عابدین پاپی
عابدین پاپی
خواندن ۲۷ دقیقه·۳ سال پیش

پدیداری از پدیده ی فمینیسم

نویسنده : عابدین پاپی

پیش نوشتار:

از فمینیسم به عنوان یک جنبش اجتماعی یاد شده است که دستیابی به سطحی از حقوق زنان را در جنبه های سیاسی، اقتصادی ، شخصی و اجتماعی با مردان برابرمی داند. این پدیدار ریشه در غرب دارد و سیر اندیشگی آن را به تاریخ ۲۰میلادی مرتبط دانسته اندو بر اساس گذر مکان و زمان نیز دچار تغییراتی از حیث ساختاری و مفهومی شده، از این رو که، امروزه موج سومِ فمینیسم به عنوان یک الگوی فکری رادیکال در جامعه ی جهانی به کار خود ادامه می دهد. بدین گونه ، دغدغه ی فمینیست ها عدم برابری حقوق زنان با مردان بوده و بر این اصل استوارند که در ازمنه های تاریخ ، مردان نسبت به حقوقشان تخطی و اجحاف کرده اند.به نظر می آید که همگرایی زن و مرد به دلیل آنست که هر دو موجودی دو پا هستند و در کل از صورت وسیرتی مشترک بهره مند شده اند زیرا که در علم منطق می گویند: «ثریا انسان است / هر انسانی فکر می کند/ پس ثریا هم فکر می کند. پس منطق هم نگفته است که تنها فکر کردن مربوط به مردان بوده و زنان در این بعد انسانی سهمی ندارند. به هر روی، امروزه فمینیسم به عنوان یک پدیده به شمار می رود که خود را با مؤلفه هایی فراگیر در بدنه اجتماع به معرض نمایش گذاشته است و با این که در جهان با خوانش های فراوانی از این پدیده تصادم داریم اما خوانش های دیگری از آن در جامعه ی ایران با توجه به بافت تاریخی و ساخت فرهنگی این کشور امری کارآمد و ضروری است . بنابراین آنچه در پی می آید در ارتباطِ با همین فرآیند بوده که در ۴ بخش به شرح ذیل تنظیم گردیده است ۱– فمینیسم از پیدایش لفظ تا زایش متن۲- انواع فمینیسم۳- خوانشی از فمینیسم در ایران۴- کارکرد فمینیسم در بافتار اجتماعی جوامعِ جهان سوم . امید است نوشتنِ هر موضوعی با خواندن آن نوشتن ، آگاهی ما را از آن نوشتن افزایش دهد چون جامعه ای که بیشتر می نویسد و بیشتر می خواند در عرصه های فرهنگی پیروز است .

۱-فمینیسم از پیدایش لفظ تا زایش متن: فمینیسم به انگلیسی (feminism)به معنی گستره ای از جنبش های اجتماعی زنان است که هدفی مشترک را در جامعه دنبال می کنند. این واژه انگلیسی است و ریشه در جهانِ غرب دارد . فمینیست ها کسانی هستند که به آن ها فعالین حقوق زنان می گویند. اولین جنبش این پدیده را به قرن ۲۰ میلادی مرتبط دانسته اند به گونه ای که انتشار نخستین اساس نامه ی حقوقِ بشر در همین قرنِ بیستم اتفاق افتاده است . این پدیده ی پدیدار شناسانه زمانی جایگاه خود را دربین مردم پیدا کرد که مردم به طور گسترده این امر را پذیرفتند که در حق زنان اجحاف شده است و جوامع بر بنیاد مردسالاری در حرکت بود. مرد سالاری در چنان بافتاری استوار ، زیست مندی خود را در سیر تاریخ ادامه می داد که حقوق زنان به انحای مختلف سرکوب می شد و این نگاهی بود که از جانب فمینیست ها به صورت یک مانیفست در آمد. فمینیست ها بر این اصل استوار بودند که باید تلاش خود را مبنی بر فرصت های برابر برای زنان را در جامعه قانونی کرد و این قانون مندی به گونه ای باشد که حقوق زن و مرد در همه ی جوانب برابر اعلام گردد و مواردی بدین شرح برگزیدند: تمامیت بدنی و خود مختاری ، حق رأی ، حق کار ، حق دستمزد برابربه خاطر کاربرابر، حق مالکیت ، حق تحصیل، حق شرکت در ارتش، حق مشارکت در قراردادهای قانونی و در نهایت حق سرپرستی فرزندان ، حق ازدواج آزادانه و آزادی مذهبی ، و حق آزادی در برابر تمام تصمیمات و حق انجام کارها بدون اجازه ی همسر و پدر.

از این جهت، این یک حرکت رو به جلو بود که در قالبی به نام پیدایش فمینیسم در جامعه متداول شد تا این که امروزه به صورت سازماندهی شده و قانونمند به سه موج تقسیم شده است . فمینیست های اولیه را « موج اول فمینیسم» نامیده اند. این موج به صورت یک موج حق طلبانه زنان نامگذاری شد و حیات کاربردی آن را به سال ۱۹۶۰ خوانده اند. اولین کشوری که فمینیسم را به صورت بنیادی در خود آغاز نمود انگلستان بود و موج اول فمینیست ها در همین کشور آغاز به کار کرد به طوری که این حرکت به رهبری مری ولستون کرافت و با بیانیه ی ۳۰۰ صفحه اش در سال ۱۷۹۲شناخته شد. مهم ترین فعال سیاسی – اجتماعی موج او ل را که در تقویت و گسترش کمپین های عمومی مبنی بر ارائه ی رأی فعالیتی عمده داشت را املین پنکهرست نامیده اند. او کسی بود که گروه «سافروجت» را برای کسب رأی زنان در بریتانیاایجاد کرد. املین پنکهرست جزو دسته ای از زنانی بود که پیش از جنگ جهانی اول در دستیابی زنان به رأی فعالانه تلاش می کرد. شواهد نشان می دهد که برای نخستین بار این زنان انگلیسی و آلمانی بودند که توانستند در پایان جنگ جهانی اول به حق رأی دست یابند اما تا پایان جنگ جهانی دوم زنان فرانسوی و ایتالیایی محق رأی نبودند. موج اول فمینیسم آغازی بود مبنی بر حق مالکیت و حق طلاق که این دو محور برابری زن و مرد را مشخص می کرد . با این حال این حرکت ادامه یافت تا این که زنان خود را در محافل عمومی و دولتی بیشتر پیدا کردند و این مهم از عواملی مبنی بر تقویت و پیدایش موج دو م فمینیسم شد. موج دوم فمینیسم در محدودیت های اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی زنان در سطح کلان می نگریست وحرکتی بود که در دو کشور فرانسه و انگلستان آغاز به کار کرد و به تبعیّت از آن به آثارسیمون دو بووار و ویرجینیا وولف تأثیر ژرف و شگرفی را در بافتار این موج بر جای گذاشت. بن مایه ی آثار این دو فعال فمینیستی زنان را به پیگیری حقوق فرهنگی خود بیشتر از احقاق سیاسی تشویق می نمود. پارامترهای موج دوم بر نابرابری رسمی و غیر رسمی زنان در خانواده ، محیط کار، حقوق مربوط به باروری و زنانه نگری و به فراتر رفتن از جنس در علم و فلسفه استوار بود .

این حرکت ادامه داشت تا این که نویسندگانی در اواخر قرن بیستم به خوانش هایی متفاوت تر از فمینیسم معتقد بودند و چنین شد که نویسندگانی به مانند جولیا کریستوا ، لوس ایریگری و سایرین آثار موج دوم را بر بوته ی نقد کشانند که به آن ها موج سوم می گویند. این انتقادات چیزی جز خوانشی دیگر با مؤلفه هایی تازه تر بر اساس بافت جامعه قرن بیستم نبود. نویسندگانِ موج سوم بر آزادی بیشتر زنان در جامعه اعتقاد دارند که در تصمیماتشان رادیکال تر عمل می کنند زیرا که تأکید زیادی بر زنانگی و ویژگی های بدن زنان دارند و بر این اصل اعتقاد دارند که نویسندگان موجِ دوم مردان را مدل زنان قرار داده اند و ساختارهای مردانه زنان را به قدر کافی و وافی باز نکرده اند . موج سوم یک آزادی چند گانه محور را درگستره ای جهان شمول با توجه نکردن به پیامد آن را تجویز کرد و اعتقاد داشتند که تنوع طلبی و زیاده خواهی و عبور از ساختارهای اومانیستی لازم است و به بیانی بر فمینیسم لیبرالیستی در رویکردی آزادانه ترمعتقد بودند به گونه ای که تأکید بر حضور زنان را از هر رنگ و نژاد و قومیت ، ملت ها و ادیان و پیشینه های فرهنگی را سرلوحه ی کار خود می دانند . موج سوم یک حرکت همه جانبه در سطح جهان است که می خواهد قدرت زنان را در بافتارهای سیاسی ، فرهنگی، اقتصادی ، هنری ونژادی بیشتر نشان دهد و گمان می رود که آنتی تز موج اول و دوم است با این که موج دوم در رفرم موج نخست می کوشد. موج اول فمینیسم نیت بر آن دارد که این پدیده را آغاز و ساماندهی دهد و موج دوم دررِفرم ، رشد و بالندگی و تقویت آن می کوشد اما موج سوم یک آنتی تز است که در مقابل موج دوم و در کل افکار بانیان فمینیست ها قرار می گیرد. یک ساختار شکن است که هدف اش سازش تفکر خود با جامعه روز را دارد نه رسیدن به آرامشی مبنی بر قانونمندی موج اول و دوم .

با این بیان، هدف نهایی فمینیست دفاع از حقوق زنان در همه ی جوانب در سطح جهان بیان شده است که فمینیست ها در مقابل تبعیض ، رفتارهای قالبی ، مرد سالاری و پدر سالاری در جامعه می ایستند اما در روش های مبارزه و چگونگی رویکردها اختلاف نظر دارند و همین امر موجب همراهی آن ها و یا احیانن تفاوت در نگاه آن ها نسبت به فمینیست شده است . بنابراین در پیدایش لفظ فمینیست باید گفت که در انگلستان توسط زنان آغاز شد اما حضور سیاسی – اجتماعی آن علاوه بر این کشور به عنوان یک جنبش مرتبطِ با قمینیسم به فرانسه و هلند درسال ۱۸۷۲ رفت و به دنبال آن فمینیست حضور خود را در کشورهای ایالات متحده و سایر کشورهای جهان نیز نشان داد و در پی آن این جریان به زایش متن رسید به طوری که حضور خود را با نقد همه ی گرایش ها و اندیشه ها در حوزه های ( ادبیات، سیاست، هنر، تاریخ، اقتصاد، حقوق، انسان شناسی و جامعه شناسی) در جوامع باز کرد. سیر اندیشگی فمینیست بدآنجا رسید که امروزه زایش در جهانِ معنا را به سهم خود بر عهده گرفته است و کارکرد آن در بافتار جوامع بر کسی مستور نیست . فمینیست ها بر اساس مانیفست خود بر دگرگون سازی تمام ساختارها ی اجتماعی اعتقاد دارند و همگی بر این اصل معتقدند که زنان به خاطر جنسیتِ شان مورد ستم قرار گرفته اند . این که تا چه اندازه سخن فمینیست ها درست است و تاریخ چه جوابی را در ازمنه های خویش برای آن مدنظر دارد به پژوهش هایی گسترده تر نیاز است و آنچه که تاریخ بشر را رقم می زند این است که زن و مرد به عنوان دو موجود نر و ماده و به مانند دیگر موجودات نر و ماده از واقعیّتی به نام تولید مثل برای تداوم نظام هستی رسالتی بر عهده گرفته اند و تا کنون هم این مهم ادامه دارداما زیست مندی بشر در طول تاریخ بر پایه ی عدل و آزادی با توجه به ساختارهای سیاسی و بافتارهای اجتماعی و منافع اقتصادی حاکم بر جامعه در اشکال متفاوتی با التفات به تنوع فرهنگ ها و تفاوت زبان ها و باورداشت ها بوده است که خودِ بشرچه مرد و چه زن در این مهم دست داشته اند. برای نیل به جامعه ای انسان دوستانه نه تبعیض نرینگی و مادینگی و احیانن قدرت بازو و … ملاک است ونه پدر سالاری و مادرسالاری و فرزند سالاری بلکه حقیقت سالاری مهم ترین اصل در جامعه است که جامعه را به سمت واقعیّت ها در جهت نیل به رشد و بالندگی در فرهنگ و باورداشت ها سوق می دهد.

۲- انواع فمینیسم: فمینیسم حضور خود را آنچنان در جامعه مستحکم کرد که سازمان هایی ملی را در سطح جهان در برگرفت و مشروعیت قانونی خود را به اثبات رساند . تفکر فمینیستی تا آنجا یی پیش رفت که حق رأی به عنوان یک مقوله ی سیاسی و مشروع شناخته شد و زنان توانستند خود را در ساختارهای سیاسی به طور قانونی نشان دهند و بخشی از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه را به خود اختصاص دادند. این پدیده فعالیت خود را به صورت همه جانبه به پیش برد به طوری که اشاعه ی فرهنگی و کاربرد اجتماعی آن در همه ی جهان شیوع پیدا کرد و سیر اندیشگی آن در پارادایم های فکری جهان به سمت گرایش های سیاسی و حتا فلسفی سوق پیدا کرد که امروزه به شاخه های مختلفی با تعاریفی معین تقسیم شده است :

الف ) فمینیسم لیبرال: فمینیسم لیبرال یا به اصطلاح فمینیسم اصلاح طلب یکی از شناخته شده ترین گرایش های فکری فمینیسم است . این نوع فمینیسم را می توان از نوع معتدل و رسمی برشمرد به گونه ای که به تبیین جایگاه زنان بر اساس حقوق مساوی در محافل عمومی در چهارچوبی معقول و منطقی نگاه دارد. این نوع از فمینیسم همان گرایش به سمت لیبرالیسم را دارد که پایه ی اصلی انسانیت را ، آموزش درست و صحیح می داند و بر منطقی بودن مهر ابطال می زند . فمینیسم لیبرالیسم بر آموزش صحیح کودک سوای از جنسیت اعتقاد دارد به طوری که همین کودک در بزرگسالی بتواند همان نقش جنسیتی خود رادر جامعه به خوبی اجرا نماید.

ب ) فمینیسم مارکسیستی: آرا ء یا عقاید این نوع از فمینیسم برگرفته از آراء مارکس و انگلس است . کتاب : « خانواده ، مالکیت خصوصی و دولت » انگلس منبع کلاسیک فمینیست های مارکسیست می باشد . معتقدین به فمینیسم مارکسیستی بر این نظر استوارند که اساس ستمی که به زنان روا می رود ناشی از مالکیت خصوصی ، تقسیم کار، جنسیتی و در آحر نظام خانواده ی مرد سالار است و دیگر سوء نظام سرمایه داری را عامل اصلی بازتولید این نابرابری و اجحاف نسبت به زنان می دانند . به دیگر بیان، دشمن اصلی فمینیست های مارکسیست را نظام طبقاتی( اقتصادی) می دانند که زنان را در موقعیّتی فرودست و نه فرا دست قرار داده است .

ج ) فمینیسم رادیکال : مهم ترین تفاوت فمینیسم رادیکال با گرایش های متقدم برآن ، وام نگرفتن از دستگاه های دیگر اندیشه هاست .رادیکال ها بر لیبرال و مارکسیست ها انتقاد دارند و دستگاه اندیشه ی آن ها را مردانه تلقی می کنند . این نوع از فمینیست به دنبال انتقام و جبران با در نظر گرفتن تنها یک کفه ی ترازوی انسانیت است و با لحنی تند مردان را به ستمی روا می دارد که در ازمنه های تاریخ بر زنان روا داشته اند و زنانگی را ارزشی معیار برای زنان مد نظر دارند . آنان ستم بر زنان را به عنوان کهن ترین و شدیدترین شکل نابرابر قلمداد می کنند.

د) فمینیسم روانکاوانه: این نوع از فمینیسم بر اساس نظریات فروید است که در سه مقاله درباره ی نظریه ی جنسی از آن استفاده کرده است و رشد زنانگی را بر اساس «رشک ورزی به آلت نرینه » در دختر و رشد مردانگی را برحسب عقده ی ادیپ به مثابه ی نفی مادر در نظر دارد . بنابراین نظر فروید خود عاملی بود که مباحث غریزی و جنسیتی را درزنان تقویت نمود و زنان با نگاهی روانکاوانه به جنسیت خود به مبارزه در مقابل مردان برخاستند . زیست شناختی فروید که در ابعادی اخلاقی نیست ودر بعدی دیگر عقده های ادیپ را در مرز بین زن و مرد مشخص می کند در مبارزات جنسیّتی زنان نقش مهمی داشته است . فروید کسی است که مسئله ی جنسی را به دایره ی تحلیل می برد و فلسفه غریزی را در ابعادی همه جانبه تصویر می کند و این رویکرد از جانب فروید خود از عواملی است که در تقویت فمینیسم روانکاوانه تأثیر داشته است .فروید مسئله غریزه و جنسیّت را نه در بافتی جامعه شناسانه بلکه درساختی روانشناسانه با رویکردی فلسفی عنوان می کند که فرآیند فکری آن دچار چند پارگی در زنان شده است .گرچه ژاک لاکان از مفسران روش فروید و از تأثیرگذاران بر فمینیسم روانکاوانه ، عدم آلت تناسلی را نمادی فرهنگی می داند و از نگاه های فروید فاصله می گیرد اما تحت هر شرایطی روانکاوی جنسیّت در هر ابعادی که بیان شود انگاره هایی از تفاوت و یا نابرابری را به نمایش می گذارد زیرا که جنس نر و ماده از دو فیزیولوژی ودو بافتار روحی و رفتاری برخوردار شده اند و تنها نکته اشتراک آن ها نوع تربیت محیطی و طبیعی است که چه نوع فرهنگی را این دو به انسان ها منتقل می کند . زیست اجتماعی افراد بر ریست فکری آن ها تأثیر فراوان دارد و یک زن می تواند پسری را دردامان خود پرورش دهد که کاملن به خودش شبیه باشد و یا در تفاوت عمده با آن ،چه از حیث صورت و چه از لحاظ صیرت باشد. به هر روی تفکر فروید در شکل گیری فمینیسم رادیکال بی تأثیر نبوده است و حتا در موج سوم فمینیسم هم مؤثر افتاده است.

ه) فمینیسم سوسیالیستی: نوعی فمینیسم آزادیخواهانه است . فمینیسم سوسیالیستی با خوانشی دیگر ازانواع فمینیست به دنبال شیوه ای همه جانبه است و نظام مرد سالاری و سرمایه داری را باهم نقد می کند و راهکارهایی را در جهت برون رفت از وضعیت موجود ارائه می دهد. فمینیست سوسیالیستی بر خلاف مارکسیستی که نظام سرمایه داری را عامل اصلی تبعیض می داند او بر ترکیب نظام سرمایه داری و نظام مرد سالاری تکیه دارد و چگونگی راهکارها را هم بیان می کند . به بیانی به تک بعدی نگریستن به مسئله فکر نمی کند و اعتقاد دارد که آزادیخواهی مقوله ای بس گسترده و از مباحثی است که دیگر دستگاه های اندیشه به آن در یک چهارچوب مشخص با نظریاتی معین می پردازند.

۳-خوانشی از فمینیسم در ایران: تاریخ فمینیسم در ایران بر خلاف سیر اندیشگی آن در اروپا از عمر زیادی بهره مند نیست به طوری که فعالیت فمینیستی زنان در ایران را به مبارزات مشروطیت اول مرتبط دانسته اند و حدود شکل گیری سازمان های زنان را در ایران به حدود سال ۱۲۸۵ تخمین زده اند. زنان این دوره در مبارزات مشروطه خواهانه حضور داشته اند اما چنین جنبشی را می توان نوعی خرده جنبش و بخشی از یک جنبش ملی با هدف استقلال و اجرای قانون اساسی خواند . این نوع حرکت از زنان ایران را در واقع می توان خود جوش و نوعی حس ملی گرایانه خواند که اغلب به دنبال نشان دادن خویش یا به اصطلاح به رسمیت شناختن خویش بود. قاجار شرایط زیستی زن را در بافتاری آزادانه نشان می دهد و با تورق تاریخ به عقب و ملاحظه ی تاریخ باستان نیز چنین روندی در جامعه ایران دیده نمی شود . ساختار سیاسی و نظم اجتماعی جامعه ایران در حکومت های باستان نیز بر محور همان مرد سالاری بوده است و زنان در محافل عمومی و کارهای دولتی و اجتماعی (بجز زنان حکومتی و پادشاهی که در امورات عمومی زنان نقش داشته اند و یا در مشاوره با پادشاهان همراه بوده اند و احیانن از هماوردهایی هم از آن ها گفته می شود که فردوسی در زبان مجاز به آن می پردازد) در دیگر مشاهدات شاهد اطاعت کردن از مردان و حتا برادر کوچک تر هم در دستور کار بوده است و این الگوی جامعه پذیری ساختار سیاسی تاریخ باستان تا پایان قاجاریه وجود داشته است . اگر چه در زمان ناصرالدین شاه و انقلاب مشروطه صداهایی از اعتراض و خودپیدایی زنان با توجه به ورود جامعه به سمت روشنگری دیده می شود و نویسندگانی در این دوره و دوره های بعد به مانند : کسروی ، ملک زاده، آدمیت، نظام مافی، ایرج میرزا ، دولت آبادیو غیره در آثار خود به تشکل های زنانه در انقلاب مشروطیت اشاراتی دارند و به انجمن آزادی زنان در سال ۱۹۰۷ و انجمن مخدرات وطن در سال ۱۲۸۹اشاراتی می کنند اما چنین روندی در تاریخ ایران در آن زمان متداول نشد و تنها از اساسی معین مبنی بر تداوم آن در دوران پهلوی بهره مند گردید به طوری که با زمان رضا شاه روز ۱۷ دی ماه در تاریخ ایران تا سال ۱۳۵۷خورشیدی به روز آزادی زنان لقب گرفت . رضا شاه از سال ۱۳۳۸طی یک سخنرانی در جلسه هیئت وزیران مسئله ی دادن حق رأی به زنان از سوی حکومت پهلوی را به بحث داغ نشریات آن زمان در رادیو و تلویزیون کشید و سرانجام در ۱۴ بهمن ۱۳۴۱ خورشیدی اعتصاب عمومی یک روزه ای توسط سازمان های زنانه برگزار شد و من بعد در طی یک رفراندوم زنان حق رأی خود را به دست آوردند که این فرایند به انقلاب سفید معروف شد و مجلس نیز به آن رأی داد. در قانون حمایت از خانواده در پی دادن حق انتخاب و حق شرکت در مجلس شورای ملی در تاریخ ۲۷ فروردین ۱۳۴۲خورشیدی تصویب شد و مفاد آن این بود که این قانون طلاق یک طرفه را لغو کرد . چند همسری به سختی انجام گرفت ، زن ها حق درخواست طلاق به دست آوردند و برای سرپرستی کودک نیز مادر دارای حق شد و کودک پس از طلاق یا درگذشت پدر به مادر سپرده می شد. طی این مصوبه زنان توانستند در امور ملی مشارکت و به مقاماتی چون وزارت ، سفارت ، نمایندگی در مجلس سنا و شورای ملی ، استادی دانشگاه ها، قضاوت و وکالت دادگستری ، حضور شهرداری ها و مقامات کلیدی دست یابند و با پیروزی انقلاب اسلامی و فروپاشی پهلوی وآغاز جنگ و نوع ساخت های سیاسی و بافت های فرهنگی و سیستماتیک حضور زنان تا دهه ۷۰ پررنگ نیست اما در دهه ی ۸۰ و ۹۰ ما شاهد خوانشی دیگر از فمینیسم با محوریت موج سوم تصادم داریم. با این تعابیر، چند نکته ی مهم در ارتباط با فمینیسم در ایران و حضور آن در جامعه ایران قابل بررسی است . نخست این که قطار تصمیمِ زن در تاریخ این کهن بوم بر اساس ساختارهای سیاسی در حرکت بوده است . دوم این که در تمدن و فرهنگ و تاریخ ایران همیشه مرد سالاری بوده است . سوم ، هیچ گونه آموزش کارآمدی مبنی بر این که ما بتوانیم از این پدیده شناختی کافی داشته باشیم به چشم نمی خورد و چهارم این که فمینیسم در ایران و گذار به این پدیده در دهه ی ۸۰ و ۹۰ خود را در جامعه بیشتر نشان می دهد که این مهم با پیروی از موج سوم غرب است .

در این بین چند نوع از زنان ایران را می توان در این دو دهه مشاهده نمود که نقشی اساسی را در مقوله ی فمینیسم عهده دار شده اند . نخست زنانی که اطلاعات کاملی از فمینیسم و چگونگی پیدایش آن دارند اما هیچ مانیفست خاصی مبنی بر زبان، فرهنگ و تاریخ کشور خویش یا به بیانی خوانشی بومی – تاریخی را از این مقوله ندارند. دوم زنانی که دنباله روی زنان نخست هستند و از خودشان هیچ اراده ای در جهت دفاع و یا رد این پدیده ندارند. سوم زنانی که مستقیمن از موج سوم فمینیسم پیروی می کنند و نگاهی رادیکال دارند و هنوز هم این نگاه را به معنی واقعی از موج سوم دریافت نکرده اند و تنها بدفهمی و کج فهمی هایی از فمینیسم را به جامعه تزریق می کنند که این مهم هم جامعه را با هنجارگریزی و انومی مواجه ساخته است . چهارم زنانی که پیرو این پدیده نیستند و براساس اعتقادات شخصی و یا مذهبی خود عمل می کنند و هرچارچوبی که مرتبطِ با اعتقاداتشان باشد را انجام می دهند و پنجم زنانی که فرصت طلب هستند و از هر آب گل آلودی ماهی می گیرند و براساس ساختارهای سیاسی و بافت مندی های اجتماعی عمل می کنند و ششم زنانی که نسبت به هر اتفاقی که در جامعه می افتد بی تفاوت هستند و تنها به روزمرگی های خود اهمیّت می دهند و چون از سواد و اطلاعاتی برخوردارنیستند ، عمر خویش را به اتفاقات روزمره سپرده اند.

۴- کارکرد فمینیسم دربافتار اجتماعی جوامع جهان سوم: عقلای دانش جوامع جهان را به سه دسته تقسیم کرده اند:نخست : جوامع توسعه یافته : به جوامعی گفته می شود که در مواردی چون سیاست ، فرهنگ، علم ، زبان، هنر و صنعت و تکنولوژی به پیشرفت قابل ملاحظه ای دست یافته اند و اکنون از پیشتازان توسعه ی جهان به شمار می روند.دوم جوامعِ در حال گذار به توسعه: به جوامعی اطلاق می شود که شرایط گذار به وضعیت مطلوب ِجهان را در دریافته هایی چون سیاست ، فرهنگ ، علم ، هنر ، صنعت و … در حین طی کردن هستند و به مؤلفه های دنیای مدرن نیز دست یافته اند. این جوامع حضور تکنولوژی جهانی را درکشور خود حس کرده اند و در شرف طی کردن پروسه ی زمانبر آن هستند. در چنین جوامعی رشد سیاسی جهان شمول بیشتر از رشد فرهنگ وهنر است به مانند: کشورهای آسیای شرقی و برخی از کشورهای آفریقایی و اخیرا” برخی از کشورهای عرب زبان در خاورمیانه. سوم جوامع توسعه نیافته : به جوامعی گفته می شود که هنوز به دنیای تکنولوژی و فناوری ورود نکرده اند و در ساختارهای سنت زیست می کنند. نظام سیاسی این جوامع کاملن سنتی است و اغلب نیازهای فرهنگی، علمی ، هنری و صنعتی خود را از کشورهای در حال توسعه و یاتوسعه یافته با قیمتی هنگفت دریافت می کنند . این جوامع هنوز درقالب جوامع روستایی و ایلیاتی زیست می کنند و با رشد و توسعه یا آشنا نیستند و یا مخالف هستند. باورداشت ها، آئین ها و تمدن و تاریخ برتر یک سرزمین در برهه ای از تاریخ برای آن ها اهمیّت زیادی دارد و هیچ گونه راهکاری برای برون رفت از وضعیّت موجود را مبنی بر شرایطی مطلوب تر مدنظر ندارند.

بدین حال، مبحث مد نظر ما همین جوامع توسعه نیافته است که به بیانی دیگر به این جوامع جهان سومی می گویند. با این تعابیر که ذکر آن رفت هدف اصلی ما کارکرد فمینیسم در فرهنگ جوامع جهان سوم می باشد. مهم ترین نکته ای که در ارتباط ِبا کشورهای جهان سوم وجود دارد عدم ارتباط این جوامع با منابع دست اول جهان است . به عنوان مثال:این جوامع با پارامترهای جدید و تکنیکال جهان آشنایی ندارند و همیشه از اطلاعات دسته ی اول جهان بی خبرن و از طریق ترجمه به این اطلاعات دست می یابند که یکی از این پارامترها فمینیسم می باشد. همانطور که در بخش های دیگر این گفتار ، درباره ی فمینیسم صحبت شد این پدیده قدمتی دیرینه را در اروپا پشت سر گذاشته است به طوری که امروزه به عنوان یک پدیده ی جهان شمول شناخته می شود اما چون خوانش های درستی از آن توسط کشورهای جهان سوم به عمل نیامده است و اطلاعاتی دقیق و علمی از آن وجود ندارد بنابراین آنچه که از این پدیده برداشت می شودبر عکس چیزی است که وجود دارد. فمینیسم در جوامع به مانند کودکی می ماند که مادرش به او غذا می دهدو این مادر می تواند مادری باشد که از هیچ آموزسی تبعیّت نمی کند و تنها رفتار و تربیت نانوشته ی خودرا به کودک منتقل می کند و دیگر مادری است که دارای سواد علمی و اجتماعی است و بر اساس آموزش درست و حرفه ای بچه ی خود را از حیث فرهنگ غذا خوردن کمک می کند. به نظر می آید فمینیسم در جوامع جهان سوم به همان مادر نخست نزدیک تر است زیرا که هیچ خوانش درستی از این پدیده در این جوامع مد نظر نیست و تنها اطلاعاتی دست و پا شکسته وجود دارد که همین اطلاعات باعث بدفهمی از این پدیده شده اند. تا زمانی که مطالعات اساسی و پژوهی همه جانبه از یک موضوع نداشته باشیم قضاوت در باره ی آن موضوع علمی و منطقی نیست . فمینیسم یک موضوع غیر اخلاقی و ناکارآمد نیست بلکه یک پدیده ی اجتماعی به مانند دیگر پدیده ها است که البته بر ساختار آن هم می توان ایراد گرفت . جهان سوم روشنفکر بد دارد زیرا که همیشه به روشنی فکرخود به مانند فانوسی در شب نگاه دارند نه به مثابه ی ماهی در شب . با این وصف ، مهم ترین کارکرد فمینیسم در کشورهای جهان سوم این است که گستره ی توجه به سمت مسائلی هدایت می شود که جنسیت نه دربرابری انسان ها بلکه مرد سالاری اهمیّت بیشتری را درتاریخ این اقلیم ها به نمایش گذاشته است و کارکرد فمینیسم اگر چه کاربردی خاموش و خنثی را در این جوامع داشته است ولی حضور آن با توجه به کارآمدگی رسانه های مجازی در این جوامع به طور ناخود آگاه و غیر معقول تبدیل به یک بد فرهنگی شده است و کانون خانواده ها را با مشکل اساسی مواجه ساخته است . از این نطر، حقوق زنان در کشورهای جهان سوم به همان اندازه نیست که در کشورهای توسعه یافته دیده می شود.

دلیل نخست: این است که زنان این کشورها هزینه های جانی ، سیاسی و فرهنگی فراوانی را متحمل شده اند تا به این جا رسیده اند اما این فرآیند به منزله ی این نیست که زنان جهان سوم زحمت نکشیده اند (که زنان غربی یک روح انسانی به زنان شرقی بدهکار هستند) بلکه کسی نیوده تا که آن ها را نسبت به حقوقشان آگاه کند.مهم ترین مسئله درباره ی زنان جهان سوم این است که مؤلفه های فمینیسم با خوانش هایی دیگر به تصویر کشیده شده اند وچنین پروسه ا ی زمانبر به این سهولت به دست نمی آید و دیگرآن چیزی که منتقل شده است زنان را با یک دوگانگی رفتاری و فرهنگی در بطن خانواده و اجتماع مواجه ساخته است . دراین جوامع ما با فمینیسم عربی و اسلامی و .. نیزمواجه هستیم و کتاب هایی هم در این مورد نگاشته شده است که به نظر می رسد ترکیب چنین واژه هایی نیاز به یک سیر حکمت و بینش را می طلبد و به همین راحتی قابل جمع و اجرا نیست . یک پدیده ی غربی زیست مندی خود را با گذر زمان در شرق نشان می دهد همچنان که یک پدیده ی شرقی نیاز به آبدید شدن در بطن جوامع غرب را دارد و مهم ترین عامل رهیافتی نو به این پَنِل (panel ) می باشد که هنوز در قالبی تیپیک سیر می کند و به مرحله ی پراگما نرسیده است . کارکرد یک موضوع زمانی بر بام عمل می نشیند که ابتدا در دستگاهِ مفاهمه قرار گیرد و درثانی با رویکردی هوشمندانه ، پردازش شود. فمینیسم در کشورهای جهان سوم یک بی معنایی است که در ناخود آگاه زنان این جوامع معنایی را به وجود آورده که این معنا زنان را به سمت و سیاقی کشیده است که خودشان هم متوجه پا و راهِ پیشِ روی خود نیستند. در جوامع جهان سوم پژوهش و تحقیق درباره ی فمینیسم یک امر ضروری است زیرا که زن به عنوان شقِ دیگر مرد از آسیب هایی در طول تاریخ مواجه بوده که علت این آسیب هابایستی کشف شود و از جانبی دیگر خودِ مردان هستند که کمتر از زنان آسیب ندیده اند و در گذر تاریخ مرد ها با فرود هایی تصادم داشته اند که هنوزاین فرود ها در دایره ی دستگاهِ شناخت از برای بازنمایی فرود نیامده اند. مرد به عنوان شقِ دیگر انسانیت همیشه موجودی جنگ جو شناخته شده و همیشه قربانی جنگ ها و جدل ها بوده است . اغلب جنگ های جهان را سربازان و مردم عامه کرده اند اما به نفع سرهنگ ها تمام شده است . آیا خوانشی دیگر از مرد با نامی دیگر از نیازهای اصلی ما نیست ؟ کدام مرد در نابرابری حق زن از خودش اراده ای داشته است؟ کدام مرد خود آگاهانه زن خود را کتک زده است ؟ کدام مرد برای زن و بچه ی خود کار نکرده است ؟ آیا همان فمینیستی که ویرجینیا وولف و سیمون بووار از آن دم می زنند و زن را قربانی تاریخ می دانند همان زنی نیست که مرد درزِهدان آن به وجود می آید: فردوسی می گوید:

زنان را بود همین یک هنر

نشینند و زایند شیران نر

و یا سعدی می گوید:

زن خوب فرمانبردار پارسا

کند مرد درویش را پادشا

پشت هر مرد موفقی زن کاملی بوده است و نگرش ایرانی به زن نگرشی مثبت اما ایجابی هم بوده است ولی ای کاش ابر مردها می گذاشتند که ذهن در دستگاه مفاهمه ی مرد به فراتر از این برداشت ها هم می رسید. دمکراسی و برابری حقوق زن و مرد یک قانون نانوشته ی تاریخ است که نه زن مقصر است و نه مرد. چه کسی می تواند حقوق برابر زن و مرد را رعایت کند؟ حقوق یک زن آفریقایی که در یک شالیزار در آمریکا کار می کندبا حقوق یک سفید پوست که نماینده ی مجلس سنا است یکی است؟ یک معلم که در روستاهای دور افتاده ی یک شهر برای لقمه ای نان کار می کند با یک معلمی که نماینده ی مجلس است یکی است؟ هردو معلم اند و کارشان تدریس است اما یکی نجومی پول می گیرد و نجومی احترام می ببیند و آن دیگر به محدودیت صفر-۰- چه کسی حقوق انسان ها راتعیین می کند ؟ زنی که به خاطر زایمان می میرد با زنی که میلیارد ها پول به خاطر زایمانش هزینه می شود با هم یکی هستند؟ آیا حقوق یک زن قوی الجثه آفریقایی که ۲۰ ساعت کار می کند با یک زن سفید پوست و اندامی آمریکایی که یک ساعت کار می کند یکی است ؟ در جامعه جهانی و به ویژه جهان سومی کسی که زحمت نمی کشد مزد بی زحمتی اش را خوب می گیردولی کسی که زحمت فراوان می کشد محکوم به بی پاداشی است ! همین فمینیسم که ازآن دم می زنیم حقوق زن را رعایت نکرده است و چه بسا زنانی که در هنر ، فرهنگ و سیاست لایق هستند اما هنرمند مآب ها جای آن ها را گرفته اند! سانتی مانتال هاهنرمند شده اند! . آیا تنها ظاهری آراسته و تحریک کننده و رفتاری همراه با ظرافت هنراست ؟!آیا چون طرف روحیه ای ظریف و احساساتی دارد و درونی تو خالی شاعر و موزیکال است؟! حقوق برابر خودِ زنان نسبت به زنان دیگر کجاست؟ این ها همه پرسش هایی است که هرکدام از آن ها نیاز به پژوهش و تحقیقی دامنه دار را از جانب پژوهشگران این اقلیم ها(جهان سوم) می طلبد.

منابع و مآخذ:

1-تاریخچه ی فمینیسم در ایران،نویسنده: عطایی فاطمه جلد دوم ، مجموعه مقالات ، ناشر: نشر معارف ، سال نشر: ۱۳۸۱

2- زنان در تکاپو ، فمینیسم و کنش اجتماعی ، نویسنده: روبا تام ، شیلا، ناشر: شیرازه ، سال نشر: ۱۳۸۵

3-فمینیسم و جنبش مارکسیستی ، «آیا سرنوشت زن را ساختار بدنش تعیین می کند؟ » ، نویسنده: واترز ، مری آلیس واولین رید ، مترجم: مسعود صابری، ناشر: طلایه ی پُرسو

4-مقدمه ای بر نظریه های فرهنگ عامه ، نویسنده : استر بناتی دومینک، مترجم: ثریا پاک نظر، ناشر: گامِ نو

5-فردوسی و شاهنامه، نویسنده: سید حسن امین ، ناشر: دایره المعارف ایران شناسی ، سال نشر: ۱۳۸۹ ، محل نشر: تهران

6- فمینیسم ، نویسنده: فریدمن ، جین، مترجم: فیروزمهاجر، ناشر: آسیان ، محل نشر: تهران

7-از جنبش تا نظریه های اجتماعی ، تاریخ دو قرن فمینیسم ، نویسنده: مشیرزاده ، حمیرا، ناشر: شیرازه ، محل نشر: تهران

8-جنبش زنان، نویسنده: میشل ، آندره، مترجم: هما زنجانی زاده ، ناشر: نیکا ، محل نشر: مشهد

9-فمینیسم وولف و وولف فمینیسم، نویسنده: مارکوس لورا، ترجمه : هلن اولیایی نیا، ناشر: بخارا ( ویژه نامه ی ویرجینیا وولف)

10-فمینیسم و خانواده، نویسنده: جنیفر سامرویل، مترجم: محمود ارغوان، ناشر: پژوهشکده ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی ، محل نشر : تهران

11-آسیب شناسی شخصیّت و محبوبیت زن، نویسنده: محمدرضا کوهی ، ناشر: پارسایان قم، سال نشر: ۱۳۸۳

12-گفتگوی دختران یا سرور زنان جهان ، نویسنده: غلام رضا حیدری ابهری ، ناشر: دلیل ما، سال نشر: ۱۳۸۳

13- خوش رفتاری با زنان ( نفی خشونت علیه زنان)، زهرا آیت اللهی ، ناشر: روابط عمومی شورای فرهنگی اجتماعی زنان، سال نشر: ۱۳۸۱

14-=جریان شناسی دفاع از حقوق زنان، نویسنده: ابراهیم شفیعی سروستانی ، ناشر: مؤسسه ی فرهنگی طه ، سال نشر: ۱۳۷۹

پدیدهزنانفمینیسمجامعه
عابدین پاپی متخلص به آرام، شاعر ، نویسنده ، منتقد، روزنامه نگار و نظریه پرداز ادبی و اجتماعی معاصر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید