عابدین پاپی
خواندن ۱۳ دقیقه·۱ ماه پیش

«کلماتِ کوتاه دربافتی بلند» در دفتر شعر:«آفتاب‌گردان‌ها هم خدایی دارند» از محمد جلیلوند به قلم: عابدین پاپی (آرام)

از دیرباز درباره‌ی شعر کوتاه به کنایه و ایماء بسیار سخن گفته‌اند چراکه نظامی درباره‌ی کوتاه گویی می‌گوید: کم‌گوی و گُزیده گوی چون دُر/ تا زِ اندک تو جهان شود پُر؛ یعنی کم‌سخن بگو اما سخنانِ خوب و ارزشمند چون مروارید بر زبانت جاری کن و مطمئن باش که از همین سخنان کم و گران‌بهای شما جهان پُر می‌شود و درزوایایی دیگر اگرچه نظامی فرد را به کم‌حرفی دعوت می‌کند اما اگر شخصی بسیار پُرحرف باشد و مطالب مفیدی در بطن سخنانش یافت شود باز این سخن در نوع خود گران‌سنگ و کاربردی است. بدین حال، صنعتِ ایجاز کلامی خیر و پُر صواب و ثواب است که در معنایی بلند و بافتِ زبانی کوتاه تصویر می‌شود. تصویرسازِ این صنعتِ ادبی می‌کوشد تا واژِگانی را احضار کند که توانِ القایی و عاطفی بیشتری داشته باشند. ایجاز نوعی قابلیت است که باید آن را درظرفیت و توانمندی‌های ذوقی خودِ شاعر جست‌وجو کرد. ایجاز، فشردگی در زبان یا به تعریفِ صورت‌گرایان روسی:«رعایتِ اقتصاد در کوشش‌های خلاق» است. الکساندر وسه لوسکی ایجاز را:«اسلوبی که بیش‌ترین اندیشه را باکم ترین واژگان ارائه می‌دهد، می‌داند.» تعریف وسه لوسکی را از ایجاز، قرن‌ها پیش از وی، شمس قیس رازی دارد، شمس قیس رازی درباره‌ی ایجاز می‌گوید:«آن است که لفظ اندک بوَد و معنی آن بسیار.» بنابراین اهمیت صنعتِ ایجاز در زبان ساختاری و محتوایی یک اثر دارای کاربست‌های کارآمد است به‌گونه‌ای که نوعی یکپارچگی دراجزای بیرونی و درونی ایجاد می‌کند. از این منظر صنعت ِایجاز یعنی میدان‌داری اسبِ سخن شاعر در میدانی محدود به‌گونه‌ای که این سخن به‌صورت و سیرتِ این میدانِ ادبی جلایی دیگر می‌بخشد. به‌هرروی، شعر کوتاه در مقابل شعر بلند خودش را به دایره‌ی بایش می‌گذارد. شعر کوتاه یا چامک سُرایشی سُرودمند و منسجم و درجهاتی اتم وار است. شعری که شاعر با کلماتِ کم معانی زیادی را خلق می‌کند. از گذشته تا به امروز همواره و به‌صورت یادواره، زبان و ادبیاتِ فارسی این کُهن بوم را همراهی و راهی کرده به‌طوری‌که می‌توان به اشعار کوتاهِ خسروانی و «طرح» از احمد شاملو یا کرد که در مقابل و نفوذ شعر «هایکو» ایستادگی نمود. گونه‌ها و نمونه‌های متفاوتی با شیوه و زبانی مختلف را می‌توان در سیر و سُرور و اندیشگی این ژانر ادبی ملاحظه نمود از قبیل: طرح، شعرک، ترانه، سگانی، پریسکه، لندی، هایکو و نیم گانی که قالبی کوتاست که از یک مصراع و یک پاره تشکیل‌شده است و نخستین سُراینده این ژانر را م. آزاد خوانده‌اند که درسالِ 1332 این نوع ژانر را در بطن ِجامعه آن روز متداول نمود. ازنمونه­های سُنتی شعر کوتاه نیز می‌توان به ژانرهایی چون: دولختی یا مفردات، خسروانی‌ها (سه لختی)، دوبیتی (چهار لختی) و رباعی‌ها (چارانه یا چهار مصرعی) اشاره نمود. از جانبی دیگر، کوتاه سُرایی یا مینی مالیسم دارای تاریخی کُهن و از جلوه‌ها و نمادهای نوینی نیز برخوردار بوده و هست به‌طوری‌که درسینه و گنجینه‌ی فرهنگ و ادب خیلی از ملل این نوع ژانر فشرده با شمایل و شاکله‌ای زیبا دیده می‌شود و از این‌ها گذشته، بسیاری از یادگارهای ادبیاتِ شفاهی؛ مانند دوبیتی‌ها، ترانه‌های (کودکان)، برخی ضرب‌المثل‌ها، چیستان‌ها، لالایی‌ها و البته شمار و مقداری از چه گفته‌ها و چگونه گفته‌های منظوم و حتی درزوایایی دشنام‌ها از قالب و بافت و ساختی کوتاه برخوردار شده‌اند. فکر آورد و دستاوردهای این ژانر کوتاه را می‌توان به سه قسم منقسم نمود: نخست رباعی و هایکوست که بر قله‌ی شهرت جهانی و جهان‌شمولی نشسته‌اند دوم خسروانی‌های فارسی، پرانا چندن هندی و چارپاره چینی است که زیر چتر خاموشی و غبارِ فراموشی نشسته‌اند و شماری به‌مانند بیت و شاه‌بیت در زبان فارسی، اردو و هندی، لندی در پشتو و limerick در انگلیسی و ... است که هم شهرت زبانی و زمانی دارند و هم به سهمِ خویش در زبان‌های مشخص و معین رخشان و درخشان هستند. کوتاه سُرایی در گستره و چنبره‌ی زبان‌ها قابل‌بررسی و وارسی است به‌گونه‌ای که با نگرشی غیر شتاب‌زده می­توان ریشه، بیشه و سرچشمه‌ی این کوتاه سُرایی­ها را در ژانر خسروانی در زبان و ادبیات کهن فارسی یافت و دریافت نمود. خسروانی یک قالب سه مصراعی است که چینش و آفرینش آن را به باربُدجهرمی نوازنده و سراینده‌ی بزرگ پایان ازمنه‌ی ساسانی نسبت داده‌اند. به‌احتمال فراوان و البته با اگر و شایدهایی که می‌توان در میان باشد این ژانر ادبی متشکل از وزن هجایی یا موسیقایی تصنیف گونه و ترانه‌وار‌است و در ابعادی شامل سجع و قافیه یا نوعی ترفیع قافیه، با هماهنگی و تشابه آخر ادواری و هم‌قافیگی گاهی فی‌مابین مصراع نخست با سوم و گاهی همه وجود دارد. تم یا درون‌مایه‌ی خسروانی‌ها بیشتر تغزلی (غنایی) و ناتورال (طبیعت‌گرا) و گاهی هم ستایش با شیوه و روش‌های ویژه کوتاه سرایی چون فروگذاشت افعال و آوردن اشاره‌ها و آواهای استعاری به چشم می‌آید با نمونه‌های ذیل:

یک:

ماهم برگاه برآری

گاهش بر تخت زرین

اندر نوکرد یاری

دو:

یک پاره ابر روی یک پاره ماه

می‌آید و از پیاده‌رو می‌گذرد

یک‌تکه سفید زیر یک‌تکه سیاه

سه:

آب زلال و برگ گل بر آب

ماند به مه در برکه مهتاب

وین هردو چون لبخند او در خواب

با این تعابیر، ژانرِ ادبی رباعی را می‌توان سالم‌ترین چهره‌های شعر کوتاه برشمرد و مهدی اخوان ثالث نیز با تازه کردن شیوه‌های پارینه، درواقع کارهای خودش را نو خسروانی خوانده است و از حیثِ وزن می‌توان این‌گونه‌ی از نمونه‌ی ژانر ادبی را درقالب وزن نیمایی هم درجوانبی تعریف نمود اما درکل شعر کوتاه دارای وزن مشخص و معینی نیست و اغلبِ اشعارِ کوتاه امروز نیز در قالبی نو و بیشتر بی‌وزن اما آکنده از ریتم و آهنگین سُروده می‌شوند. در جامعه‌ی ادبی ایران ما سه نوع شعر را تجربه کردیم: نخست شعر کوتاه (ایجاز) است دوم شعر بلند یا درازگویی (اطناب) و سوم شعر میانه که من این نوع شعر را شعرِ اوسط می‌نامم که نوعی سنتز را درادبیات ایجاد نموده است. درشعر و ادبیات ما چیزی به نام ِسنتز کم‌تر وجود دارد و بیشتر تز و آنتی‌تز بوده است که خودِ شعر بلند نیز آنتی‌تز شعر کوتاه است که من‌بعد شعر کوتاه جایگاه بیشتری را درادبیات ما باز کرد؛ بنابراین در جهان امروز گونه‌ی شعری به نام اوسط که پلی را فی‌مابین شعر کوتاه و شعرِ بلند می‌زند را می‌توان درجهاتی تجویز نمود که این‌گونه‌ی شعری می‌تواند با آشتی این دو ژانر به خصومت و نزاعِ دیرینه‌ی آن‌ها خاتمه دهد و به‌نوبه‌ی خودش مفاهیم و مضامینِ تازه‌تری را با زبانیت شکیل‌تری برای شعر و ادبیات ما به ارمغان بیاورد. به‌هرروی، تقابلِ اگرچه بستگی به شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه و حتی روندِ تاریخ شعر در جامعه هم دارد اما تفاهم می‌تواند راه دموکراسی شعر را هموارتر نماید و البته فهمی فهیم‌تر را به زبان و ادبیات فارسی ما تزریق نماید که این «تفاهمِ در زبان» را همان شعر اوسط تعریف و تصویر می‌کند. در درازگویی توجه و مقصودِ شاعر بیشتر بیان و عیانِ مقصود است و آن‌هم مقصودی که توجه به لفظ درآن گسترده‌تر و طویل‌تر از معناست اما در کوتاه گویی شاعر می‌خواهد با لفظی کوتاه معانی بلندی را خلق نماید که لفظ‌ها درآن هویداست! بنابراین اگرچه این دوگانه­گی معنا و یا پلی فونی درشعر کوتاه و بلند خود می‌تواند به ساختار ِ زبان و بافتارِ فکر و فرهنگ ادبیات ما کمکی بایسته و شایسته باشد اما با توجه به جهان امروز که جهانِ سرعت و دقت است نیاز مبرم و مبرهن آن است که التفات ما بیشتر به شعری باشد که بتواند با (حفظ ساختار و بافتارِ همین دو گونه‌ی ادبی) نقش معنایی و رخشِ زبانی آن‌ها را بیشتر به دایره‌ی بایش و نمایش بکشاند. در جهان امروز که به آن جهانِ پست کریتیکال می‌گویند شعر کوتاه بیشتر متداول و رایج شده اما درکشورهای جهانِ سوم و درحال‌توسعه و درجهاتی کشورهای متمدن و آرکائیک که به مدنیّت بیشتر از مدرنیّت توجه دارند و مباحثِ آرکائیک در زبان را به آکادمیکِ در زبان ترجیح می‌دهند لازمه‌ی کار، درواقع می‌تواند همان شعر بلند و شعر اوسط باشد و به نظر می‌رسد در چنین شرایطی بایستی به: « از خانه به خیابان و از خیابان به جهان، توجه و التفاتِ بیشتری داشته باشیم و مهم‌تر این که در زبان و ادبیات فارسی حرکتِ لاک‌پشتی شاید بهتر از حرکت کانگورویی باشد چراکه جامعه ما در ابعادی بنیادین هنوز به آن فهم و درک لازم از مدرنیته و پست‌مدرن دست نیافته است. با این وصف ، آنچه فرآروی مابه دایره‌ی وارسی می‌رود دفترِ شعری است بانام :«آفتاب‌گردان‌ها هم خدایی دارند» از محمد جلیلوند که درسال 1401 توسطِ انتشارات ایجازِ تهران به چاپ رسیده است. این دفتر با مشخصاتِ ظاهری 62 ص درقالب 103 شعر کوتاه قابل‌رؤیت است. طرح روی جلد کتاب حاوی چندرنگ است که نوعی پلی فونی (چندصدایی) را به تصویر می‌کشد و با شعری که در پشتِ جلد کتاب آمده است ازلحاظ موضوع و معنا همخوانی و همگونی دارد. در طرح چندین گُلِ آفتاب‌گردان طراحی‌شده که در دل این گُل‌ها ، گُل‌ِسفیدی نیز ترسیم‌شده که با شعرِپُشتِ جلد کتاب از حیثِ بار معنایی تناسب و متناسب است. نام مجموعه نیز خود می‌تواند در دو معنای نزدیک و دور به کار رود ازاین‌رو که منظور شاعر از آفتاب‌گردان‌ها هم خدایی دارند می‌تواند هم خودِ گُل‌های آفتاب‌گردان باشد و هم افرادی که دوستدار آفتاب و مؤلفه‌های آن به‌مانند نور هستند و حتی می‌توان منظورهای دیگری را هم از نامِ کتاب برداشت نمود. اشعارِ این دفتر اغلب سه لختی و درجهاتی هم چهار لختی و غیره هستند که از تِم (درون‌مایه‌ای) انتقادی- اجتماعی و درجهاتی اجتماعی – عاشقانه برخوردارشده‌اند. خواننده با خوانش این دفتر معنای صنعت ایجاز را در بطن اشعار به سهولت یافت و دریافت می‌کند چه این‌که در اغلب اشعار، شاعر با کلمات ِ کم معانی زیادی را خلق می‌کند و دودیگر، صنعتِ واژه‌گزینی دراین دفتر است که به‌خوبی لحاظ شده است ازاین‌رو که شاعر نقش و جایگاهِ کلمات را درمیدانی محدود طراحی می‌کند و پی آمد این رویه و شیوه تاخت و تازی نامحدود است یعنی اسب خیال شاعر درمیدانی محدود تاخت و تازی گسترده و پرورده را به دایره‌ی زایش و بیآیش می‌آورد. یکی از مهم‌ترین توفیقات شاعر درشعر توجه به ویژگی‌های زبانی درمتن است که این مهم را با گزینش کلماتی هم نظیر و هم‌خانواده به تصویر می‌کشد. نقش شاعر درمتن وابسته و همبسته به همان نقشی دارد که کلمات درشعر برعهده‌گرفته‌اند. استفاده از جنبه‌های ادبی و فکری و توجه به بافتارِزبانی نو و مضامینی تازه‌تر و بکرتر از عمده کارکردهای سُراینده دراین دفتر به شمار می‌رود. ایجاد اسلوب‌ها و فرمول‌ها و سلاله‌های معنایی و ایجاب دانستنِ صناعاتِ ادبی درشعر از دیگر شاخصه‌ها و مشخصه‌های شعرِ جلیلوند دراین دفتر است به‌طوری‌که در اغلب اشعار شما می‌توانید آرایه‌های ادبی را از قبیل بدیع و بیان دریافت نمائید. سُرایش گر با استفاده ازتشخیص، مراعاتِ نظیر ، کنایه، تشبیه و به‌ویژه استعاره به‌خوبی توانسته زبان شعر را با زبانیّتی رونده و فرارونده به‌پیش و کیش ببرد. می‌توان اذعان داشت که وقتی اشعار این دفتر را می‌خوانید کم‌تر با شعرِ ضعیف مواجه می‌شوید و اغلب اشعار یا خوب و عالی‌اند و یا متوسط‌الحال جلوه می‌نُمایند و سُرایش گر لباسِ هر شعری را با بافتارِ زبانی و ساختارِ فرهنگی متفاوتی تعبیه نموده است. جلیلوند ذاتاً شاعری جوهرمند و گوهرمند است و کِشت و سرشتِ اندیشه‌ی وی آکنده و مشحونِ از دانه‌های مرواریدی است که در دشت خیال صدف کاشته شده‌اند، ضمن این‌که سجع آرایی ، جناس پروری و استعاره مندی سه عنصر مهم و سازنده‌اند که شما دراشعارِ این دفتر مشاهده می‌کنید و به قولِ رابرت فراست شاعر آمریکایی قرن بیستم:«زبان شعر به ما این اجازه را می‌دهد تا که چیزی را بگوئیم اما منظور چیزهای دیگری هم هست.» و خواننده با خواندنِ این دفتر شعر بی‌گمان نظامی از منظومه‌ها و منظومه‌ای از نظام‌ها را در نظام‌یافتگی کلیت گفتمان شعر می‌تواند یافت و دریافت نماید. سُراینده به جای درازگویی کم‌گویی می‌کند و می‌خواهد که معانی بلندی را بستری محدود به دایره‌ی آفرینش و گزینش بیاورد. زبانِ شعر را کلمات ایجاد می‌کنند و درشعر کوتاه چینش و گزینش کلمات درشعر بسیار مهم و ضروری است و درواقع این صنعت واژه‌گزینی را شما دراین دفتر دُر قامت و پُراستقامت مشاهده می‌کنید. شاعر گاهی به دنبالِ فصلِ رسیدن با زبانی پارادکسیکال است به نمونه‌ی ذیل:

فصل‌ها/ می‌آیند و می­روند/ پس کدام فصل / فصل رسیدن است و گاهی هم از صنعتِ دیالوگ بهره می‌برد تا که دلبری باشد که به دلدادِگی احترام و ارج می‌نهد:

زبان چشم‌هایم را بلد نبودی / اشک‌هایم/ که همه‌چیز را زیرنویس کرد. زبان، چشم و اشک درشعر نمادی از صنعتِ مراعاتِ نظیر است که شاعر کم‌نظیر در زبان خود گزینش کرده است و گه گاهی به دنبالِ آشنازُدایی در عشق هم هست چه این‌که این‌چنین‌ها را چنان زیبا می‌سُراید: روسری‌ات / بیدی نیست/ که با هر بادی برقصد و انگار که آهنگ رنگِ سیاه نمادی از زبان عشق اوست که باید تراوشی کاوش گون را به تصویر بکشد: «رفتنش / روزگارم را سیاه کرد/ همیشه می‌گفت / چقدر سیاه به تو می‌آید.» استفاده از واژه‌ی سیاه در چند منظور و مقصود متفاوت که به موسیقی لفظی و معنوی شعر در قالبی عاشقانه همراهِ با گروتسک افزوده است. جلیلوند گاهی هم‌زبانی اعتراضی –انتقادی دارد و می‌خواهد که با زبانِ شعرش قیافه‌ی خود را با قافیه‌ی جامعه ایاغ کند به شرح ذیل: مترسک / عروسک خیمه‌شب‌بازی بیش نیست/ پشت پرده باغ/ باغبان ایستاده / با داسی که در دستش لبخند می‌زند و یا که بعضی‌اوقات به سرش می‌زند که جور دیگر بسُراید و زبانی انتقادی – اعتراضی را به تصویر بکشد: ایجاز کافی ست/ کجای شعر وطن / حشو است/ که این‌گونه سروته آن را می‌زنید و گاهی هم به دنبالِ پی آمدی اجتماعی – انتقادی با نمونه‌ی ذیل: نای صحبتم نیست/ و تنم/ گوشه گوشه‌اش تیر می‌کِشد/ شبیه ایران/ که از درد دو قرن سکوت کرده بود و گاهی هم شاعرِ تضادهاست و می‌خواهد که صلح را به جنگ تشبیه کند و تشخصی مشخص را برای آن گزینش نماید: صلح جنگی ست/ که کفن پوشیده است. استعاره و استعاره مندی نیز از دیگر کارکردهای زبانی و کاربردهای معنایی شعر جلیلوند به شمار می‌روند که به زیبایی دراین دفتر دیده می‌شود به‌مانند ذیل: وقتی همه سردارها/ سردارند/ من چرا سربازم که چندگانه­گی معنا دراین سطور پیدا و هویداست و یا به دنبالِ تشبیه ناب هم هست: زندگی شاید/ مردی ست با آرایشی جنگی / برای زنی / با آرامشی رنگی که جناس و سجع آرایی دراین شعر پیداست همچنان که در اغلب اشعارش این دو صنعت هویداست و گاهی هم تمثالی از دردمندی خود را چنین به دایره‌ی ترسیم می­آورد: تک‌درختی میانِ دشت/ تمامِ تبرها/ برایم دندان‌تیز کرده‌اند. هنرمند در لباس طبیعت و مفاهیم طبیعت خودش را به جامعه نشان می‌دهد و می‌خواهد که به واژگانی چون درخت و تبر تشخص و جان‌بخشی خاصی را ببخشد. به‌هرروی ، می‌توان چنین داشت و پنداشت که جلیلوند ذاتاً سرشار از شوق و پُر بار از شوق است و هرآن چه از دل برآید لاجرم پردل نشیند و این‌چنین است که احساس شاعر وقتی بیدار می‌شود که می‌شنود صدای پاری مورچه را! پس باید احساس چنین شاعری را با این ظرافت که صدای پای مورچه را می‌شنود ستود که ریشه در پیشه و بیشه‌ی خیالِ ستایشگر دارد. امیدمی رود بیش‌ازپیش موفق باشد به شرطی که تنها راهِ توفیق این نباشد و یا به تعبیری «این‌همانی نباشد که لاجرم آن‌همانی­هایی هم در هستندگی هستی وجود دارد که نیاز به کشف دارند.» چراکه هر شاعری با تغییر جهان‌بینی و تعبیرِ در زبانی تازه‌تر و تغییر مکان و زمان می‌تواند به دنیای جدیدتری از شعر دست یابد. همیشه مثل خود بودن خوب نیست گاهی هم باید مثلِ دیگری بود که تمثالی از خویش است و گاهی در بودن خود کافی نیست بلکه نیازِ به شدنی دارید که شدنی ست و دودیگر، فرهنگ مطالعه و دقتِ درکلماتِ امروز است که به‌عنوان یک واقعیت زبانِ حقیقی ما را شکل می‌دهند. بنابراین نقش کلمات و جایگاه جملاتِ امروز درشعر جهان و کیان به ما دیوان تازه‌تری را به ایوان خیال خواهد داد. زبان خانه‌ی کلمات است و کلمات فرزند تنی زبان که هنر را به دایره‌ی سُرایش و بایش می‌آورند. بنویسید و بخوانید تا که نوشته و خوانده شوید.

عابدین پاپی متخلص به آرام، شاعر ، نویسنده ، منتقد، روزنامه نگار و نظریه پرداز ادبی و اجتماعی معاصر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید