاوی معانی عمیق روانی و عتیقِ فرهنگی است. از نگاهِ یونگ میلِ جنسی یک فرآیند فردیت را طی می‌کند یعنی انسان در مسیرِ رشد روانی انرژی لیبیدویی را از شکل‌های ابتدایی (جنسی و غریزی) به شکل‌های عالی‌تر (معنوی- اخلاقی و خلاق) تبدیل می‌کند و به این فرآیند «تصعید» یا (sublimation) نیز گفته می‌شود. یونگ معتقد است که اگر میل جنسی را سرکوب کنیم منجر به اختلالات روانی می‌شود و در مقابلِ باور دارد که اگر در آن غور شویم نیز مانع رشد روانی می‌شود. لذا رشد سالم یعنی برقراری تعادل میان نیروهای غریزی و سطوح بالاتر روان؛ بنابراین برای یونگ میلِ جنسی نه‌فقط یک نیروی زیستی بلکه بخشی از یک شبکه‌ی پیچیده‌ی روانی است که در شکل‌گیری روابط عاشقانه؛ تجربه عشق و پیوندها‌ی عمیق انسانی نقش مهم و مؤثری دارد و در این زمینه چند مفهوم کلیدی در نظریه‌ی وی مهم هستند. نخست میل جنسی  و تصویر آنیما و آنیموس است و دوم: ناخودآگاه جمعی  و نمادهای جنسی است. در نظریه نخست یونگ باور دارد که هر انسان در ناخودآگاه خود تصویری از جنس مخالف دارد یعنی در روان مرد آنیما (تصویر ناخودآگاه از زن)  و در درون زنان آنیموس (تصویر ناخودآگاه از مرد) و معتقد است که وقتی مرد عاشق می‌شود یا میلِ جنسی شدیدی نسبتِ به کسی احساس می‌کند در بسیاری از موارد درواقع به تصویر ناخودآگاه خودش واکنش نشان می‌دهد نه صرفاً به خودِ آن شخص. برای مثال: ممکن است مردی زنی را جذاب ببیند چون ویژگی‌های او (ظرافت با شهود) لطافت یا رمز آلودگی، بخش‌هایی از آنیما در ناخودآگاه خودش را فعال کرده است. زن نیز ممکن است شیفته‌ی مردی شود که با تصویر آنیموس در ناخودآگاهش همخوانی دارد یعنی (قدرت، اعتمادبه‌نفس، بینش یا قدرت) به همین دلیل است که میل جنسی و عشق در نگاه یونگ فقط میل به بدن نیست بلکه «پروژکسن» یا فرافکنی ناخودآگاه است یعنی فرد بخش‌هایی از روانِ  خودش را روی دیگری می‌افکند.  به بیانی ساده‌تر می‌توان گفت یونگ می‌خواهد بگوید که یک رابطه‌ی جنسی همراهِ با میلِ جنسی است و این میلِ جنسی مستلزم یکسری ویژگی مشترک است مثلاً وقتی زنی عاشق مردی می‌شود حتماً ویژگی‌های بارز خودش را در آن مرد می‌بیند و برعکس وقتی مردی شیفته‌ی زنی می‌شود درواقع ویژگی‌های زنانه‌ی آن زن را در خود تداعی می‌کند و این نشان می‌دهد که میلِ جنسی یک رابطه‌ی دوسویه و متقابل است که یکسری داشته‌ها و نداشته­های مردانه و زنانه ردوبدل می‌شود. نظریه‌ی دوم ناخودآگاه جمعی و نمادهای جنسی است. یونگ در این بخش معتقد است ناخودآگاه فقط شخصی نیست بلکه ناخودآگاه جمعی هم وجود دارد یعنی لایه‌ای عمیق در روان که همه‌ی انسان‌ها در آن سهیم‌اند و این لایه آکنده از «کهن‌الگو» (Archetype) است. میل جنسی در ناخودآگاه جمعی، ریشه‌ای اسطوره‌ای و نمادین دارد و به همین دلیل عشق و میلِ جنسی در ادبیات، اسطوره‌ها و رؤیاها به‌صورت نمادهایی چون آتش، مار، آب، گل یا خورشید و ماه ظاهر می‌شوند. میل جنسی راهی است برای نیلِ به تجربه‌ای وحدت آمیز یا کامل – چیزی فراتر از خود فرد. یونگ نظرات دیگری هم درباره‌ی میل جنسی دارد به‌طوری‌که اشاره به« میل جنسی و فرآیند فردیت» دارد وی معتقد است  میل جنسی می‌تواند نیروی محرک مهمی در مسیرِ رشد فردی باشد. یونگ می‌گوید در آغاز میل جنسی غریزی و جسمانی است اما با رشد روانی فرد یاد می‌گیرد این نیرو را به خلاقیت، عشق آگاهانه و ارتباط روحی تبدیل کند و در مرحله‌ی بالاتر میل جنسی می‌تواند به تجربه‌ای عرفانی یا روحانی تبدیل شود جایی که فرد خود را با دیگری یا به جهان یکی احساس می‌کند در این معنا عشق و میل جنسی فقط تجربه‌ای شخصی نیستند بلکه راهی برای آشتی دادن جنبه‌های متضاد  و روان و رسیدن به تمامیت‌اند. یونگ در بخش دیگری از مبانی نظری خودش به «تعادل میان میل و آگاهی» اشاره می‌کند. وی هشدار می‌دهد که اگر فرد میل جنسی را سرکوب کند این میل در ناخودآگاه انباشته‌شده و به شکل سایه، اضطراب  یا رفتارهای ناخودآگاه برمی‌گردد. یا اگر اسیر میل جنسی شود رشد رونی‌اش متوقف می‌شود  و در مرحله‌ای ابتدایی باقی می‌ماند بنابراین اصلِ سالم ازنظر یونگ این است که میل جنسی را انکار نکنیم بلکه آن را در مسیر رشد روانی و ارتباط عمیق انسانی به کار بگیریم. میل جنسی هم بخشی از روان انسان است و هم بخشی از علاقه و عشق انسان در سیر زندگی محسوب می‌شود اما نیاز به هدایت و مدیریت درست‌وحسابی دارد و باید از آن حالتِ ناخودآگاه خارج شود و تبدیل به خودآگاهی «آگاه» گردد تا که به مسیر رشد روان ما کمک نماید. یک تجربه‌ی اجتماعی است که همه‌ی ما آن را در اجتماع مشاهده می‌کنیم  و اصولاً آموختنی هم هست اما بخش عمده‌ای از آن می‌تواند ذاتی باشد یعنی به‌طور غریزی در وجود ماست و به‌مرورزمان مثل بدن آدمی قد می‌کشد  و شمایل می‌بندد و زمانی تبدیل به نیروی خلاقی می‌شود که آگاهانه در مسیر رشد روان قرار بگیرد. دیگر فرآیند مهم بحثِ سلامت روانی و صلابتِ فکری میل جنسی است. ارضای سالم و آگاهانه میل جنسی می‌تواند منجر به احساس رضایت، آرامش و افزایش عزت‌نفس شود. اصولاً با سلامت روانی می‌توان به هر میلی دست‌یافت حتی اگر این میل، میلِ هنری یا ادبی و یا اجتماعی باشد. تمایل به هر چیزی مستلزم آن سلامت روانی و صلابتِ فکری است  و تا روانِ شما سالم نباشد در هیچ زمینه‌ای به آرامش  و رضایت خاطر دست نخواهید یافت. دوم: استرس و اضطراب است: سرکوب یا نادیده گرفتن میلِ جنسی، به‌ویژه در جوامعی با محدودیت‌های فرهنگی شدید، ممکن است منجر به تنش، اضطراب، احساس گناه یا اختلالات روان‌تنی شود. سوم: رابطه‌ای عاطفی است: میل جنسی بخشی از پیوند عاطفی در روابط زناشویی است  و جایگاه عاطفه و احساسِ سالم را در روابط تقویت و مستحکم می‌کند و اصولاً نبود آن می‌تواند منجرِ به سردی، دلخوری یا حتی جدایی شود. چهارم: هویت فردی است: میل جنسی به آدم هویت فردی و حتی هویت اجتماعی می‌دهد و این هویت نیازِ به پشتوانه‌ای به نامِ «آگاهی» دارد. نحوه درک و مدیریت میل ِجنسی می‌تواند در شکل‌گیری هویت جنسی و رضایت از زندگی نقش مهمی ایفا کند. به عبارتی اگر فرد هویت فردی نداشته باشد  و شخصی چند هویتی یا بی‌هویت باشد درواقع نمی­تواند میل جنسی را فهم و درک کند و به‌مانند بازیگر نقشِ منفی می‌ماند که ذاتاً قادر به ایفای نقش مثبت در فیلم زندگی را ندارد. دیگر مهم رویکردِ اجتماعی و فرهنگی نسبتِ به میلِ جنسی است؟ تصور بر آن است که میلِ جنسی تنها یک امر فردی نیست بلکه شدیداً تحت تأثیر بافت اجتماعی و ساختِ فرهنگی جامعه قرار دارد. یعنی هنجارهای اجتماعی به‌مانند دین و اخلاق، نقش جنسیتی و آموزش جنسی از مواردی است که ساختار کلی میل جنسی را شکل می‌دهد  و هرکدام در اجتماع و فرهنگ نقشی دارند. مثلاً: هنجارهای اجتماعی در برخی جوامع، صحبت از میل جنسی تابو است و در برخی دیگر آزادانه مطرح می‌شود؛ بنابراین میل جنسی می‌تواند در یک منطقه یا جامعه یک آنومی باشد و یا در منطقه­ی یا جامعه دیگر نوعی هنجارِاجتماعی تلقی شود. در دین و اخلاق نیز رویکردها حائزِ اهمیت است چراکه باورهای دینی می‌توانند محدودکننده یا تنظیم‌کننده‌ی رفتار جنسی باشند و بر شکل بروز میل جنسی تأثیر بگذارند. مذهب و اخلاق دو فاکتور مهم‌اند که می‌توانند میل جنسی را به سمت درست یا نادرستی هدایت کنند اگر فرد مذهب و اخلاق اجتماعی را به‌خوبی و بدونِ حُسن فعلی به انجام برساند و عرفان را الگوی رفتاری خود قرار دهد در خیلی از مواقع مشکل جنسی آن حل خواهد شد البته این مهم باز بستگی به نوع تربیت خانوادگی و بافت تجربی و ساخت ِاجتماعی جوامع نیز دارد و در بعضی مواقع محدودیت‌ها خود عاملی است که میل جنسی را در افراد تبدیلِ به امراض روحی و روانی می‌کند. دیگر مهم نقش جنسیتی است. انسان به‌عنوان دو شقِ (مرد و زن) نقش مهمی در گسترش، تداوم و بقای میل جنسی دارد به‌طوری‌که انتظارات فرهنگی از مردان وزنان در زمینه­ی میل و رفتار جنسی متفاوت  است و این موضوع می‌تواند فشار روانی یا سوءبرداشت ایجاد کند. مرد و زن تابع ساختارهای کلی جامعه به‌مانند آموزش، دولت، صنعت، اقتصاد و سیاست درحرکت و تلاش‌اند و در برخی از موارد خودِ تعاملات روزمره و خرده‌فرهنگ‌ها تعیین‌کننده‌ی رفتار جنسی افراد هستند بدین حال، رفتارِ میلِ جنسی بستگی به فرهنگ و ساختارهای فرهنگی و اجتماعی جوامع نیز دارد. دیگر نکته آ آموزشِ جنسی است. در کشورهای پیشرفته و توسعه‌یافته آموزش جنسی کاملاً آزاد و به یک کالای مصرفی و قانونی تبدیل‌شده و فیلم‌های پُرنو و سکسوالیته مؤید این مدعاست و اصولاً قدرت به‌مثابه‌ی سودمندی است و از میلِ جنسی به‌عنوان یک کالای اقتصادی و تولید اجتماعی بهره‌برداری می‌کنند اما در کشورهای درحال‌توسعه با یک «دوپارِگی فکری-فرهنگی» مواجه هستیم چراکه از جهاتی این کشورها رشد صنعتی و اقتصادی کرده‌اند اما در زوایایی دیگر مشکل میل جنسی با توجه به بافتار سنتی دارند و آزادی جنسی هنوز یک مسئله‌ی بزرگ و چالش‌برانگیز است و در کشورهای توسعه‌نیافته و جهانِ سوم مسئله‌ی میل ِجنسی کاملاً مهجور و در هاله­ای از ابهام باقی‌مانده و جامعه از نبود و سلامتی میلِ جنسی رنج می‌برد؛ بنابراین آموزش جنسی باید به‌طور علمی و عملی و در قالبِ روش‌شناسی معقول و منطقی انجام پذیرد و اصولاً جوامعی که آموزش جنسی علمی و کارآمد دارند معمولاً با مشکلاتی چون سوءاستفاده جنسی، احساسِ گناه یا سردرگمی کمتر موجه‌اند و افراطِ بیش‌ازحد آموزش جنسی نیز منجر به تفریط و حتی بی‌عدالتی و اجحاف محض می‌شود چراکه برخی کاملاً از میلِ جنسی سود و لذت می‌برند و برخی دیگر از فواید آن بی‌بهره‌اند. از این منظر بایستی نگاهی بینا رشته‌ای و معاصر به این فرآیند مهم داشت تا که این گفتمان (میلِ جنسی) بتواند راهِ صحیح و کارآمدِ خود را در اجتماع طی کند. امروزه رویکردهای اجتماعی و علمی بر این نکته تأکید مؤکد دارند که میلِ جنسی بخشی طبیعی از سلامت انسان است. پس می­توان این بخش طبیعی از سلامتِ انسان را با آگاهی و مسئولیت مدیریت کرد. فکر می‌کنم اگر آموزش جنسی علمی و سالم و پراگما و مثبت‌گرا باشد نه‌تنها میل را کنترل می‌کند بلکه رفتارهای آسیب‌زا را کاهش می‌دهد. البته رفتارهای آسیب‌زا چون ممکن است تبدیل به آنومی شوند بایستی کنترل شوند و میلِ جنسی نیاز به کنترل دارد حتی اگر آموزش جنسی آکادمیک و آرکائیک عمده‌ای پشت‌بند آن باشد. سلامت عمومی جامعه بستگی به صلابت و سلامتی میل جنسی دارد یعنی میلِ جنسی بایستی به‌مانند یک انسان از سلامتی برخوردار باشد تا که بتواند به بخش جنسی و باروری کمک بایسته نماید. پرسش بعدی می‌تواند پرسشی بسیار مهم و دقیق باشد و آن‌هم تفاوت در نگرش و بروز میل جنسی در جوامع سنتی و مدرن است که این فرآیند یکی از پارامترهای بنیادی جامعه‌شناسی جنسی و روان‌شناسی فرهنگی است. باید گفت که درواقع میلِ جنسی در همه‌ی انسان‌ها وجود دارد اما چگونگی ابراز، کنترل و معنا دادن به آن به‌شدت تحتِ تأثیر ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی جوامع است که در جوامع سنتی رویکردها به‌مراتب متفاوت با جوامع مدرن است. در جوامع مدرن ویژگی‌های میل ِجنسی عبارتنداز:  بازتر، فرد محور، گاه با تأکید بر آزادی جنسی – رسمی، علمی و حتی در مدارس ارائه می‌شود_ تأکید بر انتخاب فردی و مسئولیت شخصی – تأکید بر رضایت، احترام متقابل و حقوقِ فردی، بازنمایی آزادتر از فیلم، موسیقی و فضای مجازی اما در جوامع سنتی اغلب پنهان، محدودشده، با قیدهای دینی و عرفی، بسیار محدود یا تابو- کنترل‌کننده‌ی رفتار جنسی فرد- تأکید بر پاک‌دامنی پیش از ازدواج و میلِ جنسی اغلب سانسور یا اخلاقی سازی می‌شود؛ بنابراین آنچه به ذهن خطور می‌کند این است که آیا میلِ جنسی بایستی از «فرهنگ آزادی» تبعیت کند یا که از فرهنگِ: «فراآزادی»؟ فرهنگِ آزادی یعنی فرهنگی که می‌تواند به خواسته‌های انسانی یک انسان به معنی واقعی پاسخ دهد به عبارتی میل جنسی آن کاملاً موردحمایت و پذیرش قرار بگیرد به شرطی که این انسان بافرهنگ و شعور در این دایره با چالش و بحران جنسی مواجه نشود اما فرهنگ فرا آزادی یعنی این‌که در همه‌ی ابعاد میل جنسی آزاد است و هرکسی می‌تواند هر جور که می‌خواهد با میل جنسی با توجه به مناسبات روحی و مطالبات روانی‌اش برخور کند که این مهم در خیلی جاها ممکن است به ساختار کلی جامعه لطمه وارد کند. آزادی خوب است اما عبور از آزادی پی آمدش پوچی است که مقابله با پوچی و بی‌معنایی زندگی هم کار هرکسی نیست مگر صدها آلبرکامو را برای مقابله با پوچی پرورش دهیم و باید بدانیم که هر «فراآزادی» نمی‌تواند جهان‌شمول باشد چراکه حتی دو تا انسان نیز مثل هم‌فکر و نگاه ندارند یعنی یکی به آسمان فکر می‌کند و آن دیگر به جنگل نگاه دارد. «فرهنگ نگاه» در هر محل و منطقه و کشور متفاوت است و چه‌بسا نگاه و فکرِ یک منطقه با منطقه‌ی دیگر در یک شهر یکی نباشد. انسان‌ها تابعِ فرهنگ و زبان درحرکت‌اند و میلِ جنسی نیز می‌تواند در هر فرهنگ و زبانی شاخصه و شاکله‌ی خودش را داشته باشد. میلِ جنسی «جهان زیست» است اما «جهان‌شمول» نیست پس بایستی شمولیت آن بر اساس زیستمندی آن تعریف شود. لذا کاهش آگاهی جنسی باعث نبود آموزش صحیح و سوءبرداشت و البته آسیب‌های جنسی در اجتماع می‌شود که این مهم بیشتر در جوامع سُنتی حاکم است و عنصرِ مهم نیز برمی‌گردد به وابستگی شدید به نهاد خانواده در تصمیمات جنسی و ازدواجی و عدم آگاهی خود افراد که زیرساخت آموزش جهتِ انتخاب زوج خود ندارند. در جوامع مدرن نیز اگرچه آموزش جنسی رسمی وجود دارد و فردگرایی و آزادی انتخاب نسبتِ به جمع‌گرایی و همگرایی جوامع سنتی در تفاوت است اما آزادی جنسی نیز می‌تواند پیامدهایی چون مصرف‌گرایی، اعتیاد به میل جنسی، کاهش تعهد در روابط و فراتنهایی عاطفی و مرگ اخلاق را رقم بزند. میلِ جنسی در جوامع پست مدرن نیز قابل نقد است چراکه امروزه به کالایی مصرفی تبدیل‌شده که افراد در روابط بیشتر به دنبال «سودمندی» هستند و بُعدِ انسانی بشر خیلی جلب‌توجه و حائزِ اهمیت نیست. پس درواقع میلِ جنسی« جهان زیست» است اما «جهان‌شمول» نیست یعنی نمی‌توان گفت میلِ جنسی در همه‌ی جوامع تحتِ تأثیر یک خط و خطوطِ مشخص درحرکت است اما از این‌که در همه‌ی انسان‌ها زیست وزندگی می‌کند تردیدی نیست و بایستی به‌طور منطقی و معقول به این نیاز حتمی پاسخ داد تا که مسیر انسانیت از برای هر انسانی مشخص شود. در زوایایی دیگر هم می‌توان به این گفتمان توجه داشت مثلاً در زاویه‌ی  «اختلالات روان‌تنی» که نقش و تأثیرِ مهمی درشکل گیری میل جنسی دارد و ممکن است که میلِ شمارا پایین آورد و یا با اختلالاتی مواجه سازد. اختلال روان‌تنی نه‌فقط بر جوامع سنتی که بر جوامع مدرن نیز تأثیر می‌گذارد به‌گونه‌ای که این اختلالات نشان می‌دهند که ذهن و بدن ارتباطی عمیق و دوطرفه دارند یعنی حالات روانی می‌توانند روی عملکرد جسم تأثیر مستقیم بگذارند. اختلال روان‌تنی به حالتی گفته می‌شود که احساسات، تنش‌های روانی یا تعارض های درونی فرد باعث بروز علائم جسمی واقعی می شوند بدون آن که علت فیزیو لوژیک مشخصی وجود داشته باشد یا مثلاً عامل روانی عامل اصلی تشدید بیماری باشد. برای نمونه: در این اختلال فرد دروغ نمی­گوید و علائم جسمی او واقعی است اما ریشه آن بیشتر روانی است تا جسمی مثال ساده‌تر: وقتی فردی مضطرب می‌شود ممکن است دچار تپش قلب، تعریق یا دردمعده شود اگر این حالت طولانی‌تر شود می‌تواند به بیماری جسمی واقعی منجر شود بنابراین میل جنسی می‌تواند در قابوس جوامع سنتی و مدرن به‌صورت «اختلال روان‌تنی» هم عمل نماید. دیگر نکته مسئله‌ی «فرهنگ ارگاسم» است. فرهنگ ارگاسم یعنی طرفین در روابط جنسی و اجتماعی به یک قواعد پذیرش همراه بافهم و درک از یکدیگر رسیده باشند. فهمیدن یکدیگر درآمیزش جنسی بخش مهمی از مسئله‌ی جنسی است که می‌تواند رابطه را مستحکم‌تر و بادوام‌تر کند که البته این مهم بیشتر در بحثِ ازدواج وزندگی حائزِ اهمیت است نه در مسائلِ آزاد به‌مانند کشورهای «فراآزادی» که با ترویج فیلم‌های پرنو به دنبالِ سودمندی و لذت همه‌جانبه‌اند. ارگاسم می‌تواند یک پدیده‌ی فرهنگی و اجتماعی باشد یعنی فراتر از یک تجربه‌ی زیستی، دارای معنا، ارزش، تابو، آموزش و گفتمانِ اجتماعی است. جامعه‌ای که به شکل سالم با این پدیده برخورد کند درواقع آموزش درست ارائه می‌دهد و به حریم خصوصی احترام می‌گذارد و سلامت جنسی را به‌عنوان بخشی از سلامت انسان به رسمیت می‌شناسد. ارگاسم یک پدیده زیستی است (اوجِ لذت جنسی) که در همه‌ی انسان‌ها وجود دارد اما مهم این است که چگونگی صحبت و نگرشی به آن در جوامع مختلف فرق دارد و همین باعث می‌شود به یک پدیده‌ی فرهنگی و اجتماعی هم تبدیل شود. اصولاً در جوامع سنتی معمولاً تابواست یعنی پنهان می‌شود و بیشتر بر نقش تولیدمثل تأکید می‌شود اما درجوامع مدرن ارگاسم به‌عنوان بخشی از رضایت جنسی، لذت دوطرفه و حق فردی شناخته می‌شود. آموزش جنسی، رسانه‌ها، نقش مذهب و برابری جنسیتی در شکل‌گیری «فرهنگ ارگاسم» تأثیر مستقیم دارند به‌گونه‌ای که این فرهنگ می‌تواند نتایج مثبت، افزایش آگاهی (سلامت جنسی) یا منفی شدن و فشار روانی داشته باشد. خلاصه این‌که ارگاسم فقط تجربه‌ای جسمی نیست بلکه در جامعه معنا و ارزش فرهنگی پیدا می‌کند لذا اگر آمیزش جنسی را به‌مثابه‌ی یک فرهنگ بشناسیم درواقع بخش عمده‌ای از روابط زناشویی و انسانی خود را در زندگی اجتماعی فهمیده‌ایم و این مهم منجرِ به «درک انسانی» از روابط، و توجه به حقوق مساوی به شمار می‌رود. دیگر پارامتر میل جنسی «تحریک جنسی» (sexual Arousal)  است. یکی از بخش‌های بنیادی میل ِجنسی و رفتار جنسی است و به مجموعه‌ای از عوامل جسمی، روانی، هیجانی و فرهنگی بستگی دارد. این پدیده به‌خودی‌خود نه خوب است و نه بد، بلکه نحوه‌ی بروز و مدیریت آن تعیین‌کننده است. تحریک جنسی یعنی واکنش جسم و ذهن به محرک‌های جنسی که می‌تواند باعث افزایش میل، تغییرات فیزیولوژیک مثل تپش قلب، افزایش جریان خون و تغییرات در اندام‌های جنسی  و برانگیختگی روانی شود این حالت در زنان و مردان به اشکالِ متفاوتی بروز می‌کند اما اساس آن مشترک است. عواملی مؤثر بر تحریک جنسی می‌تواند جسمی و هورمونی مثلاً خواب کافی و تغذیه‌ی مناسب  و ورزش و سلامت جسمی و وضعیت عمومی بدن یا عوامل روانی و هیجانی به‌مانند احساس امنیت و صمیمیت و تخیل و خیال‌پردازی جنسی و عشق، علاقه و یا کشش عاطفی باشد. عوامل دیگر آن محیطی و فرهنگی است. مثلاً نوع پوشش، ارتباطات اجتماعی، فضا و موقعیت و یا یادگیری‌ها و باورهای جنسی از کودکی و رسانه، آموزش و ارزش‌های فرهنگی جامعه از عمده عواملی است که بر تحریک جنسی تأثیر مستقیم می‌گذارد. تحریک جنسی باید متعادل و مناسب باشد و اگر زیاده‌روی کنید با اعتیادِ جنسی و اختلال روحی – روانی مبرز و مبرهن مواجه خواهید شد. می‌توان گفت تحریک جنسی به‌خودی‌خود بد نیست چراکه بخش طبیعی از زیست انسان است و می‌تواند باعث احساس نشاط، صمیمیت و آرامش روانی و آسایشِ روحی شود و نقش مهمی در روابط سالم زناشویی دارد اما زمانی می‌تواند مشکل‌ساز باشد که بدون آگاهی و مسئولیت بروز کند  و فرد نتواند آن را مدیریت کند که در این حالت باعث رفتارهای آسیب‌زا و وسواس جنسی یا نقص حقوق دیگران شود. پس خوب یا بد بودن آن وابسته به نحوه‌ی کنترل، شرایط فرهنگی و اخلاقی و میزان آگاهی فردی است. دیگر مهم رابطه‌ی بین اندام جنسی، میل جنسی و زیبایی است که هم ازنظر زیستی و روانی و هم از منظر اجتماعی و فرهنگی قابل‌بررسی است. اندام جنسی بخشی از دستگاه تولیدمثل و سیستم جنسی است و نقش فیزیولوژیک مهمی در تجربه میل و برانگیختگی جنسی دارد. تحریک فیزیکی این اندام‌ها (مثلاً کلیتورسِ در زنان یا آلت تناسلی در مردان) باعث شروع یا نسخ جنسی و افزایش میل می‌شود. بااین‌حال، میل جنسی صرفاً به محرک‌های جسمی محدود نمی‌شود بلکه عوامل درونی، عاطفی، محیطی و فرهنگ هم بسیار تعیین‌کننده هستند. رابطه‌ی میل جنسی با زیبایی نیز مهم است. زیبایی برای نخستین بار توسط چشم شناخته می‌شود و بعد آگاهی این زیبایی را تقسیم‌بندی می‌کند. زیبایی به دو بخش ظاهر و باطن یا صورت و سیرت تقسیم می‌شود که کارِ چشم تشخیص زیبایی ظاهر به‌مانند صورت، بدن  و اندامِ جنسی است که می‌تواند محرک بصری و ذهنی برای میل ِجنسی باشد و کارِآگاهی تمیز و تشخیص باطن یا سیرت افراد است؛ یعنی فرد با آگاهی تمامِ خصیصه‌های درونی انسان را به‌مانند سخن گفتن، بیان، رفتار، کردار و نوع برخورد  و غیره را تشخیص می‌دهد مثلاً زیبا سخن گفتن یا زیبا رفتارکردن و یا زیبا عمل کردن می‌تواند فردِ مقابل را تحریک کند. در فرهنگ و جوامعِ مختلف، استانداردهای زیبایی متفاوت است و این استانداردها تأثیر زیادی بر جذابیت جنسی دارند. توجه به زیبایی‌اندام جنسی هم در برخی فرهنگ‌ها بسیار مهم است و گاه باعث افزایش یا کاهش میل جنسی می‌شود اما زیبایی به معنای مطلق نیست شرط لازم یا کافی برای میلِ جنسی است. می‌توان گفت رابطه‌ی میل جنسی با «مقوله‌ی زیبایی» یک رابطه‌ی چندگویه و چندلایه و پیچیده است. ازیک‌طرف زیبایی ظاهر می‌تواند میلِ جنسی را تحریک کند مثلاً یک اندام جنسی زیبا و متناسب ممکن است جذابیت جنسی فرد را افزایش  دهد و از طرف دیگر، میل ِجنسی می‌تواند مستقل از زیبایی وجود داشته باشد مثلاً روابط عاطفی قوی یا در روابط عاطفی قوی یا در شرایطی که احساسات، صمیمت و کشش عمیق‌تر از ظاهر است که این عوامل نیز باز مرتبط با زیبایی باطن می‌شود و اصولاً بدونِ زیبایی ظاهر و باطن میلِ جنسی یا شمایل جنسی مؤثر نیست. آموزش، باورها و نگرش‌های فرهنگی نیز در ابعادی تعیین‌کننده هستند که مثلاً چه نوع زیبایی جذاب و تحریک‌کننده و شگفت‌انگیز تلقی شود. لذا علاوه بر این موارد چند نکته دیگر هم مهم به نظر می­آید مثلاً افراد باسلیقه‌ها و ترجیحات متفاوت آنچه برای یک نفر جذاب است ممکن است برای دیگری جذاب نباشد. خود پذیری و احترام به بدن ِخود و شریکِ جنسی، بیش از ظاهر، بر کیفیت میل و رابطه‌ی جنسی تأثیر دارد و تمرکز بیش‌ازحد بر زیبایی ظاهری اندام جنسی ممکن است باعث اضطراب، کاهش، اعتمادبه‌نفس و مشکلات جنسی شود. رابطه میل جنسی با مقوله‌ی زیبایی بستگی به فرهنگ و نوعِ طبقه‌ی افراد دارد. مثلاً احتمال می‌رود که یک فرد روستایی بااینکه بسیار زیباست اما فرهنگ و آگاهی لازم را از میلِ جنسی نداشته باشد و به همین خاطر نتواند با یک فرد شهری ارتباط بگیرد. نوعِ طبقات اجتماعی در رابطه‌ی جنسی و میلِ جنسی و مقوله‌ی زیبایی حائزِ اهمیت است. زیبایی به تنهایی کافی نیست بلکه نیاز به پشت‌بندی به نام فرهنگ و تمدن دارد. قدرت و ثروت نمی‌تواند به‌تنهایی رضایت جنسی شمارا فراهم آورد بلکه برای این‌که به لذت جنسی برسید بایستی از آگاهی و فرهنگ برخوردار باشید. هیچ زیبایی بدون فرهنگ قادر به ارتباط با میلِ جنسی نیست. میل ِجنسی نیازِ به فرهنگ پذیری متقابل دارد یعنی بایستی یکدیگر را در همه‌ی ابعاد بشناسیم و این خصایص چه ظاهری و چه باطنی به هم نزدیک باشند. رفتار جنسی زیبا و عمل جنسی زیبا دو عامل مهم‌اند که میلِ جنسی شمارا نسبتِ به‌طرف مقابل تشدید می‌کند. خلاصه این‌که اندام جنسی نقش مهمی در تحریک فیزیولوژیک میل جنسی دارد اما زیبایی آن، بیشتر یک محرک فرهنگی و ذهنی است، یک ضرورت زیستی. میل جنسی پدیده‌ای چندبعدی است که ترکیبی از زیست، روان و فرهنگ است و زیبایی فقط بخشی از آن است. در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت میلِ جنسی ذاتاً در فطرتِ انسان‌ها وجود دارد و یک نیازِ ضروری و اجتماعی است و درواقع کسی نمی‌تواند بود آن را کتمان کند و در ذاتِ آن «بودن –در- شدن»  قابل‌بحث و تعریف است بنابراین تابعِ زمان و مکان درحرکت است. مثلاً اگر در جوانبی مسئله‌ی جنسی برطرف نشود این میل جنسی در ناخودآگاه شما حضور می‌یابد و به‌جای خودآگاهِ شما عمل می‌کند و شمارا به هر طرف و مسیری چه خوب و چه بد هدایت می‌کند. ممکن است یک فرد 70 ساله از بس درجوانی میل جنسی آن سرکوب‌شده این میل جنسی در همین سن طغیان کند. در جوامع جهان سوم میل جنسی در دو شکل سرکوب و طغیان عمل می‌کند یعنی با توجه به محدودیت‌های اجتماعی و فرهنگی میل جنسی سرکوب می‌شود و در یک برهه‌ی زمانی نامشخص برعلیه خود و جامعه طغیان می‌کند اما مقوله‌ی سرکوب در جوامع پیشرفته جایگاهی ندارد ولی «مقوله‌ی طغیان» با توجه به‌افراط زیاد در روابط جنسی در اشکال متعدد حضوری چشم‌گیر دارد. هر چیزی در زمان و مکان خودش بایستی انجام پذیرد وگرنه به‌مرورزمان تبدیل به اختلال و مریضی می‌شود. میل جنسی به‌مانند گرسنگی و تشنگی هم هست بدین سبب که به‌محض اینکه میل داشته باشید باید خودتان را تخلیه کنید. نوع انتخاب که ریشه در دترمینیسم اجتماعی و سنتی دارد نیز میل جنسی شمارا تشدید می‌کند مثلاً ازدواج با یک فرد سنتی خود منجر به سرکوب میلِ جنسی شما که فردی مدرن هستید ،خواهد شد و چون همدیگر را از حیثِ جنسی نمی‌فهمید بنابراین به‌مرورزمان این شکاف‌ها در زندگی شما شکوفا می‌شوند. به نظر می‌رسد هر میلی که شما به زندگی داشته باشید باید در زمان و مکان خودش برآورده شود وگرنه این میل تبدیل به اختلال و من‌بعد مریضی می‌شود. مثلاً میل به هنر یا میل به دانشگاه و یا میل به امورِ سیاسی و یا میل به اقتصاد و میل ِجنسیت، زمان و مکانِ خودش را می‌طلبد و اگر در همان زمان برآورده نشود بی‌شک تبدیل به آنومی خواهد شد. اگر در جوانی به میل اقتصادی خود نرسید و بعداً به این مهم دست‌یابید تحت هیچ شرایطی شما از روانِ سالمی برخوردار نیستید چراکه کمبودهای اجتماعی و عقده‌های ادیپ ذهن شمارا آزار می‌دهند و ذهن هیچ خاطره و یادمانی را در مکان خود حذف نمی‌کند بلکه همه‌ی آن‌ها را بایگانی می‌کند و به‌محض این‌که در یک شرایطِ مناسب و متناسبِ با آن خاطرات و یادمانی‌ها قرار بگیرد درواقع ذهن تمامِ گذشته‌ی شمارا بازخوانی می‌کند. بازخوانی و بازآفرینی آرزوهای بربادرفته‌ی شما کارِ ذهن است و به‌صورت ناخودآگاه از تمامِ خاطرات و یادمان‌های شما عکس‌برداری می‌کند بنابراین میل جنسی هم یکی از این فرآیندهای زندگی است که اگر در زمان و مکان خودش برطرف نشود بعداً منجرِ به اختلال و حتی مریضی روحی و روانی می‌شود. میل جنسی بر دو بخش تقسیم می‌شود. نخست رابطه‌ی جنسی یا آمیزش جنسی است که در جهان امروز به طرق مختلف صورت می‌پذیرد و دودیگر، «خود ارضایی» و «دیگر ارضایی» است. خود ارضایی و دیگر ارضایی (ارضای جنسی با دیگری) در واقع دو شکل ِمتفاوت از پاسخ دادن به میل و تحریک جنسی‌اند که هم جنبه‌ی زیستی دارند و هم تحت تأثیر عوامل فرهنگی، اخلاقی و روانی‌اند. خود ارضایی (masturbation): به معنی تحریک آگاهانه و ارادی اندام جنسی توسط خود فرد برای رسیدن به لذت جنسی و معمولاً ارگاسم گفته می‌شود این تحریک می‌تواند با دست، لمس اندام‌ها، خیال‌پردازی یا استفاده از ابزار انجام شود. خود ارضایی بدون شریک جنسی انجام می‌شود و در بسیاری از افراد مخصوصاً نوجوانان و جوانان رفتاری رایج است. خود ارضایی فرد را فردگرا و منزوی می‌کند و حس و قدرتِ دیگر ارضایی را به‌مرورزمان از او می‌گیرد. اعتیادِ شدید دارد و ممکن است برای همیشه شما به این رفتار عادت کنید حتی زمانی که زن‌دارید باز به صورت ناخودآگاه به دنبال این پروسه‌ی تحریک‌کننده می‌روید. خود ارضایی یک آداب نیست بلکه یک عادت (پذیرفتن) است که بیشتر در افراد و خانواده‌های فقیر و تهی‌دست که امکانات رفاهی- مالی و آموزشی ندارند رایج می‌شود و ریشه در خانواده و محیطِ اجتماعی دارد. در اغلب مواقع جنبه‌های روانی و زیستی دارد و اگرچه باعث تخلیه تنش جنسی و گاهی کاهش استرس می‌شود اما در صورت افراط  می‌تواند بااحساس ندامت یا کاهش تمرکز مناسب همراه شود. در بُعدِ پزشکی معتقدند که لزوماً آسیب جنسی ندارد اما به‌مرورزمان جسم در مقابل این عمل خسته و فرتوت می‌شود و دلیل فلسفی آن برمی‌گردد به تکرار زیاد این کار که بر بدن تأثیر مخرب می‌گذارد. احساس ندامت، شرم و فشار روانی و تلقی کردن آن به‌عنوان یک تابو  در میان جوامع سنتی و تئوکراسی مرسوم است بنابراین خود ارضایی برای جوامع تئوکراسی آسیب و لطمه به شمار می‌رود اما در جوامع مدرن خیلی محل بحث نیست و صورت اعتدال آن به‌عنوان یک هنجار تلقی می‌شود. دیگر ارضایی (ارضای جنسی با دیگری) از طریق ارتباط جنسی یا تحریک متقابل با فرد دیگر (همسر یا شریک جنسی) انجام می‌شود و می‌تواند شامل دخول یا انواع رفتارهای جنسی غیر دخولی باشد. شامل ویژگی‌هایی است یعنی مبتنی بر رابطه  و تعامل و تعادل دو نفره یا معمولاً علاوه بر تحریک جسمی، پیوند عاطفی و روانی هم در آن نقش دارد. در ازدواج یا روابط توافقی، بخش طبیعی و سالمی از زندگی جنسی محسوب می‌شود. در این بخش دو طرف حس نزدیکی، صمیمیت و رضایت عاطفی را افزایش می‌دهند و احتمالاً تأثیر عمیق‌تری بر ذهن و بدن دارد چون با هیجان، تماس بدنی و احساسات همراه است اگر بدون رضایت یا خارج از چارچوب اخلاقی / قانونی باشد می‌تواند آسیب‌زا شود. دیگر ارضایی در جهان پست‌مدرن از آن حالتِ «بودن» به حالتِ «شدن» درآمده و اغلب کشورهای پیشرفته که فاقد تمدنِ سنتی‌اند از این مسئله به‌عنوان یک کالای غنی و گران‌قیمت استفاده می‌کنند به‌طوری‌که آن را در حالات و اشکال متفاوت و چندوجهی به دایره‌ی ترسیم می‌آورند و از آن بافتِ رضایت عاطفی و صمیمی دیگر خارج‌شده و تبدیل به‌نوعی ابتذال شده است که از آن بهره‌برداری انسانی و غیراخلاقی می‌شود. جوامع جهانی چون تابع آرکی تایپ‌های جنسی و غریزه‌ی جنسی در فعالیت و حرکت‌اند  و الگوی رفتاری آن‌ها جامعه‌ی سنتی بوده لذا به همین سهولت قادر نیستند تا که پل‌های پشت سرخود را خراب کنند و درواقع: «انسان ذهن است و دیگر هیچ» و هر آنچه در ذهن­اش نقش بسته است به همین سهولت قابل‌تضعیف و تغییر نیست. میل جنسی از بنیادی‌ترین نیروهای انسانی است و از گذشته تا امروز همیشه در نقطه‌ی تلاقی سنت، اخلاق، مذهب، سیاست و علم قرارگرفته است ولی چند بعد تاریخی، اجتماعی و روان‌شناختی دارد که ریشه در سه جهانِ سُنت، مدرن و پست‌مدرن دارد. مثلاً در اغلب سنت‌ها و فرهنگ‌های کهن میل ِجنسی نه به‌عنوان «چیزی شرم‌آور» بلکه به‌عنوان نیرویی طبیعی و حتی مقدس دیده می‌شد اما قواعد اجتماعی و اخلاقی مشخصی آن را هدایت می‌کردند به‌مانند ازدواج، خانواده  و آیین‌ها یعنی سنت درواقع میل را سرکوب نمی‌کرد بلکه آن را قالب­مند می‌ساخت تا از فروپاشی نظم اجتماعی احتراز و اجتناب کند اما تحولات مدرن و رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی این مهم را به یک کالای فرهنگی و پروپاگاندیسم (تبلیغاتی) تبدل کردند و دسترسی آسان به محتوای جنسی تابوهای سنتی را شکست و درنتیجه این شد که میل ِجنسی از فضای خصوصی و آیینی تا حدی به فضای عمومی و مصرفی کشیده شده است و این همان چیزی است که برخی آن را ابتذال، می‌نامند. حال پرسش این است که آینده‌ی میل ِجنسی افراط یا تعادل است؟ پیش‌بینی آینده به‌طور قطعی ممکن نیست اما بر اساس روندهای اجتماعی و روان‌شناختی افراط و ابتذال پایدار نیست بلکه جوامع معمولاً پس از دوره‌های آزادسازی افراطی، به شکل‌های جدیدی از تعادل برمی­گردند مثلاً ممکن است قوانین اخلاقی تازه یا بازتعریف رابطه‌ها شکل بگیرد. گمان می‌رود اخلاقِ جنسی در حالِ بازتعریف باشد چراکه نسل‌های جدید بیشتر از قالب‌های سنتی فاصله می‌گیرند اما همچنان به چارچوب‌هایی مانند احترام متقابل، رضایت  و مسئولیت اهمیت می‌دهند. قانون کار و تقسیم کار خود یکی از عواملی است که جامعه را به سمت محافظه‌کاری سوق خواهد داد و برای تداوم معیشت و بقای خود مجبورند حالتی متعادل را نسبت به لذایذ جنسی گزینش کنند. بشر هنوز از طبیعت تبعیت و نسخه‌برداری می‌کند  و در ذهن خودش به چندگانگی و شکلی میل جنسی (سکس) رضایت نداده است و این فیلم‌ها بیشتر حالت تبلیغاتی  و سوددهی دارند. فنّاوری و آموزش جنسی سالم نیز مهم است و احتمالاً در آینده نقش کلیدی در شکل‌دهی به میل جنسی بازی می‌کند یعنی نه سرکوب مطلق نه رهاشدگی مطلق مدرن. لذا در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت میل ِجنسی نه از بین می‌رود و نه به‌طور کامل به ابتذال کشیده می‌شود بلکه شکل بیان و مدیریت آن تغییر می‌کند سنت‌ها ممکن است مرز بریزند یا دگرگون شوند اما نیاز به معنا، تعهد  و اخلاق در روابط انسانی همیشه باقی می‌ماند. آینده احتمالاً به سمت تعادل نوین میان آزادی فردی  و مسئولیت اجتماعی حرکت خواهد کرد. کار حال ساختنِ آینده‌ای همگراست که جهان را خشنود کند و گذشته به‌عنوان یک آرکی تایپ در ذهن آدم‌ها پاک نمی‌شود بلکه سعی می‌کند به حال کمک کند تا ساختمان آینده‌ی انسان ساخته شود. با این تعابیر، می‌توان نتیجه گرفت که میل جنسی «به‌مثابه‌ی پروژه و پروسه» مدنظر است. چون آن را نه‌فقط به‌عنوان یک احساس یا غریزه‌ی لحظه‌ای بلکه به‌صورت «پروژه‌ای» که به پروسه تبدیل می‌شود، قابل‌تعریف و مطرح‌شدن است. وقتی میلِ جنسی به‌عنوان یک پروژه مطرح می‌شود یعنی انسان به آن به‌عنوان یک «هدف» یا «موضوع قابل‌برنامه‌ریزی» نگاه می‌کند و در این مرحله فرد ممکن است به دنبال رضایت شخصی یا رابطه‌ای خاص باشد یعنی میل جنسی در ذهن او شکل می‌گیرد، معنا می‌یابد و حتی ممکن است با آرزوها، خیال‌پردازی‌ها  یا برنامه‌ریزی‌های رفتاری همراه شود. در مبحث پروژه تصمیم  و اراده نقش مهمی دارد یعنی فرد می‌داند چه می‌خواهد و به چه سمت می‌رود اما وقتی به‌عنوان یک پروسه دیده می‌شود در این حالت، میل جنسی از یک طرح ذهنی به یک فرآیند زنده تبدیل می‌شود. احساس، بدن، روان و رابطه درگیر می‌شوند و کنش‌ها و واکنش‌ها شکل می‌گیرند و تجربه‌ی واقعی جایگزین تصور ذهنی می‌شود. این مرحله می‌تواند رشد دهنده یا مخرب باشد و بسته به اینکه چه قدرآگاهانه و محترمانه پیش رود. میل جنسی ابتدا ذهنی و روانی است اما اگر سرکوب یا نادیده گرفته شود به شکل غیرمستقیم خود را بروز می‌دهد و وقتی این سیلِ در مسیر سالم و آگاهانه وارد «پروسه» می‌شود می‌تواند بخشی از رشد فردی، صمیمیت انسانی و حتی خلاقیت شود. درنتیجه از این نگاه میل جنسی ابتدا یک پروژه‌ی روانی است (تصویر، معنا، آرزو، میل) و سپس به یک پروسه‌ی بدنی – رابطه‌ای تبدیل می‌شود (تجربه‌ی زیسته) و مدیریت آگاهانه این گذار تفاوت میان رابطه‌ی سالم و ناسالم را رقم می‌زند.  

گفتاراجتماعیروانشناختی
۲
۰
عابدین پاپی
عابدین پاپی
عابدین پاپی متخلص به آرام، شاعر ، نویسنده ، منتقد، روزنامه نگار و نظریه پرداز ادبی و اجتماعی معاصر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید