به قلم: عابدین پاپی(آرام)
لحن درادبیات، به معنی طرز وشیوهی تلقیگوینده یا نویسنده ازموضوع،خوانندگان،ویا ازخودشاست. لحن میتواند رنگ یاصبغه ومعنی ِاحساسیِ اثرِادبی باشدکه بخش عمدهای ازمعنایکامل این اثر را تشکیل میدهد.لحن درزبانِگفتاربا زبانِ نوشتارفرق میکند.در زبانِگفتارتغییرصدایگوینده لحن او را نشان میدهد اما درزبان نوشتارهمه چیز به نوعِ زبانِ نوشتاری و سبکِ نوشتاری نویسنده بستگی دارد والبته معنی ضمنی برمعنی اصلی متن چرخش وچربش بیشتری دارد.بین زبانِ گفتار و نوشتارتفاوت است زیرا که در زبانِگفتارکلمات برای تشکیل زبان،محاورهای، بومی و عمومی است اما درزبانِ نوشتار کلمات کاملا"علمی و تخصصی وکاربردی – مفهومی است . روش و طرزِ بیان یک سخن درجهتِ نیل به معنایی قابلِ فهم و درک را لحن میگویند.لحنمیتواند وجه اشتراکاتی با لهجه هم داشته باشد وردرواقع خودِ لهجه نیز در یک زبان موجبِ تغییرلحنِ درآن زبان میشود.مثلا" با لهجه ی اصفهانی و یا آذری و یا لُری وکُردی،زبان فارسی را صحبت کردن خود میتواند ایجادِ لحن را درآن زبان شکل و به وجود بیاورد.سخن گفتن میتواند بسیار معمولی و سلیس باشد اما وقتی با نوعِ لحن مواجه میشود درواقع ازحیثِ بیان و طرزِ عیان فرق میکند. برای مثال: اگردوستی به شما بگوید:« امروز ازدواج میکنم.» درون مایهی گفته ی اوکاملا" صریح ومبرهن است اما معنای احساسیِ آن برحسبِ لحنی که دربیان به کارمیگیرد، ممکن است خیلی فرقکند.مثلا"ممکن است شما درلحن او خوشحالی را بخوانید: « هورا! امروز ازدواج میکنم!» و یا حالت دیرباوری را: «باور نمیکنم ! امروز ازدواج میکنم!» و ممکن است همین فرد تن به قضا و قدرداده باشد: « هرچه باداباد! امروز ازدواج میکنم!» ویا بالاخره درکارِ خود مأیوس و مردد است :« ای ! امروز ازدواج میکنم!» و یا رضایت کامل نسبتِ به این ازدواج ندارد و جبری است! :« لعنت به من ! باید به زورازدواج کنم! این چه کاری است!». بنابراین نوع لحن و به کارگیری آن درسخن بسیار مهم است و درواقع این نوع لحن از فرد است که زبان رسا و یا نارسا و مبهم او را درانتقال مفاهیم نشان میدهد. سخن به همان اندازه که میتوانیم تفسیر درستی از آن داشته باشیم به همان قدر هم دارای اعتبارِدرتغییر واعتقادِ درتعبیر است . لذا همین سخن میتواند نتایج مهم و مثبتی را درکلامِ ما به همراه داشته باشد ویا احیانا" نتایجی عقیم ومنفی و ناکارآمد را درجامعه به نمایش بگذارد.برای مثال:اگر کسی شما را دیوونه! » خطاب کند تفسیر شما ازلحن او تعیین خواهد کرد که آیا آستینتان را برای دعوا بالا میزنید یا خودتان را برای یک پیادهروی صمیمانه با او درحالی که دست دورگردنش انداخته اید – آماده میکنید. و یا اگر دختری درپاسخ به پیشنهادِ ازدواج شما «نه» بگوید،تفسیرشما از لحن او میتواند معین کند که آیا تقاضایتان را تکرارخواهید کرد ،یا سراغ کسی دیگرخواهی رفت. بنابراین لحن افراد درتعامل بسیار مهم است و نوعِ کنش و واکنش ها نیز به انواع لحن مهم تروسازنده تراست .ازجانبی دیگر لحن درشعر نیز نقش عمده و کارآمدی دارد. به طوری که درک ما از یک شعر نمیتواند کامل باشد مگراینکه درست فهمیده باشیم که آیا لحن آنآمیخته با شوخی است یا جدی و رسمی است ؛ نیشدار و تمسخرآمیزاست ،یا مؤدبانه و محترمانه ؛آرام و ملایم است یا پرشورو هیجان انگیز یا تند و رادیکال.تمیز وتشخیص لحن در ادبیات،بسیار مشکل تر ازتشخیص آن درزبان گفتار است ،زیرا که درادبیات صدای گوینده راهنمای ما نیست و باید لحن را به طرق دیگرتشخیص بدهیم . بیگمان همه ی عناصر و مؤلفه های یک شعر، درمشخص کردنِ لحن آن دخیل اند؛ معنی ضمنی ، تصویر، استعاره، آیرونی، کوچک نمایی، کنایه، وزن، ساختمانِ جمله ها و انگارهی صوری شعر از مهم ترین شاخصه هایی محسوب میشوند که لحن ما را درشعر برجسته و بایسته جلوه میدهند. شعر پلی فونیک( چند صدایی) است و به مانند نثرِساده ای نیست که بتوان به سهولت زبانِ آن را مشخص نمود بلکه آکنده از ایماء،ایماژ وتصویر وچند گویگی زبان است که این مهم ازفرآیندها، نیازِ به یک هوشمندی و هنرمندی قابلِ تأمل را میطلبد و درواقع فرمولی ساده برای لحن ِشعر وجود ندارد و نهایتا"بایستی ازهمه ی عناصر موجود درشعر به یافته ها و دریافته های زبانی آن دست پیدا کرد.دراشعار مولانا و یا رابرت فراست آمریکایی میتوان به خوبی پیچیدگی لحن یا سادگی لحن را دریافت به طوری که درشعر:توقف درجنگل در یک شب برفی ازاین شاعرآمریکایی شما درابتدا شعراو را یک شعر ساده درنظرمیآورید با این که این درک از شعر مفهوم کلی و اصلی شعر را میرساند اما درمعنای ضمنی آن درتشخیص لحن آن،باچالش و اشتباه مواجه خواهید شد و بایستی به زیرلایه های معرفتی زبان شعر دست یابید.اما برعکس شعررابرت فراست میتوان یه شعر مولانا التفات کرد که درابتدا زبان و لحنِ شعرمولانا سخت و قابلِ فهم و درک به سهولت نیست اما با فهمیدنِ شعرآن میتوان به یک زبانِ سلیس و روان دست یافت .لحن درشعرِ مولانا گونه به گون و رنگارنگ است و همین گونه به گون بودن لحن، زبانِ شعر مولانا را زیبا کرده است .مولانا درکلامِ خود صریح و روان نیست اما به دنبالِ آوردنِ معنا درسطح زبان درجهتِ نیل به مفاهیمیکاربردی از برای جامعه می باشد.