ماهنامه سخن ایران درگفتگو با عابدین پاپی(آرام)
بخش نخست
«درباره ی ادبیات و فرهنگ»
سخن:
پرسش نخست : ادبیات به کدامین پرسمان می رسد در جهان بینی آدمی واین گزاره ی پر فراز را چگونه باید خواند ؟پاپی: بیکران درودها تقدیم به سخن و ره آورد سخن باد که همه ی ما را در راه« راهی » بوده است . لازم می بینم ابتدا تعاریفی از واژه ی ادبیات و پُرسمان داشته باشیم و من بعد پرسش اصلی را جوابی باشیم . واژه ی ادبیات در فرهنگ لغات فارسی به معنی دانش های متعلق به ادب بکار رفته است . بر پایه ی همین تعریف می توان چنین پنداشت که هر دانشی که متعلق و وابسته به ادب نباشد را نمی توان ادبیات نامید . واژه ی ادبیات از ریشه ی ادب می آید و ادب به معنی دانش، فرهنگ ، آداب، هنر، حُسن معاشرت ، حُسن محضر ، اخلاق پسندیده و نیک و فضیلت بکار رفته است . ادب می تواند ذاتی باشد یا اکتسابی و در هر شرایطی نیازِ به تربیت و پرورش دارد . با این تعابیر درمی یابیم که ادب تنها مختصِ به موجودی به نام انسان می باشد و ادبیات نیز ریشه در ادب دارد . ادبیات را می توان به شاخک هایی تقسیم نمود از جمله : ادبیات شفاهی، ادبیات تطبیقی و ادبیات کلاسیک که هر کدام از این شاخک ها نیز از بار معنایی مجزایی بهره مند شده اند . واژه ی پُرسمان نیز از ریشه ی پُرس گرفته شده و پُرس به معنی پرسش بکار می رود و البته نه آن پرسشی که نیاز به جواب دارد بلکه پرسشی که جوابگوی پرسش های مجهول و مهجور است . بنابراین پرسمان می تواند مکانی باشد که از آن پرسش می کنند . پُرسمان گفتاری است که در جامعه به عنوان یک الگو، متداول و شناخته شده باشد و معادل خارجی آن دیسکورس (discourse)می باشد . و اما در جواب به پرسش اصلی باید بگویم که تاریخِ ادبیات فارسی پس از اسلام ، تاریخی هزارو صد ساله دارد و شعر فارسی و نثر فارسی دو گونه ی بنیادی در ادب فارسی به شمار می روند . اما ادبیات پیش از اسلام در ایران به سُروده های اوستا در حدود 1000سال پیش از میلاد باز می گردد و این سروده ها بخشی از سنت شفاهی ایرانیان باستان بوده اند که سینه به سینه منتقل شده و بعدها بخش های کتاب اوستا را تشکیل داده اند . از جانبی دیگر پرسمان ادبیات را می توان به زمان مادها و اقوام باستانی قبل از آریایی ها در ایران نیز نسبت داد زیرا که ادبیات شفاهی در ایران باستان چه در زمان آریایی ها و چه زمان ِ قبل از آریایی ها (ناآریایی ها) با انسان ها بوده است و آداب و رسوم و فرهنگ اقوامی چون آمارد ، خزر ، گیل، کاتوزیان، یاس ، آس و کاس ها که از اقوام ایرانی قبل از آریایی ها می باشند بیانگر این مدعاست . با این وجود هم نمی توان جهان بینی آدمی را نسبت به پرسمان ادبیات مختصِ به ازمنه هایی خاص در تاریخ بشریت به شمار آورد چه این که آدمی تاریخی فراخ تر و فراتر از این گونه جهان بینی های تاریخی را به خود دیده است . شاید ادبیات در جهان بینی آدمی به پرسمانی می رسد که بشر خود را متعلق به فرهنگ و ادب دانسته و دغدغه های فرهنگی بودن و فرهنگی شدن را در اندرون و ایدرون خویش پرورش و فهمیده است . شناخت از خود و طبیعت از عواملی است که بشر را به سمت با ادب شدن و با فرهنگ شدن سوق داده و این فرآیند فکری نیز با تشبث به مؤلفه های طبیعی و اجتماعی صورت گرفته است . جهان بینی آدمی پرسمان ادبی را ابتدا به صورت شفاهی آموخت و به دنبال این ، پُرسمانِ کتبی و نوشتاری ظهور کرد . شاید بتوان گفت بشر وقتی خود را با دانش و ادب و هنر دریافت در صدد بر آمد تا که دست به آفرینش بزند . دنیای سنت که به دنیای اعتقاد و آرامش لقب گرفته است در این جهان بینی سهیم بود و بعد از دنیای سنت دنیای مدرن بود که با پشتوانه ی راسیونالیزم (عقل گرایی) چشم اندازی تازه را به روی انسان تصویر نمود. به گونه ای که انسان در صدد بر آمد تا که طبیعت را طبیعت شناسی کند و یا انسان را انسان شناسی کند و یا روان را روان شناسی کند . و اما در ادامه ی همین فهم عنوان شد که این گزاره ی پر فراز را چگونه باید خواند؟ بی گمان ادبیات یک گزاره ی پر فراز است که به مانند قله ای بلند و مستحکم خود را به هستی نشان می دهد . لذا به نظر می رسد که بایستی دو تا خوانش از این گزاره ی فرآروند داشته باشیم . نخست مطالعه و مداقه ی فراوان در این گزاره مبنی بر رسیدن به زیر لایه های معرفت شناسانه ی آن که در هر زمانی با مؤلفه هایی متفاوت ظاهر می شود و دیگر پذیرفتن آن به عنوان یک پارادایم ملی و جهانی . از این منظر پاردایم ملی این گزاره مرتبط با تاریخ ، هویت و زبان یک کشور است و با این پارامترها کلافی عمیق خورده است و می بایست این گزاره را رنگ و لعابی ملی و تاریخی داد و از حیث پارادایم جهانی نیز نیاز به تبلیغ و تکثیر شاخک های متعدد آن در اقصی نقاط جهان را می طلبد . پنداشت این است که ادبیات ایران با این همه قابلیت مدون هنوز به معنی واقعی خوانش نشده است و دلیل عمده ی این مهم نیز بر می گردد به عدم آموزش و پرورش صحیح آن و دیگر این که به ادبیاتی تطبیقی تبدیل شده است که این تطبیق جوهره و سرشت ما را نسبت به زبان و ادبیات بومی کم رنگ می کند .
سخن:
پرسش دوم : ما هستیم و گزاره های پندار ورز و این پندارها هنر جواند و هنر پرور پس این باشندگی ما در تاریخ به پندار ما رهجو، کنون گرامی نام برای خوانندگان ما بر گویید که نقش پندار در زیست فرهنگی ادبی چگونه است؟پاپی: این برگفته ی شما بایسته و شایسته ی تأمل است . پندار در ساحت و معرفت درونی این کهن بوم همیشه زیستی شرافت مندانه داشته و این پندار هم در تاریخ ما نقش آفرین بوده و هم در زبان و ادبیات ما، به گونه ای که نقش پندار و پندار ورزی را بنده نیز به عنوان یک باشنده ی کوشنده در درازنای دانش بشر می پندارم . در تاریخ این کهن بوم نیک پنداری مردمان ما در مذهب زرتشت امری مشهود و حائز اهمیت است و کردار نیک، اندیشه ی نیک و پندارنیک سه عنصر سازنده در جهت نیل به ره آوردهای انسانی به شمار می آیند و حتا درازمنه های تاریخ سرزمین ایران پندار و خِرد دو مؤلفه ی کاربرو کارآمد در زندگی اجتماعی و هنری بشر بوده اند . لذا تصور این است که پندار یک رفتار درونی است و به محضِ این که متولد می شود خود را در برون جامعه ظاهر می سازد و علت آغاز آن نیز خِرد ورزی است و این پندار نیک که توأم با سرشت و منش نیک است به دنبال پیدایی «خودِ» آدم هاست. بنابراین نقش پندار را که باورداشتی قلبی است در زیست فرهنگی ادبی سرنوشت ساز و کارآمد می پندارم و دلیل آن نیز بر می گردد به رابطه ای دو سویه که پرسمان پندار با موجودی به نام انسان دارد و فرهنگ و ادب از ویژگی های انسانی اند و پندار نیز یک باورداشت انسانی است که با سرشت و جوهره ی همه ی انسان ها عجین شده است . لذا زیستن هر انسان ِ با فرهنگ و ادبی بدونِ نقش پندار بی معناست . شاید بتوان گفت اندیشه از سلاله ی پندار آدمی به وجود می آید و همه ی کردارهای خوب و بد ما نیز منوطِ به چگونه استفاده کردن از پندار خویش است . بدین ترتیب زیستن حق همه ی انسان هاست و زیستنی که پندار گون باشد مانا و جاودان است . برای این که نقش پندار در زیست فرهنگی و ادبی ما پر بار باشد بایستی به گزاره های پندار ورز و پندارهای هنر پرور در کُنه جامعه ی ادبی توجه بیشتری داشته باشیم به بیانی الگوهای پندارپرورخودمی توانند جامعه ی ادبی ما را به رشد و بالندگی بهتری برسانند.
سخن:
پرسش سوم: ادبیات کهن یک روزگار درست پیمانه است به نگاه ها و باورهای نقش دهنده و تا همیشه این ادبیات راز آلود است ، کنون ما در یک جهان پرشتاب که مدرنیته است می بایست چه رویکردی به ادبیات کهن خود داشته باشیم؟
پاپی: آب دریا را گر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید . این بیت از مولانا که البته باز آفرینی هم شده است و اصل آن در دفتر ششم این است : آب جیحون را اگر نتوان کشید / هم ز قدر تشنگی نتوان برید خود مصداق بارزی از ادبیات این کهن بوم است . بله همین طور است . ادبیات ما به همه ی نگاه ها و باورها ی جهان نگاهی دیگر را تزریق کرده است و آن نگاه همان راز آلود بودن آن می باشد . مدرنیته و مدرنیسم و پی آمدن گفتمان پست مدرن رویکردهایی را به ادبیات و هویت تاریخی کشورهای متمدن دارند که این رویکردها پراکسیس رفتاری آحاد و عموم جامعه را تغییر داده اند و هیچ گونه هم گونی و هم خوانی را این گونه رویکردها با این کشورها از حیث بافتار سنتی و هویتی برقرار نمی کنند . حرکت مدرنیته و ظهور نا به هنگام آن را به طور جِد در بطن کشورهای متمدن و به ویژه این کهن بوم (آریان) را می توان به دهه ی 80 و 90 مرتبط دانست به طوری که در این دو دهه تأثیر رسانه های الکترونیکی و مجازی بر زبان و ادبیات ایران امری پرشتاب و مبرهن است . با توجه به این که جهان به سمت جلو و در راستای سرمایه داری و صنعت و تکنوکراتیک در حرکت است و حتا خودِ ادبیات هم صنعتی شده است لذا باب شدن و مد شدن دردی از ادبیات و فرهنگ دیرینه ی ما دعوا نمی کند بلکه جامعه ی ادبی و اجتماعی ایران نیاز به اندیشه شدن دارد . اگر کشورهای آسیای شرقی و اروپایی و ایالات متحده ی آمریکا توانسته اند به مراحلی از جایگاه فرهنگی و ادبی خود دست یابند و این جایگاه را به جهان مصادره نمایند بی تردید حاصل این کار اندیشه کردن فراوان در اوضاع و احوال طبیعی و اجتماعی و تاریخی خویش بوده است و از گذشته ی خود پند گرفته اند . دکارت می گوید: « من می اندیشم پس هستم» پس ما نیز می توانیم بگوئیم:« من هستم پس می اندیشم». بنابراین اینگونه کشورها همه ی وجودِ داشتن ِ خویش را دراندیشیدن خلاصه کرده اند تا توانسته اند هویتی را به دست آورند . درروزگاران دوراگرقرار بودگفتمانی وارد ایران شود ابتدا توسط دانشمندان ما کارشناسی می شد و اگر نیاز مبرم جامعه بود اندیشمندان آن گفتمان را می پذیرفتند اما امروزه اغلب گفتمان ها بدون کارشناسی وارد دایره ی فرهنگ و ادبیات و ... ما شده اند و به قابلیت ها ی بومی نیز کمک شایانی نکرده اند . من با مدرنیته ومدرنیسم و حتا پست کریتیکال مخالفتی ندارم زیرا که امروزه جامعه ی جهانی تغییر کرده است اما گمان می رود که هر گفتمانی ابتدا نیاز به آموزش و تعلیم درستی را می طلبد و بعد از آن بایستی در یک بافتاراجتماعی نهادینه شود . رویکرد به ادبیات کهن با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی امروز کاری بس دشوار است و فکر می کنم این دگردیسی نیاز به دیرینه شناسی ادبیات و تبدیل کردن این دیرینه ها را با باز گفتی تازه ، از عمده کارهای فرآروست . ادبیات کهن ما قابلیت های خوبی را برای باز تولید دارد به شرطی که بافتار و ساختار جامعه به باورداشتی همه جانبه برسد وگرنه با چند گانگی های فکر ی و عقیدتی نمی توان راه به جایی برد . این فرآیندٍ «فرآبند» نیاز به نوعی سالم اندیشی را در بین اجتماع و مسئولین امر می طلبد .
سخن:
پرسش چهارم: پیوند هایی که میان ادبیات و اجتماع است را چگونه می بایست هویدای سخن کرد برای بینش اجتماعی در ادبیات؟پاپی: بی گمان میان ادبیات و اجتماع پیوندی دیرینه جریان دارد و این پیوند نیز ناگستنی است . بینش و اجتماع دو مقوله ی فرآرونده به حساب می آیند به طوری که هر جامعه ای که به بینش اجتماعی و ادبی دست یابد آن جامعه را می توان جامعه ای پیش رونده در دایره ی علم و خِرد بر شمرد . به هر روی پنداشت این است که در جامعه ی ادبی ما دانش چرخش و چربش بیشتری را به نمایش گذاشته است تا بینش . به بیانی دانشِ اجتماعی در ادبیات با توجه به انفجار اطلاعات جایگاه مهتری را به خود دیده است . ارتباط و پیوند ادبیات و اجتماع ارتباطی دانش بنیاد است و جامعه بایستی به سمت تفسیر ، تحلیل و مفهوم هدایت شود . به جای تجارب تقلیدی بایستی به سمت تجارب تحقیقی حرکت نمائیم . پیوند زمانی فی مابین اجتماع و ادبیات شکل می گیرد که قدرت فرهنگ پذیری و جامعه پذیری در بین آحاد و خواص مردم شدت یابد . دیگر مهم رسیدن به منشی کارآمد از جانب ادبیات است . منش اجتماعی در ادبیات امروز کم رنگ است و چه بسا افرادی که از دانش و بینش اجتماعی در ادبیات برخوردارند اما منش اجتماعی در ادبیات را به خوبی نیاموخته اند . ادبیات مستلزم این است که منش خود را با سه پارامتر آگاهی ، خود آگاهی و دل آگاهی به دست آورد و با این رویه است که بینش اجتماعی در ادبیات را هم درک خواهد کرد . بینش اجتماعی در ادبیات به همین سهولت میسور نمی افتد زیرا که اجتماع و ادبیات دو روی یک سکه اند و برای تمیز دادن این دو از یکدیگر نیاز به زمان بیشتر و تحقیق و پژوهشی همه جانبه را خواهان است . اجتماعی کردن ادبیات و ادبی شدن اجتماع دو موضوع متفاوت اند . گمان می رود که ادبی کردن اجتماع راه کار درست تری باشد زیرا که پیامد آن اجتماعی شدن ادبیات است . ادبیات بر سه محور ادب، اخلاق و منش استوار است و هر کسی که می خواهد به بینش اجتماعی در ادبیات دست یازد می بایست این سه مؤلفه را ابتدا بیاموزد و به دنبال اش بیاموزاند .
سخن:
پرسش پنجم: به بسیار مهم است این چند گزارش که شما درباره ی چند نبشته ی زیر یک گزارش بدهید به بررسی این کوتاه و پر اهمیت و ادبی برای خوانندگان جوان ماهنامه سخن .پاپی:--یادگار زریران چگونه نبشته ای است ؟ با استناد به کتاب نامه ی باستان و حماسه سُرایی در ایران از دکتر میر جلاالدین کزازی و ذبیح الله صفا و تحقیقات دانشگاهی، یادگار زریران کهن ترین تعزیرنامه و نمایشنامه ی ایرانی است که در دست ما یادبودی است . زمان سُرایش آن با التفات به وجود و هستگی واژه ها و ویژگی های زبان پهلوانیک (پهلوی اشکانی) مربوط به دوره ی اشکانیان می دانند و نقل قول هایی وجود دارد که این اثر را مؤلفانی در دوره ی ساسانی که به صورت شفاهی و سینه به سینه شنیده شده گردآوری و تألیف کرده اند . بنابراین متون قدیمی تاریخی و ادبی شواهدی بر آن دارند که این اثر در نیمه ی نخست قرن چهارم به نظم کشیده شده و فردوسی آن را در شاهنامه ی خود گنجانده است . زریر در لغت به معنی دارنده ی جوشن زرین است و در یشت های پنجم و سیزدهم از او به نام پرهیز کاری ایرانی و به نام دلاوری که بر پشت اسب نشست و جنگ کُنان در کنار رود داییتی برای ناهید ، صد اسب ، هزار گاو و ده گوسفند قربانی کرده ، یاد کرده اند .بنا بر اسناد مورخین زریر در اوستا برادر گشتاسب شاه کیانی است . لذا با توجه به رویکردهایی که به این اثر وجود دارد به این ره آورد می رسیم که این اثر از خط و زبانی پارسیک و پهلوی ساسانی بهره مند شده است و بن مایه ی آن حکایت از آن دارد که اعتراف مؤبدان به خشونت ها، کشتارها و قتل عام مردم غیر زرتشتی ، سنت ازدواج با محارم و ... جملگی مسائلی هستند که در این متن ادبی مشاهده می شود . ضمن این که موضوعات کتاب جنگ های خونین میان ایرانیان و تورانیان بر سر دین زرتشت را نشان می دهد . بااین بیان ، پنداشت این است که هر نبشته ای به سان زریران یک بستر تاریخی- ادبی محسوب می شود و از اِلمان هایی برخوردار است که این اِلمان ها کمکی شایسته به زبان و ادبیات فارسی ما در دنیای امروز است . باز تولید مضامین تاریخی –ادبی این کتاب در قالبی مدرن می تواند به داستان ، شعر و نمایشنامه ی ما یاری رساند .
--شاهنامه را چگونه خواندنی می بایست ؟ ابوالقاسم فردوسی را خالق شاهنامه می نامیم و او بزرگترین شاعر حماسه سُرای زبان پارسی است . در نوع خود بی نظیر است . منظومه ای است بلند که سرگذشت انسان ایرانی را از آغاز زِپیدایی بشر تا سقوط دولت ساسانی درقالب اسطوره، افسانه، و تاریخ به تصویر می آورد . شاهنامه به سه بخش تقسیم می شود . نحست : بخش اساطیر است که از کیومرث تا ظهور فریدون را شامل می شود . بخش دوم پهلوانی است که از قیام کاوه ی آهنگر و برآمدن فریدون شروع می شود و به کشته شدن رستم ختم می گردد و پادشاهان این دوره را کیانی می گویند که از فریدون تا اسفندیار است . بخش سوم شاهنامه بخش تاریخی آن است که از بهمن پسر اسفندیار آغاز می شود و با یزد گرد سوم آخرین شاه ساسانی به پایان می رسد . با این تعابیر ، شاهنامه را می توان اثری ماندگار تلقی نمود که در حوزه ی زبان و ادبیات فارسی تک تاز است و هم تراز با آثار شکسپیر و فراتر از گفته های باستانی هومر و جهان باستان است . کارکرد زبانی و باژگویه های مفهومی شاهنامه و زاویه دید آن در قالبی حماسی- اجتماعی و تاریخی- اسطوره ای می تواند کمکی شایان به ادبیات امروز ما باشد. شاهنامه یک قابلیت هنری بی بدیل است که می تواند به نوبه ی خود به هنرهای هفتگانه کمک نماید به شرطی که جایگاه هنری آن در همه ی جوانب هنری از جانب شاهنامه پژوهان به جامعه ادبی تزریق و تفهیم شود . از این نگاه شاهنامه فردوسی خواندنی چندگانه مفهوم است به طوری که هم چه گفتن ها را در ازمنه های تاریخ ایران می توان در این اثر دریافت و هم چگونه گفتن ها را . زیباشناختی زبان شاهنامه نیاز به پوست اندازی دارد و اگر چه از حیث ساختاری و فرمیک تبدیل به خواندنی عمومی در بین مردم شده است و اشعار شاهنامه نیز با زبانی حماسی –نمایشی خوانده می شود اما این روند کافی و وافی نیست و من فکر می کنم این اثر نیاز به رویکردهای جامعه شناسانه و روانشناسانه ی بیشتری را از جانب روشنفکران و تحلیل گران می طلبد .
شاهنامه از حیث خواندنی به دو بخش در بین مردم ایران تقسیم شده است . یک بخش نقل شاهنامه است که در این راستا نقالی و دانش سطحی شاهنامه مدنظر است و بخش دیگرشاهنامه تحلیل و مفهوم شاهنامه می باشد که در این راستا کمتر کار کرده ایم . ما در احیاء زبان شاهنامه بیشتر کار کرده ایم اما در پویایی آن کمتر . رهیافت ها و دریافت هایی که در منظومه ی بلند فردوسی بزرگ از حیث زبان و ادبیات فارسی وجود دارد نشانگر این است که این اثر دارای منظومه ی فکری است . شاهنامه نوعی هرمنوتیک تاریخی –ادبی است که هر پژوهشگری به اندازه ی وسع فکری اش می تواند از آن مُستفاد شود .
--ویس و رامین در چه رهی به داستان پردازی است ؟ ویس و رامین از شاهکارهای ادب فارسی است . بنا بر استناد موجود ، نگارش آن در سال 1054میلادی به پایان رسیده است . این اثر به نظم در آمده است .تِم (درون مایه ی) آن عاشقانه- اجتماعی و پند آمیز است . به نظر می رسد که از حیث داستان پردازی که فرمودید بتواند الگوی فرآرونده ای برای ادبیات فارسی و به ویژه در حوزه ی داستان نویسی باشد . اگر چه داستانی بسان ویس و رامین مرتبط با تاریخ ، هویت و فرهنگ حکومت یک سرزمین با خطه ی دیگری است اما پیامدهای آن می تواند دارای فابلیت های مطلوبی در زبان و ادبیات فارسی امروز ما باشد .
بهره مند شدن از پی رنگِ باز و بسته ، کارکترهایی قابل اعتنا ، فضا و زاویه دیدی جامع الاطراف از عمده ویژگی ها و عناصر سازنده ی این داستان به شمار می روند که به عنوان زیر ساختی ادبی می توانند به جامعه ی ادبی ما کمکی شایسته و بایسته باشد . این داستان هم حماسی تاریخی است و هم عاشقانه و آموزنده و به دوره ی شاهنشاهی و امپراتوری پارتیان در قرن اول پس از میلاد باز می گردد . داستانی است که مقوله ی عشق را در زوایایی متفاوت به تصویر می کشد و اتفاقات و حوادث طبیعی و اجتماعی را در شکل گیری مقوله ی عشق سهیم می دارد.
-- لغت فُرس که نخستین فرهنگ واژِگان پارسی است را درچه سنجشی باید برد ؟ لغت فُرس اولین فرهنگ لغتی است که به زبان پارسی سروده شده است . تصور این است که با مطالعه ی تاریخ پارسیان از جانب جوانان بتوان با زبان این فرهنگ لغت بیشترآشنا شد . فُرس به معنی پارس و زبان پارسی است و اسدی طوسی به خاطر همین این واژه را برای لغت نامه ی خود برگزیده است . زبان شناختی این لغت نامه به همین سادگی نیست زیرا که به مانند سایر متون قدیم پیچیدگی های خاص خود را دارد . خود اسدی طوسی نیز بر این اعتقاد است که این لغت نامه را از برای شاعران و نویسندگان پارسی زبان نگاشته است لذا عمیق و عجین شدن با زبان پارسی یکی از دغدغه های همه ی ما آریان ها می باشد اما به دلیل عدم شناخت از علم اتیمولوژی و مفهوم شناسی هنوز نتوانسته ایم این زبان را به طور بایسته بازبینی و بازنگری کنیم و به جایگاه فرهنگ پذیری و جامعه پذیری برسانیم .
-- منطق الطیر عطار را به چند ویژگی نشان دهید ؟ منطق الطیرعطار یا همان مقامات طیور داستان پرواز ناگهانی هزاران پرنده برای پیدا کردن سیمرغ و رسیدن به آن است . سیمرغ نمادی ازحقیقت است و پرندگان نمادی از نیل به حقیقت . درباره ی این کتاب فراوان نگاشته اند و رویکردهای متفاوتی را ارائه داده اند اما به نظر می رسد که می توان نوعی آیدتیک (درون بینی ذات شهود) را در این اثر دریافت که چندگانگی معنایی وحدت و کثرت را می رساند . بافتار کتاب کاملن صبغه ای از حق الیقین است و مضامینی از وصل را به حقیقت بازگو می کند اما در جامعه ی ما عرفان به فراموشی سپرده شده است و دراین روزگار مصنوعی ( آهن و سیمان) آگاهی از این اثر عرفانی از جانب جوانان دشوار به نظر می آید . منطق الطیر فی نفسه پیام فناء الله را به جامعه می رساند و سه پارامتر شریعت ، طریقت و حقیقت را بایستی به جوانان یاد داد تا جوانان با پیش زمینه ای لازم بتوانند با این اثر ارتباط برقرار کنند . منطق الطیر عطار یک ناتورالیسم معنایی در حوزه ی عرفان است و بیشتر به عرفان اسلامی - ایرانی نزدیک است . مفهوم عشق در منطق الطیر عطار رسیدن به عشق واقعی است اما برای رسیدن به این حقیقت راه های فراوانی را این کتاب به تصویر می آورد که این روند زیبا شناختی عرفانی کتاب را می رساند .
-- چهار مقاله یا گفتار را در نقش دهندگی بیشتر نشان دهید ؟ نام اصلی این کتاب مجمع النوادر است . از مهم ترین کتاب های نثر فارسی است . تألیف این کتاب نظامی عروضی سمرقندی است که این کتاب را در حدود 550 هجری تصنیف کرده است . علت نامگذاری آن نیز به خاطر این بوده که عقلای دانش می گویند از چهار فنِ : دانش دبیری، شاعری ، طب و نجوم بهره مند شده است و به همین خاطر به آن چهار گفتار می گویند . برداشت این است که نقش این کتاب در دانشگاه ها و کتاب هایی به مانند آن محسوس است و این کتب از دروس پایه در دانشگاه ها به شمار می روند و دانشجویان هم با این آثار آشنایی پیدا می کنند اما تأثیر این آثار در جامعه ی دانشجویی کم رنگ است و علت عمده ی آن نیز بر می گردد به حرکت جامعه به سمت صنعت و مدرنیته و مؤلفه های موجود در جامعه ی امروز و این خود مسببی شده تا که مردم با این گونه آثار فاصله بگیرند . با توجه به شاکله ی مفهومی این کتاب که متشکل از دانش دبیری ، شاعری ، طب و نجوم می باشد بی گمان کتابی جامع الاطراف ، مؤثر و سازنده قلمداد می شود به شرطی که در قالبی مهتر و روان تر در اختیار جامعه قرار بگیرد . اغلب متون قدیمی از زبان پیچیده و تعقید برانگیزی برخوردار شده اند که مختصِ به زمان خویش است و این زبان می بایست ساده تر شود و در قالبی کانسپت (مفهومی) به جامعه تزریق و تفهیم گردد . البته کارهای خوبی هم از جانب متخصصین امر صورت پذیرفته اما کافی نیست و به نظر می رسد نوع آموزش و پرورش این گونه زبان ها در ابعادی در دانشگاه ها نیازِ به پوست اندازی و صیرورت (شدن) دارد . بشرِ امروز از طریق مفهوم و زبانی ساده می تواند با تاریخ گذشته ی خود ارتباط برقرار کند . فکر می کنم جامعه ی ما نیازِ به مترجم حرفه ای و کلاس دیده در این زمینه را دارد افرادی که بتوانند این کتاب ها را به خوبی برگردان کنند و با زبانی ساده و با حفظ زبان اصلی جامعه را از مضامین این گونه کتب مطلع نمایند . بر این پایه متون ادبی گذشته نیاز به توجه و زبان شناسی صحیح دارند زیرا که اگر اسرار التوحید را به یک دکتر متخصص و زبان شناس در حوزه ی زبان و ادبیات فارسی بدهند و به او بگویند این کتاب را ترجمه و تلخیص کنید ممکن است به اندازه ی یک کارگر ساده آن زمان که هم معاصر ابوالخیر بوده و این عارف را دیده است نتواند انجام وظیفه نماید چه این که احیاء زبان گذشته در صورتی که کارکرد خود را از حیث گفتاری و نوشتاری از دست داده باشد بازتولید و بازنگری آن در بطن جامعه به همین سادگی نیست .
-- تاریخ بیهقی چگونه گنجی است؟ تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی کتابی است تاریخی به زبان فارسی درباره ی دوره ی پادشاهی مسعود غزنوی و مختصری در تاریخ خوارزم است . آغاز تألیف این کتاب را مورخین به سال 488بر شمرده اند .بیهق در روزگاران قدیم بخشی ازخراسان بوده و امروزه همان شهر سبزواراست . از آغاز زندگانی بیهقی آگاهی چندانی در دست نیست اما بر اساس شواهد و قرائنی که در خود ِ کتاب تاریخ بیهقی آمده این دانشمندِ تاریخ نگار ابتدا در نیشابور به دانش آموزی پرداخته و در عنفوان جوانی به دیوان سلطان محمود غزنوی راه یافته و پس از تلمذ بسیار در جوار ادیب بزرگی چون بونصر مشکان راه دانش و قلم را آموخته و به سمت دبیری در دیوان سلطان محمود نائل آمده است . موضوع اصلی کتاب نیز بنابر گفته های عقلای تاریخ رویدادهای چهل و دو سال از پادشاهی غزنویان را نشان می دهد . این کتاب از دو جنبه مد نظر است . یکی جنبه ی تاریخ نگاری و دیگر جنبه ی ادبی است . بنابراین کتابی است که می تواند به تاریخ و ادبیات ما کمکی بایسته باشد . گزینش و آمیزش مفاهیم آن با دنیای امروز نیازی ضروری است ولی دیرینه شناسی این کتاب و بسط دادن مفاهیم آن را در دایره ی ادبیات امروز کاری دشوار است و گرچه اخوان ثالث اغلب مفاهیم تاریخی آن را به خوبی می شناخت و در اشعارش هم لحاظ می نمود اما جهت پویایی و بالندگی مفهوم و زبان این کتاب در حوزه ی تاریخ و ادبیات نیاز به تحقیقات میدانی و علمی بیشتری را می طلبد . تحقیقات میدانی بدین خاطر که چگونه می توان اِلمان های مبرهن این اثر را با جامعه ی امروز کلاف داد و یا چه مضامینی از این کتاب به کار جامعه ی امروز می آید . زبان درشکل گیری تمدن یک سرزمین بسیار حیاتی است و ممکن است که یک زبان بر اساس گذشت زمان کاربرد اجتماعی و معنوی خود را از دست بدهد و به فراموشی سپرده شود . هر واژه ای یک تولد ، یک حیات و یک مرگ دارد . بدین ترتیب واژه ها مهم ترین عامل در جهت آفرینش زبانند و حیات و پویایی این واژگان کاری بس دشوار و زمانبر است .
سخن:
-- پرسش ششم : سبک خراسانی و سبک عراقی در چه ویزگی های بیانی و زبان و اندیشه سوا یا جدا می شوند ؟ پاپی: من اصولن گزینش نامِ سبک را بر گونه های ادبیات غنی و پر بار ایران خیلی پذیرا نیستم و در مقالاتی هم به این مسئله ی مهم پرداخته ام . ای کاش تدبیری می اندیشیدند اسلاف ما و مکتب را به جای سبک انتخاب می کردند زیرا که مکتب از سبک پر بار تر و با صلابت تر است . مشکلاتی که در زبان و ادبیات فارسی ما وجود دارد بر می گردد به گزینش همین نام ها که ذکر آن رفت وباعث ایستایی ادبیات ما در ابعادی شده است . ادبیات غنی ایران با دو گونه ی شعر فارسی و نثر فارسی قدمتی دیرینه دارد و به عنوان یکی از پر بار ترین مؤلفه های ادبی جهان است و این دیرینگی ادبیات ما نیز خود عاملی بود مبنی بر این که کشورهای اروپایی سبک و متد های شعری و ادبی را از ما یاد بگیرند و من بعد برای کارهای ادبی خودشان نامِ مکتب را گزینش کنند و به این مکاتب تکنیک و مهارت هایی علمی را هم بیفزایند به گونه ای که امروزه مکاتبی چون: کلاسی سیسم، رومانتیسم ، رئالیسم ، ناتورالیسم ، سمبولیسم و سوررئالیسم از جمله مکاتب مشخص با پارامترهایی سازنده در جهان به شمار می روند . لذا در می یابیم که این کشورها با این فرایند فکری توانسته اند به شاکله ها و شاخصه های علمی و به روزتری دست یابند و زبان و ادبیات خود را هم به جهان معرفی نمایند . فرق است بین سبک و مکتب . سبک یک روش است که می تواند انفرادی باشد یا اجتماعی و یا سلیقه ای اما مکتب یک گفتمان تو در تو است و به مانند یک درخت است با شاخ و برگ های فراوان که پیامد و نتیجه ی این شاخ و برگ ها هم میوه است . ببینید مکتب خراسانی و مکتب عراقی دو مکتب مجزا و متفاوتند که می توان گفت به عنوان تز و آنتی تزیکدیگر شناخته می شوند منتها روشنفکران ما برای این دو مکتب مانیفست علمی و تحلیلی ننوشته اند و به خاطر همین است که هنوز هم مجادله ی منتقدین بر سر سبک و یا مکتب ادامه دارد . در سبک خراسانی لغات و اصطلاحات تازی به کار نرفته است در صورتی که در سبک عراقی با کلمات و اصطلاحات تازی زیادی مواجه هستیم . در سبک خراسانی تشبیه و استعاره و کنایه کم رنگ است اما سبک عراقی سرشار از تشبیه و استعاره و کنایه است . در سبک خراسانی تعصب دینی به چشم نمی خورد اما درسبک عراقی نکات و اصطلاحات مذهبی در شعر وجود دارد . می توان گفت در سبک خراسانی غزل رواج نداشته است و چکامه سُرایان این سبک علاقه ای به غزل نداشته اند اما در سبک عراقی ما با علایق زیادی نسبت به قالب غزل تصادم داریم . لغاتی که در سبک عراقی مورد استفاده قرار گرفته است تداوم و بقای بیشتری در طول زمان نسبت به کلمات مورد استفاده در سبک خراسانی است و این روند نیز به دلیل عرفانی بودن و مذهبی بودن سبک عراقی است .سبک خراسانی از نظر تاریخی چند قرن قبل از سبک عراقی است و البته در نقطه ای به هم می رسند و از هم جدا می شوند . در سبک خراسانی شاعر بیشتر برونگرا و توصیف کننده است و زبان هم درشتی های ویژه ی خود را دارد ولی در سبک عراقی اگر چه عرفان نقش زیادی را در آثا ایفا می کند اما شاعر بیشتر درونگرایی عرفانی است .سبک خراسانی همچنان که از نام اش پیداست دارای هویت تاریخی بیشتری است تا سبک عراقی زیرا که سبک خراسانی تقریبن سبکی بکر و دست نخورده است ولی سبک عراقی دستخوش تغییرات زبانی و دستوری نیز شده است و این مهم به دلیل مهاجرت این سبک و تداخل آن با فرهنگ ها و عقاید دیگر است . سبک عراقی سبکی است که امروزه در ایران و به عنوان گونه ای شعری که قویترین تأثیر را بر جامعه ی گذشته و حال نهاده ، شناخته شده است و اغلب شُعرای این سبک ایرانی اند اما نام آن نامی است اغیار و هر کسی که با این سبک آشنا می شود احساس می کند که سبکی وارداتی است که به مرور زمان بومی شده است . بنابراین با توجه به بومیت این سبک در خطه ی های کشور ایران و مضامینی که از خیزابه های همین سرزمین خیز بر می دارند نیاز به این دارد که تغییر نام دهد . لذا یکی از چالش های فراروی سبک عراقی و سبک هندی که کاملن دو تا سبک ایرانی هستند و بنیانگذاران این دو سبک نیز ایرانی اند این است که از نامی غیر ایرانی بر گرفته شده اند و این نامگذاری ذهنیت جوامع را به این دو سبک هوشیار می کند که به چیستی این نامگذاری ها دست پیدا کنند و دلایل عمده را مبرهن . سبک خراسانی یا ترکستانی که از آغاز شعر فارسی تا قرن ششم به شمار می رود سبکی است که به دلیل این که ترکستان جز خراسان بوده ترکستانی نیز نامیده اند و دلیل این که در زمان سامانیان ظهور کرده به سبک سامانی نیز معروف است اما مهم تراز این دو نام گذاری برای این سبک، همان سبک خراسانی است و مردم به همین نام این سبک را می شناسند ولی سبک عراقی بنابر دلایلی به همین نام معروف است زیرا که بنا بر شواهد و قرائن سبک عراقی گونه ای از شعر پارسی است که در اواخر قرن ششم تا قرن نهم متداول و تداوم داشته است . نام سبک از عراق عجم گرفته شده است اما رواج این سبک محدود به سرزمین عراق عجم نیست و در نواحی دیگر نیز متداول بوده است . از بنیانگذاران این سبک می توان به ابوالفرج رونی ، سید حسن غزنوی و بهاالدین اصفهانی اشاره نمود که من بعد افرادی چون سعدی، عراقی، و حافظ این سبک را به اوج و شکوفایی تازه تری رساندند . علت اصلی پیدایش سبک عراقی با ظهور صدارت سلجوقیان در خراسان آن روز و اتابکان در عراق و آذربایجان بوجود آمد و بنا بر گفته های عقلای ادب و تاریخ در این زمان ( سده ی ششم) بخش هایی از غرب ایران را نیز عراق می گفته اند و برای تمایز با بخش میان رودان ، آن جا را عراق عرب و این جا را عراق عجم می نامیده اند . علت رویکرد مفهومی و بن مایه ی اجتماعی این سبک را نیز می توان به سلجوقیان نسبت داد زیرا که در دوران پادشاهی آنان مدارس مختلف دینی تأسیس شد و تفسیر و منطق و حکمت و ادب تازی در این مدارس تدریس و رواج یافت و شاعران با این گونه مفاهیم آشنا شدند و زبان تازی ( تاژیک) شیوه ی تلفظ ایرانیان از نام قبیله ی «طایی» که به معنای عرب است نیز در رویکر معنوی – مفهومی و بن مایه ی اجتماعی این سبک در شعر شاعران مؤثر بوده است . لذا این عناصر خود از دلایلی بود که درنویسندگان و شاعران تغییراتی در شعر و نثر به وجود آید و ابتدا این تغییر را می توان در شعر شاعرانی از قبیل انوری و ظهیر فاریابی جستجو کرد . اما این گونه دلایل اگر چه در شکل گیری نام این سبک مؤثر افتاده اما با توجه به گذشت زمان و بومیت این سبک شعری در ایران ، دلایل محکمی مبنی بر نام این سبک بر جبین شعر فرآرونده ی ما با توجه به شاعرانی چون : نظامی ، سعدی و حافظ نیست و گمان می رود که همجواری تمدن ایران با بین النهرین که در بالا نیز به طور اختصار عنوان شد از دلایل عمده ای بوده که این گونه ی شعری در سرزمین ما به این نام چهره شود ولی به مرور زمان دچار پوست اندازی های فراوانی با بهره گیری از نشانه های بومی گردیده و امروزه این گونه ی شعری چه از حیث زبان ساختاری و چه از لحاظ زبان نوشتاری کاملن شعری ایرانی است . دلیل دیگر مبنی بر نامگذاری این گونه ی شعری که موزون است شاید این باشد که اصالتن تبار شعر کلاسیک به قوم عرب می رسد و این قالب (کلاسیک) نوعی گونه ی عربی است که احتمالن بعد از ساسانیان وارد زبان و ادبیات شده و به عنوان شعری ریشه دار و با هویت خود را نشان داده است اما آنچه که شواهد نشان می دهد و به بخشی از آنها نیز در بالا اشاره شد ، اصالتن این سبک ایرانی است و تنها نام اش عراقی است !
سخن:
-- پرسش هفتم : نقش سبک هندی در سرگذشت سروده ی پارسی به دوران زرین ادبیات پس زِ جامی و آمدن حزین لاهیجی و صائب تبریزی چگونه است به بررسی؟پاپی: سبک هندی از قرن نهم هجری به بعد کار خود را آغاز نمود و به دلیل استقبال دربار ادب پروردر هند از شاعران پارسی گوی و عدم توجه شاهان صفوی به سروده های متداول مدحی گروهی از سرایندگان پارسی به هند رفتند و این سبک را در آنجا پایه ریزی کردند . بنابر شواهد تاریخی و ادبی علت پیدایش این سبک را در ایران : مذهب -سفر به هندوستان- توسعه ی اصفهان – رفاه اقتصادی و علاقه ی شاهان صفوی به فرهنگ بر شمرده اند . به هر روی و به طور جد سبک هندی از آغاز قرن دهم تا سیزدهم کار خود را آغاز نمود و شواهدی هم وجود دارد که این سبک در ایران در قرن یازدهم آغاز و در قرن دوازده هم به پایان رسیده است اما به شبه قاره ی هند و افغانستان به زندگی خود تداوم بخشیده است . با این حال به نظر می رسد که علت نامگذاری این سبک نیز به خاطر گستره ی جغرافیایی ایران باستان و به ویزه دوران افشاریه باشد و از جانبی دیگر نیز ممکن است یکی از دلایل این نامگذاری خود بیدل دهلوی باشد که اصالتن زیستگاهش به احتمال دهلی بوده است . لذا دو تا بحث و نظر در مورد این سبک وجود دارد که این دو نظر با هم هم خوانی ندارند . یکی این که در دل این سبک قبل از صائب افرادی چون مسحور بابا فغانی شیرازی ، شرف جهان قزوینی و وحشی بافقی حضور داشته اند و غزل های دل انگیزی سروده اند ومکتب واسوخت وحشی بافقی مؤید این مدعاست و دیگر خود صائب تبریزی است که بنیانگذار این سبک است. اما در آن سوی کار نیز بیدل دهلوی است که شعرش کاملن با این شُعرا متفاوت است و عرفان شعری اش را می توان تلفیقی از عرفان شرق و ایرانی دانست وشاید به خاطر همین است که شعرش از حیث زبان سنگین تر از مابقی شُعرا نشان می دهد . به هر روی بنیانگذار سبک هندی را صائب نامیده اند و بیدل این سبک را در هندوستان شکل و رواج داده است ونام سبک را هندی گذاشته اند اما بنیانگذار آن صائب است و بیدل نیز در این میان دنباله رو و شکوفا کردن سبک را برعهده گرفته است و با توجه به مستندات ذکر شده در اوایل سخن بازهم نمی توان این نام را منطقی و معقول پنداشت و چون صائب پدر این سبک است می بایست نام سبک را تبریزی می گذاشتند . سوای از این نظرات سبک هندی در سرگذشت سروده ی پارسی نقشی سازنده و بنیادی را نشان می دهد و شاعرانی که به سبک هندی شعر گفته اند تأثیر بسیارزیادی را در زبان و ادبیات ما تا کنون گذاشته اند ودلیل عمده ی این مهم بر می گردد به سبک واسوخت وحشی بافقی که از درون مایه ای عاشقانه و به فراخور روحیات مردم ایران بهره مند شده است زیرا که سبک واسوخت سبکی است که عاشق در آن به قهر و خشمگین شدن نسبت به ناسپاسی و قدر نشناسی معشوق سخن به میان می آورد و این نوع سبک تا به امروز در پیکره ی جامعه ما حضور دارد و دیگر اشعار طبیعت گرای و اجتماعی –تعلیمی و طبیعی صائب است که از بستر طبیعت مردم این سرزمین سرچشمه می گیرد ونقش خود را در زبان و ادبیات پارسی بیش از پیش نگه داشته است . با این تعابیر که ذکر آن رفت نکته ای هم حائز اهمیت است که در سبک هندی از جایگاه بلندی برخوردار است و آن نکته شعر بیدل می باشد . اما چه دلایلی باعث شده که شعر بیدل در جامعه ی ادبی ایران به اندازه ی صائب جا نیفتاده است شاید به دلیل پیچیدگی زبان آن باشد و سادگی زبان شعر صائب . به هر روی بیدل دهلوی یکی از بزرگترین شُعرای سبک هندی در ایران است که اشعاراین شاعر هم هرمنوتیک است و هم تأویل پذیر و هر خواننده ای نمی تواند با بافتار و ساختار شعر این شاعر ارتباط برقرار کند . فکر می کنم اگر اندیشه ی ادبی بیدل دهلوی درهمه ی جوانب مورد بررسی قرار بگیرد و جایگاه واقعی آن به جامعه معرفی شود تأثیرش در زبان و ادبیات فارسی پر رنگ تر می شود . ما بیدل شناس خوب کم داریم و شاید افرادی که اندیشه ی بیدل را خوب می شناسند انگشت شمار باشند و فکر می کنم یکی از دلایل عدم حضور شعر بیدل به مانند حافظ و سعدی و مولانا در زبان و ادبیات ما همین عدم شناخت از زبانِ شعری بیدل باشد . دکتر شفیعی کدکنی از محدود پژوهشگرانی است که این شاعر را به خوبی وارسی نموده و نام این شاعر را « شاعر آینه ها» نهاده است .
سخن:
-- پرسش هشتم : نقش زبان در پیگیری ادبیات چگونه است به اهمیت یک اندیشه که زبان در گفتار پایدار است ودر نبشتار برای اینکه زمان دار می شود ناپایدار ؟
پاپی: فردینان دو سوسور در تعریف زبان می گوید :« زبان مجموعه ای از نشانه هایی است که مردم همزبان به کار می برند ». به نظر می رسد که این تعریف یک تعریف همه جانبه ای است که هر کسی را در هر مکانی متوجه این فهم می کند که تنها زبان یک عالم واحد نیست که با آن بتوانیم هم بخوانیم و هم بنویسیم بلکه این تعریف از زبان از جانب عقلای زبان مرتبط با زبان رسمی یک کشور است . بنابراین نگاه سوسور یک نگاه جامع الاطراف به مقوله ی زبان است که هر فردی را نسبت به شناخت از زبان در هر مکانی که باشد آگاه می کند . بر همین پایه و زیر ساخت از سوسور ، زبان از این نگاه نیز مجموعه ای از دال ها و مدلول های طبیعی و اجتماعی است که کاربرد این دال ها و مدلول های طبیعی و اجتماعی در هر منطقه با منطقه ی دیگر فرق می کند زیرا که بستگی به نوع فرهنگ و آداب و رسوم و باورداشت ها والبته بافتار طبیعی یک منطقه با منطقه ی دیگر دارد . لذا دال ها را می توان زبان شفاهی مردم نامید و مدلول ها را زبان نوشتاری یا اندیشه ای . چون زبان نوشتاری با پشت بند اندیشه و مفهوم شکل می گیرد . اما از نگاه فلاسفه زبان وسیله ای است برای بیان فکر . انسان اول به یک منظرمی اندیشد و نشانه های آن منظر را کشف و من بعد تبدیل به مفاهیم می کند و این مفاهیم را در قالب زبان بیان می دارد . اهمیّت زبان در تبدیل آن ، به نوشتار است . ماندگاری یک اثر زمانی است که نوشته می شود . اندیشه ی شفاهی چون از خاستگاه و جایگاهی برخوردار نیست و سینه به سینه به مردم منتقل می شود ناپایدار است . اما اندیشه ی کتبی چون مستند است پایدار . زبان در پیگیری ادبیات نقش سازنده ای را برعهده گرفته است . هر هنری با هر ادبیاتی، دارای زبان می باشد و زبان به عنوان وسیله ای است که آن را حمل می کند . مهم ترین نقش زبان در پیگیری ادبیات کارکرد و پوست اندازی آن در ساحت ادبیات است . زبان مانند یک راننده می باشد و ادبیات به مانند یک ماشین . بنابراین حرکت ادبیات توسط زبان صورت می گیرد و هر چه قدر که زبان ادبیات با مطالبات مردمِ زمان خویش همراه باشد نقش آن پررنگ تر است . هر ادبیاتی فرزند زمان خویش است ولی بعضی از آثار ادبی فرا زمان اند و یکی از دلایل این فرا زمانی بر می گردد به نقش زبان در ادبیات که به مرور زمان دچار تطور می شود .اوضاع اجتماعی و سیاسی جامعه در تغییر زبان ِ ادبیات بسیار حیاتی است و هر دوره از ادبیات ایران بر گرفته از زبان آن دوره می باشد . رویدادهای تاریخی و اجتماعی و سیاسی در یک دوره از جامعه بیانگر تعیین زبانِ اُدبا و روشنفکران آن دوره است . تغییر و تحول جامعه مساوی است با تغییر و تحول زبان . یک شاعر خوب شاعری است که با زمان حرکت می کند و زبان اش علاوه بر ایفای نقش ِ زمان خویش به نقش پذیری در زمان های دیگر نیز می پردازد . نقش زبان در پیگیری ادبیات می بایست به گونه ای باشد که ادبیات هم جامعه پذیر باشد و هم تعمیم پذیر . تعمیم پذیری زبان مهم ترین نقش را در پیگیری ادبیات بر عهده گرفته است و این تعمیم پذیری هم مختصِ به عموم در حال است و هم در آینده . کارزبان تنها فلسفیدن در ساختار اثر هنری نیست بلکه به دنبال تصویر معنا و به اصطلاح درون بینی ذات شهودی اثر نیز می باشد.
سخن:
-- پرسش نهم: فرهنگ مردم در باز شناخت یک جهان تازه دارد به فراخور اندیشه امروز ، چون سیر اندیشه در روش مردم را می شود به پندار برد و کنون شما برگو شوید پیوند فرهنگ مردم( چیستان _زبانزدیا مثل-فراگفت یا کنایه و اصطلاح متل یا قصه هایی مردم پندار – چیستان سروده های بومی ( شیون و شادی) در کاربردی ادبیات اهمیت دارد با رویکردی به کارهای سرایندگان کهن و نو؟
پاپی: ببینید فرهنگ نوعی خود ساختگی است که از فرد آغاز می شود و اگر یک فرد ساخته شود و به درستی تربیت و آموزش داده شود فکر می کنم تأثیر آن در جامعه امروز محسوس است . بی تردید مردم یک زیست بوم نیازِ به فرهنگ دارند و این فرهنگ می تواند بومی و روستایی باشد و یا شهری و در هر دو شرایط این دو نیاز به پشتوانه ای به نام اندیشه دارند . تا اندیشه ای به عنوان سرمشق در بطن مردم حضور نیابد فرهنگی شکل نخواهد گرفت . ادبیات فولکلور (عامیانه) ادبیاتی است که بخش عمده ای از فرهنگ ما را تشکیل داده است و زبان این نوع ادبیات را گویش ها تشکیل می دهند و هر قومی دارای گویش ِخاص خود می باشد . تصور این است که توده شناسی در جامعه ی ایران به صورت آکادمیک و حرفه ای کمترانجام گرفته است و به اصطلاح زیر لایه های نامکشوف اقوام در ایران نیاز به کشف دارد . از جانبی دیگر ادبیات کهن و نو در این کهن بوم است که از جانب هنرمندان و نویسندگانی به زبان فارسی نوشته و وارسی می شوند و تأثیر این گونه نوشته ها نیز منوطِ به زبان های نوشتاری دارد . زبان فارسی به عنوان زبانی معلوم و معیار است که همه ی سروده های بومی و غیر بومی را با همین زبان نمی توان نوشت زیرا که ما در جامعه با سه ژانر از ادبیات تصادم داریم که این سه ژانر را می توان ادبیات شفاهی ، ادبیات تطبیقی و ادبیات کلاسیک برشمرد . خب با این شرایط کاربرد سروده های بومی در ادبیات ما کمی سخت به نظر می آید زیرا که سه عنصر لهجه ، گویش و زبان در کارآمدگی سروده های بومی تأثیر فراوان دارند. از طرفی دیگر نیز چند گانگی زبان در نوشتارهای ما مبرهن است و چه بسا چیستان ها ، متل ها ، قصه ها، کنایه ها ی فراوانی که با گویش خاص مردمان یک منطقه سروده و یا گفته شده اند و از قابلیت های خوبی هم از برای ادبیات و فرهنگ ما برخوردار شده اند اما به این سروده های بومی توجه کمتری شده است . با این تفاسیر برداشت این است که بایستی پلی را بین سروده های کهن و نو زد و این دو را با هم آشتی دادو فکر می کنم با توجه به دنیای امروز که دنیای سرعت و دقت است سرآیندگان کهن ما با سرایندگان نو ارتباط ندارند . علت عمده تغییر فرم و زبان از جانب نو گرایان وتأکید کهنه سرایان بر بقا و ماندگاری زبان بومی است و این خود در بین این دو قشر فاصله انداخته است . نگاهی تازه به سنت و نوآوری از بسترهای بومی کار سرایندگان نو گرا و یا امروزی است که برخی این رسالت را پذیرفته اند و بعضی هم در تقابل با آن بر آمده اند . از سویی دیگر و در ابعادی ادبیات شفاهی ما نیز به فراموشی سپرده شده است و تحقیق و پژوهش در این راستا کم است و در عوض ادبیات کلاسیک جایگاه بهتری در جامعه دارد . توجه به ادبیات تطبیقی در قالبی مدرن و علمی با رعایت استانداردهای بومی از عمده راه کارهایی است که می تواند ما را در این راستا به سرانجام برساند . زیرا که امروزه شعر حافظ به عنوان ادبیاتی کلاسیک اهمیت بیشتری را در اذهان مردم پیدا کرده است تا شعر نیما و البته عکس این قضیه نیز می تواند صادق باشد . این پیشینگی ی کار علت عمده می باشد و سرایندگان ما به دنبال پلی بین این دو نیستند و فرهنگ تقابل را جایگزین فرهنگ تفاهم کرده اند . توجه به پیشینه های فرهنگی در صورتی قابل اجراست که در قالبی مدرن بازتولید شوند . نه سرایندگان کهن به تنهایی در این رهگذر به توفیق می رسند و نه سرایندگان نو . ما باید به یک نوع آشتی تضادها دست یابیم و در دل همه ی دال های موجود مدلول هایی را دریافت کنیم که این مدلول ها بتوانند جامعه ی ما را بسازند . امروزه باورداشت ها و آداب و عادات بومی یک منطقه تنها به عنوان دال شناخته شده اند و پرداختن به مدلول های این دال ها از عمده کارهای فرآروی ماست و سروده های بومی اعم از شادی و شیون در قالبی کهن و با مضامینی روساختی جوابگو نیست و باید به مفاهیمی تازه تر از این سروده ها دست یافت . شوربختانه خیلی از باورداشت ها ی عامیانه ما به علت عدم بازبینی و بازآفرینی به خاموشی سپرده شده اند و این باورداشت ها نیاز به احیاء و پویایی دارند . به عنوان مثال: مویه که یکی ازمشخصه های فرهنگ بومی در میان قوم لور است باز تولید نشده است و کارکرد زبانی و مفهومی و علت پیدایش آن در قلم پژوهشگران دیده نمی شود . به هر روی ادبیات عامیانه در هر کشوری جایگاه ویژه ای دارد و کاربرد آن نیز بستگی به تلاش و کوشش پژوهشگران با رویکردی روشمندانه و هوشمندانه توأم با دقت و تخصص را می طلبد.
سخن:
-- پرسش دهم : میراث فرهنگی در دوره است . یکی نابود پذیر یا مادی بسان ساخت ها ( تخت جمشید) و دوم مینوی یا معنوی بسان آداب وروش ها یا رسوم ، کنون در جایگه کسی که در این باره پژوهش داشتید چه رهیافتی به ادبیات دارند بسان طاق کسرا در چکامه یا قصیده ی خاقانی یا کارهای باستان گرای اخوان ثالث؟
پاپی: دریافت این است که سرزمین ایران بسان های بسامدی را درآغوش خود پروریده است از ازمنه های دور تا کنون دوران . اما حقیقت امر این است که به حقایق تاریخ کمتر توجه کرده ایم و اگر چه با نبشته هایی از جانب برخی از مؤلفانِ مُدغدغ تصادم داریم ولی کافی نیست . من در مقاله ای تحت عنوان واقعیت و حقیقت در چند نگاه به مباحثی از این قبیل پرداخته ام والبته کتاب چشم انداز گردشگری ایران و جهان این قلم نیز به سهم خویش دغدغه ی ما بوده است اما فکر می کنم جامعه ی امروز ما جامعه ای واقعیت گراست نه حقیقت گرا ! دنیای باستان و باستان گرایی یک حقیقت است اما دنیای پست کریتیکال یک واقعیّت . اگر چه مولانا با یک قرص نانِ جو هنر می آفرید اما شاملو دغدغه ی نان دارد . رهیافت از برای درون رفت به باستان و بازتولید فرهنگ و ادب باستان در قالبی مدرن را می بایست بانیان کار به سر انجام برسانند . من این رهیافت را یک پروژه نمی دانم بلکه یک پروسه است . ما در رشته ی تاریخ ِ باستان تحصیلکرده زیاد داریم که دارای دکترای تخصصی هستند اما در نوشتارهای آنان بیشتر به نقل تاریخ برخورد می کنیم تا تحلیل تاریخ . ما ایرانیان فلسفه ی تاریخ را در درازنای تاریخ خویش خوب یاد نگرفته ایم و یا حداقلِ کار را به سر انجام رسانده ایم . میراث فرهنگی ما یک گنجینه است که در صندوق گذاشته ایم اما کلید آن را گم کرده ایم . باید کلید را پیدا کرد . فکر می کنم کلید این گنجینه نزد اسلاف ماست به مانند تخت جمشید یا طاق کسرا . تخت جمشید و تاریخ باستان ما یک منظر است که از آن می توان به یافت ها و دریافت هایی فرهنگی و هنری فراوانی دست یافت . مقوله ی تمدن و ویژگی های یک تمدن را اعم از : خط ، زبان ، صنعت ، ادب و هنر ، فرمانروایی ، داد و ستد ... را می توان در تاریخ باستان و به ویژه در دوره هخامنش به خوبی مشاهده کرد به شرطی که باستان گرا باشیم و پشت بند این باستان گرایی باستان شناسی است . باستان گرایی کار بسیار دشواری است و نیاز به تأمل و تفقد فراوان در گذشته ، حال و آینده ی یک سرزمین را می طلبد و مستلزم این کار ، شناخت لازم از علم دیرینه شناسی است . تاریخ باستان ما یک دیرینه ی خاموش است که نیاز به دیرینه شناسی دارد .
سخن:
-- پرسش یازدهم : روزنامه نگاری یک پنداشت اجتماعی است برای بهتر نشان دادن و کارشناسی یا تکنیسین می خواهد ، شما که در این ره کوشش ها داشتید چگونه اهمیت آن را در ادبیات امروز برای بهتر نشان دان ادبیات نشان می دهید؟پاپی: روزنامه یک رسانه است و روزنامه نگاری یک تخصص . بنابراین یک رسانه نیاز به متخصص دارد . یک روزنامه از صفحات مختلفی تشکیل می شود و هر صفحه از آن دارای دبیر سرویسی است که این دبیر سرویس به نوبه ی خود به ادبیات جامعه کمک می کند . ادبیات یک روزنامه متعلق به همه ی مردم است و تا زمانی که در همه ی ابعاد به توفیقاتی دست نیابد حضور ادبیات در بطن جامعه فراگیر نیست . به نظرم روزنامه نگاری بر اساس مؤلفه های دنیای امروز در حرکت است و گرچه در ابعادی هم به ادبیات مردم کمک می کند اما در زوایایی هم جامعه ی دیروز را با چشمان مصنوعی خود می بیند . فرمودید که روزنامه نگاری یک پنداشت اجتماعی است و بنده با نظر شما موافقم اما این پنداشت اجتماعی نیاز به تخصص اجتماعی و فهم و شعور اجتماعی هم دارد . اگر یک روزنامه نگار دارای تخصص و فهم اجتماعی باشد تکنیکال است و در غیر این صورت فرمیکال . با توجه به جامعه ی امروز و تخصصی به نام روزنامه نگاری فکرمی کنم تخصص ، تکنیک ، فراست ، بیان، اطلاعات و شهامت از عمده ویژگی هایی به شمار می روند که روزنامه نگار را بهتر از دیروز در جامعه نشان می دهند . نیک سخن این که هر جامعه ای که روزنامه نگارش حرفه ای باشد فهم فرهنگی و شعور اجتماعی آن جامعه بالاست .
سخن:
--پرسش دوازدهم: ادبیات داستانی در این سده به شناختی تازه در جهان روایت رسیده است و داستان های پیشتر ( قصه و حکایت) که در داستان نامه ها بسان شاهنامه و پنج گنج نظامی و کارهای عطار و سعدی و ... بوده است . کنون شما جهان روایت را در داستان های امروز چگونه به بررسی می برید ؟پاپی: باریشه شناسی واژه ی داستان در می یابیم که تاریخ ادبیات داستانی به دو دوره ی قبل از معاصر و دوره ی معاصر تقسیم می شود . دوره ی قبل از معاصر ( باستان ) به دوره ی داستان گویی معروف است به گونه ای که مردم به صورت شفاهی داستان ها، متل ها، قصه ها ، ضرب المثل ها ، حکایت ها، چیستان ها، و ... را برای همدیگر بازگو می کرده اند و اغلب این داستان گویی ها نیز در بستر طبیعت شکل گرفته است و یا ریشه در تاریخ مردمان ایران در ازمنه های تاریخ باستان دارد به طوری که مثلن کنار آتشی نشسته اند و قصه هایی شفاهی را برای یکدیگر باز گو می کرده اند و یا حادثه و رخدادهای تاریخی و اجتماعی و حوادث غیر طبیعی را در ادوار مختلف برای هم باز گو می کرده اند و البته تاریخ داستان گویی را مورخین مربوط به دوره ی غارنشینی انسان های اولیه می دانند امابه مرور زمان و با توجه به رشد علمی و اجتماعی بشر این ادبیات شفاهی به ادبیات کتبی تبدیل شده و در آثار و متون قدیم خود را نشان داده است . دیگر دوره دوره ی معاصر است . دوران معاصر را می توان دوران طلایی و سرنوشت ساز ادبیات داستانی در ایران برشمرد این دوره را با توجه به رخدادهای مهم تاریخی – اجتماعی و بر مبنای تحولات ادبی و سبکی هردوره می توان به 8 دوره تقسیم کرد .
1-دوره مشروطیت از سال 1274تا 1300
2-دوره ی رضا شاهی از سال 1300تا 1320
3-دوره ی پس از رضا شاه تا کودتای 28 مرداد از سال 1320تا1332
4-دوره ی ادبیات مقاومت از سال1332تا1340
5-دوره ی اوج و شکوفایی
الف ) از سال 1340تا 1350
ب) از سال 1350تا 1357دوره ی هفت ساله و دنباله ی دوره ی 40
6-دوره ی عصر انقلاب از سال 1357تا 1380
7-عصر مدرن و تحول از سال 1380تا 1390
8-عصر پست مدرن و تطوراز سال 1390تا 1396
لذا با توجه به این تقسیم بندی ادوار که از ادبیات داستانی شد می توان چنین پنداشت که جها ن روایت در ادبیات داستانی در هر دوره ای شرایط خاص خود را با توجه به اوضاع اجتماعی- فرهنگی و سیاسی جامعه داشته است اما اوج و شکوفایی ادبیات داستانی در ایران را می توان به دوره ی 40 تا 50 لقب داد زیرا که در این دوره داستان نویسان با پیروی ازجهان مدرن دست به خلق آثار قابل توجهی زدند که درادوار دیگر دیده نمی شود و من فکر می کنم وضعیت داستان جهان نیز درقرن بیست به مراتب بهتر از قرن بیست و یک و به بعد می باشد . لذا تطبیق دادن جهان روایت را در داستان های امروز با داستان های دیروز کاری بس دشوار است چراکه پارامترهای دنیای امروز با دنیای دیروز فرق می کند . ادبیات داستانی دیروز یک ادبیات رئال ( واقعی) بود و بر اساس عناصر ده گانه ی داستان نویسی که اثر را می ساختند در حرکت بود اما امروزه داستان نویسی از آن حالت واقعی و حتا تخیلی هم فراتر رفته است ویا فروتر ! البته این فراترو یا فروتر رفتن ادبیات داستانی به منزله ی برتری نیست بلکه به منزله ی حضور واقعیات در دنیای امروز به مانند تکنولوژی و فن آوری است . امروزه دیگر داستان های پاستورال ( نمایش روستایی) به مانند دیروز مورد توجه مخاطب قرار نمی گیرد بلکه داستان های تکنو ( نمایش شهری) از اهمیت و توجه بیشتری برخوردار شده اند . بنابراین جهان روایت در داستان های امروز جهانی است با مؤلفه های پست مدرن . از مؤلفه های پست مدرن می توان به : پاتا فیزیک – دادائیسم-پراکندگی-تصادف –هم نشینی –ضد روایت-روان گسیختگی-بی نظمی- هنجارگریزی – معناگریزی و ... اشاره نمودکه این مؤلفه ها جهان روایت را در داستان ها ی امروز مشخص می کنند . نظر داستان نویس در دنیای امروز به منظر هایی پست مدرن است به تعبیری دیگر داستان هایی به مانند : ویس و رامین ، بیژن و منیژه ، رستم و سهراب ، لیلی و مجنون، پنج گنج نظامی ، شاهنامه فردوسی ، حکایات گلستان و ... جهان روایت یک داستان سُرا در جهان کنون نیستند و این فرآیند نیز نمی تواند درهمه ی ابعاد به جامعه ی داستانی جوامع و ما کمکی شایان باشد . من فکر می کنم جهان روایت ِ داستان سُرایان امروز با بهره برداری از قابلیت های داستانی دیروز به جایگاه بهتری دست می یابدبه شرطی که بتوانیم کاری بسان صد سال تنهایی خلق نمائیم و یا کاری بسان بوف کور یا کلیدر ویا شازده احتجاب و ... و یا به مانند قلعه ی حیوانات . مکتب رئالیسم جادویی مهم ترین مکتبی است که می تواند به جهان روایت داستان نویسان ما کمک نماید چه این که ویژگی های این مکتب به فراخور فرهنگ و تمدن ما نزدیک تر است .
سخن
--پرسش سیزدهم: جایگاه سنجش یا نقد به اندازه ی تاریخ سُرایش پر اهمیت است به گونه ای گزارش وار تاریخ سنجش را بر شمارید و در ادبیات کنون سنجش را چگونه ارزیابی می کنید؟
پاپی: آنجه متبادر به ذهن است نشان می دهد که نقد ادبی به معنا و ابعاد امروزی که مقصود ما می باشد در ادبیات قدیم ایران پر سابقه نیست و موارد نقد گونه ای که در برخی کتاب ها و رسانه های قدیمی به چشم می آید از قبیل : چهار مقاله ی نظامی عروضی یا رساله ی رشیدالدین وطواط و یا حتا کتب فنی تر نظیر المعجم فی معائیر اشعار العجم ( شمس قیس رازی) و یا لباب الالباب (عوفی) و یا معیار الاشعار ( خواجه نصیرالدین طوسی) این ها همه محدودِ به شمردن برخی صفات و خصائل کلی است و توجه سراسری به خاستگاه و جایگاه نقد را در دنیای امروز بازگو نمی کنند . لذا اگر چه در اواسط قاجاریه با توجه به اگاهی و شعور اجتماعی و سیاسی مردم ما با مقالات و رسالاتی مواجه هستیم که در خود شائبه ای از تقدیر امروزی را نشان می دهد اما این گونه اظهار نظرها چون بر پایه و بنیادی اصولی و علمی متکی نیستند بیشتر نقد ذاتی به شمار می روند تا نقد فنی و نقد فنی را می توان با آثار میرزا فتحعلی آخوندزاده بازشناخت که به عنوان یک روشنفکر به صنعت نقد در ایران با رویکردی تازه می پردازد . نقد و نقادی در ایران را می توان به دو بخش سنتی و مدرن تقسیم نمود. در ایران با محققان و پژوهشگرانی به مانند : محمد قزوینی ، سید حسن تقی زاده ، علی اکبر دهخدا ، احمد کسروی ، محمد تقی بهار و ... آغاز شد که در این رهگذر دست به تألیفاتی زدند اما به شیوه ی علمی تر و اروپایی تر در آثار محققانی چون: عبدالحسین زرین کوب ، غلامحسین یوسفی، لطفعلی صورتگر ، بهاالدین خرمشاهی، میر جلاالدین کزازی ، سیروس شمیسا و... خود را نشان داد . این سیر فکری خود مسببی شد که تداوم یابد و در پی آن نقد نو به سکانداری تقی رفعت که طرفدار تجدد بنیادی بود ، نُضج و بارور شد که من بعد با حضور نیما یوشیج ، فاطمه ی سیاح ، احسان طبری ، محمد حقوقی ، یدالله رویائی ، رضا براهنی ، اسماعیل نوری اعلاء و ... شکل و شمایلی دیگر را به خود گرفت . با این تعابیر نقد ونقادی در جامعه ایران و به شیوه ی جدید عمر زیادی ندارد و تقریبن به 150 سال می رسد که با این شرایط حرکتی رو به رشد را می توان در دایره ی نقد مشاهده نمود اما کافی نیست . فکر می کنم منتقد خوب و زبردست که جامع الاطراف باشد در جامعه ی ما کم است و اغلب منتقدین ما دانشگاهی هستند و نقد تفسیری کمتر در قابوس جامعه مشهود است . امروزه نقد و نقادی با دنیای دیروز فرق می کند . اگر چه در دنیای مدرن توجه به خود اثر را جایگزین ِ توجه به خودِ صاحب اثر می پنداشتند و بر ضرورت تحول در فرم و محتوای آثار ادبی و ... تأکید فراوانی می کردند اما در دنیای پست مدرن خیلی از مؤلفه های مدرن را پذیرا نیست . یک اثر هنری در دنیای امروز بایستی دارای پراکندگی، هم نشینی ، بی نظمی، تصادف ، پاتافیزیک، معنا گریزی و هنجار گریزی باشد و در این حالت است که کار منتقد دشوار می شود و ممکن است نقد آن در ابعادی جامعه پذیر نباشد به ویژه در کشورهای متمدن و با هویت و تاریخ . سنجش یا نقد در دنیای امروز در زوایایی بر اساس مفاهیمی فرمیکال و بر پایه ی واقعیات اجتماعی است نه حقایق . در برخی زمینه ها جنسیت مؤثر است نه کیفیت . کمیّت مهم است نه ظرفیت . رابطه و ضابطه اهمیت دارد نه دانش و منش و فکر می کنم این روند ، روند خوشایندی برای دایره ی نقد نیست . اهمیّت نقد و نقادی نبایستی بر محور باید ها و نباید ها باشد . یا بود ها و نبودها و بِده و بِستان ها که این گونه برخورد با فرهنگ نقد تبدیل به بدفرهنگی می شود . به نظرم یک منتقد خوب و حرفه ای می بایست هر اثری را در هر جایگاه و زمانی نقد کند اما در حد و نصاب آن اثر . دموکراسی در نقد و نقادی بسیار مهم است و این فهم را باید در دایره نقد لحاظ کنیم . نقد به معنی سره را از ناسره جدا کردن است که خوبی ها را در اثر باید تقویت نمود و بدی ها را آموزش . ضمن این که نگاه نو و یا کهنه به آثار نیر باعث می شود تا که نوعی دو گانگی فرهنگی در فرهنگ نقد و نقادی به وجود بیاید . با این بیان بازمی توان منتقدین خوب و مجربی را در جامعه ی فرهنگی و ادبی مشاهده نمود و فکر می کنم در مجموع نقد در دنیای امروز بهتر از دیروز خود را نشان داده است زیرا که مِن اجتماعی جایگزین مِن فردی و منطقه ای شده است و این جهان شمولی نقد باید تداوم داشته باشد . اطلاعات و امکانات رفاهی و علمی و دسترسی به آثارمتعدد ، خود از دلایلی اند که نقد امروز بهتر از دیروز خود را نشان می دهد . به هر روی نقد امروز باید نقدی روشمند ، محققانه و نقادانه باشد و رویکرد منتقد به نقد امروز می بایست رویکردی روانشناسانه و جامعه شناسانه توأم با ایده هایی نو و فلسفی باشد . نقد می تواند نقد تاریخی و یا نقد روانشناختی و یا جامعه شناختی یک اثر باشد و یا اعتقادی و زبانشناختی که در هر کدام از این ژانرهای نقد منتقد وظیفه ای سنگین و منصفانه و عالمانه را برعهده گرفته است .
بخش دوم، واکاوی و بررسی:
( شانزده دفتر شعر از عابدین پاپی)
1-دفتر طلوعی در بستر غروب
سخن:
پرسش نخست : سروده ی آیینی به اندازه ی تاریخ دوره دارد و سروده های مهم جهان بیشتر در گذشته آیینی بودند .بسانِ گات ها .ایلیاد و اودیسه ...تا شاهنامه و یادگار زریران و...سرزمین سترون الیوت ..کم کم سروده های مذهبی در ایران جای سروده های آیینی را گفت .و سیاوش خوانی بشد عاشورا و کنون در نگاه جامعه شناسی متن سروده های مذهبی بخشی زِ سروده های آیینی هر میهن هستند .که کنون شما بر گویید به مهر، در این باره برپایه ی شناخت سروده ی فریاد در این دفتر ؟:پاپی: بله همین طور است . از سروده های آئینی این کهن بوم که امروزه می توان به این سروده ها رجوع کرد سروده های زرتشت ( گات ها) هستند . در خود اوستا گاتا آمده است . در پهلوی گاس می گویند و جمع آن گاسا می باشد و گاسانیک ترکیب صفتی آن است . در پهلوی نیز به طور خصوص هریک فرد از اشعار گاتا را گاس می گویند . در سانسکریت گاتا می باشد اما در کتب مذهبی بسیار قدیم برهمنی و بودائی گاتا عبارت است از قطعات منظومی که در میان نثر باشد . گاتا ی اوستا نیز اصلن چنین چیزی بوده است و به همین مناسبتِ موزون بودن آن است که گاتا نامیده شده است . یعنی سروده و نظم و شعر اما نه شعری که شبیه به اشعار حالیه ی ایران که مبنایش بر عروضِ عرب است بلکه مانند ریک ویدا کتاب مقدس برهمنان که از هر چند شعری یک قطعه ساخته شده است به واسطه ی عدد بیت ها و آهنگ ها و سکته ای که در جای معین هر بیت قرار داده شده است یاد آور قطعات وید است . لذا با این استناد احتمال می رود که منظوم گاتا و ریک ویدا هر دو از یک ریشه و بُن باشند و این سروده ها از عمده سروده های نبشتاری ماست که در تاریخ متون قدیم بر جای مانده است . لذا به نظر می رسد که تاریخ این کهن بوم و تاریخ سایر ملل همیشه با سروده های آئینی همراه بوده است به طوری که در تاریخ گات ها (سروده های زرتشتِ ) ما ایرانیان این مهم به چشم می آید . با تورق دفتر تاریخ باستان و کند و کاوی در تاریخ آریایی ها می توان به این نتیجه رسید که از سکاها گرفته تا پارت ها سروده های شفاهی داشته اند که بخشی از این سروده ها به مانند گات ها به نبشتاری تبدیل شده است . اما شوربختانه بر اساس جنگ های بسیارِاین کهن بوم با جهان باستان بخش عمده ای از این سروده ها از بین رفته اند و بنا بر گفته های مورخین حتا اصل گات ها ممکن است نزد برهمانیان باشد و کتاب کنونی اوستا از زردتشت که مشتمل بر 5 بخش است کتاب اصلی اوستا نیست . بنابراین اگر چه وجه اشتراکاتی بین آئین و مذهب وجود دارد اما در زوایایی هم تفاوت هایی به چشم می خورد . مذهب از زمان ساسانیان و با طلوع زرد تشت و مانی و مزدک و آئین مهر پرستی در ایران صبغه ی بیشتری را به خود احساس می کند و من بعد با ظهور دین اسلام شمایلی پر بار تر را به خود می بیند ولی آئین و سروده های آئینی ریشه در این کهن بوم و ملل جهان دارند که اغلب هم مرتبط با ادبیات شفاهی اند نه ادبیات تطبیقی یا کلاسیک و تقریبن می توان گفت به مرور زمان ما به نوعی تطبیق هم در ارتباط با آئین و مذهب دست می یابیم . به هر روی در ابعادی با سخن شما مواقفم که سروده های آئینی دارای تاریخی بلند در جهانند و این سروده ها نیز در ازمنه های تاریخ و در ابعادی به سروده های مذهبی کمکی بایسته بوده اند زیرا که آئین نوعی اعتقاد و باور داشت قلبی است که شکل و شمایل آن ممکن است در یک کشور با کشور دیگر هم متفاوت باشد همچنانکه مذهب نوعی باورداشت دینی است که بر اساس وحی و تعلیمات دینی و الهی بنا شده است و البته ریشه در آئین بشر هم دارد و در جواب به سئوال شما باید بگویم که بنده نیز به مانند سایر مردم ایران که ریشه در مذهب و آئین ها دارند و البته در مناطقی این مذهب و آئین هم می تواند پر رنگ تر باشد به هنگام و نا به هنگام متأثر شده ام و در یک برهه ی زمانی که منظرم مذهب بوده و در خانواده ای مذهبی بزرگ شده ام ، برهمین پایه سروده ی مذهبی نیز گفته ام. سروده ی فریاد یک سُرایش آئینی است که در پندار من با التفات به زمان خویش خوانش شده است و نظرم نیز بر منظر مشهودِ در زیست بوم خویش بوده است .
سخن:
پرسش دوم: نگاه یار جان نگاه پر بسامد تاریخ ادبیات جهان است و یار یارگویی یا عاشقانه گفتن دردمند است و دلریش در دوری او و بی کسی ها .در این باره بگویید بر پایه چند سروده ی یارجان؟پاپی: ببینید، دفتر طلوعی در بستر غروب چکیده ای از فراز و فرود زندگی اجتماعی و معنوی من است به گونه ای که اغلب دل نوشته های این دفتر بر گرفته از تجارب فردی در زیست بوم من است . به قول فروید: « هنر ابراز آمال و آرزوهای سرکوب شده ی آدمی است» و بنده در این دفتر بخش عمده ای از آمال و آرزوهای سرکوب شده ی خویش را به تصویر می کشم . در این دفتر تنها سیاه مشق هایی را می نویسم که شاید کمکی بایسته به من باشد در جهت رهایی از قفس و برگشت به زندگی و اجتماعی ایده ال و شخصیتی مجزا . خب طلوع کردنِ یک فرد در بستر غروب کاری است بس دشوار و چون بیشتر این نوشته ها ، با زندگی فردی و اجتماعی من ارتباط دارند به نثر شاعرانه بیشتر شبیه هستند تا شعر و درد دل را نمی توان سر میز قاضی نشاند و آن را محاکمه کرد . به بیانی ساده تر من در این دفتر به هر دری می زنم تا که از بن بست ها رهایی یابم . من زندگی فردی و اجتماعی خود را در کتابی به نام « فقط خودم را نوشته ام » به دایره ی تحریر درآورده ام که این زندگی شبیه هیچ زندگی ای نیست و شاید بتواند الگوی خوبی برای جوان ها باشد و در این شرایط است که شعردر من تولد می یابد و راه خود را منطقی و معقول طی می کند . به نظرم به سراغ شعر نباید رفت بلکه شعر باید به سراغت بیاید و بعد از آن است که مطالعه آغاز می شود و این مهم ممکن است با ممارست سال ها دل نوشته به یک اثر خوب تبدیل شود . من اولین دل نوشته ی خود را بدون هیچ مطالعه ای این گونه سروده ام:« برفی به رنگ آه بر زمستانِ تنم نشسته / و بر بهاران امید سنگینی می کند / صدای تابش مهر تابستان در کویر دل نمی آید / گویا ایل پاییز در راه است .»من با همین نظر کار خود را آغاز می کنم و زور نمی زنم که فی البداهه شعر بگوییم و یا ارتجال در سروده ام باشد فقط می گویم همین . در ارتباط با ادبیات جهان نیز که فرمودید نگاه ها متفاوت است از کلاسی سیسم گرفته تا سوررئالیسم و چند مکتب نوین امروزی هر کدام دارای مؤلفه های خاص خود می باشند و البته از یکدیگر نیز به ترتیب تاثیر گرفته اند اما یکی بسامد را در ادبیات جهان در دادائیسم می پذیرد و آن دگر رئالیسم و شاخک های آن را مد نظر دارد . فکر می کنم این جهان شمولی ادبیات فی نفسه به ما کمک در خور توجهی نکرده است و از آن طرف نیز صحبت از تاریخ و هویت سرزمین ما پر جوش و خروش است. کدام ؟ نمی دانم ،چرا که یک دارالمعانی در دایره ی ادبیات و علوم انسانی ما حس می شود که شبیه هیچ دارالمعانی واقعی نیست اما با این تعابیر هم فکر می کنم ادبیات جهان امروز با این همه مؤلفه که از خود به نمایش می گذارد عرصه را بر ادبیات اقلیمی ما تنگ نموده است و بنده نیز به نوبه ی خود دردمندم و معترض که در این هفت دفتر نیز به اندازه ی خودم فریاد می کشم ولی یک دست صدا ندارد . من شاعری هستم که در همه ی دفاترم رد پای عشق ، درد، و اعتراض وجود دارد و این خصیصه در خون من است به عنوان یک آریایی (نجیب زاده) . یارِ جان ریشه در ادبیات این کهن بوم دارد و جانِ یار بایستی فدا شود تا پندار واقعی ما مبرهن گردد و را ه درست آفرینش سروده های پندار ورز و کردار مرز است .
سخن:
پرسش سوم : چرا در این دفتر سروده های کوتاه ولی مشق اندیشه را دارید .بیشتر اینها در ره یک آگهی نامه ی پندارورز اند تا سروده چون زبان آنها ناسروده یا نثر است ؟پاپی: فکر می کنم تولد شعر به همین سادگی شکل نمی گیرد . ممکن است شما یک چیزی را بگوئید اما شعر نباشد ولی همین گفتن ها خود عاملی است در جهت نیل به سرودن ها . هیچ شاعری با اولین مجموعه ی خویش شاعر نمی شود همچنانکه هیچ نویسنده ای با اولین نوشته ی خود نویسنده نمی شود:«بسیار سفر باید تا پخته شود خامی/ صوفی نشود صافی تا درنکشدجامی .» من نام این مجموعه را دل نوشته هایی می نامم که هنوز پخته نشده اند و با اولین مجموعه و حتا چندمین مجموعه زبان در شعر صورت نمی گیرد . سرودن زبان با سرودن شعر زمان می خواهد و تجربه و به همین سهولت نمی توان شاعر شد .
2- دفتردر آینه ی مرداب
سخن:
پرسش نخست :در این دفتر ما به یک سری نبشته ی سروده شده می رسیم تا سروده های نبشته شده و اینکه نباید باشند به ره چاپ .بسانِ این کارها : (مرا از زمین زبر و خشن ،و آسمان گرم جنوب /پرت کرد، دست حوادث/ به سوی زمینی نرم و مرطوب ...برگ 53
من از دنیای غبارگون جنوب / که تا بیخ دیوار گیج آن رفته بودم / و گاماس گاماس داشت در پای آن خوابم می برد...برگ 54(…
این گونه کوشش در چه روشی است ؟پاپی: در آینه ی مرداب من به یکسری بینش های سطحی از اجتماع و طبیعت دست می یابم و از نام مجموعه نیز پیداست . شاید اشعار من در آینه ی مرداب پخته و مستحکم نباشند اما بینش شعر ی در این مجموعه احساس می شود و تقریبن راهی به آزادی خویش در قفس را پیدا می کنم اما هنوز هم به دنبال خود پیدایی خویش هستم . خب شعری که شما می فرمایید بخشی از تجربه ی شخصی من است از زادگاه تا مهاجرت به شهرهای ایران که در قالبی شاعرانه عنوان شده است و البته صناعات ادبی نیز در این سروده وجود دارد . این که می فرمائید در این مجموعه ما با یکسری نبشته های سروده شده می رسیم تا سروده های نبشته شده ، در زوایایی با صحبت شما موافقم و این نوع از نوشتن ها را هم طبیعی می دانم زیرا که شاعر هنوز اندیشه ی مستقل خود را پیدا نکرده است . لذا با این تفاسیر ، سروده های خوبی هم در مجموعه وجود دارد که نشان از بینش شاعر را می رساند : « باور ندارم زشتی مرداب را / که ماه در آینه اش زیباست .» شاید در این قطعه زبان به آن پختگی نرسیده باشد اما اندیشه در کار وجود دارد و این گونه کوشش ها در جهت نیل به رهایی از گذشته ی خویش است . یک شاعر خوب نمی تواند حسب الحال خویش را نادیده بگیرد و به قول رودکی : «هر که ناموخت از گذشت روزگار / هیچ نآموزد زِ هیچ آموزگار.» روزگار است که آدم را شاعر و یا هنرمند و یا هر چیز دیگری می کندو یک شاعرباید از گذشته ی خویش درس بگیرد و حال خود را از برای آینده بسازد .
سخن:
پرسش دوم: در سروده ی خورشید کعبه سروده ایدئولوژی زده است و نوشته تنها نوشته شده است و اینگونه جهان معنا را روایت کردن ناسرودگی دارد .چرا کهن الگوها و باورها می بایست بدین گونه پردازش خطی شوند و آونگ وار یا شعار گونه شود زبان ؟پاپی: بله. سروده ی خورشید کعبه یک دل نوشته است و در قالب شعر آئینی قرار نمی گیرد . علاقه و علقه ای است که ما را بر این نوشته روا می دارد . خب البته روایت کردن جهان معنا را در شعر آئینی بنده نیز به نوبه ی خودم می فهمم اما شاعر زبردستی در این دایره نیستم و تنها در برهه ای از زمان به یافت ها و دریافت هایی جوششی رسیده ام .
سخن:
پرسش سوم :در سروده های کوتاه پایان دفتر این پافشاری در چاپ این نبشته زِ چیست ؟ چون ویژگی های زبانی و تصویر و نگاه را بارز ندارند و انگار شوخی یا تفننی می نویسید ؟پاپی: بله ،سروده هایی کوتاه در پایان هر دفتری وجود دارد که بیشتر نثر مخیل اند که در آن دوران که جوان بوده ام و شور و شوق نبشتن داشتم اینگونه کارها را تصویر نموده ام و من برای این که خودم را پیدا کنم دست به نبشته هایی می زنم که بیشتر مرا با دایره ی شعر نزدیک کند و فکر می کنم باید از خود شروع کرد و به هر طریقی که می خواهد باشد .
پرسش چهارم :در سروده ی کوتاه مورچه باور قاف قلب خاک مجنون روایت به سرایش نمی رود و با ناسروده گرایش می برد ؟سروده ی قافِ قلب یک نوع بازی با کلمه ی قلب است که پیامدی عاشقانه را می رساند و فکر می کنم این سروده به اندازه ی خویش عمومیت داشته باشد . یک نثر مخیل است که به دایره ی سُرایش آمده است و گرایش آن به سمت یک سروده ی خوب که شاعرانه باشد در قاموس آن نیست اما از پشتوانه ای عاشقانه بهره مند شده است .
3- دفتر مرگ سبز
سخن:
پرسش نخست :در سروده ی نخست این دفتر (برفراز ابهام) که سروده ای با بینش اجتماعی است یک کنش است در برابر زبان سروده و آن اینکه دایره ی واژگان در بازگفت یا تکرار ناسروده وار میدان داری دارند به شور گفتن و یک روایت خطی دارد به گونه ی یک بیانیه ی گروهی ،در این که چرا ما درباره ی همبستگی و بودن کنار هم که به ما اندیشی می رود این خواستگاه بیشتر پردازش گفتن است تا آفرینش جهانی تازه و پیشرو ؟پاپی: در مرگ سبز من در ابعادی زیر تأثیر شعر سهراب سپهری قرار می گیرم و چون هشت کتاب آن را مطالعه می کنم تقریبن به نوعی با زبان شعر سهراب ارتباط برقرار می شود اما ارتباطی کلی نیست و در زوایایی هنوز در راهم و البته این ارتباط دردفاتر بعدی در میوه ی احساس نیز مشهود است . شعر بر فراز ایهام یک سروده ی انتقادی- اعتراضی است که در بستر جامعه خیز بر می دارد و بینش اجتماعی در آن مشهود است . من بیانیه صادر نمی کنم هر آنچه که در جامعه وجود دارد را به تصویر می کشم . زبان شعر اجتماعی است . پردازش گفتن نیازی است که در این برهه ی از عمر شعر بنده احساس می شود و آفرینش جهان تازه و پیشرو را حداقل می توانم بگویم فعلن میسور ولازم نیست . من می خواهم که ابتدا به یک بینش اجتماعی در پیرامون خویش دست یابم و من بعد دست به آفرینشی تازه بزنم. به قول فردوسی : سخن گفتنی هرچه بُد گفته اند / برباغ دانش همه رفته اند . »این شعر از لحاظ معنا و زبان شعر مستقل نیست اما مهم این است که شاعر با طلوعی در بستر غروب و آینه ی مرداب فاصله می گیرد و به دنبال پیدایی خویش است . در این دفتر منِ فردی کم تر دیده می شود وشاعر دغدغه ها ی اجتماع را بیشتر حس می کند .
سخن:
پرسش دوم: اهمیت تصویر در این دفتر بیشتر شناخته شده است تا نوآوری، و گویی گنگ خوانی دارد زبان در جهان روایت ...
در رگ زمین ریشه ام جاری است /رخسارم با پژمردگی بیگانه است /خموش نمی شوم ،در هیچ فصلی /تب من در رگ باغ می زند نفس..برگ 92
خواهش ترین نیاز را تقدیم بی نیازی ات می کنم /در چشم بلند تو ،به غرورم می گویم ،جوانه زند /آوارگی ام در آرامشت چه زیبا آرام گرفت ...برگ 92
گرچه/ بارها / غرور چشمانت می گفت: / مرداب برای رودخانه ، / خم می کند ،قد/ و رودخانه برای دریا ...برگ 94
درگیر بود و بایدِ بود یا علت و معلول است زبان و استعاره ها کم توان چون زبان هنوز ساده است در روایت و گویی پندار انگیزی دارند نه سرایش ؟پاپی: خب در این جا اهمیّت تصویر برای یک شاعر که هنوز تصویر را کشف نکرده است بسیار مهم است و البته نوآوری توأم با تصویر در این دفتر کم و بیش وجود دارد اما شاید در نگاه شما و در این شعراحساس نشود . بله زبان ساده است و سادگی زبان برای عموم کمی شایان . نمی خواهم این دفتر را شق القمر بدانم اما همین که زبان ، تصویر و پند انگیزی در این دفتر یافت می شود به منزله ی این است که رویه ای رو به جلو در شعر داریم که ناتمام است .
سخن:
پرسش سوم :پایان این دفتر باز سروده های کوتاه شده نه کوتاه سروده هست :
وقتی تن در تنها ، تنها می شود/سایه ام را می بینم / که آرام تر از آدم / بر روی احساسم ،راه می رود ..برگ 103
انسان زائیده ی خاک است /و بسان مرواریدی می ماند /که زائیده صدف است ...برگ 104
نگذارید/بی هدفی شما را دنبال کند /بگذار /شما به دنبال هدف باشید ...برگ 106
گویی آموزگار در ره سخن گفتن اش پند و اندرزی است و گاهی گزاره وار گزارشی می شود جهان پندار .این گونه کار در ادبیات کهن بود و در دفتر سروده های نو نداشتیم .چرا این کار رهیاب می شود ،آیا خواستگاه خوانندگان امروز این است .چون جهان امروز که جهان چند آوایی یا صدایی است دگر دانای کل و دانا بودن به جهان روایت گذشته است و با سپید خوانی هر کس پندی و پیام خود را می گیرد و سراینده سرراست سخن نمی گوید پیامبروار؟پاپی: قبلن هم عرض کردم که کارهای کوتاهی در پایان دفاتر من وجود دارد که در این دفاتر اگر نمی بود بهتر در نظر می آمد اما کارهای بدی هم نیستند و پند و اندرز و کارهای تعلیمی نیز حتا اگر به شیوه ی قدیم و تکراری هم که باشد نیاز جامعه امروز ماست که مطالعه را به فراموشی سپرده اند . من فکر می کنم زبانِ ایجاز نیاز جامعه ی امروز ماست زیرا که در پشت بند آن اندیشه نهفته است . تک صدایی و چند صدایی هم به وقتش در کارهای ما خود را نشان می دهد و در این جا شاید نیاز خودم ، خود پیدایی خویش باشد نه حضور صدا های جامعه در شعرم . جامعه ی ادبی ما هنوز راه تصویر ، معنا و اندیشه را به خوبی در شعر پشت سر نگذاشته است و این سروده های کوتاه خود کمکی به شعر امروز ماست به ویژه شعر کوتاه فارسی که به سمت شعر هایکو هدایت شده است . نوآوری کار خوبی است اما آنچه که به کار جامعه ی ما می خورد در یک مقطعِ زمانی لازم است .
4- دفتر فریاد خون
سخن:
پرسش نخست:در سروده ی نگین آرزوها یک آونگ زدگی یا شعارزدگی دارد زبان .چرا باید زبان ایران خواهی اینگونه آهنگی باشد و با سروده ای ناب تر ایران خوانی نشود و سرراست یا مستقیم نشانه های میهن نباید و بسان کارهای شاملو و آتشی و...ارزش ادبی داشته باشند که در نگاه بگویند این سروده ی زبان نو ایرانی است در تاریخ امروز و فردا ؟ فکر می کنم شما گرانمهر ازاشعار خوب ما از برای گفتگویتان کم تر استفاده می کنید و اغلب تن به اشعاری می زنید که انتقاداتی بر آن ها وارد است و من نیز این روند را می پذیرم اما به نظرم راه گفتگو با بینشی بصیرانه را ه های دیگری را هم باز می کند . بنده خودم را بانی شعرِ این موطن نمی دانم و فقط کاری در حد وسع خویش درباره ی ایران سروده ام که درنوبه ی خویش سهیم می شود و مقایسه ی این سروده را با شاملو و آتشی که در این رهگذر محکم قدم نهاده اند در تفاوت و فاصله ی بسیار است . آتشی یک بوم گرای مدرن است و تمام وقتش را برای همین سبک صرف می کند و شاملو یک تکنوکراتیک ادبی است که با آرمانگرایی رابطه ی خوبی ندارد و شخصیت شعری من به هیچ کدام از این دو چه در جهان بینی زیستی و چه در جهان بینی فکری یکی نیست . خب همه چیز را همگان دانند و همگان هم هنوز به دنیا نیامده اند . من در دفاتر بعدی ام که در سال 90 به بعد خود را نشان می دهند کاملن شاعری متفاوت با دهه ی 80 هستم و البته به همه ی شُعرا احترام می گذارم و هر کسی در کاری تبحر دارد . آنان گفته اند و ما نیز گفته ایم و قضاوت با تاریخ است . شعر نگین آرزوها یک کار ساده با زبانی ساده است و در زوایایی هم تعمیم پذیر همین . شق القمر نیست . گرچه در آغاز گفتگویتان کنون گران مهر مدام زبانتان انتقادی است ولی منِ منتقد پذیرای اینگونه انتقادات هستم و فکر می کنم یک روایت خطی را در گفتگو پیش نگیریم و فی الفور شاعر شدن را از آدم نخواهیم بهتر است . من افرادی که یک شبه شاعر می شوند را باور ندارم و این همه شبیه نویسی و شبیه سازی شعر نیستند که بر جامعه ی ما سایه افکنده اند . این هفت دفتر را من کار ضعیفی نمی دانم بلکه در جای خود و در زمان خود از جایگاه و پایگاهی بهره مند شده اند . مشکل ما این است که شعر خود را از روی شعر اسلاف می نویسیم که فکر می کنم ممارست با خویش و داشته های خویش لازمه ی کار است در جهت نیل به استقلال هنری .
سخن:
پرسش دوم :در سروده های کوتاه درگیری زبان با پنداشت یا ذهنیت هست و این درگیری به ناسرودگی می برد کار را ..
ایستاده در هیچ /و به امید فردا /فردایی که شاید ،/ نویدش، سرشار بنشاند/مرا...برگ 128
بیشتر این سروده های در زبان ناسروده یا نثر آلود اند و گاهی به روی یا سطح آمدن پندار آسیب می زند به روایت چون پی در پی فعل آوردن در سطرها و کارکرد فعل در ناسروده یا نثر در سروده هیچگونه سوا شدنی ندارد ..
برگویید به مهر برای روشن شدن این کارها در خوانش ؟ پاپی: شما گرانمهر واژه هایی از قبیل سروده ، ناسروده ، پندار و زبان را مدام در گفتگویتان به تصویر می آورید که در زوایایی بر سروده های ما ایراد وارد می کنند . مسلمن شعر شناسی نیاز به زحمت فراوان دارد و با نثر شناسی در تفاوت عمده است . ممکن است یک نفر شاعر خوبی باشد اما نثر نویس خوبی نباشد و یا شعر شناس خوبی نباشد. بنده حداقل شعر را در حد خودم می شناسم و زبان شعر وبا مؤلفه هایی چون سروده و ناسروده و پندار نیز اغیار نیستم . لارنس پرین زبان شعر را زبانی می داند که پر شور تر از زبان معمولی سخن می گوید . بنابر، این تعریف در سروده های ما زبانِ شعر وجود دارد اما در این 4 دفتر ممکن است ضعف و شدت داشته باشد . سخن از پندوار از شعر شد ، گمان می رود که پندوار در شعر امروز وجود ندارد و هر کسی که از پندوار خویش و اجتماع سخن می گوید شاعر نیست ! و چرا هر کسی که خوب کار می کند بد است را من نمی دانم!! من به عنوان یک منتقد پندوار و پندار را دو پروسه ی زمانبر می دانم و شاعر پندار گرا و پندوار سُرا در دنیای امروز مورد توجه و تأمل نیست ! دنیای امروز دنیای بی پنداری و پندواری است . مگر مؤلفه ها ی پست مدرن را مطالعه نمی کنیم؟! در ادامه سخن شما باید بگویم که در سروده های کوتاهِ ما درگیری با پنداشت و ذهنیت اهمیت بیشتری دارد تا درگیری با زبان . در کارهای کوتاه زبان ایجاز است و اندیشه بلند . کار کوتا باید با واژِگانی کوتاه در معانی بلند به تصویر کشیده شود و چربش و چرخش پنداشت و ذهنیت و اندیشه بر زبان برتری دارد . خب شاعر عین واقعیت را تصویر می کند و از صنعت تضاد هم بهره می جوید . وقتی واقعیت همین است بنده نمی توانم به به کنم و چه چه بزنم . من وقتی تمام زندگی ام اکنده از درد و مشقت است و پیرامونم هم همین وضعیت را دارد چه باید بگویم غیر از فریاد خون ؟ من در این سن دارم «در مقابل ایستاده ی خویش را » تجربه می کنم ولا غیر و ممکن است این ابژه تکراری و یا شعاری هم باشد .
5- دفتر غم اشک
سخن:
پرسش نخست :در سروده ی نخست این دفتر باز نگاه ایدئولوژیک هست...
حسین را /خون خدا تعریف کرد /و زینب را /ناله های شام ...برگ 147
و در سروده ی غریب ترین به برگ 152
این پرداختن در روی داستان به گمانم نوآوری در جریان شناسی عاشورا نمی کند .چون خواننده ی باهوش اینها را دیده و خوانده است و سراینده هیچ نوآوری نداشته است و تنها پندار یا باور خویش را فریاد کرده است .آیا در سروده ی نو نمی شود بهتر به این جریان تاریخی دینی پرداخت داشت ؟پاپی: در آغازین گفته ام به پرسش شما درباره ی شعر مذهبی اشاره نمودم . بله در مقطعی از زمان ایدئولوژی هم بوده ام و شعر عاشورایی سروده ام . همان زمان چیزی بهتر از این کار به نظرم نیامده است و یک علاقه ی زیستی و خانوادگی بوده که ما را به این دایره کشانده است . ایدئولوژی و ایدئولوک در ساحت این سرزمین یک باور حقیقی است برای یک شاعر که ممکن است در یک برهه ای از زمان نمود پیدا کند . عرض کردم خدمتتون که من فی نفسه شاعر آئینی نیستم و تنها تجاربی کوتاه و سطحی در این زمینه دارم و بعدن نیز با این دایره ی شعری فاصله می گیرم . ایدئولوژی یک اعتقاد است که از شاخک هایی ایدئولوک تشکیل شده است و این پارادایم تئو کراتیک را راه های فراوانی است از برای هنروران این دیار . بله حق با شماست و می توان نگاهی نو به شعر آئینی داشت به گونه ای که امروزه در آثار آئینی این روند نمایان است اما کافی نیست . شعر آئینی نیاز به بافتار و مفهوم تازه دارد .
سخن:
پرسش دوم:در این دفتر، پردازش ها به سود معنا اند و به گونه در روند سرایش فضاها جابه جا می شود که انگار ویژه می شود کار..
بر مرکب باد / می پوید کویر ..برگ 156
چرا کارهای ویرایش شده تری را در را کار نبود برای چاپ و درهم است کارها .
چند سروده ی ناب هستند با مولفه های زبانی و تصویر و پندار و گاهی ندیدن خواننده را می بینیم. بسان کارهای کوتاه پایان دفتر که کاریکلماتور اند و سادگی در سخن یا بیان و پاسوز دانای کل شده اند ؟پاپی: غم اشک یکی از دفاتری است که ادامه دهنده ی راه دفاتر قبلی من می باشد با این تفاوت که مؤلفه های زبانی توأم با تصویر و پندار و پندوار کم و بیش در اشعار یافت می شود . البته در غم اشک محتوای اشعار محکم تر است اما کافی نیست و باز هم جای کار زیاد است و از لحاظ پیرایش و ویرایش نیز بی نظمی هایی دیده می شود که شاید تعجیل در کار مزید بر علت باشد .
6- دفتر تبسم طوفان
سخن:
پرسش نخست :این دفتر در پی همان خوانش ها و پرسش ها است .چرا در بازگویی یا تکرار روان است و پوست اندازی و دگرگونه دیدن یا تنوع در کار و اجرا نیست ؟پاپی: بله ممکن است که در تبسم طوفان با تکرار معنا مواجه باشیم اما خودِ نام کتاب یک نوآوری است و در بخش هایی هم پوست اندازی و دگرگونگی وجود دارد . این هفت دفتر شامل اشعار ، قطعات ادبی و کارهای کوتاهِ ماست که فکر می کنم هر کدام از این ها را می بایست در دفتری مجزا به چاپ می رساندم که این اتفاق خیلی به فراخور روحیه و سلیقه ی خواننده ی امروزی نیست و قبول دارم . از نگاه خودم این ها دل نوشته هایی هستند که خود را حداقل در یک دفتر ناب نشان دهند و فکر می کنم این اتفاق در دهه ی 90 و به بعد رخ داده باشد . تکرار گزینی در همه ی اشعار ما وجود دارد و این ایرادی است مشهود بر همه ی ما . باید زیاد بسُرائیم تا به آن زبان شایسته و پندار بایسته دست یابیم .
سخن:
پرسش دوم :ادبیات پایداری رهی هزار ساله دارد بسان ایلیاد و اودیسه و شاهنامه و...و اهمیت میهن و مرز و ارزش ها در همین نگاه ویژه است ..و شما در این دفتر در سخن جنگ و جنگ زدگی را به کوس گفتن بردید .و جنگ ستیزی شما مهم پندار و این کارکرد مهم اندیشه در باورهای اجتماعی به رویکردی جامعه شناختی جنگ ایران و عراق و آوارگی خرمشهر و ..در این باره و اهمیت اینگونه زِ ادبیات سخن بگویید ؟پاپی: خب جنگ یک پدیده است که ممکن است در یک برهه ای از زمان به وجود آید و در برهه های دیگرزمان وجود نداشته باشد . پدیدار شناسی جنگ کاری بس دشوار و ادبیات استقامت و پایداری نیز یک ادبیات محکم و سرزنده است که بایستی در همه ی شاخک های ادبیات و به طور آکادمیک و علمی و ادبی مورد بررسی قرار گیرد . در جوامع جهانی جنگ به عنوان یک گفتمان شناخته شده است و اگر چه فی نفسه دارای هزینه ها و ویرانی های فراوانی است اما یک حقیقت است که در جهان دیروز و امروز وجود دارد وامروزه در دو ژانر خود را نشان می دهد : یکی جنگ سخت است و دیگر جنگ نرم . جنگ یک پدیده ی اجتماعی است که خواه و یا ناخواه ما و آیندگان ما را با خود درگیر می کند . مهم نیست که چرا جنگ بوجود می آید ، مهم این است که چه گفتن ها و چگونه گفتن های جنگ را به خوبی و در همه ی زوایا بررسی نمائیم و یکی از این زوایا شعر است . خب بنده نیز به نوبه ی خود جنگِ ایران و عراق را تجربه کرده ام و منظر جنگ را با همه ی وجود احساس نمو ده ام لذا به نوبه ی خویش اشعاری را هم سروده ام که شاید در نگاه برخی زیبا باشند و در نگاه بعضی هم نازیبا.
سخن:
پرسش سوم :داستانک هایی هست چند به چند پندورز ولی بی کارآمد چون جای خوبی در کنار سروده نیامدند و می شود درجای دگر چاپ شوند .گر در این باره سخن گویید که ادبیات پندوار را چگونه جایگه است و این گونه که در ادبیات عرفانی ما به زیادی کار پیشرفت داشته است .و اهمیت کارهای بسیاری زِ سرایندگان سبک عراقی در همین گونه پندارورز ی است ؟
پاپی:عرض کنم خدمت شما که این ها مناظرات ادبی است و شاید هم داستانک باشند و در این مناظرات ادبی به دیالوگ اشیاء پرداخته ام که در دهه ی 80 در روزنامه ها به چاپ رسیده اند و مورد استقبال هم قرار گرفته اند . قبول دارم می بایست در دفتری مجزا به چاپ می رسیدند که البته این ها نمونه کوچکی از کارهاست و اکنون در یک کتاب مجزا به نام « در چند سویگی معنا» در دست چاپ هستند . بله یکی از ایرادات کار همین جاست ولی همین کارهای کوتاهِ ما و قطعات ادبی ای که در این هفت دفتر آمده اند را منبعد از یکدیگر جدا کرده ام و در ابعادی هم تصحیح نموده ام . فکر می کنم از کارهای خوب ما در نوع خودش باشند که نوعی پندوار هم می توانند به شمار آیند و شاید هم بتوان جایگاهی را در ادبیات پندوار برای آن ها پیدا نمود . ادبیات پندوار از گونه های بسیار ناب ادبیات ایران به شمار می آید که با حضور سبک عراقی خود را بیشتر نشان داده است . سبک عراقی آکنده از لغات تازی است و کلافی عمیق با ادبیات عجم و عرب خورده است و البته حضور اسلام در ایران نیز بر این مهم افزوده است . ادبیات پندوار در جامعه ی ما جایگاه خوبی دارد زیرا که پند و اندرز و حکایت آگاهی اجتماعی مردم را بالا می برد . بین پند و عرفان ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و این دو در تاریخ ادبیات ما از جایگاه خوبی برخوردارند . لذا به همان اندازه که سابقه دارند به همان اندازه هم در ادبیات ما تأثیر گذاشته اند .
7-دفتر ناز شعله
سخن:
پرسش نخست :جهان روایت در ره شناخت او باید گفت جهانی پیدا است و می شود چشم انداز او را نشان داد ولی جهان روایت کنون که شکسته است از دست اندازهای زیادی گذشته است و در این دفتر جهان روایت خطی است و بسامد گل گیر می دهد زبان را در آفرینش جهان گل و گویی این دفتر گیاه زیستی دارد به جان میوه ها و خموشی ها ..بیشتر بگویید ؟پاپی: در دفتر ناز شعله می توان گفت به یک شهود سطحی دست یافته ایم به گونه ای که صنعت تشخیص در نام گذاری دفاتر امری مبرهن است . لذا نوعی تشخیص را می توان در همه ی نام های گزیده اشعار میوه ی احساس در یافت نمود اما این قدرت تشخیص هنوز هم ناپخته است و شاید جای کار بیشتری را می طلبد . من فکر می کنم ناز شعله یک دفتری است که ما را با رویکردهای طبیعی بیشتر در گیر می کند و این رویکردهای طبیعی شاید مسببی باشند مبنی بر رسیدن به یک بینش طبیعی و البته زیست بوم بنده که بیشتر کوهستانی و طبیعی می باشد در سرودن شعرم نقشی مهم داشته است . از این که سخن برگفتید که روایت شما در این دفتر خطی است نمی دانم چه قدر درست باشد و به نگاه شما احترام می گذارم اما من فکر می کنم راوی بیشتر، طبیعت را در حد و نصاب خویش روایت می کند و البته در این جا ممکن است این روایت طولی باشد و در ابعادی هم عرضی . من زیاد پافشاری نمی کنم که اشعارم در چه حد و نصابی قرار دارند زیرا که بهتر از این ها می توانم از اشعارم دفاع کنم و این فرایند نیز بر می گردد به این که بنده یک منتقدم و جلوتر از شاعر . با این تعابیر شعر هر شاعر ی هم موافق دارد و هم مخالف واین روند طبیعی است و هیچ اثری هم کامل نیست .
سخن:
پرسش دوم :نبشته های خطی و گاهی سروده های نیمه جان کوتاه در پایان دفتر یک فراموش خانه را نشان می دهد که پر زِ تنش خویش با خویش اجتماع است چون دانای کل را به میان می گیرد و خواننده تنها باید بخواند و گوش کند و این جهان سالاری راوی داستان پردازی است نه سرایش .شما بگویید به مهر برای خوانندگان جوان به بررسی کارنامه ی اینگونه نبشتن ها ؟پاپی: ببینید هر شاعری دارای یک جهان بینی است که در این جهان بینی شاعر می تواند شهری باشد و یا روستایی و در این دو جهان بینی نیز تجاربی را به دست می آورد که حاصل سُرایش شاعر می شوند . شما نمی توانید به یک شاعر شهری اصرار کنید که حتمن شعر روستایی بگوید و یا از یک شاعر شهری انتظار نمی رود که جامعه ی روستایی را درک کند . فردی که پدرش فوت می کند با فردی که پدر دارد بسیار متفاوت است . به قول شاعر : «آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم / احساس سوختن به تماشا نمی شود .» من رویکرد شاعران را در جامعه رویکردی متفاوت می دانم زیرا که شُعرا در یک میدان نتاخته اند چونکه نه میدان ها یکی بوده و نه تاختن ها . خب بنده نیز بر اساس جهان بینی خودم شعر گفته ام و بخش عمده ای از این اشعار حاصل فقر و تنگدستی خودم و جامعه است . من جز فریاد و اعتراض و درد کار دیگری را در شعر بلد نیستم . من در نازشعله اعتراض می کنم فریاد می زنم که کسی در همین نزدیکی دارد جان می سپارد به دادش برسید . کار شاعر تدوین قانون اساسی نیست بلکه سرودن حرف دل است که در میان روح و روان مردم و طبیعت خیز بر می دارد . شعر یک تولید انسانی است و با روح انسان ها کلافی عمیق خورده است . بنده فکر می کنم حرف دل مردم را باید زد حتا اگر شعر نباشد . جامعه ی ما مشکل نان و فقر دارد پس من نمی توانم از ثروت و آبادانی صحبت کنم یا صنعت و تکنولوژی . من زاده ی فقرم و با فقر زندگی می کنم پس چگونه از ثروت سخن به میان بیاورم . «درآبادی توانگران تنم را دفن نکنید / شعور این خاک می رسد / زاده ی فقرم .» خب بنده تنش خویش با خویش اجتماع را می پذیرم اما نه دانای کل هستم و نه داستان پرداز و ... . فکر نمی کنم ارائه ی زبان فریاد ، درد و اعتراض یک شاعر در قالب اندیشه ، جهان سالاری باشد و یا دانای کل . در جامعه ی ما هر کسی که به بینشی اجتماعی در حد خویش می رسد او را دانای کل فرض می کنند! به نظرم این واژه در داستان جایگاه بهتری دارد و در فرهنگ و ادب ما باید در جایگاه خودش و به زمانش بکارگیری شود . ممکن است یک شاعر در شعر و یا نثر و ... چیزی را به اثبات برساند و نظریه ای را صادر نماید و این به منزله ی دانای کل نیست بلکه ممکن است یک فرضیه ی معکوس باشد که به نظریه مبدل نشده است . کلمات در ادبیات و زبان فارسی ما جایگاه بزرگی دارند و حتا اگر یک کلمه در این مسیر راه درستی را طی نکند، فرهنگ و ادب ما را با چالش مواجه خواهد ساخت . با این بیان، بین مقوله ی داستان و شعر تفاوت عمده است زیرا که این دو قالب هنری در گفتمان ادبیات از خمیر مایه هایی متفاوت بهره می جویند . لذا در این هفت دفتر مناظره ی اشیاء ، قطعات ادبی و نثرهایی مخیل و شاعرانه وجود دارد که از روش های فردی در سروده های ما محسوب می شوند و این گونه های ادبی را شعر نمی توان گفت و درست است که در این هفت دفتر و در پایان هر دفتر بخشی از این گونه های ادبی را لحاظ نموده ایم اما فکر نمی کنم که یک خواننده ی حرفه ای نتواند این گونه های ادبی را با مقوله ی شعر تمیز و تعبیر نماید و در میانه های صحبت هایم نیز به حضور شمارساندم که این گونه های ادبی در دفاتری مجزا ثبت شده اند . به هر روی در این هفت دفتر آنچه حاصل می آید و می تواند خروجی کار ما باشد این است که سه مؤلفه ی دانش شعری ، بینش شعری و منش شعری می بایست در یک اثر خوب و ماندگار وجود داشته باشند و این سه مؤلفه نیز به مرور زمان و با پوست اندازی های متعدد به دست می آیند و من فکر می کنم در این هفت دفتر بیشتر به دنبال کشف دانش های شعری هستم که نزد پیشینیانِ شعر و ادب ماست و البته تلنگرهایی هم به بینش شعری در همین دفاتر و به ویژه در چند دفتر آخر می زنم که در زوایایی هم به توفیقاتی دست یافته ایم اما کافی نیست و این مهم نیاز به زمان و زبان متفاوتی را از جانبِ شاعر می طلبد و درارتباط با منش شعری در این هفت دفتر باید بگویم که هنوز فاصله دارم و به پندارهای متفاوت و فراتری چه از حیث فردی و چه از لحاظ اجتماعی نیاز دارم تا که به این فرآیند مهم دست یابم . لذا در دانش شعری شاعر تنها می آموزد که بخش عمده ای از این آموختن ها تقلیدی است و بخش دیگر نیز می تواند تجارب فردی شاعر باشد که در بطن جامعه به یافت ها و دریافت هایی هم می رسد . در بینش شعر شاعر از آن منِ فردی عبور می کند و شعرش را به بطن جامعه می کشاند و زبان شعر اجتماعی می شود . بینش اجتماعی در شعر نیاز به رهایی از منیت خویش وهمبستگی با جامعه را می طلبد و در منش شعری شاعر به پندار درونی و شهود عینی دست می یابد که این پندارهای درونی و شهود عینی دارای بن مایه و زیر لایه هایی معرفت شناسانه اند . با این وجود ، هفت دفتر آغازین من از حیث معنا با تکرار معنا نیز مواجه هستند اما از لحاظ فرم و زبان تفاوت هایی هم دیده می شود . من شعر را ازدامان خویش اموخته ام و از درونیات خودم تولد شعر را احساس کرده ام و با شعر کوششی رابطه ای ندارم و دردواره های فردی و اجتماعی من در این هفت دفتر مؤید این معناست . این عقل گرایی ها و ناعقل گرایی های امروز و بی نظمی ها که به دور از تصویر و معنا و مفهوم اند، جامعه ی فرهنگی و ادبی ما را نخواهند ساخت و به مرور زمان به فراموشی سپرده می شوند . حافظه ی مردم شعری را می پسندد که دارای تصویر، معنا، زبان، نوآوری و اندیشه باشد و امیدوارم که در کارهای امروزی ام و در حد و نصاب خویش به ادبیات و زبان فارسی کمکی کرده باشیم .
8-شعور خاک
سخن:
پرسش یکم: در سروده ی( رنگ زیبایی ) واکاوی رنگ های او دیدن نقش پذیر است و یک سروده رسا یا کامل است .دیدگاه شما درباره ی سروده ی کوتاه بر پایه ی شناختی درباره بیشتر سروده های کوتاه این دفتر چیست ؟پاپی: در شعور خاک یک شاعر متفاوت هستم . تفاوت از این رو که دیگر به دنبال رسیدن به آگاهی و در ابعادی خود آگاهی طبیعت ، جامعه و خویش نیستم بلکه دراین منظرها به دنبال کسب دل آگاهی خویش در سیر و سفر هستم . همانطور که از نام کتاب پیداست بنده در این دفتر به نوعی تشخیص از طبیعت و جامعه دست می یابم به طوری که رویکرد متفاوتی را نسبت به طبیعت و جامعه از درون خود احساس می کنم و این احساس شاعرانه را در قالبی عاشقانه و عرفانی در جامعه به تصویر می کشم . شعر کوتاهِ رنگ زیبایی شعری است که دارای دیالوگی عارفانه است و ضمیر تو به عنوان یک دال است که شاعر مدلول هایی متفاوت را دردل همین دال کشف می کند . به بیانی دیگر یک بیداری درون است که از خیزابه هایی تجربه آسا خیز برمی دارد و شاعر به چیزهایی فراتر از پیرامون خود دست می یابد . شعر از درون مایه ای عاشقانه _ عارفانه برخور دارشده و این عشق می تواند زمینی باشد و یا آسمانی . دریافت واقعیّت ِ عشق و حقیقتِ کامل عشق دو مفهوم گویا و پویا هستند که در این شعر نمایان می شود . بله در دفتر شعور خاک اغلب سروده ها کوتاه هستند و این کوتا ه سُرایی ها حاصل تجربه ی شاعر از جامعه و خویش می باشد .بر اساس دنیای امروز که به دنیای سرعت و دقت نامبردار شده است و جامعه به سمت داستانک و پیامک های کوتاه و مطالب کوتاه در حرکت و هدایت می باشد ما نیز بر همین پایه و شناخت به سمت سُروده هایی کوتاه گرایش پیدا کرده ایم که این کوتاه سُرایی ها در دفاتر بعدی ما بیشتر به چشم می آید . شعر مینی مال و ماکسی مال دو گونه ی شعری به شمار می روند که هر کدام دارای مؤلفه های خاص خودهستند اما در دنیای امروز شعر کوتاه از جامعه پذیری بیشتری برخوردارشده است و اگر چه این رویکرد به منزله ی برتری نیست اما یک واقعّبت است .
سخن:
پرسش دوم:در سروده ی (عشق را می نویسم) شورش بر متن زندگی است که همه در زندگی مهرورز یا عاشقانه اند ولی ماندگاری ندارد بویه یا حس آنها و تنها می گویند ولی شما می نویسید این بویه را
(همه عشق را می گفتند /ولی من عشق را می نویسم. ..برگ 9)این لایه برداری های گفتن در نوشتن در چیستی کدام گفتنی ها است ؟پاپی: بله با نظر شما موافقم . من در سروده ی عشق را می نویسم بر علیه متن زندگی فرآرو و آنچه که در زندگی به عنوان عشق در حال تکرار است مخالف هستم و می خواهم که نظرم را به منظر عشق در زندگی متفاوت جلوه دهم و این کار را هم در حد وسع خویش انجام می دهم . عشق در زندگی ها یک مفهوم کلیشه ای و تکراری شده است و چربش آن در نظر بیشتر از عمل است و شاعر به یک بینش متفاوت از عشق می رسد و به خاطر همین است که چیستی عشق را جایگزین کیستی آن می کند . در این سروده واژه ی گفتن جای خود را به واژه ی نوشتن می دهد و از نگاه بنده نوشتن عشق نوعی چیستی است که معنای واقعی عشق را می رساند و سُراینده عشق های گفتنی و سطحی را در جامعه به چالش و نقد می کشاند. عشق گفتنی با عشق نوشتنی در تفاوت عمده است و چیستی شاعر ازآنِ گفتنی هایی است که از بن مایه ای عمیق و معرفت شناسانه بهره می جوید . عشق در این شعر دارای زیر لایه هایی معرفت شناسانه است که سُراینده در دل زندگی همین مردم و در قالب نوشتنی توأم با اندیشه این زیر لایه ها را بیان می کند . به دیگربیان ،سُروده ی ،عشق را می نویسم از صنعت آشنازُدایی بهره می جوید که سُراینده بر خلاف منظور اصلی در جامعه سخن می گوید .
سخن:
پرسش سوم :در سروده ی (تولد،همیشه در تولد است )یک زندگی نامه در سرایشی دردمنش هست .و انگار نویسی یا پیشتر اندیشه شده متن و سپس نگارش یافته در روایت تنها فرازمندی شناخت دارد .چون به گونه ای زود شناخت در پرداخت، داستان وار است .دیدگاه شما برای اینگونه کارها در شناساندن خود چیست ؟پاپی: همین طور است . تولد همیشه در تولد است سروده ای است که نوعی بازشناخت از زندگی فردی و اجتماعی بنده است . سُرایشی دردمند و بینش مند است و در قالبی داستان وار تصویر می شود . دیدگاه بنده نسبت به این گونه کارها این است که در این سیر زمانی دائما" در فراز و نشیب های زندگی در حال تجربه آزمایی هستم و این تجربه ها اغلب فردی است و رهایی از این فرآیندها نیز به همین سادگی نیست . خود پنداری و پرداختن به خود نوعی ممارست نتیجه بخش است که به بنده در دفاتر بعدی ام کمکی بایسته می کند . در این سُروده نظر شاعر به منظرهای اجتماعی و ... است و این مناظر را با حسی شاعرانه و با بینشی اجتماعی به مرحله ی سُرایش می رساند . من در شعور خاک یک شاعر ناتورالیست هستم که می خواهم به پندارهای خود و جامعه با اندیشه ای متفاوت بپردازم . زبان در شعور خاک زبانی ساده و صمیمی است اما چربش اندیشه در شعور خاک بر زبان نمایان تر است .
سخن:
پرسش چهارم :در سروده ی (نام من )یک فراگفتی فلسفی دارد و در این سروده ی کوتاه کمان درد زه شده است به پرتاب گریه .این شور آفرینی معنا شناخت در چیستی کدام درد اجتماعی است ؟پاپی: بله می تواند یک فراگفت فلسفی باشد و چند گانه مفهوم که قدرت جامعه پذیری آن پررنگ تر است . این شعر مصداقی از عدم توجه به انسانیت و هنر در زمان خویش است . نوعی مرگ اندیشی است که در زوایایی فلسفه ی مرگ یک هنرمند را در جامعه و در قالبی هنری به تصویر می کشد . شعر گونه ای از پارادکس معنایی است که از صنعت تضاد هم بهره مند شده است . از جامعه ای صحبت می کند که نه هم زاد پندارند و نه هم ذات پندار بلکه مرده پرستی روساخت محورند. از جامعه ای که تا هستی بسان تلخکی همه ی مردم را می خندانی اما با مرگ ات همه چیز فراموش می شود حتا خنده ی بی بدیل تلخک وار شما . پایان بندی شعر هم نگاه زودگذر مردم را به هنرمند نشان می دهد و هم فراموشی زودهنگامِ دردمند مردم را نسبت به هنر و هنر مند . این شور آفرینی معنا، در چیستی باورمند و دردمند شاعر نشأت می گیرد و در درازنای زندگی به یک درد اجتماعی تبدیل می شود . شناخت شناسی این سُروده در پندارهای درون شاعر خیز بر می دارد که در برون جامعه تجربه کرده است و منِ فردی خود را به من اجتماعی جامعه تبدیل می کند ! نوعی هم ذات پنداری و هم زاد پنداری است که با همه ی وجود شاعر همراه است وسُراینده در باورداشت خویش و ناخویش جامعه به این تجربه دست یافته است .
سخن:
پرسش پنجم :در این دفتر منِ راوی بیشتر است تا منِ اجتماع یا منِ به ما رسیده .
من متولد شدم .
ولی من می گویم .
شانه زدم .
من سکوت را نمی خواهم.
و من های بسیار. ..
این درگیری من در دیالکتیک است که مونولوگ وار پیش می رود یا سراینده در خود هی می گردد و سخن می گوید ؟پاپی: ضمیر «من» در شعور خاک به مانند هفت دفتر قبلی نیست که بنده در بازنگری خویش در جنب و جوش هستم بلکه این من به معنی رهایی است نه منیّت . یک منِ مجرب است که پس لرزه های جامعه هنوز هم او را آزار می دهند و گاهی به صورت نا به هنگام در شعرش تکرار می شود . منِ راوی در شعور خاک خودِ شاعر است و این من در بعضی مواقع هم به منِ اجتماعی و منِ ما نزدیک است . زاویه ی دید بنده در شعور خاک بر محور منِ راوی در حرکت است اما در خیلی از اشعارهم این چنین نیست . هر کس به خویشتن بینا تر است و تا بینایی خویش را در ظاهر و باطن کسب نکنیم شاعر خوبی نخواهیم شد . درگیری های مونولوگ وار بنده در شعور خاک حاکی از آن است که شاعر می خواهد به یک دل آگاهی لازم دست یابد . فکر می کنم خود گویی های من در شعور خاک به دنبال منشی درست از جامعه باشد که من بعد این منش درست را در اشکالی دیگر به دایره ی تصویر می کشانم .
سخن:
پرسش ششم :در سروده ی (همه یکی نیستند)بسامد واج (و) و واژه ی(بعضی)مونولوگ یا تک گویی است و زبان سروده پیام وار و گزارشی که می شود زبانی سترون می شود .نگاه شما چیست در این باره ؟پاپی: سروده ی همه یکی نیستند از کارهایی است که در دهه ی 80 چند بار در روزنامه های ایران به چاپ رسیده است و یک نوع جامعیّت کلی را درجامعه نشان می دهد . نگاه بنده در این سُروده نگاهی جامع الاطراف است و تقریبن پیام هایی اجتماعی را در ابعاد مختلف در متن زندگی کنونی مردم به تصویر می کشم . در این سروده عین واقعیّات جامعه بیان می شود و زبان این سروده در بخش هایی از سروده تازه است . مفاهیم جامعه را با زبانی سلیس بیان می کنم و این سروده هم عمومیّت دارد و هم می تواند درد و حال خواص را بازگو نماید . نثری شاعرانه است که در هر زمانی می تواند مصداقی بارز از جامعه باشد . قدرت تعمیم پذیری شعر با پشت بند اندیشه ای محکم همراه است . یک تک گویی ناب است که ذاتِ هر انسانی را در هر جای جهان در بر می گیرد . زبان و بیان در شعر نقشی حیاتی دارند و بیانِ شعر به زیبایی زبان کمک می کند . در این سروده بنده مبیّن شعر هستم و زبانیّت در شعر کم تر ملاک است . می خواهم که با زبانی ساده و مردمی واقعیّات اجتماع را به تصویر بکشم .
9-چشم تر از سپیده
سخن:
پرسش نخست :در سروده ی (پوستین هسته ها) وام واژه هایی زِ کار چند کارکرد چند واژه (بلوط /دماوند/اورست) هست .این جهان پنداری با چند رویکرد واژگانی در چیست ؟پاپی: زبانِ مستقل ِمن در همین دفتر شکل می گیرد و واژه ها کارکرد خود را در ابعادی مختلف نشان می دهند . کار کشیدن از واژه ها در جهت رسیدن به مضامینی تازه از همین واژه ها از ویژگی های بارز در این دفتر به شمار می رود. در این دفتر به واژه آرایی هایی متفاوت در شعر فکر می کنم و این کند و کاوها و چند و چون ها از واژه ها به خاطر این است که ازآن زبان و ادبیات دیروز فاصله و رهایی یابم . زبان شعر را من با تجربه از خودِ واژه ها به دست می آورم و نگاهم با دیگر شُعرا در زوایایی متفاوت است . در این دفتر هر واژه ای را در مقابل واژه ی دیگر قرار می دهم و در این هماورد واژه ها به دنبال زبانی مستقل هستم . پوستین هسته ها شعری است که جهان ِ واژه ها را به تصویر می کشد و این رویکرد واژگانی از برای آن است که بنده بتوانم به نوعی جهان بینی و جهان زیستی ازواژه ها دست یابم . اعتقاد دارم که هر واژه ای دنیایی است آکنده از مفاهیم و مصادیق و مفاهیم ومصادیقی که کشف نشده اند را باید کشف کنیم تا به زبانی مستقل دست یابیم . در این دفتر برخورد واژگان باهم پی آمدی را به نام زبان به وجود می آورند . واژه ها در تقابل ، تفاهم و رهایی از هم بر آمده اند و این برآمدگی خود مسببی است مبنی بر شکل گیری زبان.
سخن:
پرسش دوم : در این دفتر شور زیست بسیار است .یاریارجانی یا عاشقانه های این سروده ها سرشک شور و نوا است در یاد و چشم در باد .این چشم چشمه ی جان است که بگویید به مهر که ،چگونه نگریستنی می بایست باشد به بَر ،برای اینچنین نبشتنی در یاد او .که در سروده های (تا قطره ها کشند قد..برگ 21/ باران ناز .. برگ 23/ لهجه ی ماه ..برگ 27/ ژرفای جدایی. ..برگ 28 / تب فاصله ها ...برگ 32 و......)درگیر پندار با صورخیال جان مایه های های گریستن های درونی برای اوست .که پل دیدن و سرودن پا برجاست؟ شور زیست در زیستنی عاشقانه و عالمانه به دست می آید و شعر از سلاله ی همین زیستن هاست . این رویکردِ شناخت، فراست شما را از برساختگی های دیگری از زبان و ادبیات فارسی نشان می دهد .؟پاپی: بله.ما دراین دفتر پلی بین دیدن و سرودن می زنیم . فکر می کنم شعر همان تلفیقی از دیدن و سرودن باشد . هیچ سروده ای با شنیدن به دایره آفرینش نمی آید بلکه می بایست با کمک اندیشه به یک دیدن رسید و این دیدنی ها را سرودنی کرد . ما در این دفتر سعی بر آن داشته تا که پندار خویش را با صور خیال پیوند دهیم و این کار ابتدا از فرم آغاز می شود و در مفهوم پایان می یابد . نظر ما به منظرها ی طبیعی و اجتماعی دراین دفتر متفاوت است و خوشبختانه به زبانی متفاوت هم دست می یابیم . پلِ زدن بین دیدن و سرودن مهم است اما مهم تر فهمیدنِ فاصله ی بین این دو می باشد که در شکل گیری زبان شاعر نقشی سازنده دارند. در این دفتر واژه های طبیعی و اجتماعی به نوبه ی خود از مدلول هایی مهجور برخوردار شده اند و این مدلول ها ناشناخته را بایستی پیدا کرد . چگونه نگریستن به طبیعت و جامعه با چه گفتن های طبیعت و جامعه به دست می آید و بنده پیوند پندار را با صور خیال از مهم ترین عناصری می دانم که در این دفتر زبانِ شعری ما را شکل می دهد.
سخن
پرسش سوم :در سروده (ناله ی چشم ها ) زبان و روایت کم سو می شود و سروده مذهب زده و ایدئولوژی نگر .و پردازش در بازگویی یا تکرار که بگویید گرامی نام به مهر برای بهتر روشن شدن ها که زِ چه نیازی می بایست سروده شود مفهومی ، که اینگونه است .مگر سراینده نباید دگرگونه ببیند تا آفرینش او دگرگونه باشد ؟پاپی: باورها وپنداشت های ایدئولوک از زیر لایه های معرفت شناسانه ی انسان به شمار می روند که ریشه در سرشت و جوهره ی وجودی همین انسان دارند و با رفتارها و ساختارهای انسان کلافی عمیق خورده اند و ممکن است گاهی در ضمیر ناخود آگاه انسان خود را به شکلی خود آگاه نمایان سازند . در این دو دفتر، شعر ایدئولوژی ندارم و این نوع از پردازش نیز می تواند یک اتفاق نابه هنگام باشد که ریشه در باورهایی پندارمند دارد . به هر روی با سخن شما موافقم. با این که در این دفتر تنها یک سروده به چشم می آید اما نمی بایست به گزینشی که در قالبی دگرگونه نیست پرداخت.
سخن:
پرسش چهارم : در سروده ی (زاگرس ها از شعور می گویند از شور )یک کنش ترانه وار می خوانیم به چند پهلو شدن تصویر زیست بوم تاریخ دار زاگرس .در اینجا به این سروده رنگ زیست بوم زنگ بیداری می شود .بگویید به مهر که پرده داری پندارهای شور زا یِ این بایدهای گفته شده در نباید های جاری در چه پوییه ای گریبان چاک اند به دیرینه جایگه، زاگرس .
چرا که واژگان این سروده راز بابونه و سنگ و هی جار را دریافته اند و روایت سنگی است ؟پاپی: زاگرس ها از شعور می گویند از شور سروده ای است که در قالبی ترانه وار سُرآیش می شود و این رویکرد از جانب ما برمی گردد به هوشمندی ها یی تجربه آسا که از زیست بوم خویش دریافت نموده ایم و همین تاریخ مندی از زیست بوم خویش ما را در تصویر مفاهیمی چند گانه و چند خانه کمک می کند . این شعر یک بیداری از پیش تر می باشد که می خواهد در جهان بینی کنون بیش های خود را بیش تر به تصویر بکشد . صنعت واژه گزینی در سطرها به خوبی لحاظ می شود ودرسطرها نوع نظیر آفرینی ها را می توان دریافت نمود که با روش و منشِ متفاوتی توأم با زبانی متفاوت تصویر می شوند . جهانِ روایت ، جهانی دیرینه است که آمدن یک شعر را در کلیّتی فراتراز زیست بوم خویش به تصویر می کشد . درون مایه ی شعر تاریخی- اجتماعی است و در ابعادی عاشقانه و دیالوگ شاعر با یک دایره ی بسترمند برقرار می شود نه یک پیام کلیشه ای . تاریخ یک سرزمین از سویه ها و بویه هایی چندگانه تصویر و تعبیر،بهره مند شده است و ادبیات اقلیمی در وجود خود از سامانه هایی آهنگین و جستارهایی آذین و آتشین بهره جسته است . لذا زبان پارسا ودُرسای مردمان زاگرس نشان از کاوندگی درهنر و سازندگی در سخن و عمل را در درازنای تاریخ بازگو می کند . این شایستگی و باستگی ها خود دلایلی بوده که ما را بر، برنوشتی از یک دیار و آن هم در پیکره ی سَرواد مستلزم سازد. حاصل این که در این دو دفتر شعرتلاش ما اغلب یافتن و دریافتن دنیایی خیالی می باشد . شعر دارای دو نوع جهان بینی است که یکی خیالی و یا تخیلی است و آن دیگر واقعی. در دفتر شعور خاک اغلب رویکردها رئالیسم است و در ابعادی هم اشعار ما تلفیقی از واقع گرایی و فرا واقع گرایی اند. شورش اندیشه در این دفتر بر علیه متن و زبان گذشته قیام می کند و شاید گفت زبان در شعور خاک در اختیار و سیطره ی اندیشه قرار می گیرد اما در دفتر چشم تر از سپیده ما به یک زبان مستقل در شعر دست می یابیم که این زبان پندار و رفتارهای شاعرانه ی ما را به خوبی هدایت و بیان می کند . منظرها در چشم تر از سپیده اغلب طبیعی و واقعی هستند ولی همین منظرها دارای پیامدهایی خیالی اند . در شعور خاک من به بینشی آگاهانه از شعر دست می یابم اما در چشم تر از سپیده با منشی دل آگاهانه سر و کار دارم به طوری که در اغلب نام های بر گزیده برای اشعارم این دل آگاهی به چشم می آید و زبان هم از ناهمواری های موجودِ در جامعه به سمت هموارها در حرکت است . پایه و اساس زبانِ شعری من در چشم تر از سپیده شکل می گیرد و این دفتر به عنوان یک الگو سایر دفاترم را که بعدا" می سُرایم به سمت و سیاق هایی دیگر در جامعه سوق می دهد . زبانی صیقل یافته که کارخود را در دایره ی شعر با مضامینی تازه تر آغاز می کند . زبان من در چشم تر از سپیده آشنا زُدایانه است .
10- طوفان بی باد شمشیر می کشد
سخن:
پرسش نخست :در سروده ی (نیم صدا در لبخند خورشید ) به اجرا در دیالکتیک پر فروغی به وا گویه با سایه ی خویش می رویم .این شدن در چه بازاندیشی است ؟پاپی: در دفتر طوفان بی باد شمشیر می کشد لفظ و معنا در ذهن و زبان شکل می گیرد . من همیشه به پیوند صمیمانه ی ذهن و زبان باورمند هستم و در این پیوند نیاز به شناخت تازه تری از لفظ و معنا است . شعر بایستی به بلوغ فکری برسد و خود آگاهی اش را به دل آگاهی تبدیل کند و در آن جاست که زبانی مستقل شکل می گیرد . بله در سروده ی نیم صدا در لبخند خورشید یک دیالکتیک را با خود به نمایش می گذارم و این نوع شدنِ در شعر مستلزم آن است که شاعر از بودن در شعر عبور کند . عبور کردن در این جا به معنی فهمیدنِ بودنِ در شعراست و شدن (صیرورت) یک تحول بنیادی است که شاعر را از حیث روح و روان عوض می کند . سروده ی نیم صدا در لبخند خورشید نوعی سوبژه است که در مقابل، ایستاده در مقابل که ایژه می باشد قد علم می کند . نام این دفتر از صنعت آشنازدایی بهره مند شده است و این آشنازدایی خود عاملی است مبنی بر رسیدن به ذهن و زبانی تازه تر و باورمند تر . این سروده یک چند گویی است که گاهی هم منِ فردی شاعر در شعر حضور می یابد اما راوی شعر که خود ِشاعر است دغدغه ها ی اجتماع را جایگزین دغدغه ها ی خویش می کند .
سخن:
پرسش دوم : در این دفتر سروده های کوتاهی داریم که در خوانش تعلیق دارند و گاهی زبان ساده می شود به گفت.درباره ی سروده ی کوتاه و با نگاهی به سروده های این دفتر برگویید ؟پاپی: بله . با سروده های کوتاهی هم در این دفتر مواجه هستیم که اغلب با زبانی ساده سُرایش شده اند و این نوع سروده ها در جهت برنوشتی است متفاوت در حوزه ی کوتاه سُرایی که همیشه دغدغه ی من بوده است و حاصل این سروده های کوتاه دفترشعری است که در قالب زبان ایجاز با مضامینی تازه تر در دست چاپ است . مقاله ی من به نام جستاری در شعر هایکو و شعر کوتاه پارسی نیز در سُرودن کارهای کوتاه من بی تأثیر نبوده است زیرا که شعر کوتاه ما به فراموشی سپرده شده است و اغلب کارهای کوتاه یاهایکومی باشد و یا هایکوی ایرانی است که نه شعر هایکو به ما کمک اساسی می کند و نه تقلید از هایکو . ما باید با دیرینه شناسی زبان و ادبیات موطن خود شعر کوتاه پارسی را در دایره زبان و ادبیات امروز رواج دهیم .
سخن:
پرسش سوم :در سروده ی (یک برگ از نوشته سکوت ) یک روایت شناسی در متن هست که مدرن می کند زبان را .این آشنازدایی و نشانه شناسی مهم را در این چند گزاره روشن کنید در نگاه سراینده ای که خواستار بهتر شدن جهان است ؟ پاپی: آشنا زدایی و نشانه شناسی دو پارامتر اساسی اند که همیشه از دغدغه های بنده در شعر بوده اند . صنعت آشنازدایی با علم نشانه شناسی از حیث مفهوم و کارکرد با هم اشتراک دارند . من دراین دفتر به دنبال یک جهان بهتر و با مؤلفه هایی بهتر هستم و تنها شگردهای ادبی که ما را در این رهگذر کمک می کند همین دو عنصر اساسی است . آشنازدایی با تکرار دال ها یا نشانه هابه دست نمی آید و حتا مدلول های تکرای این دال ها هم به شعر کمکی نمی کند بلکه برای رسیدن به زبان و مفهومی تازه بایستی به دنبال کشف مدلول هایی مهجور از بطن همین دال ها بود . با این که نشانه ها در جهان واقعی هم جوابگوی هنر در همه ی زوایا نیستند اما فکر می کنم که مدلول هایی ناشناخته در دل همین نشانه ها باشد که به زبان شعری ما کمکی بایسته است . جهان امروز جهان نشانه هاست و مفاهیم فراوانی را به دایره ی تعریف کشانده است . امروز کارکرد واژه ها ی مصنوعی در شکل گیری زبان امری مشهود است اما چگونه استفاده کردن از این واژه ها به همین سادگی نیست . لذا این نوع بهتر شدن جهان که در این دفتر مدنظر است از عواملی است که ما را در دفاتر بعدی کمک می کند .
سخن:
پرسش چهارم :سروده ی (سرودها را کبوتر باید کرد) بازی ی زبان با مفاهیم و کلیدواژه ها زیاد است که ره ورود به جهان متن است .بگویید بیشتر در این خوانش ؟ پاپی: متن نوشتاری است که دارای جوهره و سرشتی هنری است و هر متنی که از این مفهوم جداباشد متن نیست بلکه یک نوشته ی معمولی است که ممکن است پیامی را هم نداشته باشد. یک اثر هنری به بن مایه ی متن ، بینامتن و فرامتن نیاز دارد و مقاله ی: « بازشناختی از اتیمولوژی متن » از این قلم یکی از کارهایی است که به متن شعرمی پردازد و ما در این مقاله رویکردهایی متفاوت را از متن تصویر کرده ایم . جهان متن در هنر از سه لایه ی پوسته ، هسته و مغز تشکیل می شود و ورود به جهان متن به معنی ورود به پوسته ی متن است . یک اثر ماندگار بایستی از این سه لایه بهره مند باشد تا در حقیقت متن قرار بگیرد . در این سُروده زبان در حال پوست اندازی است و گزینش واژه ها با واژه هایی نظیر آفرین در متن می نشینند . این نظیر آفرینی ها که کلید واژه های شاعر در شعر هستند خود کمکی است در جهت ارائه ی فراگفتی بهتر از شعر . بازی زبان با مفاهیم به خاطر رسایی ذهن و دُرسایی عمل در شعر است .
سخن:
پرسش پنجم:در پایان دفتر کار به مشق نویسی اندیشه است با چند گزاره ی ناسروده که مانندگویی دارند یا استعاره زیست اند ؟پاپی: زبان و اندیشه دو مؤلفه ی فرآرونده در شعر به شمار می روند و بدون مشق نویسی ،اندیشه در هنر شکل نمی گیرد . بنده در همه ی سروده هایم یک مشق نویس در دایره ی اندیشه هستم . اندیشه به پهنا و عمق اقیانوس هاست و بی نهایت در بی نهایت و ممکن است که در این دفتر هم فرآیند اندیشه در فراز و فرود باشد و این امری طبیعی است . استعاره ، کنایه ، تشبیه و نماد از صناعاتی در زبان و ادبیات به شمار می آیند که از لحاظ معنا به هم نزدیکند و چون کاربرد زیادی را در زبان و ادبیات دارند لذا زبان شعر را تا اندازه ای به مانند گویی هم نزدیک می کنند . البته پایان دفتر از مضامینی تازه هم بهره جسته است و ممکن است که چند گزاره ی ناسروده و یا نیم سُروده هم به چشم آید . یک جعبه ی سیب رسیده ممکن است که چند دانه نارس یا نیمه نارس هم داشته باشد . از این نگاه تجربه آزمایی هرشاعری در یک دفتر شعر برای نیل به یک شعر ناب و ماندگار است . شعر نسبیت است و پدیده ای است که با همین صفت در حین پوست اندازی در زمان ها و مکان هاست .
11- عشق را مونولوگ ها بازگو می کنند!
سخن:
پرسش نخست :در سروده ی کوتاه (بیدار سپیده ) تک گویی و فرایند تولید نگاه های مانندگویی به تک نگاری زبان آفرین تصور ره دارد .که برای اویِ همیشه بودار یا با احساس هویدا است .او هست چون هستی زِ اوست .بگویید درباره ی او و او اندیشی های ناب؟پاپی: این سروده ی کوتاه راهی به آنتولوژی (هستی شناسی) را نشان می دهد . تولید نگاه هایی مانندگو اما منتج، حاصل تجارب فراوان ماست که در این دفتر به بار نشسته اند . عشق را مونولوگ ها بازگو می کنند از بن مایه ای عاشقانه – عارفانه بهره مند شده است و یک تجربه ی واقعی در دایره ی عشق است که در قالب هنر به تصویر آمده است و گاهی عشق در این دفتر از آن ویژگی های اصلی خود فاصله می گیرد واز پی آمدهایی انتقادی – اعتراضی و افتراقی – اعترافی برخوردارمی شود. این دفتر یک کار آنتیک در شعر امروز است و گذر از وضعیت موجود شعر را به گذار در شرایطی مطلوب نشان می دهد. ضمیر او و او اندیشی ها نیز گاهی از درد و دل جامعه می گویند و گاهی هم آن سوتر از جامعه و در دنیایی متافیزیک سیر می کنند و در این شعر از شیوایی هستی شناسانه ای سخن می رانند که شاعر از درون بینی ذات شهود خویش تجربه نموده است .
سخن:
پرسش دوم :در این دفتر پوست اندازی زبان و اندیشه را می شود دید .آیا این دگردیسی در نوگری و آروین(تجربه) اندوزی هاست؟پاپی: پوست اندازی زبان و اندیشه از دغدغه های همیشگی من بوده است و این نوگرایی ها نیز حاصل آروین( تجربه) و فرآبند(فراتجربه) ی سال ها زیستن در دنیایی واقعی و خیالی است . بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی . من خام سرایی های زیادی را تجربه کرده ام تا پخته سُرا شده ام و هرگز هم شعر خودم را به عنوان یک پارادایم قبول ندارم زیرا که شعر نهایتی ندارد که کسی مدعی آن باشد و تنها کار ما گذاشتن و گذشتن است .
سخن:
پرسش سوم :در سروده ی( درد، خستگی تزریق می کند) تپنده است زبان و گویا که در گذر زمان این گونه نبشتن رهیاب ی دارد .نگاه و بینش اجتماعی به رفت و آمد پندار در جهانی تازه بین است .که دود و دروغ را ماست مالی می کنند در خیابان هر نبشتنی .این دیداری بودن نبشته یا عینیت گرایی در چیست ؟پاپی: همین طور است . در این سروده باشندگی و پایندگی زبان در قالبی واحد است و شعرفرآیند معنایی یکسانی را در سطرها طی می کند . من در شعر از سه زبان استفاده می کنم . یکی زبان آغازین است . یکی زبان تبدیل است که در بدنه متن خود را نشان می دهد و دیگر زبان تثبیت که ضربه ی آخر را با کمک از آغاز و بدنه شعر می زند . شاعر به شنیدارهای موجودجوابی محکم و دیداری را می دهد . عینیت شاعر با بینشی اجتماعی از جهانی تازه تر است و این عینیت گرایی را در بافتاری آشنا زدایانه به دایره ی سُرایش هدایت می کند . درون مایه ی شعر انتقادی – اجتماعی است و بویه ها و گویه هایی پویا ، زبان را به سمت دنیایی تازه رهنمود می سازنند .
سخن:
پرسش چهارم :در رسا بودن سروده ی (پرواز) بسیار باید دست زد .خودتان بگویید در این باره؟پاپی: شعر پرواز یک دل آگاهی است که از پارادکس معنایی خاصی بهره می جوید . زبان شعر روان و سلیس می باشد و آغاز سروده با صنعت پارادکس شکل می گیرد و واژه گزینی صحیح در شعر زبان شعر را رسا کرده است . در سروده ی پرواز صحبت از آگاهی نیست بلکه سخن از دل آگاهی اوست که دانایی را به درخت و آگاهی را به جنگل داده است . شاعر از بینشی طبیعی بهره مند شده که این بینش را به زیبایی به تصویر می کشد . شعر پرواز نوعی آشتی تضادها و تفاهم ها را در بین واژه ها برقرار می کند و این شگرد ادبی ریشه در گفتاوردهای قلم سُراینده دارد . یک منتقد نگرش های متفاوتی را به شعر دارد و اگر خودش هم شاعر باشد این نگرش ها به شعر او کمکی بایسته اند.
سخن:
پرسش پنجم:نام های این دفتر گاهی سطرهایی هستند سرایش وار که بخش سپید خوانی سروده ها را می نویسند (در روز آغوش ، لحظه یک اتفاق است ...برگ 40/گویی زخم های خسته توست که می وزد ...برگ42/.....) درباره ی نام سروده ها بگویید و اهمیت نام ها ؟پاپی: با نظر شما موافقم . در این دفترگزینش نام ها تقریبن بلند است و هرسطری به تنهایی می تواند یک سُرایش کوتاه کوتاه باشد و زبانِ این سُرایش ها نیز تازه و کارآمد است . جهان بینی ما در این دفتر از ره آوردهایی بدیع بهره مند شده است . فکر می کنم انتخاب نام بلند برای هر شعری از دو کارکرد برخوردارباشد . نخست این که خواننده بر اساس شدت و یا احیانن ضعف نامِ شعر به دایره ی شعر وارد می شود و دیگر این که هر کدام از این نام ها ی بلند می تواند یک کار کوتاه محسوب شود و ما در این دفتر با کم ترین واژه ها بلندترین معانی را خلق کرده ایم . این نامگذاری ها ی ماکسی مال به نوبه ی خود الگویی هستند برای آنانکه در دایره ی شعر کوتاه تجربه آزمایی می کنند .
سخن:
پرسش ششم: اهمیت تصویر در اندازه های گوناگون باورها است که کنون شما این مهم را داشته اید ،بگویید بیشتر ؟پاپی: همین طور است در این دفتربا تصویرهمگون و همگام هستیم . اهمیت تصویر در شعر از نگاه بنده بسیار مهم است و حتا یک باور حقیقی است . من در دهه ی 80 نوشتاری را تحت عنوان «تصویرسازی در شعر»نگاشته ام که این گفتاردر همان سال ها در روزنامه های ایران به چاپ رسید. تصویر سازی در شعر نیاز به صور خیال و بسامد اندیشه دارد . زبان در تصویر سازی شعر نقشی سازنده دارد نه حیاتی. زیست بوم از عواملی است که شاعر را در تصویر سازی کمک می کند . ذهن سیال و کنجکاو شاعر نیز به مانند یک عکاس است که از مناظر طبیعی عکسبرداری می کند . من در این دفترشاعری تصویر ساز هستم و این تصویر سازی ها نیز بر می گردد به زیست بوم بنده که در کودکی با آن همراه بوده ام . از این رو تصویر سازی می تواند در ضمیر خود آگاه و ناخود آگاه شاعر باشد به گونه ای که شاعر از این نوع تصویر سازی ها آگاهی دارد و با آموزش و مطالعه صحیح به این تکنیک می رسد و یا در ضمیر ناخود آگاه شاعر نقش می بندد. شاعرانی که شاهکارهایی ادبی خلق نموده اند و صور خیال آن ها دور اندیش بوده است از ضمیر ناخودآگاه خویش بهره گرفته اند . اما پرسش این جاست که چگونه یک شاعر می تواند تصویرسازی نماید؟ به نظرم ذهن سیال و صورخیال توأم با احساس و عاطفه از دلایلی است که شاعر را در خلق تصویری ایده آل و کارآمد کمک می کنند . نظر و منظر در شکل گیری یک شعر تصویری بسیار مهم است . اگر نظر شاعر اجتماعی باشد منظر نیز می تواند اجتماعی باشد و اگر نظر شاعر طبیعی و اخلاقی و عرفانی و ... باشد منظر شاعر نیزبه سمت همین مؤلفه ها در حرکت است . ( مقاله ی رویکردی مفهومی به پرسمان نظر و منظر در ادبیات و شعر از این قلم نشر مجله ی الکترونیکی عقربه) . مهم ترین تصویر سازی ها در مناظری صورت می گیرند که بار طبیعی و احساسی و عاطفی این مناظر بیشتر است و حتا جامعه ای که فرهنگ آن بر محور عاطفه و احساس باشد در تصویرسازی شعر به شاعر کمک می کند . گزینش واژه هایی طبیعی که از لفظ و معنایی انسانی و حقیقی برخوردارهستند از عوامل دیگری است که ذهن و زبان شاعر را به سمت سُرایشی تصویرگون سوق می دهد . شعر ابتدا به حافظه خطور می کند و حافظه ذهنیتی معقول را به بافتار و مفهوم شعر می بخشد و زبان وسیله ای است که شعر را به دایره ی حضور می رساند . جوشش درون و رویش مفاهیمی تازه از جانب اندیشه ی شاعر از عواملی است که به تصویر سازی شعر کمک می کند . شاعر ممکن است که فی البداهه شعر بگوید و یا ارتجال باشد که در هر دو شرایط تصویر سازی مهم است اما به نظر می رسد که ارتجال چون به ما فرصت و زمان فکر کردن بیشتری را می دهد در تصویر سازی اهمیّت بیشتری را داشته باشد . شعر از لحاظ تصویر می تواند در دو شکل ظاهر شود . نخست شعر شنیداری است که این گونه ی شعری سابقه ی زیادی را درتاریخ و ادبیات ما دارد و ابزار شاعر در جهت تصویرسازی شعر واژه ها هستند . به دیگر بیان شاعر چارچوب مفهومی شعر رافی البداهه و یا ارتجال از واقعیّات یا تخیلات فرآرو به ذهن می سپارد و از طریق ذهن همین مفاهیم واقعی و تخیلی را ثبت و ضبط می کند و به وسیله ی اندیشه و زبان خویش ، شعر را می نویسد . خواننده برای خواندن شعر شنیداری ابتدا شعر را می شنود و بعد از شنیدن و درک به تصور در شعر می رسد . دیگر موضوع شعر دیداری است . شعر دیداری یا کانکریت شعری است دیداری به جای شنیداری . این ژانر شعری دارای سابقه ی دیرینه ای است به طوری که بنیان این گونه از شعر را به اشعار شبانی یونان باستان نسبت داده اند و از چند شاعر اروپایی چون : جرج هربرت ، جان همیلتون فینلا و دایلن توماس به عنوان بنیانگذاران آن یاد کرده اند . در ایران نیز از سابقه ای درخشان و دیرینه برخوردار است به شکلی که عقلای ادب شعر کانکریت را نوعی نقاشی گویا دانسته اند که به جای انواع رنگ از امکانات تصویری واژه ها و حروف شکل می گیرد . شعر دیداری در شعر سنتی فارسی از جایگاهی ویژه بهره مند است به گونه ای که بر اساس مستندات تاریخی بنیانگذار آن سنایی بوده و بعد از سنایی مولانا از این گونه ی شعری کم و بیش استفاده نموده است . شکل و شمایل شعر کانکریت در زبان و ادبیات فارسی در اشکالی چون مطیّر(پرنده ای ) مدوّر( دایره ای) مشجّر(درختی) خود را در متن نشان می دهد . نمونه هایی درالمعجم شمس قیس رازی به شکل درخت و اشکال هندسی ، در بدایع الافکار فی صنایع الاشعار میرزا حسین کاشفی به شکل مدوّری و درآثار اسماعیل شاهرودی ، افشین شاهرودی ، طاهره صفار زاده و مهرداد فلاح دیده می شود .
12- اومانیسم هجاهایی بلند دارد
سخن:
پرسش نخست : در سروده ی (برای چکمه های تو پا می کشم) یک آشنازدایی مهم هست و اجرا پر توان و فضای سرایش به شور مهر یا عشق و ژرف دید :
ردپای باران / تنها خاطره از تو نیست /دیر گاهی است واژه ها / حرف و ستاره ها / به هوای تو رژه می روند ...برگ 7؟پاپی: هر شاعری که صنعت آشنازدایی را به خوبی بفهمد و به درستی در متن به اجرا درآورد به یک زبان تازه از شعر دست می یابد . آشنازدایی یکی از مؤلفه های شعرِ دهه ی هشتاد است که شاعران نگاه خود را به جامعه و طبیعت تغییر دادند و در این رهگذر به توفیقاتی هم دست یافتند اما نکته ی مهم این است که شاعر بتواند هم در ساختار و هم در محتوا شعر تغییر و تحولی جدی را به وجود آورد . دنیای واقعی و شرایط موجود آن از یک سو و دنیای شعر با پارامترهای پیشین و پسین آن از سویی دیگر به عنوان دو منظر رآل به شمار می روند که شعر شاعر را در دنیای امروز در خیلی از مواقع با تکرار معنا مواجه می سازند . بنابراین یک شاعر آشنازُدا نیاز به فلسفیدن بیشتری را در طبیعت و جامعه دارد و این فلسفیدن در دایره ی شعر نیازی مهم تر و جدی تر است . شاعر می بایست هم در اندیشه و هم در زبان با رویکردی تازه از مقوله ی شعر همراه شود .به بیانی دیگر از فضای واقعی و موجود به فضایی غیر واقعی سفر کند . بله همین طور است سروده ی « برای چکمه های تو پا می کشم» نوعی آشنازُدایی است که در دو قالب زبان و مفهوم پایه ریزی شده است . فرآیند شعر با مضامینی توأم با فضایی عاشقانه در حرکت است به گونه ای که واژه ها از هم نشینی قابل توجهی بهره مند شده اند و نوعی دموکراسی واژه را می توان در سروده دریافت کرد و همین هم نشینی اجرا را با خوانش و توانشی سلیس همراه می سازد .
سخن:
پرسش دوم : پیامدی مهم در سروده ی (گریه ها درست به اندازه ی ما هستند ) هست و در سروده های دگر، ساختار شکنی روایت را در جاجای سروده می خوانیم :
وقتی سیگار می شویم...
از لبان من دریا می خواستی / دارد صدای دست رودخانه شعر می گرید ...برگ 11
یا در سروده ای دگر :
آسمان که /می خواهد با دریا کشتی بگیرد ..برگ 13
این نوآوری در تصویر و شکست روایت را در چه رویکردی به زبان سروده باید به نقش تازه دید ؟پاپی: روایت خود یک ساختار است و ساختار شکنی روایت کاری بس دشوار و طاقت فرسا . شما وفتی در خیابان و جامعه با ظلم و ستم و یا بی عدالتی مواجه می شوید تنها کاری که می توانید انجام دهید تصویر کردن روایتی از همان وضعیت موجود است و این گونه سُرایش ها نیز ازجانب هنر مند نوعی روایت عینی است اما ساختار شکنی روایت و این روایت در هر شکل و شمایلی که باشد نیاز به تکنیک ، تجربه و پختگی خاصی دارد . ساختار شکنی روایت یعی این که شما بتوانید بر خلاف آن چیزی که در جامعه وجود دارد حرف بزنید و یا سُرایشی را به تصویر درآورید وانجام این کار بسیار دشوار است. فکر می کنم برای رسیدن به نوآوری نیاز به تصویرسازی هایی نو است . شاعر باید از جامعه و مناظر طبیعی نوعی تصویر تازه را ابداع نماید و در آن جاست که شکست روایت هم اتفاق می افتد . روایت هرچیزی اگر چه سخت است اما سخت تر و پیچیده تر از آن این است که شما ساختار همان روایت را درهم بشکنید . دغدغه ی من در شعر همیشه رسیدن به فلسفه ای دیگر از زبان شعر بوده است و فکر نمی کنم تنها با تغییر واژه و یا استفاده از واژه های مصنوعی و امروزی بتوان به زبانی تازه رسید بلکه مفهوم و اندیشه ی تازه از مهم ترین عناصر است و این مفهوم و اندیشه نیز با تأمل و تفقد در طبیعت به وجود می آید و در سروده ی « گریه ها درست به اندازه ی ما هستند» و در سروده های دگر من شاعری معترض و ساختار شکن هستم . شعری که طعم سیاسی و دغدغه های اجتماعی پی آمد آن نباشد شعر نیست بلکه مِعر است !
سخن:
پرسش سوم :در سروده ی برگ 21 نگاه و زبان مدرن است و فراگفتی فراگفتار دارد :
سخن که می گشایی /واژه ها به قدر جهان / دغدغه می شوند ...برگ 21
برخورد با زبان تصاویر اینجا پررنگ و پر آوا است ؟پاپی: بله سروده ی برگ 21 از زبان و فراگفتی فراگفتار بهره مند شده است به طوری که درون مایه ی شعر عاشقانه - اجتماعی است و تجربه ی شاعر یک تجربه ی تازه ای است که در بطن جامعه کسب نموده است و این تجربه به زبان شعر کمکی بایسته می کند .بنا بر گفته ی دکتر کلباسی :« زبان نوعی نشانه یا قراردادی است که پیامی را بین جامعه منتقل می کند .» که نشانه یا اسم می تواند طبیعی باشد یا مصنوعی و یا می تواند اجتماعی و یا حیوانی باشد . هرواژه ای یک نشانه است که ممکن است در یک برهه از زمان کاربرد داشته باشد و در یک مقطع زمانی دیگر کارآمد نباشد . بنابراین تغییر زبان به سهولت صورت نمی گیرد و همین زبان فارسی نو که امروزه در دو شاخه ی گفتاری و نوشتاری نمایان است زبانی است که بعد از 1500 سال خود را در این قالب و قاموس نشان داده است و از زبان پارسی میانه عبور کرده است تا به این جا رسیده است . لذا برخورد با زبان باید با آشنایی کامل از زبان جامعه و زبان شعر صورت پذیرد و فرق است بین زبان بلد و زبان شناس . یک شاعر باید زبان شناس باشد نه زبان بلد و برخورد با زبان با شناخت از زیر لایه های معرفت شناسانه ی زبان صورت می گیرد . زندگی گویش های متفاوت در کنار هم و در کنار زبان فارسی و هم نشینی لهجه های شیرین و متفاوت این کهن بوم از عواملی است که کار شاعر را در سرودن شعر دشوار می کند و برخورد با زبان شعر یعنی برخورد با زبان جامعه و گمان می رود که نوآوری در زبان لازمه ی جامعه ی ادبی ماست .
سخن:
پرسش چهارم : بسامد واژگان برف .ببارد . واژه . باران . لباس . دریا . آسمان . خورشید . در یک نمایش تصویر ساز پردازش هایی دارند چند سویه .این دایره ی واژگان را چگونه باید پرورش داد در به کارگیری و درست کردن جهان تازه ای در معنا ؟پاپی: مهم ترین بحثی که در دنیای امروز وجود دارد بحث پرورش واژگان طبیعی در جهان امروز است . برخی از شُعرا اعتقاد به چند سویه بودن واژه های طبیعی ندارند و پردازش این واژه ها را کهنه و به اصطلاح آرکائیک و ناکار آمد می پندارند . حرف ما به این طیف از جامعه ی ادبی این است که طبیعت را نمی توان تربیت کرد بلکه چونان اسبی توسن هنوز هم در جاده ی هنر و دانش می تازد و مدلول های نامکشوفی از نشانه های طبیعی وجود دارد که نیاز به آمایش و پرورش دارند . طبیعت معلم هنری ما انسان ها می باشد و هیچ نقاشی به مانند او حرفه ای نیست . لذا درست کردن جهان تازه ای در معنا، هنر یسیار بزرگی است که هر کسی توان این کار را ندارد و ما در وسع خویش و در چند دفتر چنین کاری را انجام داده ایم . البته در دو دفتر :« انگشت ها برای دست ها کف می زنند» و «باد زیر هر ورقی را امضاء نمی کند » رویکرد ما به جهان معنا رویکردی وجودی نیست بلکه رویکردی وجودی - موجودی است . من همیشه در سروده هایم سعی کرده ام پلی را بین طبیعت و مدرنیته بزنم و این کار لازمه ی ادبیات امروز ماست .
سخن:
پرسش پنجم : بیاییم آرام تر بخوانیم این چند سطر را در برگ 30 :
برای بیداری خواب باران و / برفی که / در دامان زمین لهجه گرفت /مانده ایم...! ..
این مانندگویی یا استعاره به گمان نهانخانه ی اندیشه برتر است .بیشتر درباره ی این سروده بگویید ؟پاپی: این سروده یک کار ترکیبی است و مواد و مصالح آن را واژه هایی هم خانواده تشکیل می دهند که این واژه ها یکدیگر را در شعر کمک می کنند تا زبان شعر ساخته شود . به بیانی نشانه هایی چون: دریا، رودخانه، خورشید، ستاره ، مرداب ، باران و برف مراعات نظیر هستند ولی شاعر با خودِ نشانه ها کاری ندارد بلکه از مدلول های این نشانه ها برای رسیدن به زبانی تازه استفاده می کند . برخی از افراد اعتقاد دارند که واژه های طبیعی دیگر جوابگوی شعر امروز نیستند اما همین افراد از مفاهیم همین واژه ها بی خبرند و توان کار کشیدن از این واژه ها را برای رسیدن به هنری نو ندارند . مانند گویی دو نوع است : یکی این که شما مفاهیمی از یک نشانه را با مفاهیمی از یک نشانه ی دیگر را مانند کنید که این کار نیاز به تکنیک و مهارت فراوان دارد و دیگر این که هر نشانه ای را به مانند برف، باران و دریا و ... را با مضامینی تازه تر همراه سازیدکه این نشانه ها بتوانند قالب شعر شما را تدوین و تنظیم نمایند . به عنوان مثال : شاعر به بینشی دیگر از جامعه می رسد و می سُراید : « برای بیداری خواب باران و / برفی که در دامان زمین لهجه گرفت مانده ایم...!» در واقع علت ماندن را به مضامینی ربط می دهد که کانسپت محور هستند و شاعر این کانسپت ها را در دل طبیعت خلق می کند و به جای معمولی سخن گفتن و یا آنچه که دیگران سروده اند به سمت شاعری نویسنده هدایت می شود نه شاعری نویسا . زبان از یک عینیّت کلی به سمت جزئیات همان عینیت حرکت می کند . به بیانی زبان شعر پرشورتر از زبان معمولی سخن می راند و همین پرشوری سخن است که شعر متولد می شود .
سخن:
پرسش ششم :در این دفتر و بر پایه ی بازخوانی دفترهای پیشین ویژگی های زبان و کارکرد اندیشه های ناب تر بهتر هویدای دید می شود و انگار سراینده بر سکویی تازه و بلندتر رسیده است .بیشتر بگویید ؟پاپی: همین طور است . در این دفتر رویکرد اندیشه ای ما به مراتبی بالاتر در شعر نگاه دارد و این مترتب بودن در شعر از تجارب بی شمار ما در دایره شعر نشأت گرفته است و به همین خاطر است که به دنبال کشف تازه هایی دیگر از دنیای شعر هستیم . ویژگی های زبان بر اساس کارکرد اندیشه در حرکت است و زبان و اندیشه گام به گام راه خود را در شعر طی می کنند و شاید هم در برخی موارد یکی بر دیگری چربش داشته باشد . من همیشه در سُرایش هایم به دنبال زبان و اندیشه ای نو بوده ام و چون فلسفه را خیلی دوست دارم لذا شعررا با رویکردی فلسفی دنبال می کنم و فلسفه ی شعر نیز به مانند فلسفه ی علم نیست زیرا که در فلسفه ی علم ما با پایانی پرمعنا مواجه می شویم اما در فلسفه ی شعرهر پایانی آغازی دیگر را به دنبال دارد و این خصیصه هم در خودِ« فلسفه» وجود دارد . به نظرم برای رسیدن به ویژگی های زبانی بهتر و کارکرد اندیشه ای فراتر در شعر نیاز به بازخوانی و بازآفرینی دنیای شعر می باشد . بازخوانی دنیای شعر به ما کمک می کند تا که از تکرار آفرینی به دور باشیم . من ابتدا شعررا از درونیات طبیعت و خودم آموخته ام و بعد شعر شاعران را باز خوانی و بازدانی کرده ام و بعد از آن به یک باز آفرینی رسیده ام و 10 دفتر آخر خود را از ویژگی های ناب زبانی و کارکرد فراتر اندیشه ای برخوردار می دانم و البته در دل همین 6 دفتر هم ممکن است رگه هایی از شعر پیشینیان در کارهای من باشد و یا احیانن رگه هایی از اشعار پیشین خودم و این فرآیندی طبیعی برای هر شاعری است در شعر .
13-جنگل دورتر از درخت ایستاده است !
سخن:
پرسش نخست : در این دفتر سُراینده به انگارگرایی خود ادامه می دهد و جهان را در پندار ورزی خواستار می شود .این دوباره دیدن زِ چیست ؟پاپی: این دفتر به دنبال دفتر شعرِ «اومانیسم هجاهایی بلند دارد » سُروده شده است و ممکن است که شباهت های زبانی، فکری و احیانن ادبی هم به چشم آید . مسلمن یک دفتر که در پی دفتر قبلی متولد می شود به پشتوانه از همان دفتر راه خود را ادامه می دهد . کارکردهای مفهومی در این دفتر متفاوت هستند اما ممکن است که از حیث ساختار شباهت هایی دیده شود . دوباره دیدن در این دفتر طبیعی است ولی این نوع دوباره دیدن به معنی تکرار نیست بلکه از قابلیت هایی هم برخوردار است . ما در این دفتر ،شاعری ناتورالیسم هستیم و در این جا هم همان نگاه را داریم اما زبان متفاوت است .
سخن:
پرسش دوم :سروده های این دفتر کوته اند و به یک همخوانی می رسند و گیاه و پرنده و ویژگی های نوین در تصویر .این بازخوانی در چیست به بهار اندیشه ؟پاپی: کوتاه سُرایی به یک جامعه پذیری در بطن اجتماع تبدیل شده است و ما نیز هم رنگ جماعت شده ایم . البته این هم رنگی در برخی از دفاتر مشهود است ولی یک روند کلی با تفکری پالیده نیست . صحبت از بازخوانی و همخوانی شد گمان می رود که برای رسیدن به ویژگی های نوین در تصویرنیاز به بازخوانی و همخوانی شعر ضروری است زیرا که تغییر زبان در کوتاه مدت ممکن نیست و شاعر بایستی به سمت تصاویری تازه با بهره گیری از مضامینی نوین سوق داده شود . تغییر زبان تنها با تغییر واژه ها صورت نمی گیرد بلکه تغییر اندیشه نیز مهم است . به عنوان مثال ممکن است که یک قوم هنوز هم گویش خود را حفظ کرده باشد اما اندیشه ی آن رشد نکرده باشد . فرهنگ و اندیشه با هم رابطه ای دو سویه دارند که به زبان کمک می کنند . شعر ما نیاز به تغییر اندیشه دارد و این تغییر اندیشه توسط وسیله ای به نام زبان بایستی تبلیغ شود . تکرار معنا خطای همه ی ماست که گاهی در شعرمان و در ضمیر ناخود آگاهِمان اتفاق می افتد .
سخن:
پرسش سوم :سروده ی 32 آوای خموشی است .یک دشنه پراکنی به جان سخن و با نمادگرایی جهانی دگر درست کردن. این رویکرد را روشن تر بگویید ؟پاپی: کاری کوتاهست با بهره گیری از همان مفاهیم قبلی که در این جا با رویکردی دیگر عنوان می شود و در این دفتر، شعری متوسط الحال است نه بیشتر . بعضی وقت ها آدم به جای متفاوت بودن متفاوط شدن را تجربه می کند!
سخن:
پرسش چهارم :سروده ی 37 یک گزاره است :
تهران شهری است / خورشید پرست / تو با فانوس بیا ..! ..برگ 33
این رویکرد گزارشی گویی بخشی زِ سروده ای است ..تعلیق در سروده کوتاه را بر پایه شناخت این سروده بر گویید ؟
پاپی: شاعر بر اساس منظری که در آن زیست می کند نظر خود را می بافد و هر آنچه که در شهر تهران می بیند را با بافتاری مدرن اما با واژه هایی طبیعی و سنتی بازگو می کند . شعر برگ 33 یک بازتولید از سنت در بافتاری نو است که شاعر می خواهد مشکلات و چالش های فرهنگی و صنعتی و ... تهران بزرگ را در قالبی هنری بیان دارد . یک کارکوتاهست که در سه فصل نوشته شده است و در فصل پایانی سه نقطه و علامت تعجب به منزله ی ادامه است . این شعر آفت ها و آسیب های تکنولوژی را در شهر تهران بیان می کند . خورشید پرستی کنایه از فرد گرایی است و فانوس کنایه از صمیمیت و وحدت تهران قدیم و جامعه ی انسانی قدیم است .
سخن:
پرسش پنجم : سیگار و دود و درد در همهمه ی مترو گویی مدرنیت را بارز است به بیهودگی به شهر و تهران و سده ی سرگردان ما .چگونه است این گفتار ؟پاپی: به خدمت گرانمهر سخنم را رساندم که شاعر بر اساس نظر و منظرهای موجود شعر می سُراید( خواه این نظر و منظر واقعی باشد و خواه تخیلی ) و بخشی از شعر آن با زندگی اش کلاف می خورد . جهان زیست شاعر نشأت گرفته از جهان بینی شاعر است و بی گمان در شهر تهران نیز به ویژه وسایل ارتباطی چنین نشانه هایی مشهود است . سیگار ، دود و درد سه عنصر مهم و آزار دهند در دنیای پست مدرن هستند که بنده در اشعارم از آن ها یاد کرده ام . ورود مدرنیته به یک شهر نیاز به آموزش صحیح دارد و آفت ها و آسیب های آن باعث ایستایی فرهنگ و رفتار جامعه می شود . شهر تهران یک منظر چند گانه مفهوم است که هر هنرمندی می تواند با نگاهی دیگر و در زوایایی متفاوت تر هنر خود را در این شهر پیدا کند .
سخن:
پرسش ششم :در سروده ی 54 شورش وار بر شخمی تازه در باور زندگی به نمادها می رسیم؟پاپی: سروده ی 54 یک نوآوری است که شاعر شعر را به خیابان و کوچه می آورد و زبان شعر را از همین خیابان و کوچه دریافت می کند . رویکرد ما در این سُروده رویکردی پارادکسیکال است و همین آشتی واژه های تضاد گون خود مسببی مبنی بر آفرینش پارادکس هاست . سمبلیک کردن شعر با بسترهایی واقعی کاری بس دشوار است زیرا که رئالیسم ( واقع گرایی) و سمبولیسم(نماد گرایی) در تفاوت عمده هستند و این دو مکتب دارای مؤلفه هایی متضاد با هم هستند . با این تعابیر شخمی تازه زدن در باور زندگی موجود و نیل به نمادها به همین سهولت قابل اجرا نیست . «در تاریکی کبریت بیفروز/ آن وقت ستارگان فانوس می شوند .» استفاده از واژه هایی هم خانواده و طبیعی و سوق دادن این واژه ها را به سمت نماد ها و نمودهایی تازه از عمده ابداعات در شعر امروز است به گونه ای که خیلی از نبایدها به باید ها تبدیل می شوند . زبان در شعر خیلی مهم است و هر واژه ای در شعر دارای زبانی ویژه است که من همیشه تلاش کرده ام واژه ها را در کنار هم قرار دهم و زبان این واژه ها را باهم آشتی دهم . من جایگزینی واژه ها را در شعر بر خلاف قواعد شعری قبول ندارم بلکه به هم نشینی واژه ها اعتقادی راسخ دارم چرا که در هم نشینی زبان احیا می شود اما در جایگزینی زبان به فراموشی سپرده می شود . شما وقتی یک واژه را جایگزین واژه ی دیگری می کنید در واقع نوعی دیکتاتوری را در زبان شعر خلق می کنید و من این کار را در برخی از سُروده ها به عینه می بینم . نوآوری به معنی حذف آورده های پیشین نیست بلکه به معنی حفظ آورده های پیشین و آوردن آورده هایی تازه است . هر کشوری که واژه ها ی بومی اش را باز تولید نمی کند و تحمل پذیرش زبان های دیگر را ندارد آن کشور زبان اصلی خود را به مرور زمان از دست می دهد .
سخن:
پرسش هفتم : بایدهایی بی پناه در شوندی روزگار سوخته، می گریند در این دفتر .چرا شدن و چگونه سرایش را بگویید ؟پاپی: زندگی شاعران یک زندگی عاشقانه است و زندگی مردم یک زندگی عاقلانه . ما شُعرا از بدو سُرایش های فردوسی بزرگ تا به اکنون در بایدهایی بی پناه و نبایدهایی بی گناه سیر می کنیم و همیشه زندگی مردم را در قالبی عاشقانه و غنایی به تصویر کشیده ایم به طوری که آنان همیشه از شعر ما لذت برده اند و ما از شرایط موجود نفرت . از آغاز زندگی بشر «شدن ها» همیشه سهم ما هنرمندان بوده اند و «بودن ها» سهم مردم . ما شُعرا به دنبال انسان شدن بوده ایم و مابقی جامعه به انسان بودن فکر کرده اند . شدن از یک حالت به حالتی دیگر درآمدن است و کار شاعر در جامعه تبدیل است و این بایدهای بی پناه نیاز به پناهگاهی دارند که تداول و تبلیغ این بی پناهی ها کار شاعر است . یک سُرایش یک چه گفتن دارد و یک چگونه گفتن و فکر می کنم جامعه ی ادبی ما نیاز به چگونه گفتن ها را باید بیشتر تمرین کند و ما نیز در این دفتر به بینش هایی از چگونه گفتن های جامعه دست یافته ایم و همین بینش ها را در شعر پرورش داده ایم . شُعرا در یک میدان نتاخته اند زیرا که نه میدان ها یکی بوده و نه تاختن ها و این چگونه سُرایش ها نیز از جانب ما مرتبط می شود به نوع میدان و جنس تاختن در فراز و فرود زندگی و جامعه .
14- صبح های مردم به خیابان می ریزد
سخن:
پرسش نخست : در سروده ی نخست جان دادن به ارزش یک تشخص دادن به واج ها یا حرف ها زیباشناسی دارد .و این بویه آمیزی یا حس آمیزی در پرتو اندیشه را بگویید ؟پاپی:کاری است توأم با مفاهیمی زیباشناسانه که در اطاله ی کلام های زندگی ویرایش و پیرایش شده است . در این دفتر سروده ها در فرآیندی دیگر از جامعه قرار می گیرند و تجربه ی شخصی و اجتماعی بنده نیز تأثیر گذار بوده است . ز بان شعر در این دفتر زبانی استتیک است و این همان چگونه گفتن شعر است که خود را در گویه و بویه ای تازه تر نشان می دهد . بن مایه ی شعر انتقادی - اجتماعی است اما در قالبی هنری و با زبانی شاعرانه بیان می شود . در دفاتر صبح های مردم به خیابان می ریزد و جنگل دورتر از درخت ایستاده است زبان شعر تغییر می کند و نظر و منظر ما نیز تقریبن اجتماعی است و سعی کرده ایم که از دفاتر قبلی فاصله بگیریم و حداقل کاری جدیدتر ارائه دهیم . شاخصه ها و شاکله های زبانی، فکری و ادبی در حال پوست اندازی هستند و این شاخصه ها در دو دفتر آخر به بار می نشینند . ما در چهار دفتر پایانی دیگر آن شاعر ناتورالیسم به معنی واقعی نیستیم و در زوایایی دیگر به شعر پرداخته ایم . گزینش واژه هایی امروزی با مفاهیمی تازه تر از زندگی را بر اساس دنیای مدرن برگزیده ایم . فکر می کنم برای احیا و پویایی زبان نیاز است که همه ی واژه ها را در شعر باز خوانی کنیم . واژه ها به مانند انسان ها می مانند که هرچه قدر از این انسان ها که از بین می روند به همان اندازه نیاز به جایگزینی دارند وگر نه تولید مثل به مرور زمان با چالش مواجه خواهد شد . لذا حرف ما این است که واژه ها نیز نیاز به تولید مثل دارند و تکنولوژی و فناوری تنها بخشی از واژه های ما را جهت پویایی زبان تأمین می کند .
سخن:
پرسش دوم :سروده چهار دیالکتیک تنهایی دارد و بیشتر سروده هم اینگونه اند . در این شورش متن بر تنهایی سُراینده با چه رویکردی جهان را می نگرد ؟پاپی: به قول محمد علی بهمنی گاهی دلم برای خودم تنگ می شود و در آن جاست که دیالکتیک رنگ و لعابی مونولوگ وار به خود احساس می کند . سُروده ی چهارم نوعی دیالوگ مونولوگ وار است که گاهی شاعر با خود به گفتگو می نشیند و گاهی هم نظر واژه ها را روایت می کند و فکر می کنم این سُروده دارای رویکردی چند جانبه است . شورش متن بر تنهایی سُراینده غالب نیست بلکه شورش تنهایی شاعر بر متن غالب شده است . گاهی همین متنی که از جانب شاعر خلق می شود از شاعر جدا می شود و راهی دیگر را طی می کند . انقلاب در متن تنها به دست شاعر رقم نمی خورد بلکه دست جامعه هم درآن مؤثراست . شعر وقتی متولد می شود از دست شاعر پرواز می کند و ممکن است بر شاخه های درختانی بنشیند که علاقه و عُلقه ی شاعر نیستند !
سخن:
پرسش سوم :بسامد واژه های شاخه . درخت . برگ .سیگار . جنگل . واژه . پرندگان . کلاغ در این دفتر شوند کارگاهی شدن کار است. و این بسامدها زیست بوم پندار اند که ریشه دار اند در پردازش . منوچهری دامغانی تا نادر پور و مشیری و کدکنی ...تا شما. .این اهمیت را در نشانه شناسی بگویید ؟پاپی: نشانه شناسی با شعر شناسی فرق می کند به شکلی که ممکن است یک شعر شناس نشانه شناس نباشد . به نظرم هر شاعری فرزند نشانه های زیست بوم خویش است تأثیرات طبیعت و آب و هوا در فرهنگ و زبان شاعر بسیار مؤثر است و فرق است بین شاعری که فرزند کویر است با شاعری که فرزند دریا و یا طبیعت می باشد . اهمیّت نشانه به اندازه ی هویت شاعر پر نقش است . لذا نشانه شناسی یک تکنیک بی بدیل است که کار هر شاعری نیست . چه بسا شُعرایی که در طبیعتی بکر و سرسبز زندگی می کنند اما شاعری نشانه شناس نیستند . بنابراین هر زیست بومی دارای نشانه های خاص خود می باشد و همین نشانه ها هستند که زبان شاعر را خلق می کنند . من از اوان کودکی با طبیعت و نشانه های طبیعی بزرگ شده ام و در منطقه ای زیست کرده ام که دارای نشانه هایی زیبا و بکراست و البته مسافرت و مهاجرت به اقصی نقاط ایران و زندگی در نقاط مختلف این کهن بوم از دلایلی است که اهمیّت نشانه شناسی را در شعر ما پررنگ تر کرده است .
سخن:
پرسش چهارم :مرگ اندیشی لایه ی زیرین سروده های کوتاه این دفتر است . و در سروده های 18 و 52 بارز می شود .درباره ی مرگ اندیشی و این سروده ها سخن کنید؟پاپی: انسانِ شاعر وقتی که حیات را تجربه می کند به فکر ممات هم می باشد . مرگ در شعر ما به معنی خود پیدایی است و هر کسی که زندگی را می فهمد در واقع مرگ ها را هم در جاده ی زندگی تجربه می کند! . مرگ تنها تمام شدن یک نفس نیست بلکه تمامی نفس ها یی که در قفس هستند نوعی مرگ اند و یک انسان شاعر و یا هنرمند این مرگ ها را هم می فهمد و هم می بیند و چاره ای جز تصویر آن ها را ندارد . شاعر آنچه را که مردم می دانند او می بیند و مرگ نیز دنیای نادیده هاست . زندگی برای یک انسان تنها حیات نیست بلکه تلفیقی از غم و شادی است . انحصاری فکرکردن به زیستن و مؤلفه های آن باغث می شود تا که ما شقی از زندگی خود را فراموش کنیم و این روند ی فرآرونده برای ما در دایره ی زیستن نیست . ممکن است یک انسان معمولی به مرگ فکر نکند و از مرگ بترسد اما یک شاعر و یا هنرمند نیاز است که مرگ را تجربه کند و فرهنگ مرگ را به عوام بیاموزد . مرگ اندیشی در شعر یک تجربه ی نا به هنگام است که هنگامِ های زندگی را به ما می آموزد . چگونه می شود شعر با مقوله ی مرگ اغیار باشد . فرق است بین شاعر دردمند و شاعر ارجمند . فرق است بین شاعر سرهنگ و شاعرِ فرهنگ . شاعر فرهنگ شعر را حلاجی می کند اما شاعر سرهنگ شعر را تبلیغ می کند . شاعر دردمند روحِ بیمار جامعه را درک می کند و این روح بیمار را به تصویر می کشد اما شاعر ارجمند از غم نان و روحِ روان گسیخته ی بشر بی خبر است . شاعر بایستی واقعیت های مرگ وار زندگی را در همه ی زوایا به تصویربکشد .
سخن:
پرسش پنجم: شهر اندیشی در نگاه شما بارزترین است .درباره ی سروده ی 26 و 41 و 57 بیشتر به روشن شدن بگویید ؟پاپی: هر شاعری از دو جهان بینی بهره می جوید . یکی جهان بینی روستایی است و دیگر جهان بینی شهری و نیما یوشیج شاعری است که هر دو جهان بینی را تجربه می کند و برخی از دیگر شُعرا نیز دارای دو نوع زیست بوم هستند . ما نیز از افرادی هستیم که هم جامعه ی روستایی را تجربه کرده ایم و هم جامعه ی شهری را . با این تفاوت که تولد شعر من در جامعه ی شهری بوده است . من از روستا به شهر مهاجرت کرده ام و از موطنِ شهری خود به پایتخت و سایر شهرهای ایران و زادگاهم در روستاست اما شعرم فرزند شهر است . بنابراین شهر اندیشی در شعر من نشأت گرفته از مناظری است که در شهر تجربه کرده ام و این تجارب در دوران هنری من اتفاق افتاده است . البته شعر روستایی هم سُروده ام اما با این که خودم فرزند روستا هستم ولی شعرم فرزند شهر است .
سخن:
پرسش ششم : در سروده ی 60 رهایی چم اندیشه است به نگاه بهرمند اجتماع داری در نشانه شناسی که پیام آزادی است . در این باره و رویکرد سرایندگان درباره ی آزادی سخن کنید ؟پاپی: من در سروده ی برگ 60پیامی لیبرال و لیبرتی را تصویر می کنم و اعتقاد دارم که آزادی و آزادیخواهی از مقدمات رهایی به شمار می روند . یک پرنده وقتی از قفس آزاد می شود تازه آزادیخواهی را می فهمد و وقتی خواهان آزادی شد و مراحل آن را طی کرد در آن جاست که رهایی پیدا می کند . رهایی زمانی است که انسان از قید و بندها فاصله می گیرد و به تفکر و فرهنگی مستقل دست می یابد و چه بهتر که این انسان شاعر و یا هنرمند باشد. انسان وقتی به رهایی می رسد که بتواند درباره ی زندگی اجتماعی و فکری خود تصمیم بگیرد و تا وقتی که قدرت تصمیم گیری در زندگی اجتماعی و فکری نباشد چیزی به نام آزادی و رهایی بی معناست . لذا در اشعار بنده نیز چنین پیامدهایی به مخاطب منتقل می شود و فکر می کنم کار شاعر رهایی از قید و بندها و انتقال مفاهیمی تازه به جامعه است و در این شرایط است که جامعه گام در آگاهی ، خود آگاهی و دل آگاهی می گذارد . یک انسان وقتی آگاه شد از قفس پریده است و وقتی که خود آگاه شد به آزادیخواهی دست یافته است و وقتی دل آگاه شد به رهایی دست یافته است . آزاد اندیش کسی است که به قفس می نگرد . قفس مال شیر نیست اما شیر آنست که درقفس باشد . اگر می خواهید پرنده را آزاد کنید قفس را زندانی کنید! پرنده را نمی توان در قفس زندانی کرد چون دندان های قفس یک در میان ریخته است . همه ی این سُرایش ها ازخیزابه ی وجودی ما بر می خیزند و نشانگر این هستند که ما طرفدار آزادی هستیم . من اجتماع را در شرایطی آزاد می بینم که آزادی را در همه ی ابعاد تجربه کرده باشند . آزادی در شعر من یک پیام گسترده دارد با پارامترهایی وسیع . اغلب شُعرایی که دغدغه ی اجتماعی و انسانی داشته اند سرشت و جوهرشعرشان را با مفهوم آزادی همگام کرده اند و فکر می کنم شاعر آزادی و آزادگی مقوله ی اومانیسم را به معنی واقعی درک می کند . او هرگز به خویش نگاه ندارد بلکه نگاه به دیگران را سرمشق کار قرار می دهد .
15- انگشت ها برای دست ها کف می زنند
سخن:
پرسش نخست : در سروده ی نخست بارش پنداشت های تازه با رویکردی سنجشی در راز موسیقی می خوانیم به دیدن . و شورش زیست است و آرام می نگرد سراینده به جهان تکیده شده ی بی آوا که فلسفه هم ناکارآمد می شود؟ پاپی: با نظر شما موافقم . سروده با بارش پنداشت هایی تازه با رویکردی سنجشی همراه است . نمادی از جامعه ی کنون زیست را به تصویر می کشد که همیشه حقیقت را با واقعیت اشتباه می گیرند. واژه گزینی در شعر در چند قالب متفاوت تعبیه شده است به طوری که هم واژه های امروز در شعر حضور دارند و هم مضامین دیروز و هم این که طبیعت درشعر جایگاهی ویژه دارد و در این سُروده شعر بین شاعر ، تکنولوژی ، طبیعت و متن قرار می گیرد و به دنبال این است که پیامی انتقادی- اجتماعی را به جامعه منتقل نماید . این سروده شورشی است بر علیه پست مدرن و مؤلفه های آن و نه به خاطر تکنولوژی این پدیده بلکه به خاطر عدم شناخت از مؤلفه های این پدیده که در قالبی ناهمگون و ناکارآمد خود را در جامعه نشان می دهند. هدف من در این شعر نُضج و بارور یک بلوغ فکری است که بتواند این همه مفاهیم نابه هنگام و ناشناخته را به هنگام و شناخته کند و بارقه هایی پندورز توأم با مضمون سازی هایی فرآرونده را درساحت جامعه نهادینه نماید . در این سروده بر آنارشیسم فکری- ادبی جامعه انتقاد دارم و به دنبال سیالیّت زبان و فرهنگی هستم که بتواند یافت ها و دریافت های این جهان پرتکرار و زرق و برق را به سمت و سیاقی ژرف و اهدافی شگرف سوق دهد . این که فرمودید بارش پنداشت هایی تازه با رویکردی سنجشی در سروده ی شما هویداست کاملن درست است . فکر می کنم برای رسیدن به پنداشت هایی تازه با رویکردی سنجشی نیازِ به دانستن و دیدن طبیعت و اجتماع با نگاهی معرفت شناسانه باشد و شورش علیه زیست موجود و فلسفه ی زیستن از درون بینی ذات شهود انسانِ شاعر برمی خیزد . شاعر از سازش با پنداشت های بیرونی به بارشِ پنداشت های درونی می رسد و این کار نیازِ به انقلابی درونی دارد . جامعه ی فرآرو یک دال است و شاعر نظاره گری است که مدلول های این دال را شکار می کند .
سخن:
پرسش دوم : سروده ی دوم یک سروده ی ناب و تازه در نگاه یاریارجانی است و چیز مهم این که فراگفتار به فرادین رفتن است به سوی او و خواستنی شور زیست؟ پاپی :خواستن وقتی به مرحله ی توانستن می رسد به خواستنی شور زیست تبدیل می شود . شور و اشتیاق ریشه در ذات و فلسفه ی وجودی بشر دارد و عشق یک شور بی خبر است و گمان می رود که این سروده نیز یک شور بی خبر باشد . شوری که از زبانی عاشقانه برخوردار شده است . بافتار و ساختار این سروده تلفیقی از واژگانی تاریخی و اجتماعی است که در قالب زبانی تازه تصویر می شود . می توان چنین پنداشت که عشق در این سروده چند گانه مفهوم است و رویکرد اندیشه و زبانِ شاعر نیز به عشق کلیشه ای و کلاسیک نیست . با توجه به ریشه دار بودن فرهنگ عشق در این کهن بوم و سُرایش هایی که تا به امروز از این مقوله به دایره ی فهم آمده است گمان می رود که این سروده بتواند در وسع خویش از شاخک هایی تازه برخوردار باشد . این شعر نوعی هرمنوتیک است که مواد و مصالح آن نیز از بافتاری تاریخی- مذهبی اقتباس شده است .
سخن:
پرسش سوم : سروده ی چهارم جهان نوین ماست:
ای کاش به تابوتمان می آموختیم. ..
یا
ما با همین کفش های پاره پاره...
تا جشن گرفتن در خیابان کارگر. این آهنگ در چه واکاوی و فرایندی پیش می رود به ادبیات کارگری ؟ پاپی: فضاسازی در شعر مرتبطِ با جامعه ی امروز است . نوعی مخالف خوانی است که دربافتاری همخوان تنیده شده است . سروده هم درون متنی دارد و هم برون متنی و می توان نوعی اتوپیایی( آرمان خواهی) را در بعد اجتماعی توأم با تحولاتی فرمیک را در سروده دریافت . فضاسازی ها اغلب سوررئال است اما پیامد این انتزاعات رآل است . رابطه ی دال و مدلول یک رابطه ای است که از مرزهایی اجتماعی بهره می جوید و مفاهمه هایی را به جامعه تزریق می کند که جزمیت دارند . فرآیند این سروده از ادبیات کارگری یک سرزمین نشأت می گیرد که به دنبال تثبیت اومانیسم است . یک برجستگی گروتسکی از طبقه ی کارگر که همیشه بود طبقاتی بوده است اما نمود طبقاتی جلوه داده است! . سروده به دنبال دیدن طبقه ی کارگر برآمده است که بیشتر کار می کند و کمتر دیده می شود . چشم های ساده ای که جنبش خون را در خیابان کارگر دیده اند و شنیده اند . یک تعمیم پذیری است که قدرت جامعه پذیری را در هر نقطه ای از جهان می تواند داشته باشد . در ارتباطِ با ادبیات کارگری نیز باید بگویم که در جامعه ی امروز که مقوله ی سرمایه داری و بوروژوایی باب شده است طبقه ی کارگر در جایگاه بدی قرار دارد و فکر می کنم در دنیای مدرن که دنیای سنت را به بوته نقد کشاند و بر کرسی آن نشست جایگاه کارگر و توجه به فرهنگ و ادبیات کارگری پررنگ تر بود و علت عمده بر می گشت به رگه های انسانی و عاطفی که دردل دنیای مدرن هنوز وجود داشت زیرا که دنیای مدرن اغلب مؤلفه های ریشه ای خود را از سنت می گرفت و من بعد از سنت در زوایایی جدا شد اما در دنیای پست کریتیکال که دنیای انتقادی امروز است طبقه ی کارگر زیر چکمه های تکنولوژی لِه شده است و هیچ توجهی به آن نمی شود و فکر می کنم دنیای تکنوکراتیک و الکترونیک دو عامل مهم در عدم توجه به طبقه ی کارگر باشند که هم سرشت و گوهره ی انسانی این طبقه را زیر سئوال برده اند و هم عدم نیازِ واقعی را از طبقه ی کارگر گرفته اند . بنابراین در چنین شرایطی اعتراض و انتقاد در قالبی هنری می تواند کمکی بایسته به طبقه ی کارگر باشد . شعر به مانند موسیقی غذای روح انسان هاست و هر شاعری به مانند آشپزی می ماند که غذای خود را به فراخور سلیقه و طبع جامعه می پزد . ادبیات کارگری ازمهم ترین هنرهایی است که کمتر به آن التفات شده و شعر معاصر ما نیز به این ادبیات نیاز دارد . بازگفتی دیگر از طبقه ی کارگر با کارکردهایی مفهومی و زبانی دیگر باعث گویایی و پویایی ادبیات کارگری است .
سخن:
پرسش چهارم : در سروده ی پنجم خود نبودن بی خودی های مدرن را به چشم زمان در نور دیده می بینیم . این روزنامه وار زیستن دیوارها با بودن نیما در واژه های تازه زاییده... این کارکرد سبک شناسی شده ای است زبانزد . کنون چه جایگه دارد این گونه نگاه و خواستگاه این پندارها در چه زمینه های بهتر روشنگری می کند هدف را ؟پاپی: نیل به یک پی رنگ تازه از شعر نیازِ به ممارست فراوان در ادبیات پیشین و پسین دارد. روش شناسی در ادبیات و شعر تنها با علم و دانش به دست نمی آید بلکه کار نیکو کردن از پر کردن است . مد شدن و باب شدن کمکی بایسته به سبک شناسی نمی کنند بلکه تنها روساخت هایی از یک روش را بازگو می کنند . برای رسیدن به یک سبک نیاز به اندیشه شدن است . اندیشه شدن بایستی از مرز اندیشه بودن بگذرد و درآن جاست که شما به تکنیک و مهارت خاصی دست می یابید . یاد گرفتن و یاد دادن تنها ما را آموزنده می کند نه آفریننده . برای این که آفریننده باشیم نیاز است که در نشانه ها اندیشه کنیم و مهارت و حرفه ای بودن را با تعامل با اندیشه ی خویش یادبگیریم . سلیقه و روش دو نوع است . ممکن است کسی سلیقه و روش خود را از دیگران بیاموزد که این فرد به گفته ی استاد فروزانفرمی شود: «گیرام که شدی سعدی/ یک وجودتکراری هستی» و ممکن است که کسی سلیقه و روش را از خود بیاموزد که این فرد «خود» می شود و این خود شدن نیز نیازِ به پیمودن راه هایی متفاوت است تا به آن خودِ اصلی برسد . با این تعابیر سروده ی پنجم از این دفتر یک پی رنگ منظم و مدون است که با واژه هایی تازه ، زبانی نو را می آفریند . به نظرم برای نیل به روشنگری نیازِ به روشنفکری و منورالفکری است . روشنفکر بسان فانوسی در دل شبِ تاریکی می ماند و منورالفکر بسان خورشیدی است که بر زمین می تابد . لذا روشنگری و گرایش به روشنایی ها از روشنفکری شروع می شود وبه منورالفکری ختم می گردد و در این جا سروده خود باید خویش را تصویر کند و تعریف زیادی از یک سروده کار خود شاعر نیست . مشک آن است که خود ببوید / نه آن که عطار بگوید .
سخن:
پرسش پنجم : درباره ی سروده ده و اهمیت کلک و دست و آنچه پذیرای درست کردن است برای دست زدن و آگاهی و گناه که پر زِ نماد و نشانه شناسی است چه گفته ای برای شناخت بیشتر دارید؟پاپی: سروده ی پنجم یک واکنش به مقوله ی تنهایی است که به عنوان یک کنش ایستا در بطن جامعه خود را نشان می دهد . در این سروده از وضعیت تنهایی خویش سخن به میان می آید و به استقبال وضعیت تن های تنها هم می رویم . شعر نوعی تقابل با جامعه ای است که در کنار هم قرار گرفته اند اما تنهایند! . یک پارادکس معنایی است که از مناظری طبیعی سرچشمه می گیرد . هم زاد پنداری و هم ذات پنداری دو شاخصه ی مهم و کارآمد به شمار می روند که لازمه ی شعر هر شاعری در دنیای امروزند و در این سُروده نیز این دو مؤلفه به چشم می آیند . می توان گفت یک بازگفت قلسفی است از فلسفه ی وجودی انسان که در هر برهه ای از زمان وجود داشته است . ظرافت های زبانی و کلامی توأم با مؤلفه هایی نمایشی سُروده را از دایره ی فرمایشی به دور ساخته است . به نظرم موجودی به نام انسان به مانند یک درخت می ماند با شاخ و برگ هایی فراوان که از هر برگی از شاخه که آغاز نماییم فلسفه ی وجودی انسان را در می یابیم . من برای خودم دست می زنم و شما هم برای خودتان اما این درست نیست چون یک دست صدا ندارد . چشمانِ ما فقط به خود نگاه نمی کنند بلکه دیگران را بیشتر می نگاهند.
سخن:
پرسش ششم : سروده ی پانزدهم سروده ی شهر زیستِ بیماری است که در نام ها و خیابان ها گم شده اند و هیچ چیزی معنای نام خود را نمی دهد و این جابه جایی ارزش هاست. برگویید به مهر ؟پاپی: دقیقن درست گفتید . این سروده نمادی از یک شهر زیست بیمار است . یک شهر که از ارگانیکی مدنی به معنی واقعی و علمی برخوردار نیست . در جامعه ای که ضد ارزش ها به جای ارزش ها می نشینند و ممکن است که کلاغ صدای کبوتر را دربیاورد و گرگ صدای پلنگ را . هرشاعری فرزند زمان خویش است و اگر فراتر از زمان خویش باشد به آن شاعر آوانگارد می گویند و شاعری که واقعیات جامعه راتصویر می کند نیز یک شاعر آوانگارد است . خوانش یک واقعیت نیازِ به توانش دارد و این توانش کار شاعر و یا هنرمند است . بنابرین گفتن واقعیات کار حقیقت است و شاعر شاخه ای از این حقیقت است .
16- باد زیر هر ورقی را امضاء نمی کند !
سخن:
پرسش نخست : سرود ی نخست با سطر مهم ( یک بار دیگر برهنگی آتش ) گریزی به جریان های اجتماعی بسان پیوند یا ازدواج و کوچ کردند یا مهاجرت که خود ادبیاتی برای خود دارد، که مرگ زیستی و گو به گور شدن را به شکوفه های شهر دارد . در این باره سخن کنید به مهر ؟پاپی: این سروده یک وانمودگی از واقعیت هاست . فضایی استعاری و کنایه وار در متن حاکم است . شعر معطوف به عناصری زبانی است که این عناصر از میان جامعه زیست می کنند و شعر حاوی اِلمان های اجتماعی است . اجتماعی که یک پا در پیش دارد و یک پا درپس. ره آوردی از زیستنی تاریخی است که هنوز که هنوزه سوار بر مویه های باد در دشت غم و اندوه می تازد . قهرمانی واقعی که بر سکوی درد نشسته است . از مهاجرت گرفته تا کوچ و تبعید . از خون گرفته تا دامنه های جنون . به نظرم یک شعر تنها با شعور تثبیت نمی شود بلکه شور است که شعر را فراشعور می کند . شعری که درد مردم را بازگو نکند نه شور دارد و نه شعور. اگر قرار بود که برای خود شعر بگوییم همه ی ما شاعر می شدیم اگر قرار بود که برای خود بنویسیم همه ی ما نویسنده می شدیم . شاعر و نویسنده کسی است که درد مردم را می نویسد ، رنج مردم را درک می کند وصدای تپش قلب مردم را می شنود.
سخن:
پرسش دوم : سروده ی دوم هم مرکز زیستی دارد به زندگی ی در رنج . این نگاه در نگرش صدساله تنهایی آدمی در این صدساله ی پر درد و جنگ خیز و دربه دری تا صدسال تنهایی مارکز تا صدسال دگر ،در این کردار ورزی کشانده می شود پندار به چنین سو .بر گویید به مهر برای خوانندگان جوان ماهنامه؟پاپی: رنج و مشقت همیشه با انسان ها بوده است و هیچ وقت انسان از این مشقت رهایی نیافته است . انسان دو نوع رنج دارد . یکی رنج فیزیکی است و دیگر رنج روحی و روانی . بنابراین درصد بالایی از مردم جهان در دایره ی رنج روحی و روانی قرار می گیرند . چارلی چاپلین می گوید:« زندگی شاید آن جشنی نباشد که آرزویش را می کردی اما چون دعوت شدی زیبا برقص!». به نظرم این یک نظریه ی کلی نیست اما یک تجربه ی زیستی است که خودِ چارلی چاپلین آن را لمس کرده است و فکر می کنم هر چیزی را که انسان تجربه می کند بخش عمده ای از آن به جامعه مرتبط می شود . یک انسان هنرمند جدای از جامعه نیست و تنها تجارب فردی و اجتماعی خود و جامعه را در قالب هنر بیان می دارد. با این بیان ، پنداشت این است که غیر از این نگاه مرکز زیستی دیگری را برای بشر نمی توان در نظرآورد . شاید برخی از دوستان بر چنین سُرایش هایی ایراد بگیرند که مثلن نوعی پارانوئید هستند ولی فرق است بین یک واقعیت در جامعه با بدبین بودن به جامعه . من به جامعه بدبین نیستم بلکه رنج را به عنوان یک نشانه ی واقعی به تصویر می کشم که از انسان ها جدا نیست و یا حداقل از رنج فیزیکی آن که بگذریم با رنج روحی و روانی خویش کلاف خورده است . سروده نیز از درد واره های پندارگون من است که از پنداشت های انسان امروز اقتباس شده است .
سخن:
پرسش سوم : در سروده ی سوم درگیری زندگی شهری است و به ویرم آمد نمایشنامه ی زیست مند کرگدن زِ یونسکو....که این اندوهگینی ما و اندوهباری زندگی شهری تا کوچ کوچه ها تا درگیری آدمی با خودشو در سروده ی چهارم هم این ساعت بی زمان و مچ های افتاده تا میدان انقلاب و کلاغ های سرگردان یا در سروده ی شش که باز درختان شهر بسان گات های بر میز تاریخ که با فریاد می خوانیم :
(باد زیر هر ورقی را امضا نمی کند)؟پاپی: زندگی شهری نمادی از تمدن است اما به شرطی که موجودی متفکر به نام انسان در همین زندگی مدنی فرهنگ و آموزه های فرهنگی و ادبی را خوب بیاموزد . با جامعه ی شهری و اصولن با تکنو و تکنیک مخالف نیستم اما اگر خلاف آن ثابت شود تنها اعتراض و انتقاد می کنم و کار دیگری هم از منِ شاعر بر نمی آید . شاید منِ شاعر اگر بازاری بودم و یا شهروندی حسابگر بودم از اندوه و رنج مردم نمی گفتم بلکه از غم و یا داشته های شادبختانه ی پول و ثروت می گفتم . من هم جامعه ی روستایی را دوست دارم و هم جامعه ی شهر ی را و این دو رابطه ای دوسویه با هم دارند اما به آرمان شهر اعتقاد بیشتری دارم . نه شعر روستایی به تنهایی درد جامعه ی ما را درمان می کند و نه شعر شهری بلکه نیاز به یک آرمان شهر در شعر احساس می شود . آرمان شهر تنها با آموزه های شهر به دست نمی آید بلکه چکیده ای از آموزه های روستا و شهر و استفاده از بسترهای تاریخی در ازمنه های تاریخ از عمده مؤلفه های فراروی ماست . لذا در این سروده ها که فرمودید ما به دنبال نیل به یک آرمان شهر در شعر هستیم که این آرمان شهر بتواند مطالبات دیروز و امروز جامعه را برآورده کند و البته تا چه اندازه موفق نشان داده ایم را بایستی به رأی مخاطب و قضاوت تاریخ سپرد. درد نام مستعار من و توست / درد تولدی است بی صدا.
سخن:
پرسش چهارم : سروده ی هفت تپش مندیر ورز آدمی است به یاد و گشتن های پی در پی یا میدان آزادی و بودهای بی بود که او اندیشی دارد ؟پاپی: او اندیشی در شعر نه به معنی من اندیشی است و نه به معنی تو اندیشی است بلکه به معنی اندیشیدن به کلیت جامعه است و این نیل به کلیت جامعه نیز به همین سادگی به دست نمی آید . خیلی از شعرای ما هنوز هم در من اندیشی و تو اندیشی به سر می برند به طوری که اغلب آثاری را که بنده نقد کرده ام کلمه ی من و تو به کرار دراشعارشان نمایان است و این نشان می دهد که شعر ما هنوز به آن مایِ اجتماعی به معنی واقعی دست نیافته است . سروده ی هفت یک تپش تنش وار است از جامعه ای که خود را پیدا نکرده است و پایان بندی شعر نوعی خود پیدایی را به مخاطب نوید می دهد . خود پیدایی جامعه با پیدایی جامعه به دست می آید . شاعر تا جامعه را پیدا نکند خود را در شعر پیدا نخواهد کرد . زیست شعر در جامعه هم جامعه را می سازد و هم شاعر را معرفی می کند . جامعه مُعَرِف ما شُعراست و هر آنچه که به عنوان یک تعریف در جامعه رقم می خورد را جامعه رقم می زند و ما بخشی از همین تعریف هستیم .
سخن:
پرسش پنجم : سروده های این دفتر واکنش های ویژه ای به جهان پندار گونه ی زندگی امروز است دارند و گویی سُراینده را بر آن است به ما یِ اجتماع برسد و خود را آنجا پخش کند .درگیر و درباره ی اندیشه می شود سراینده؟پاپی: این دفتر، حاصل تجارب هنری من در شعر است . بی گمان از مؤلفه های زبانی، فکری و ادبی تازه ای برخوردار شده است و کاری است که به نوبه ی خود می تواند یک الگو برای کسانی باشد که می خواهند به یک مای ِاجتماعی در جامعه ی ادبی دست یابند . درگیری من در این دفتر و انگشت ها برای دست ها کف می زنند یک درگیری پزوهشمندانه است که در دل این پژوهش اندیشه و زبانی تازه متولد می شود . در این دو دفتر پایانی تلاش کرده ایم هم از مؤلفه های دنیای امروز بهره مند باشیم و هم از ویژگی های دنیای دیروز به دور نباشیم و این کار به خاطر این بوده است که به نوبه ی خود خدمتی به زبان شعر و به خصوص زبان فارسی کرده باشیم. صنعت واژه گزینی در این دو دفتر عامدانه و عالمانه صورت گرفته است و همیشه سعی کرده ایم که از محور هم نشینی برای حفظ زبان و ادبیات بیشتر استفاده کنیم و حرمت واژه ها را در شعرتا اندازه ای رعایت کرده ایم کاری که در زبان و ادبیات پیشین و پسین کمتر دیده می شود . هرگز دو تا واژه را به جان هم نینداخته ام که احیانن یکی از این واژه ها پیروز شود و آن دیگری شکست بخورد بلکه واژه ها را با هم آشتی داده ایم و تعامل را در بین آن ها برقرار ساخته ایم و فکر می کنم این کار به نوبه ی خود می تواند به حفظ زبان و ادبیات کمک کند .نیاز است به همه ی واژه های جهان احترام بگذاریم و از وجودشان در زبان و ادبیات احتراز نکنیم . هم نشینی واژه ها در کنار هم باعث رشد و بالندگی زبان یک سرزمین می شود و این کار بایستی هم در نظم و هم در نثر بیشتر اتفاق بیفتد .
بخش سوم:
«درباره ی مهمترین ها به خوانش»
سخن:
پرسش نخست : در چه چرا زیستی می رود کار ما که برای هم کم می کنیم و خواستار پیشرفت خویش هستیم در ادبیات. چرا که این کوته اندیشی دور زِ ادبیات باوری است ؟ این رفتار در چرا زیستی ریشه دارد که این چرا زیستی مألوف و معطوف به تاریخِ کهن بومِ ماست . هر ادیبی به ادب نیاز دارد و ادب ریشه در ادبیات و باورما دارد . روانشناسی شناختِ یک پدیده به نام کوته اندیشی ریشه در تربیت زیستی و زیست بوم دارد که در آن بزرگ شده ایم و من فکر می کنم هنر پالیده ای از ناکامی های یک انسان است که او را ممکن است به یک هنرمند تبدیل کند و این ناکامی ها و کمبودهای نوستالژیک افراد در زندگی وقتی بزرگ می شوند در دو صورت خود را به نمایش می گذارند . نخست فرد ناکام به فردی موفق و کارآمد تغییر می یابد و دیگر در همان ناکامی ها و کمبودهای نوستالژیک اجتماعی می ماند . در شرایط نخست فرد دو نوع رویکرد را در دستور کار قرار می دهد : یا به دنبال انتقام جویی از جامعه در جهت رفع ناکامی های پیشین خود برمی آید و یا به دنبال جبران است که این جبران نیز در دو شکل خود را نشان می دهد : فرد یا به مردم خدمت می کند و هیچ گونه چشمداشتی از مردم هم ندارد و یا خدمت آن در جهت منیّت و خود بینی خویش است . بنابراین کوته اندیشی نه تنها در ادبیات و شعر بلکه در همه ی زمینه ها و مناسبات اجتماعی وجود دارد و این مهم نیز تنها با جایگزینی خود باوری به جای خود داوری به دست می آید . دیگر نکته بر می گردد به نوع بافتار و ساختار سیاسی و تاریخی یک سرزمین که ازچه نوع حکومتی و سیستم تاریخی – اجتماعی برخوردار بوده است و در برهه های مختلف زمانی چه صیرورتی در جامعه شکل گرفته است . شکل گیری در یک بافتار حکومتی چه از حیث زبان و چه از لحاظ اندیشه در شکل گیری بلند اندیشی و کوته اندیشی تأثیر دارد . اگر یک بافتار اجتماعی از ساختاری دیکتاتوری و یا پادشاهی برخوردار باشد بی تردید آن ساختار به جای تفاهم به دنبال تقابل است زیرا که قاعده ی حذف رقیب و جایگزینی از مصادیق عمده در بافتار این گونه سیستم ها به شمار می رود اما اگر ساختار یک سیستم حکومتی دموکراسی و آزادی خواهی باشد بی گمان ساختار به جای تقابل به دنبال تفاهم و هم اندیشی است . فکر می کنم چرا زیستنی این کوته فکری به عدم تفاهم و هم اندیشی و همدلی بر می گردد که در بافتار یک سیستم نهادینه نشده است . در جوامع بسته همیشه نوع رفتارها تقابل است و تعصب و جانبداری و پیش داوری ها در همه ی دوایر حکمفرماست اما در جوامع باز چنین مفاهمه هایی وجود ندارد زیرا که بازاندیشی و تفاهم و هم نشینی از مؤلفه های عمده ای است که بلند اندیشی را بیشتر تقویت می کند .
سخن:
پرسش دوم : شما بیش زِ دوهزار نبشتار دارید و در این چند ماه که دارم نبشتارهای شما را می خوانم خیره شدنم به این همه کار فراموش می داردم به کاری دگر تا برای شما زمانی در خور کارنامه ی تان بگذاریم. این همه پژوهش و نبشتن در پرسش زیستی شما است . در این باره بگویید خردمهر پاپی؟پاپی: زندگی من آکنده از سکوت هایی است که هر کدام به رنگ فریادِ زمین و فرهاد زمانه است . کسی چه می داند از کدام شناخته ای ناشناخته ی هنر و قلم آغاز به زایش و سُرایش می کند . من آغاز زایش قلم را چه در دایره ی نثر و چه در دایره ی شعر به صورت ناخود آگاه آموخته ام به طوری که قبل از این که مطالعه داشته باشم خوب نوشته ام و زیبا سُروده ام . یک باور قلبی و وجدان درونی همیشه مرا در نوشتن و سرودن کمک کرده است . این پژوهش ها و نبشتن ها نیز ریشه در همان باور قلبی و وجدان درونی دارند و البته بعد از این فی البداهه گفتن ها و سرودن ها که بخشی از زندگی نوشتاری من هستند به سمت ارتجال و مطالعه و کتابخوانی هم هدایت شده ام و زندگی در طبیعت و شهرهای مختلف را هم تجربه نموده وبا گویشها و لهجه های فراوانی آشنا شده ام . مطالعه را ابتدا به صورت تسکینی آغاز نموده ام و بعد این مطالعه را کاربردی کرده ام . با اغلب افراد فرهیخته حشر و نشر داشته ام و با افراد مختلفی در صنف های متفاوت نیز سر و کار داشته ام و حداقل مطالعه ی من 12 ساعت درروز بوده است و اکنون نیز کمتر از 6 ساعت نیست . من روز و شب از زندگی اجتماعی خود زده ام و تنها مطالعه و نوشتن و سرودن را گزینش کرده ام و همیشه زندگی هنری را در اولویت اول قرار داده ام . بنابراین کار نیکو کردن از پر کردن است اما با این وجود هم خودم را یک شاگرد می دانم و امیدوارم که همیشه برای طبیعت و جامعه شاگرد خوبی باشم . یک شاگرد خوب بهتر از یک استاد بد است .
سخن:
پرسش سوم : برای دوستان زیادی کِلک را چرخاندید و به شناسایی جوان ترها بیشتر مجال گذاشتید. این شور در چیست به ره فرزانگی ؟پاپی: این یک وظیفه ی انسانی است . من یک انسانم و انسانیت آرزوی من است . بخشی از این شور و شعور به ذات آدم ارتباط دارد و بخش دیگر آن بر اساس تجربه ی تقلیدی و تجربه ی تحقیقی به دست می آید . کمک به هم نوع خود به منزله ی کمک به خویش است واز زمانی که قلم به دست گرفته ام و تا جایی که توان داشته ام درشناسایی هنر جوانان به جامعه و معرفی آثارشان کوتاهی نکرده ام و قریب به 400 نوشتار از دیگران را مورد بررسی و نقد قرار داده ام . در حوزه ی نقد و نقادی با آثار نویسندگان و شُعرا منصفانه رفتار کرده ام و همیشه هر کسی را به جای خودش شناخته ام . به پیشکسوتان و جوانان توجه خاصی داشته ام و اعتقاد دارم که باید گذاشت و گذشت و این گذاشت و گذشت نیز بایستی در راستای خدمت به ادب و هنر باشد . فردی نگری و فردیت به ادبیات و بایدها و نباید ها و بود ها و نبودها و غرورها و مرورها ی بی جا و نرینگی ها و مادینگی ها در زبان و ادبیات فارسی و به ویژه در دایره ی نقد و نقادی از جمله چالش های فرهنگ و ادب ماست که بنده چنین رفتاری را در این دایره نداشته ام و همیشه سعی کرده ام هر زحمتی را به اندازه ی زحمت اش تشویق کنم . فکر می کنم توجه به آثار دیگران هر چند که ضعیف و یا تازه وارد هم باشند باعث اعتماد به نفس صاحب اثر می شود و او را در آثار بعدی یاری می کند و حداقل در 100نفر یک نفر می تواند جوابگوی این رفتار باشد و ممکن است که همین یک نفر ناجی ادبیات دیروزو امروز ما باشد . یک جوان تازه کار با یک پیر کشته کار از نگاه من یکی است. زیرا که همان پیر کشته کار یک روزی جوانی تازه کار بوده است ما انسان ها در هر شرایطی به یکدیگر نیاز داریم وانسان مجموعه ای از نیازهاست . مهم ترین راه کار برای خدمت به مردم رسیدن به خودباوری و از خود گذشتگی است و دیگران را دیدن بهتر و کارآمد تر از خود دیدن است .
سخن:
پرسش چهارم : ایران و فرهنگ جهانی آن چه اهمیتی دارد در نگاه باورمند شما و در چه جایگه ای هست به فراخور زمان ؟پاپی: بهتر است بگوئیم آریان و فرهنگ جهانی آن که ریشه در تولد بشر دارد . یکی از قدیمی ترین سرزمین های جهان است که ریشه در ناآریایی های ایران باستان چون هوری، اورارتو ، مان نا(مانا) لولو ، گوتی ، می تانی، ایلامی، هیتی و کاسی دارد و همزمان باتمدن آریان ها در همین سرزمین اقوامی چون آمارد، کادوسی، تپوری(تبری) و دربیگ زیسته اند . زبان و فرهنگ آریان ها ریشه در زبان هند و اروپایی دارد و یکی از شاخه های همین زبان هند و اروپایی زبان هند و ایرانی است که زبان فارسی در شاخه ی همین زبان قرار می گیرد. لذا شاخه ی هند و ایرانی خود به چندین زبان تفسیم می گردد که یکی از آن ها فارسی است زبان فارسی ایران به سه دوره ی باستان ، میانه و نو تقسیم می شود و زبان فارسی امروزی نیز دارای لهجه های فراوانی است و البته گویش های فراوانی هم در کنار زبان فارسی به حیات خود ادامه داده اند . بنابراین این تنوع زبانی خود عاملی بر تقویت فرهنگ جهانی ماست . با این بیان، جایگاه و پایگاه فرهنگ ایرانی دارای قدمتی به درازنای بشریت است و اهمیت این هویت فرهنگی نیز در جهان دیروز بر کسی مستور نیست به گونه ای که در جهان دیروز اگر گفتمانی قرار بود وارد این سرزمین شود بایستی از فیلترهای علمی و پژوهشی ما عبور می کرد و بعد از آن مورد پذیرش و یا احیانن رد قرار می گرفت اما در جهان امروز شاید بتوان گفت به کشورهای متمدن و با هویت کمتر توجه می شودزیرا که جهان در یک کلیّت به فراخور زمان در حرکت است که سیالیّت آن در دست کشورهای تکنوکرات است و به همین خاطر توجه به فرهنگ و زبان ایرانی اگر چه مورد التفات است اما توجه به هویت این فرهنگ و خوبیت این زبان در دستور کار نیست . به نظر می رسد برای نیل به جایگاه اصلی و تاریخی نیازبه خود اندیشی و توجه به بسترهای خود اندیش است که البته این کار نیز با مسالمت با فرهنگ جهان به دست می آید . اهمیت فرهنگ جهانی این سرزمین با اهمیت دادن به بسترهای بومی و توجه به بسترهای غیر بومی حاصل می آید . زیست زبانی همگون کشورها در کنار زبان معیار فارسی از عمده مواردی است که فرهنگ ما را به سمت جهانی شدن سوق می دهد . دیگر نکته مسالمت و هم اندیشی گویش ها است که ادبیات و فرهنگ ما را به بایستگی قابل توجهی در سطح جهان می رساند . با توجه به زبان انگلیسی که زبان معیار جهان است و با التفات به زبان فرانسوی و عربی که در جامعه ی ما حضور و کاربرد دارند لذا تنها راه درست زیستنی مسالمت آمیز با این زبان هاست که از لحاظ مفهومی و فرهنگی زبان فارسی ما را در زوایایی تقویت می کنند . حذف و یا جایگزینی کلمات معادل به جای کلمات اغیار باعث تضعیف زبان معیار خواهد شد و راه درست پذیرش و هم اندیشی است .
سخن:
پرسش پنجم : پیرامون همه ی ره های به ادبیات و فرهنگ رسیده سخن رانده اید. کنون برگویید به فراخوانی تاریخی ،برای جوانان در بهتر نبشتن کارهایشان ؟پاپی: یک روز دوستی از ما سئوال کردند که آیا جوان ها در دانش و تجربه مو سپید هستند ؟ در جواب به این دوست گفتم که برخی در دانش ممکن است موسپید باشند اما در تجربه نه . ممکن است کسی از دانش بالایی برخوردار باشد اما تجربه ی کافی از آن دانش را نداشته باشد و یا ممکن است کسی از تجربه ی فراوانی برخوردار باشد اما سواد این تجربه را نداشته باشد . دانش بعلاوه ی تجربه انسان را به پختگی و تکامل می رساند . تجربه نشان می دهد که جوان ها بایستی سه راه اساسی را دردانایی طی کنند تا به پختگی برسند . نخست راه دانش است دوم راه بینش و سوم راه منش. دانش را می بایست تا سن 40 سالگی آموخت . بینش از 40 آغاز می شود و تا 50 ادامه دارد و منش از سن 50 تا پایان عمر است . هر جوانی که قلم به دست می گیرد و خوب می نویسد راه رشد و بالندگی آن در جامعه ی فرهنگی و نوشتاری فراهم شده است اما در این راه سه کار اساسی را بایستی انجام دهد : نخست قلم خویش را تربیت نماید و دیگر نوشتن را پرورش دهد و سوم این که خودباوری خویش را در راه درست هدایت و تربیت نماید و حرف دل ما همین: «آغاز.................... پایان و درمیان این دو زندگی و هنر را باید جستجو کرد.»
بخش چهارم :واکاوی و بررسی دفاتر نثر:
1-چشمه ای از سرچشمه
پیش سخن :
این دفتر در بازخوانی فرهنگ امروز است و نگاهی تازه به رشدیافتگی جهان امروز که اجتماع زیستی اندیشه ها را در بردارد و کنش نویسنده ای در شناخت درست هستی .
در بخش نخست گفتارها اجتماعی هستند و در بخش دوم گفتارها ادبی ...می شوند و این هماهنگی میان گفتارها مهم است .گفتار نویسی یا مقاله نویسی سخت ترین کار است و چون در یک گفتار می باید نویسنده چهار سوی گزارش وار خود را در نگاه شناخت پیش برد به یک وارسی می رسد و پی بردن او به جهان متن نانوشته دردناک چون پیاده کردن آن شناخت گاهی دور زِ توان نویسنده است ...کنون برگویید به مهر درباره ی چند پرسش زیر:
الف)گفتارهای اجتماعی
پرسش نخست : در گفتاری با نام (نادانی از دیدگاه بودیسم )دفترهای ناخوانده ی آدمی را زِ نادان و نادانی های پیرامون می گشایید. این واکنش به چه چیزی است؟ پاپی: این دفتر یک کلیّت از شناخت شناسی است و شناخت شناسی گفتمانی است که به مطالعه ی دانش و فهم جهان می پردازد . جهان بینی فکری ما در این دفتر در یک دورانی از تجارب زیستی دراجتماع است و اندیشه ی خویش را هم بر محور همین تجربه ی زیستی بنا نهاده ایم . شناخت شناسی در این دفتر ازدو گفتار اجتماعی و ادبی تشکیل شده است . در بخش نخست که گفتارها اجتماعی است سعی بر آن داشته ایم که رویکرد خود را با مناسبات اجتماعی همگون سازیم و اغلب نوشتارها از نوعی بافتار اجتماعی برخوردارند که نویسنده تجربه نموده است . گفتار نویسی یا مقاله نویسی یک تخصص عمده است که این تخصص زیر مجموعه ی گفتمان نثر است . فرق نثر با نظم در این است که نثر یک پراکندگی است که این پراکندگی دارای بافتاری منظم است اما در نظم اتحاد و انسجام و چهار چوب مشخص است که این چهارچوب بر اساس وزن و قافیه صورت می گیرد . به نظرم پشتوانه ی نوشتن اندیشه است اما پشتوانه ی سُرودن احساس ، عاطفه و تخیل است . یک نویستده اگر اندیشه داشته باشد خوب می نویسد اما یک شاعر تنها با یک اندیشه ی خوب شاعر نمی شود . با این بیان، گفتار نویسی یا مقاله نویسی نیاز ِ به پشت بندی به نام اندیشه دارد و سازماندهی این اندیشه و جهت دادن به بافت ها و ساخت های این اندیشه کار هر کسی نیست . مقاله همان قول و یا گفتار است که این گفتار می تواند علمی – پژوهشی باشد و یا تحلیلی و ژورنالیستی و یا موردی که ما در این دفتر تلاش کرده ایم که اغلب گفتار ها تحلیلی باشد . اما در جواب به پرسش نخست شما باید عرض کنم که این گفتار یک کار تحلیلی با موضوعیت نادانی می باشد که از دیدگاه بودیسم بررسی شده است . در این گفتار و در جهاتی با صحبت های بودا موافق نیستیم زیرا که بودا می گوید: « آنچه باعث می شود انسان به دنبال بدی برود نادانی است ونادانی را عامل مشکلات انسان ها اعم از درد و اندوه و ترس و بدبختی و ناشادی می داند .» از زوایایی سخن بودا درست است چون که این سخن از تجربه ی زیستی و معرفتی بودا خیزبر می دارد . (واژه ی بودا به معنی عام کلمه عنوانی است که در آیین بودا به هر کسی که مظهر پارسایی و خردمندی باشد اطلاق می شود و به معنی خاص لقب« سیدارتا گائو توما» حکیم و پارسای هندی است که در حدود سال 563 پیش از میلاد مسیح به دنیا آمده است . این حکیم راه شناخت را از بالا به پایین تجربه نمود به طوری که یک ثروت مند بود که به یک پارسا و خردمند با کشیدن ریاضت و فقر معنوی دست یافت .) بنابراین شهود بودا در اجتماع یک شهود عرفانی است و رویکرد آن به نادانی نیز در زوایایی درست است اما حرف ما این است که خود بودا از نادانی به دانایی رسید و این خودِ تجربه از جانب بودا بر گرفته از سیر زندگی خویش است ولی از جانبی دیگر خود دانایی هم می تواند دارای پیامدهای بدی باشد زیرا که آ گاهی آدم ها ممکن است به دور از حقیقت باشد و نزدیک به واقعیت . لذا دغدغه ی ما در این گفتار همان خواندن ناخوانده های آدمی است که این ناخوانده ها شامل نادانی و دانایی است و چون این دو از مقولات اجتماعی هستند در تعیین مبانی فکری و روحانی اجتماع تأثیر فراوانی دارند .
سخن:
پرسش دوم : پیوند مهم ترین نشانه ی اجتماعی بودن است و شما در گفتار(ازدواج چشمه ای از سرچشمه ) با گزارش هایی گزاره زیست اهمیت و رویکرد جهان امروز به این کار اجتماعی به فرایندی تاریخی اجتماعی ره می دهید . بیشتر بگویید ؟پاپی: ازدواج یک هم زیستی مسالمت آمیز است که پیام آن اجتماعی – اخلاقی و تربیتی - فرهنگی است . تاریخچه ی این پیوند به ازمنه های دیرین در این اقلیم کهن بوم بر می گردد و درهر دوره ای دارای شرایط و ضوابط خاص خود بوده است . بله ما در این گفتار برای پیوند اهمیت ویژه ای را قائل شده ایم و در زوایایی این پیوند را روانشناختی و جامعه شناختی کرده ایم . مهم ترین هدف ما از این گفتار یا مقاله فرهنگ ازدواج است که در دنیای امروز کم رنگ شده است و این مقوله خود را در قالب هایی دیگر نشان می دهد . از این نگاه بازگفتی دیگر از مقوله ی ازدواج و توجه به کارکردهای اجتماعی و فرهنگی آن در بطن جامعه از عناصر بسیار مهمی است که در دنیای امروز مد نظر نیست . به نظر می آید که ازدواج در هر دنیایی یک پدیده ی لازم است زیرا که از خواسته های ضروری بشر به شمار می رود نه آرزوهای غیر ضروری . ازدواج آرزو نیست بلکه هدفی است که از خاستگاه بشر نشأت می گیرد . نیاز است که هر فردی ، زندگی را تجربه نماید و تجربه ی زندگی بدون ازدواج یک تجربه ی ناموفق است . انسان هر چه قدر هم تنها زندگی کند و به مطالبات همه جانبه ی خود در اجتماع دست یابد باز نیازِبه ازدواج دارد زیرا که موجودی اجتماعی است و تولید مثل از ضروریات هر اجتماعِ با فرهنگی است .
سخن:
پرسش سوم : درباره ی روزنامه نگاری و روزنامه اهمیت داده اید به درست کار کردن و هدف مند بودن و آوای مردم بودن . در این باره سخن کنید؟پاپی: روزنامه و روزنامه نگاری از علوم جدید است و سابقه ی این دو در کشور ما زیاد نیست به طوری که هنوز جامعه، فرهنگ روزنامه و روزنامه نگاری را به خوبی تجربه نکرده است و این بر می گردد به بافتار جامعه که هنوز دوران گذار را در جهان امروز پشت سر نگذاشته است . روزنامه نبض جامعه است و رشد و بالندگی زبان و فرهنگ جامعه با رشد و توجه به روزنامه فراهم می آید . بنابراین اهمیت به روزنامه و روزنامه نگاری و درست کار کردن و هدف مند بودن در این دایره به منزله ی رشد و بالندگی زبان و فرهنگ ماست . روزنامه نگاری یک تخصص است . هر انسانی که در دنیای مدرن و پست مدرن زیست کرده و می کند نیازِ به آموختن تخصصی به نام روزنامه نگاری را دارد . آگاهی از روزنامه و روزنامه نگاری به منزله ی آگاهی از خود و فرهنگ جامعه است . بر اساس تجاربی که در این راستا داشته ام به این فهم رسیده ام که یک روزنامه نگار خوب باید سه مؤلفه را در این رهگذر دنبال کند . نخست : آگاهی و تجربه از این تخصص دوم:همزبان و هم صدا شدن با مطالبات مردم و سوم : تشخیص و تعیین کردن هدف که این مهم روزنامه نگار را هدف مند می کند . یک روزنامه نگار یک روشنفکر است که تاریکی های جامعه را منور می کند.
سخن:
پرسش چهارم : نگاه شما در این گفتارها بیشتر پرسش گرایانه است و گویی پرسش زیست هست جهان متن شما که این نشانه بارزشدن اندیشه است که به پدید آوردن اندیشه یا تولید اندیشه می شود . رسیدن به این جایگه روشنگرایانه با چه روش هایی پیش می آید ؟پاپی: بله در این بخش که اغلب گفتارها اجتماعی است هدف ما پرسش از طبیعت و جامعه است و هر نویسنده ای که پرسشگر نباشد نویسنده نیست . یک نویسنده نیاز است که ابتدا متن را دربطن جامعه پیدا کند و بعد از آن به تولید اندیشه بپردازد . تولید فکر یک تجربه ی دو سویه است که یک سوی آن ریشه در برون نویسنده دارد و سوی دیگر آن ریشه در درون آن . فکر می کنم برای رسیدن به تولید فکر ابتدا بایستی ریشه ها ی برونی جامعه را تجربه نمود و بعد از آن گام در ریشه های درونی گذاشت . دیالوگ با جامعه یک بحث است و مونولوگ با خود بحث دیگری است و برای نیل به تولید فکر نیاز است که با دنیای خود مونولوگ داشته باشیم . دنیای درون یک دنیای پر معناست که برای کشف این معانی نیاز به فکر کردن است . تولید فکردر دنیای شعر زودتر شکل می گیرد تا دنیای نثر زیرا که دنیای شعر از شاخک های دنیای درونی آدم هاست و بر اساس احساس و عاطفه شکل می گیرد ولی پشت بند دنیای نثر عقل است .
ب)گفتارهای ادبی
سخن:
پرسش پنجم : در این که ،جهان ادبی ، جهانی تودرتو و گاهی نا پیدا است ، سخن کنید گرامی ؟ پاپی: جهان یک کره ی عظیم است که موالید چهارگانه در آن زیست می کنند . یکی می آید و آن دگر می رود. زیستن در جهان یک تولد یک حیات و یک مرگ دارد و این تو درتو بودن گاهی در یک نشانه آن قدر خود را وسیع نشان می دهد که شاید به اندازه ی کل جهان باشد . بنابراین جهان ادبی بخشی از جهان هستی است .تو در تو بودن جهان ادبی به خاطر این است که از نوعی آنتولوژی یا هستی شناسی برخوردار شده است به طوری که یک شاعر و یا ادیب ممکن است با یک قطعه ی ادبی و یا یک تک بیت جهانی را به تصویر بکشد و این کارکرد مفهومی و فرآرونده را در دیگر علوم نمی بینیم و یا حداقل به این اندازه نیست . جهان ادبی به مطالعه ی سرشت و جوهره ی حقیقی جهان می پردازد نه بن مایه های واقعی جهان . نگاه یک شاعر به نشانه های جهان یک نگاه هرمنوتیک و آیدتیک است . شاعر و یا ادیب سخنی را در طبیعت و جامعه خلق می کند که دارای شور و نشاطی فراتر از سخن های معمولی است . یک شاعر زیر لایه های جهان را می بیند اما یک فیزیکدان زیر لایه های جهان را می داند . فرق است بین دیدن و دانستن . شعر یک پدیده ای است که با خود مفاهیمی تازه را به همراه دارد و این مفاهیم تازه نیز در هر برهه ای از زمان دچار پوست اندازی می شوند.شعر هرگز خود را در یک قالب مشخص نشان نمی دهد و هر شاعری درشعر دارای قالب ، زبان و مضامینی متفاوت است .
سخن:
پرسش ششم : در این بخش شما به رویکردی ویژه رسیده اید و آنهم شناخت واژه و اهمیت جهان واژه در سروده است .بیشتر بگویید خردمهر پاپی ؟پاپی: در بخش دوم کتاب بر اهمیّت ادب و ادبیات توجه خاصی دارم و آن هم شناخت واژه است . ریشه شناسی حقیقت واژه از دغدغه های نوجوانی تا جوانی من بوده است به طوری که هر جمله ای را که در هرجایی می دیدم درصدد بودم که واژه های این جمله را معنی کنم و بعد به یک معنی کلی از جمله برسم و این روند در من با مطالعه تقویت بیشتری پیدا کرد تا که دست به قلم شدیم و توانستیم در این رهگذر به توفیقاتی دست یابیم . برای رسیدن به شناخت از واژه ها تأمل و اندیشیدن در هر واژه ای و آن هم در سن کودکی و نوجوانی تا جوانی لازم است . جهان واژه به ما کمک می کند تا که در نوشتن به فهم و درکی درست برسیم و هرنویسنده ای ابزار آن جهان واژه هاست و بدون شناخت از واژه هاقادر به نوشتن نیست . هر چه قدر جهان واژه ها ی نویسنده پربار تر باشد اندیشه ی نویسنده سلیس تر و کارآمدتر است .
سخن:
پرسش هفتم : در گفتاری درباره ی سبک رمانتیسم و اهمیت آن پژوهش کرده اید . آیا این سبک در مدرنیت هنوز بارز است ؟پاپی: سبک رمانتیسم از سبک هایی است که به دو شاخه ی رمانتیسم احساساتی و رومانتیسم اجتماعی تقسیم می شود و رومانتیسم اجتماعی نیز در شکل گیری سبک رئالیسم تأثیر فراوانی داشته است . مکتبی ادبی است که در اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 در عرصه ی هنر و ادبیات خود را نشان داد . از بنیانگذاران این سبک می توان به ویلیام بلیک و درد زورث اشاره نمود . بینوایان اثر ویکتور هوگو نمونه ی بارزی از رمانتیسم اجتماعی است که جهان را دربرگرفت . سبک رومانتیسم رویکرد نویسندگان را به اندیشه های سیاسی و اجتماعی و طبقات محروم جامعه سوق داد به طوری که این رویکرد تا به امروز هم دچار صیرورت( شدن) است . واژه ی رمانتیک به معنی داستانی ، افسانه ای و افسانه مانند به کار رفته است اما مؤلفه های این سبک گریز از واقعیات اجتماعی موجود و تأکید بر فردگرایی و آزادی از قواعد ادبی ارسطویی است . پس با این تعابیر این سبک در مدرنیت امروز بی تأثیر نیست زیرا که هم دچار پوست اندازی شده است و هم این که شیوه و نگارش نویسندگان این سبک به منزله ی پیشروندگی است نه پس روندگی. فکر می کنم پیشینه های ادبی در هیچ دوره ای بی بارز نیستند اما ممکن است که با کتمان بیان با توجه به بافتار اجتماع روز مواجه شوند . سبک رومانتیسم ممکن است در کشورهایی که دم از ساختار گرایی و پساساختارگرایی می زنند جایگاهی کم رنگ تر داشته باشد اما مردمان برخی از اقلیم ها هنوز از این سبک گذر نکرده اند و یا دراصل با این سبک آشنایی ندارند.
سخن
پرسش هشتم : درباره ی دگرگونی و انقلاب گفتاری است به نام (ادبیات و آینه های انقلاب ) .این چراها در چه رویکردی اهمیت دارند و ادبیات و انقلاب چه رهی را دنبال می کنند ؟پاپی: هر جامعه ای در هر ازمنه هایی از تاریخ و تمدن خود با دگرگونگی هایی تصادم داشته است و سرزمین ایران نیز از این انقلاب ها به دور نبوده است . انقلاب به معنی دگرگونگی است و این دگر گونگی می تواند در حوزه ی فرهنگ باشد و یا در حوزه ی اقتصاد و یا صنعت و ... با توجه به مطالعه ی تاریخ باستان ایران و تاریخ معاصر تا به اکنون در می یابیم که سه مؤلفه ی صنعت و فرهنگ ، مذهب و اندیشه و استقامت و پایداری همیشه ما را در تاریخ و تمدن خویش همراهی کرده اند . بنابراین ادبیات استقامت و پایداری ادبیاتی است که همیشه جهان را با خود همراهی کرده است و اگر چه در دنیای امروز جنگ سخت بی معناست اما به جای آن جنگ نرم آمده است . در زمانی سلاح ما برای مبارزه تفنگ بود اما در جهان امروز قلم است و این همان جنگ نرم است . لذا توجه به خودِ روایت در قالبی واقعی و هنری بسیار مهم است . پردازش به ادبیات و انقلاب در هر سرزمینی هم دارای محاسنی است و هم از معایبی برخوردار می باشد . جنگ یک پدیده ی شوم است و پیامدهای آن نیز مخرب اما همین جنگ یک دگرگونگی است که می تواند مردم یک جامعه را از حالتی به حالتی دیگر دربیاورد . خود باوری و خود ساختگی از مؤلفه های بارز جنگ هستند که یک جامعه را بعد از جنگ می سازند و البته از جانبی دیگر هم مشکلات روحی و روانی جنگ بعد از اتمام از معایب است . آلمان و فرانسه با پردازش به ادبیات و انقلاب خود جامعه ی خویش را ساختند و اگر امروز ه فلاسفه ی بزرگ جهان آلمانی هستند و یا اغلب مکاتب ادبی و جامعه شناسی در فرانسه به وجود آمده اند این ها همه حاصل تلاش یک ملت درجهت عبور از بحران و نیل به مقاصد ی پیشرفته است . بنابراین هشت سال جنگ نیز به ما خیلی چیزها را آموخت که در زندگی فردی و اجتماعی و در زندگی فرهنگی و هنری ما تأثیرش ماندگار است . از جانبی دیگر نیز بانی جنگ و مشکلات یک پدیده به نام جنگ را هرگز ملت رقم نمی زنند و این که چه عواملی باعث می شود که یک جنگ در یک منطقه رخ دهد نیز در بافتار فکری و ادبی ما نمی گنجد و کار ما شُعرا و نویسندگان ترویج هنر آموزنده ی یک پدیده و یا ناآموزنده ی آن پدیده است در قالبی ادبی و هنری . من جنگ را فی نفسه پدیده ی خوبی نمی دانم و جهان امروز جهان صلح و آرامش است اما اگر یک پدیده ی شوم به نام جنگ به هر دلیلی ملت یک سرزمین را درگیر خود کرد این پدیده بایستی روانشناختی و جامعه شناختی شود و علت پیدایش و معایب و احیانا" محاسن آن نیز بررسی شود .
سخن
پرسش نهم : درباره ی آزادی و جامعه ی مدنی و بینش ساختار پذیر مدرنیت گفتاری شده به نام(نگاهی به گفتمان قدرت و آزادی ) . گفتمان توان یا قدرت را راسل در نبشته ای به نام (قدرت) با ترزبانی نجف دریابندری دارند .. کنون شما با چه رویکردی به این پندار نگریسته اید در جامعه ی کنون ؟پاپی: بله واژه سنجی ما در این گفتار حول و محور آزادی و قدرت است . هدف در این گفتار مشخص و معین است . من آزادی را در هر جای جهان چنین می پندارم که هر کسی بتواند از آزادی انسانی خود و دیگری بهره مند باشد . ممکن است من از دانشی برخوردار باشم و شما از تخصصی دیگر و یا ممکن است که یک رفتار از نگاه من آزادی باشد اما از نگاه شما آزادی نباشد . تفکرات انسان ها با هم یکی نیست . دوست داشتن و انجام دادن هر کاری نمی تواند آزادی باشد بلکه انجام دادن و دوست داشتن هر کاری که به خودِ ما و دیگران ضرر و زیانی نرساند آزادی است . از جانبی دیگر بحث قدرت پیش می آید که به نظرم هر قدرتی که دارای اقتدار نباشد قدرت نیست . اقتدار به معنی این است که قدرت شما دارای محبوبیت و کارآمدی مفید باشد . یک فرد قدرتمند در حوزه ی فرهنگی فردی است که اقتدار دارد . اقتدار همان ویژگی ها و رفتارهای فرد قدرت مند است که تا چه اندازه در جامه سودمند و کار ساز هستند . لذا در جامعه ی امروز بحث آزادی و قدرت با جامعه ی دیروز فرق می کند . پندار ما در جهان امروز این است که قدرتی که اقتدار نداشته باشد آزاد نیست . آزادی و قدرت در جامعه ی امروز دو روی یک سکه اند . هر انسانی از قدرتی برخوردار است و این قدرت نیاز به آزادی دارد . به عنوان مثال : شعرِ یک شاعر زمانی می تواند اقتدار داشته باشد که آزاد باشد . ارزش یک آزادی در جامعه قدرت است . وقتی یک هنر نتواند اقتدار خود را به جامعه معرفی نماید آن هنر آزاد نیست . لذا به نظرم در جهان امروز آزادی به معنی واقعی وجود ندارد و دلیل عمده نیز بر می گردد به این که قدرت ها از اقتدار لازم برخوردار نیستند . به عنوان مثال: در یک خانواده ی چند نفره در دنیای امروز صحبت از هم نشینی است اما همین هم نشینی ها نه اقتدار دارند و نه آزادند. من زمانی آزادم که قدرت حرف زدن داشته باشم و شما زمانی مقتدر هستید که اقتدارتان را به جامعه در قالبی انسانی و خدایی منتقل نمائید.
2-حرف های غوره
غوره در فرهنگ لری می شود یتیم و جامانده هم معنا می دهد. این پیشوند را در گفتگو بیشتر روشن کنید و ما در نگاهی باردار اندیشه می شدیم و زیست مند و کنون دگردیسی رهی دگر است .ما در جهانی زیست داریم که معنا گریز شده است و دگرگونی باورها و کنش های اجتماعی ، آدمی را به ناكجا آباد هم برده است . سرگردانی برداشت و دستاورد این جهان آشوب زیست است . کنون شما با رویکردی روانشناختی بسان داستایوفسکی زره بین برداشته می نویسید به دردشناخت و درمان آن با ردیابی های ادبی فلسفی . داستایوفسکی در داستان این مهم را پیش برد و شما در گفتار یا مقاله آنهم در بخش نخست دفتر که اجتماع زیست اند متن های به نشانه رفته و با پیشوند پرواز رهی به جستار ها یا موضوعات دارید .
پرواز به دنیای شادی / پرواز به دنیای فقر /پرواز به دنیای عشق ...
بخش نخست : دنیاها و پروازها
سخن
پرسش نخست : سرک کشیدن یک کنش است ولی رفتن و نوشتن چیزی دگر . شما بگویید درباره ی شادی و اهمیت آن در زندگی ؟پاپی : ابتدا درباره ی واژه ی غوره باید بگویم که این واژه در معانی مختلفی به کار رفته است. یکی به معنی نارسیده و یا همان غوره ی انگور است و در فرهنگ لری به معنی یتیم و جامانده به کار رفته است . غوره در ادبیات لری به معنی نپخته هم به کار می رود یعنی کسی که در کار ، کارکُشته نیست( از تجارب بالایی در زندگی برخوردارنیست). کتاب حرف های غوره شامل گزیده گفتارهایی است که در دو بخش اجتماعی و ادبی – فرهنگی نگاشته شده اند . به نظرم سرگردانی بشر در دنیای امروز عدم شناخت از دنیای معناست . هر انسانی در هر برهه ای از زمان یک معنا دارد و یک ساختار . ممکن است که در دنیای امروز به ساختار همین موجود و موجودات دیگر توجه بیشتری در دستور کار باشد و ساختار گرایی سوسور و پسا ساختار گرایی ژاک دریدا مدنظر باشد اما این به منزله ی گریز از معنا نیست ، زیرا که خودِ ژاک دریدا از معنای سوسور استفاده می کند و تنها پسوند پسا را به ساختارگرایی اضافه می نماید . به نظرم در خود ساختارگرایی هم مفاهیمی عمیق نهفته است . یک انسان متفکر نمی تواند یک انسان عاقل نباشد و یا انسانی بی مفهوم باشد . چیستی و کیستی یک نشانه همان معنا و ساختار آن نشانه است و خواه این نشانه تخیلی باشد یا واقعی. در تفکر دادائیسم نیز معنا وجود دارد . شما هر چه قدر هم بدون فکر چند کلمه را کنار هم قرار دهید باز به معنایی دست می یابید که ممکن است بی معنایی باشد و خودِ بی معنایی هم خود معنایی دارد و یا حداقل در یک قطعه ی دادائیسمی یک کلمه به تنهایی آکنده از معناست . با این وجود ، بخش نخست این گفتار یک تجربه ی طبیعی – اجتماعی است که به عینه در بطن هستی لمس کرده ایم و این پروازها حاصل تجربه ی من از زندگی های متفاوت است که در قالب قلم تصویر شده اند و در جواب به پرسش شما باید بگویم که اهمیّت شادی به اندازه ی اهمیّت غم در جامعه است . انسان از ویژگی های درونی زیادی برخوردار شده است که یکی از این خصیصه ها شادی است . شادی می تواند ذاتی باشد و یا اکتسابی و البته می تواند بر اساس سیر زمان و مکان به دست بیاید . کسب شادی از دیگران یک بخش تجربه است و کسب ذاتی آن یک بخش درونی است . سیر زمان و مکان نیز به ما شادی را می آموزد. البته ممکن است که شادی آمدنی هم باشد ولی بخش آموختنی آن چربش بیشتری بر بخش آمدنی آن دارد . در این گفتار دغدغه ی ما شادی و فرهنگ شادی است که در جامعه نیازی حتمی است زیرا که به ما سلامت روحی و روانی می بخشد و گام های رو به رشد ما را در زندگی مستحکم می کند . جامعه نیاز به شادی دارد و هر لبخند و یا تبسمی می تواند پیامدهایی سلامت گون را برای ما به ارمغان بیاورد .
سخن
پرسش دوم : دروغ یکی زِ جهان ها یا دنیاهای نبشتار شماست . این کنش اجتماعی و خودی را چگونه بررسی می باید باشد ؟پاپی: پرواز به دنیای دروغ در دو نگاه محل بحث می باشد . یکی اینکه دروغ واقعی است و تعمدا" فرد صادق نیست و دیگر دروغ مصلحتی است که این دروغ مصلحتی ممکن است جامعه را به سمت و سیاقی مفید هدایت نماید و چه بسا به سمت و سیاقی منفی رهنمون سازد . دنیای دروغ بر اساس نیازهای اجتماعی شکل می گیرد . شما اگر مشکل مالی و اجتماعی کمتری داشته باشید ممکن است که کمتر دروغ بگویید . با توجه به بافتار تاریخی جامعه ی ایران و با التفات به دنیای قدیم جایگاه دروغ کم رنگ بود اما درجامعه ی امروز که دنیای منفعت و سود دهی و سود گیری است دروغ به عنوان یک فرهنگ مُغَلَط جا افتاده است . به نظرمی آید در جوامعی که صداقت و پاکی باشد دروغ نیست و درجوامعی که حیله و ریا باشد دروغ خود را نشان می دهد . دروغ یک عادت اجتماعی است و عادت اجتماعی براساس ارتباط ِبا محیط اجتماعی صورت می پذیرد . در شهری که راست می گویند دروغ بی معناست و در شهری که همه دروغ می گویند راست گفتن جایگاهی ندارد . دروغ ممکن است فطرتا" در وجود کسی باشد و یا ممکن است که فرد از محیط اقتباس کرده باشد . انسان وقتی نیازهای اجتماعی آن برآورده نمی شود به مرور زمان دروغگو می شود و یا برای این که از گرداب سهمگین و خسران بر انگیز زندگی رهایی یابد چاره ای جز دروغ ندارد . مهم ترین صادق و منصف طبیعت است و کسی که معلم اش طبیعت باشد دروغ نمی گوید .
سخن
پرسش سوم : جهان مرگ رهیاب درد است و شما در گفتار پرواز به دنیای مرگ ) شناخت این حقیقت ماندگار زندگی را روشنگرایانه نگاه داشته و نبشته اید به پیرامون آن؟ پاپی: از این نگاه مرگ یک تولد است یک نگاه . حقیقتی است که هرگز نمی میرد . مرگ به دو گونه خود را نشان می دهد . یکی مرگ حقیقی است که یک روز فرا می رسد وما با این جهان زندگی خدا حافظی می کنیم و دیگر مرگ واقعی است . مرگ واقعی مرگی است که در پنداشت های درونی و اجتماعی ما زیست می کند . اغلب فراز و فرود های زندگی و به تعبیری سختی و پستی و بلندی زندگی که در مناسبات اجتماعی رخ می دهد به نوعی مرگ ِ واقعی اند . مر گ واقعی همان چشیدن سختی ها ، مشقت ها و رنج ها ی واقعی زندگی است که آدمی در سیر زندگی تجربه می کند . یک وقت ممکن است که شما زنده باشید اما زندگی نمی کنید بلکه زنده هستید که این زنده بودن نوعی مرگ تدریجی است . مرگ می تواند دنیایی آکنده از مفاهیم باشد و هرکسی با توجه به مذهب و اعتقادات خویش رویکردی متفاوت را به مرگ دارد . آدم ها مرگ را دوست ندارند و نوع مردن ها نیز متفاوت است و رویکرد افراد به مرگ نیز متفاوت . یکی دوست دارد در خانه ی خویش و بدون هیچ درد و رنجی و یا مریضی ای بمیرد و آن دگر هم دوست دارد در باغی مشحون از درخت میوه و سایه سار بمیرد . یکی دوست ندارد بر اثر تصادف با اتومبیل و ... بمیرد و آن دیگر مرگ را هرگز دوست ندارد . بنابراین مرگ می تواند پایان یک آغاز باشد و این آغاز ممکن است یک لحظه باشد یا چند ساعت و یا مرگ ممکن است در آغاز یک پایان باشد که فرد زندگی را طی کرده و به نقطه ی پایان می رسد و یا ممکن است پایانی به رنگ آغاز باشد و یا آغازی به رنگ پایان نباشد .
سخن
پرسش چهارم : پروازهایی به چند جهان بود به بودهای متن زیست ، (دنیاهایی عقل . قلم . عشق . عرفان ) این رویکرد را چگونه ارزیابی میکنید بیرون زِ جهان متن و جهان نویسنده ؟ پاپی: پرواز می تواند به دنیای مختلفی در زندگی صورت پذیرد . یکی پرواز به دنیای مرگ را تجربه می کند و آن دیگر پرواز به دنیای عرفان را . یکی پرواز به دنیای عقل را تجربه می کند و آن دیگر پرواز به دنیای احساس را و یا ممکن است یک نفر پروازی نداشته باشد اما آن دیگری پروازها کرده باشد . پرواز می تواند کوتاه باشد و یابلند که افرادی که پروازی بلند دارند را بلند پرواز می گویند . به نظرم جهان متن هر انسانی آکنده از پرواز هایی متعدد است اما پرواز به دنیای عقل – قلم- عشق و عرفان از جمله پروازهایی به شمار می روند که بشر را به جایگاه و پایگاه هایی به مراتب بالاتر از دنیا ی هستی می رسانند . پرواز به دنیای عشق و عرفان یک پرواز معرفت شناسانه می باشد و پرواز به دنیای عقل و قلم یک پرواز شناخت شناسانه توأم با هستی شناسانه . وقتی یک فرد نویسنده به دنبال نوشتن دانش و فهم جهان است این فردپروازی شناخت شناسانه دارد و وقتی همین فرد فراتر از شناخت می رود و سرشت و جوهره ی جهان را می نویسد این فرد پروازی هستی شناسانه دارد . عشق و عرفان پیوند عمیقی با هم دارند و هرعاشقی عارف است همچنانکه هر عارفی هم می تواند عاشق باشد . عشق با معرفت به دست می آید و شناخت از یک معرفت کار عارف است . هر معرفتی را عارف شناسایی می کند که یکی از مهم ترین معرفت ها عشق است . عشق می تواند یک نشانه ی بی جان باشد و یا نشانه ای باشعور و فرهنگ . اتفاق عشق بدون شناخت دوامی ندارد اما با شناخت ماندگار است .
بخش دوم: مقالات ادبی و اجتماعی
سخن
پرسش پنجم: برخورد تمدن ها یا گفتگوی تمدن ها نام گفتاری است پر اهمیت با بینش سیاسی فرهنگی در دوره های تاریخی و اهمیت آشتی پذیری های خوش فرجام . و به ویرم یا حافظه ام هست که در سال های نخست دهه ی هشتاد تب این پنداشت مهم بسیار توانمند بود ولی نشد چون شدهایی در خاورمیانه سیاست وار کولی را به دار قالی بردند . و گر این پیشنهاد مهم به است می رسید همه است های جنگ خواهی روشن نمی شد ... کنون برگویید به شناخت بیشتر ؟پاپی: تمدن ها یک ویژگی مشترک دارند و آن هم هویت تاریخی آن هاست . در یک زمان اتفاق می افتند و یا هم معاصر با هم هستند و سوابق پیشین و پسین آن ها به همدیگر کمک می کند . همه از زبان – خط – داد و ستد و حکمفرمایی و فرهنگ و مدنیت برخوردارند اما این ویژگی ها می تواند متفاوت باشد و یا احیانا" در برخی ادوار هم اشتراکاتی به چشم می آید . گفتگوی یک تمدن با تمدن کهن دیگر می تواند از یک اهمیّت آشتی پذیر برخوردار باشد و پیامد این آشتی نیز صلابت فرهنگ هاو قرابت زبان هاست . گفتگوی تمدن ها یک باب جدیدی از تاریخ نظام کنونی ما به شمار می رود که در دهه ی هشتاد توسط بانیان امر مطرح شد اما به نظر می رسد که گفتگوی یک تمدن برتر بر تمدنی که فروتر است حتا اگر این تمدن امروزه به عنوان برتر هم شناخته شده باشد از پیامدهایی خوشایند برخوردار نیست . رم باستان و یا یونان باستان با رم جدید و یونان جدید در تفاوت عمده است و این سیر تاریخی هم هویت ها را تغییر داده است و هم زبان ها را دگرگون ساخته است . انقلاب از مهم ترین عواملی است که تعامل دو تمدن درون مرزی و برون مرزی را برقرار و یا انکار می کند . ممکن است در یک کشور ی به مانند فرانسه که انقلاب در آن صورت گرفته است با کشوری به مانند عربستان سعودی که هنوز وارد گذار به توسعه ی پایدار نشده است هرگز گفتگویی صورت نپذیرد . گفتگوی تمدن ها با مبادلات و معاملات اقتصادی و فرهنگی فرق می کند . در گفتگو بحث زبان و تاریخ و تمدن است اما در مبادلات مباحث روساختی و کالاهای مصرفی و نیازهای روزمره مد نظر است . ممکن است بر اساس نیار یک کشور نفت خود را به کشور دیگری صادر نماید و این مبادله به منزله ی گفتگو ی تمدن نیست . گفتگوی تمدن یک گفتگوی فکری –فرهنگی و زبانی – تاریخی است که پیامد آن بایستی یک اتحاد و سالم اندیشی به نفع دو طرف باشد . در گفتگوی تمدن ها آزادی خواهی مطرح است نه دیکتاتوری . لذا گفتگوی تمدن ها دارای ویژگی های فرابخشی برای همه ی ملل جهان به شمار می رود اما این گفتگوها بستگی به تاریخچه ی هویتی و تاریخی این ملل هم دارد . با توجه به رویکرد دمکراتیک جوامع امروز کار شایسته و بایسته ای است به شرطی که این جوامع بتوانند با هم گفتگو و تبادل نظر کنند .
سخن
پرسش ششم : نامداری یا شهرت گفتاری مهم دارد در شناخت و شما درباره ی این جهان پر آوا و دوست داشتنی سخن کرده اید در گفتار ( برآمدی بر گفتمان شهرت ) که خود تازگی گزارشی دارد . گفتمان گروهی سخن کردن است و گفتگو دو تا سه کس سخن کردن و این ریزبینی شما در پیوند ساختاری واژگان که واژه ی گفتمان را پیشوند واژه ی شهرت می برید مهم است و خشنود کننده . هنگامی ما گفتمان را ،که همه خوانی است در زندگی را ،با شهوت ره یابی کنید می بینیم که همه در پی شهرت اند ... بیشتر بگویید گرامی دانا ؟پاپی: شهرت یک گفتمان است . گفتمانی ناخوانده و نانوشته که خیلی از آدم ها را هم خوانده است و هم نوشته است . شهرت یک مقوله ی اجتماعی فراگیر است که همه ی انسان ها تشنه ی آنند اما نوع رویکردها و اهداف متفاوت است . یکی دوست دارد استاد دانشگاه شود و آن دیگر دوست دارد شاعر و یا نویسنده . یکی دوست دارد سیاسی باشد و آن دیگر اقتصادی. شهرت در یک بافتار و ساختار معین به دست نمی آید وجاده ی اصلی آن نیز مشخص نیست زیرا که ممکن است در همان جاده ی اصلی به فرعی هایی رفته و در همان فرعی ها به شهرت دست یابد . ممکن است یک فرد سال ها کار اقتصادی انجام دهد ولی در فرهنگ شهرت پیدا کند و یا ممکن است یک فرد راه اقتصاد را دنبال کند و درهمان راه به شهرت دست یابد . با این وجود، فرق است بین شهرت و محبوبیت . ممکن است یک فرد شهرت داشته باشد اما محبوبیت نداشته باشد. محبوبیت مهمترین ویژگی شهرت است اما چرا همه به دنبال شهرت هستیم یک پرسش بی جواب است . فکر می کنم در ذات همه ی آدم ها شهرت وجود دارد و چون همه دوست دارند دیده شوند بنابراین برای این دیدن تلاش می کنند . تجربه ی انسان ها نشان داده است که دیده شدن از لذت خاصی برخورداراست و به خاطر همین است که همه شهرت را دوست دارند. فرق است بین کسی که دیده می شود با کسی که دیده نمی شود . طاووس از پرندگانی است که خیلی خود شیفته است و مدام دوست دارد خود را به طبیعت نشان دهد . همه ی موجودات زنده و غیر زنده دارای جهان متنی هستند واین جهان متن را به روش های مختلفی به تصویر می کشند . یک کوه بلند ذاتا" زیبایی و بلندی خود را به تصویر می کشد و یا خورشید که در طبیعت اش خودنمایی وجود دارد و یک انسان نیز بر اساس فکر و شعور، زیبایی های خود را به تصویر می کشد . شهرت یا تصویر است ویا به تصویر می آید . شهرتی که تصویر است طبیعی است و نشانه های آن نیز طبیعی است اما شهرتی که به تصویر می آید به وسیله ی موجودی مفکر به نام انسان به وجود می آید.
سخن
پرسش هفتم : درباره ی بدیهه گویی و اهمیت تاریخی آن سخن کردید . برای خوانندگان ماهنامه این جهان را هم روشنتر کنید ؟پاپی: بدیهه سُرایی یکی از صناعات ادبی است که بیشتر خود را در دایره ی شعر نشان می دهد .بدیهه گو یا بدیهه سُرا کسی است که بدون مکث و در لحظه شعر می گوید و اغلب شُعرای قدیمی ما بدیهه سُرا بوده اند به گونه ای که شعر به صورت نابه هنگام در ذهن و حافظه ی آن ها حضور پیدا کرده است و یا حتا در خواب شعر گفته اند و در بیداری همین شعر را نوشته اند . شاعر بدیهه سُرا شاعری جوششی است که آنچه که از دل برآید را بر دل می نشاند . در دنیای امروز چیزی به نام توارد و بدیهه سُرایی کم رنگ شده است ولی بدیه سُرایی یکی از صناعات بی بدیل در حوزه ی زبان و ادبیات فارسی به شمار می رود . از زمانی که راسیونالیزم( عقل گرایی) به وجود آمد بدیهه سُرایی به فراموشی سپرده شده است . ازجانبی دیگر ما با شعر ارتجال هم سر و کار داریم که مقابل بدیهه سرایی است . در شعر ارتجال شاعر ممکن است که یک بیت از یک غزل را بُسراید و چند بیت دیگر را در چند ساعت دیگر بُسراید و حتا ممکن است که تا یک سال و یا بیشتر هم این سُرایش طول بکشد . بنابراین بدیهه سُرایی و ارتجال دو صنعت مهم در زبان و ادبیات فارسی به شمار می روند که هر دو از دل بر آید ولی بدیهه سُرایی در زمان کوتاه تری صورت می گیرد .
سخن
پرسش هشتم : واژه ها چه می گویند نام گفتاری است . بگویید به برخوانی جهان واژه ها که هر واژه ای شناسنامه ای دارد به جهان ریخت شناسی و چگونه کاربرد آنها؟ پاپی:کتابی دارم با همین نام که واژه ها را در قالب های مختلفی آورده و تقسیم بندی کرده ام که هر وازه ای را ریخت شناسی نموده ایم و کاربرد آن ها را نیز بازگو نموده ایم . هر واژه ای دارای یک ریخت شناسی است به مانند انسان ها . واژه ی روان با روان دارای یک تیپ و یا ریخت اند اما در شناسایی این دو می توان به دو معنی متفاوت رسید که این دو واژه را از حیث کاربرد با هم متفاوت می کند . یا واژه ی صورت و شکل که دارای یک ریخت متفاوت هستند اما از یک معنی برخوردار شده اند که این مهم کاربرد متفاوت این دو واژه را نشان می دهد . ریخت شناسی واژگان به مانند ریخت شناسی طبیعت و جامعه می باشد که هم از لحاظ باطن تفاوت ها و تفاهم هایی وجود دارد و هم از لحاظ ظاهر. ربخت شناسی واژه ها در شعر و نوشتار بسیار مهم است زیرا که کاربرد زبانی واژه ها به موسیقی کناری ، بیرونی و درونی شعر کمکی بایسته می کنند . زیبا شناختی در شعر بستگی به ریخت شناسی واژه ها نیز دارد . یک واژه ممکن است در کنار واژه ی دیگر دارای زیبا شناختی خاصی باشد اما در کنار یک واژه ی دیگر از زیبا شناختی خوبی بهره مند نباشد . ریخت شناسی واژه به معنی ظاهر شناسی واژه است که مفهوم شناسی واژه تعبیر بهتری است به مانند روان شناسی که رفتار شناسی کارکرد معنایی بهتری دارد .
3- کرشمه ی سایه
در نبشته ی کرشمه ی سایه ،واکاوی های مهمی می خوانیم که در دو بخش هویت دارند .یک بخش گفتگوهای شما است با دیگران و یک بخش گفتارهایی به هم پیوسته که نگاه پریش گر نویسنده ی متن شناس است که با گمانم این دفتر خود یک کارنامه است برای پاپی شناسی و همین دفتر بس است برای کرنش در پیشگاه شما
سخن:
پرسش نخست : اهمیت گفتگو در جهان مدرنیت را در رسیدن به جامعه مدنی بازگویید خردمهر ؟پاپی: به عرض گرانمهر برسانم که دفتر کرشمه ی سایه حاصل یک تجربه ی ژورنالیستی است که در دو بخش فراهم آمده است . بخش نخست گفتگو می باشد و بخش دیگر گفتارهایی است از ادبیات و اجتماع که با نگاهی تحلیلی نگاشته شده اند . گفتگو به دو بخش تقسیم می شود . نخست گفتگو با دیگران است و دیگر گفگو با خود. گفتگو با دیگران را چند گویی می گویند و گفتگو با خود را تگ گویی . یک هنرمند از تگ گویی به چند گویی می رسد . انسان تا با خود تمرین گفتگو نداشته باشد به گفتگوی با مردم دست نمی یابد . اهمیت گفتگو در تک گویی رسیدن به نوعی خود پیدایی و خود ساختگی است و اهمیّت گفتگو در چند گویی رسیدن به منِ اجتماعی جامعه و فراست و درک درستی از آن جامعه که چگونه زیستن را در کنار ما تجربه می کند . ما انسان ها زیستن را در کنار هم تجربه می کنیم که بخشی از این زیستن ها کتمان است و کار گفتگو بیان همین کتمان هاست . بحث اهمیّت گفتگو در جهان مدرنیّت و رسیدن به جامعه ی مدنیّت شد. فکر می کنم مدنیت یک جامعه با گفتگو همراه و همگون است و جامعه ای که گفتگو را الگوی خود قرار می دهد آن جامعه به مدرنیت می رسد . گفتگو می تواند عامیانه با شد و یا تخصصی و فنی. مدرن بودن چیزی جز رسیدن به مدنیت نیست و این مدنیت با گفتگو حاصل می آید . گفتگو یک هم صدایی است که این صداها هدفی مشترک ومشخص را در جاده ی فرهنگ و ادب طی می کنند . جهان امروز جهانی آکنده از نشانه هاست و این نشانه ها زمانی به مدرنیت می رسند که به نوعی هم نشینی دست می یابند .هانتینگتون بر برخوردتمدن ها تأکید فراوان دارد ولی جهان امروز جهان گفتگوست اما این مهم تا چه اندازه در کشورهای جهان سوم و گذار به توسعه تأثیر گذاشته است و به چه اندازه در کشورهای توسعه یافته جایگاه دارد از مهم ترین مباحثی است که در حوصله ی این بحث نمی گنجد.
سخن
پرسش دوم : گفتگوهای شما با استاد های دانشگاه و سرایندگان رویکردی چالشی دارد به شناخت . این نیاز شناسی گفتمان را چگونه در دانشگاه ها به پیگیری می رود ؟پاپی: همین طور است . به چالش کشیدن از صفات یک گفتگو کننده می باشد که می بایست در گفتگوی خود اعمال کند . در اغلب گفتگو ها مباحث تحلیلی و توصیفی است و این مهم هم از دغدغه های ما نسبت به جامعه بوده است اما جواب ها همیشه خلاف ِ برآن واقعیاتی بوده که در سیر گفتگو عنوان کرده ایم . در فرهنگ گفتگو آنچه که متداول شده است سانسور و گریز بوده که این دو مبحث سرشت گفتگو را کم رنگ می کنند . چالشی که در دایره ی گفتگو در ساختار و بافتار جامعه ی ما وجود دارداین است که گفتگو کننده در مرتبتی پایین تر از گفتگو شونده قرار می گیرد و این عدم هم ترازی خود از عواملی است که تفاهمی در گفتگو صورت نمی گیرد و چهارچوب گفتگو همیشه در دست گفتگو شونده است . من این تجربه را در زمانی که گفتگوگر بوده ام به عینه مشاهده نموده ام ولی من بعد که با خودم گفتگو ها کردند روند گفتگو را بر محور هم ترازی و تبادل نظر گذاشتم . گفتگو یک تعامل دو طرفه می باشد که باید پیامدی سازنده برای جامعه به همراه داشته باشد نه برای یکی از طرفین گفتگو.
سخن:
پرسش سوم : در بخشی زِ گفتگوها ، شما با مدیر هم به گود گفتگو می روید که این گود اجتماعی نگاه پهلوان بودگی به جهان شناخت اجتماع دارد که در نگاه ادبیات کمتر پرداخت دارد . این خواستگاه را چگونه مدیریت کرده اید ؟پاپی: قبل از این که فرهنگی و ادبی باشم مقالاتی اجتماعی و سیاسی می نوشتم و این دو را تجربه کرده ام . زمانی ستون نویس مقالات سیاسی واجتماعی در روزنامه ها بوده ام و شناخت شناسی اجتماع دغدغه ی من بوده است و اعتقاد دارم که یک شاعر تنها نباید یک ادیب باشد بلکه اجتماعی و سیاسی بودن شاعر از مهم ترین رویکرد های موجود برای جهان بینی یک شاعر به شمار می روند .
سخن:
پرسش چهارم : شناخت زیاد زِ همه ی اندیشه ها و هنرها ،شوند گفتگو ها شده است و شما در چند جستار یا موضوع ره یابی کرده اید ( موسیقی / سروده / تاریخ / ادبیات دانشگاهی ..) و خوب توانسته آید اهمیت جایگاه پرسش گر را نگه دارید . این توانایی شما زِ کجا می آید ؟ پاپی: یک هنرمند در هر گرایشی برای نیل به هنر تخصصی خود نیاز به شناخت از همه ی گرایش ها را دارد . متخصص شدن یعنی جامع الاطراف بودن و تا جامع الاطراف و شناخت از یک موضوع را به معنی واقعی پیدا نکنیم یک پرسش گر خوب نخواهیم بود . خواستن توانستن است . انسان وقتی می تواند فردی موفق باشد که توانایی های خود و سایر نشانه ها را بتواند کشف نماید. هنرهای هفت گانه از یک پیوند همیشگی ومانا برخوردارند و پردازش به این پیوند ها با رویکردی گفتگو محور از مهارت های ویژه ی یک گفتگو گر است . در دایره ی علوم انسانی نیزگرایش ها دارای ارتباط های معنایی و ساختاری اند و همین مهم می تواند یک گفتگوگر را در یکی از این رشته ها به سمت گرایش های دیگر هم سوق دهد .
سخن:
پرسش پنجم : در بخش دوم این دفتر به یک سری گفتارهای بهم پیوسته و جدا در بررسی می رسیم که گویی نویسنده ی متن خود را زِ همه چیز جامعه جدا کرده است و به گوشه ای رسیده است . تا تنها بنویسد و هی گفتار جهانی تازه در شناخت جهان امروز را بنویسد و همانگونه که زندگی پیوستگی دارد ،جستار های این متن هم پیوستگی دارند . بیشتر بگویید گرامی دانشور؟ پاپی: در بخش دوم دفتر رویکردهای متفاوتی به جامعه وجود دارد که گاهی اجتماعی اند و گاهی هم روانشناختی و جامعه شناختی و گهگاهی هم تلنگرهایی به بافتار ادبیات زده می شود . گفتارها مجزا از هم تدوین شده اند اما متن ها در جوانبی هم پیوستگی دارند. این پیوستگی ریشه در جهان متن نویسنده دارد که در مناظر مشابه و متفاوت تجربه نموده است . به عنوان مثال: در این بخش سخن از شعر و اجتماع به میان می آید و یا سخن از سیاست و فرهنگ است . جُستارها از یک کلیّت بهره می جویند که این کلیّت همان مناسبات اجتماعی مردم است که نویسنده با شناختی تازه از این مناسبات به قلم فرسایی می پردازد. در این بخش سخن از باورداشت های ادبی - روانشناختی و یا ادبی – جامعه شناختی جامعه می باشد که به نوعی این مفاهمه ها در یک نقطه ای به هم وصل می شوند .
سخن:
پرسش ششم : درباره ی لرستان سخن کرده اید که شما را پژوهشگر تاریخی می بینیم .و در جایی دگر یک گردشگر دوست یا توریست ، این جایگه در چه زمانی و بایدی درست می شود . بگویید برای خوانندگان جوان ماهنامه؟پاپی: به نظرم کسی که طبیعت گرا نباشد و با طبیعت دوست نباشد پژوهشگر خوبی نیست . اولین کتاب بنده «چشم انداز گردشگری ایران و جهان» بوده است . این کتاب در 1000صفحه نگاشته شده است که دارای 150 عکس رنگی است . کتابی که حاصل چندین سال عمر من و سیر و سیاحت من در نقاط ایران بوده است . توریسم ( گردشگری) یک صنعت نوپا است و ایران نیز قابلیت های مهمی از حیث گردشگری را به خود اختصاص داده است و این قابلیت ها ی تاریخی و طبیعی نیاز به معرفی دارند . صنعت توریسم در جهان امروز یک ضرورت اقتصادی – فرهنگی است . درارتباط با لرستان نیز کتابی را نوشته ام که این کتاب چراهای لرستان را در زوایایی متفاوت روانکاوی می کند . لرستان زادگاه بنده است و درباره ی آن نوشتارهای فراوانی را علاوه بر این کتاب در هفته نامه های استان به چاپ رسانده ام.لرستان سرزمینی با تاریخی بلند است که این تاریخ ریشه در قوم پارس و حتا اقوام ناآریایی تاریخ باستان ایران دارد . این سرزمین از هویت و تمدنی قابل اعتنابرخوردارشده اما در آن حد و نصابی که می بایست ، به این سرزمین پرداخته شود، نشده است . در این کتاب به سهم و یارای خویش چالش های فراروی استان اعم از اقتصادی - فرهنگی ، زبانی و مدیریتی را به تصویر کشانده ایم تا که شاید به اندازه ی خود مرهمی بر زخم کهنه ی آن باشد.
سخن:
پرسش هفتم: بگفتید به درباره ی آسیب شناسی تکنولوژی و فرهنگ امروزو ارزیابی داشته اید به پیرامون این کار. کنون گزارش وار برگویید در این باره؟پاپی: مسلمن هر تکنولوژی ( فن آوری) دارای یک تولد یک حیات و یک مرگ است . تکنولوژی ابتدا در شهرها حضور می یابد و من بعد به روستاها تسری پیدا می کند . آفت تکنولوژی بر علیه تکنولوژی است و بیشترین آفت آن نیز در روستا ها و شهرهای پر جمعیت و تکنوکرات دیده می شود . در دنیای دیروز پزشک کم بود اما بیمار و مرگ و میر زیاد بود ولی در دنیای امروز پزشک فراوان است و بیمار و مرگ و میر کم است و این یک آفت در حوزه ی تکنولوژی است که جامعه را با آسیب مواجه ساخته است زیرا که آفت آن، رشد بی رویه جمعیت از سویی و بیکاری پزشک از جانبی دیگر را می رساند . دیگر آسیب تکنولوژی مصرف گرایی است به طوری که خانواده ها در دنیای دیروزتنها یک تلفن ثابت داشتند اما در دنیای امروز هر فردی از خانواده یک تلفن دارد . مصرف گرایی از آسیب های تکنولوژی است که خانواده ها را با بحران اقتصادی مواجه کرده است . در جهان دیروز لذت از طبیعت و دستاوردهای انسانی امری مشهود بود اما در دنیای امروز و به علت شبیه سازی ها و رشد علم و فناوری لذت از طبیعت و دستاوردهای انسانی کم رنگ شده است . فرهنگ امروز یک فرهنگ مصنوعی است که طبیعت را به چالش کشیده است . انسان یک موجود عاطفی است که روح و روان آن نیاز به آرامش دارد، بنابراین مصنوعات قادر به آرامش کردن روح وروان انسان نیستند . تکثر گرایی در فن و دانش و سایر علوم از جمله آفت های تکنولوژی اند که انسان طبیعی را به انسانی ماشینی و بی تحرک تبدیل کرده اند . عدم استفاده ی درست و معقول از وسایل تکنولوژی و حضور انومی های اجتماعی از دیگر آفات تکنولوژی به شمار می روند . من با تکنولوژی و رشد متناسب جامعه مخالف نیستم اما چگونه استفاده کردن از پدیده ای به نام تکنولوژی که خود را در کشورهای در حال گذار به توسعه نشان داده است از عواملی است که نیاز به وارسی دارد.
سخن:
پرسش هشتم : جهان هدایت را هدایت وار واکاوی کرده اید . این جستار را چگونه دریافت هایی باید باشد ؟ پاپی: جهان هدایت از جهان هایی است که در جهاتی مختلف و در سیر زندگی خویش تجربه کرده ام . با شناختِ از جهان زیست و جهان متن هدایت می توان گفت: «شناخته ای ناشناخته است» داستان نویس یا رمان نویسی اورجینال است که تأثیرش در شعر و ادبیات داستانی ما از دهه ی 40 به بعد خود را بهتر نشان داد اما برخی از خوانندگان یافت ها و دریافت های او را در آثارش به خوبی درک نکردند و جامعه با نوعی کج فهمی هم مواجه شد و البته این تفکر در دهه ی 80 و 90 فروکش کرد زیرا که جامعه گام در گویه هایی دیگراز ادبیات داستانی گذاشت . آثار وی بر اساس سبک شناسی رئالیسم و در جهاتی هم سوررئالیسم خوانده اند و برخی هم می گویند نویسنده ای واقعی است که پیامدهایی غیر واقعی را به جامعه منتقل می کند و البته برخی هم بر این اعتقادند که داستان های او تلفیقی از واقعی و فرا واقعی است . از این نگاه صادق هدایت دارای دو جهان بینی است . یکی اشرافیت است که طبقه ی خانوادگی او را مشخص می کند و آن دیگر محرومیت است که جهان زیست ادبی او را در طبقه محروم به تصویر می کشد . هدایت یک فقیر نیست اما زندگی فکری آن در جامعه ای فقیر شکل می گیرد . برای طبقه ی فقیر هم می نویسد و نمی نویسد اما جهان متن وی بیانگر اعتراض و انتقاد از شرایط موجود آن زمان است . آگاهی در داستان های هدایت به سمت طبقه ی فقیر جامعه و جهان بینی فردی خویش در حرکت است ولی خود آگاهی در داستان های هدایت فراتر از یک خودِ روایت است و در جهاتی کار هدایت را پارادایمیک می کند . در روش و روش شناسی در ادبیات داستانی کاملن تکنیکال است اما از حیث مفهوم و انتقال مفاهیم با تقابل فرهنگی زیست بوم خود و موطن خود مواجه می شود . هدایت یک رهبر خوب دردایره ی ادبیات داستانی است اما یک راهبر خوب نیست ودرداستان هایش بدبین و محکم است ولی هیچ راهکاری درجهت رهایی ازشرایط موجود و گام در شرایطی مطلوب را نمی دهد .
سخن:
پرسش نُهم : گفتاری به نام ( زبان فرهنگ و فرهنگ زبان ) دارید که اهمیت فرهنگ و زبان را در پردازش معناها نشان می دهد .بگویید بیشتر ؟پاپی: این گفتار در هفته نامه ی فارسی زبان پرشین لندن به چاپ رسیده است . یک بازگفت تازه با موضوعیتی تازه است که در قالبی کوتاه و تحلیلی نوشته شده است. زبان و فرهنگ یک رابطه ی دو سویه با هم دارند . به مناسبات روزمره ی ما با اجتماع از کار گرفته تا خوردن و آشامیدن و خوابیدن و گفتگوی با دیگران درزمان ها و مکان های متفاوت فرهنگ می گویند و البته این مناسبات اجتماعی که در شیوه های مختلفی خود را نشان می دهند با زبان هایی متفاوت صورت می گیرد . بنابراین فرهنگ دارای زبان است چرا که پشت بند همین فرهنگ آموخته های جامعه قرار گرفته است و زبان نیز دارای فرهنگ است زیرا که هر زبانی بر اساس نشانه های فرهنگی شناخته می شود و زبانی که توأم با فرهنگ یک اجتماع نباشد از حیث کارکرد و کاربرد با چالش مواجه می شود .
سخن:
پرسش دهم : گفتاری داشته اید درباره ی مهربانو پروین اعتصامی سراینده ای سعدی وار با جهانی مادرانه و دلسوزی های ویژه ی خود .... گفتگو در سروده را اعتصامی در سروده هایش پخته تر کرده است . بگویید دانشور پاپی بیشتر در این باره ؟
پاپی: این گفتار با موضوع پروین آن سوتر از پروین نامبردار شده است . یک تجربه ی به هنگام می باشد که در مقطعی از عمر خویش نگاشته شده است . پروین شاعری است که به مانند قطره ای زلال می ماند . قطره ای به دور از گناه و معصیت . شعر پروین از ساختار اجتماعی محکمی بهره می جوید و منِ اجتماعی در شعر پروین از جایگاهی برخوردار شده که این جایگاه شعر پروین را به همه نشان می دهد . در جاده ی ادبی تک تاز و متفاوت است مثل فروغ فرخزاد . او کسی است که مناظره ی اشیاء را در قالب نظم به اجرا در می آورد و در این رهگذر مجری توانمندی است . عمر پروین کوتاه است به نحوی که فقط کمی بیش از سی و چهار سال حیات دارد ولی عمر شعرش پیر و بلند است . احساس وعاطفه دو پارامتر اساسی در بن مایه ی اشعار پروین اعتصامی به شمار می روند که در همه ی جوانب خود را در شعر پروین و اجتماع نشان می دهند . او شاعری است که هم قصائد ی شیرین دارد وهم با زبان مثنوی و تمثیل و مقطعات اخت و آشنایی کامل دارد .زبان سلیس است و از سبکی مستقل بهره مند شده است . پیامش به جامعه همیشه شیوا و آموزنده است..
4-دفتر برف گفته ها
جُستارمند است این دفتر و شکوهمندی سخن گفتن دار .گفتارهایی درست انگاشته شده به تن تب دار جامعه ی رو به دگردیسی که گذار وار گزاره زیست است .و گویِ سخن به چوگان خرد رسیده است که تواناییِ خیره شدن دارد خواننده به چندین جهان در پنداشت های شما که مگر می شو،د این همه جهان در یک جهان ریخته شود و این چه ها بارز می شوند و کوس هم خوانی نبشته ها می شوند . که در چندین بخش هستند . بخش های اجتماعی ،فرهنگی و ادبی .
این دگرگونگی خود خواستگاهی مدرن دارد به پویش زمان و فرایند پدیدآورندگی ها یا تولید ها ی اندیشه گستر.
سخن
پرسش نخست :در گفتاری به نام(مثلثِ کتاب ،جهت و خلاقیت ) مهم پنداشت داشته اید به برخوانی جهان نبشته یا کتاب و گفته اید درستی ها را به الگوپذیری و رسیدن به جهان شکوهمند آفرینش ها در تکاپوی زیبایی و دانش که بیشتر بگویید بر ما به روشنگری ؟ پاپی این دفتر در سه بخش گفتارهای اجتماعی – فرهنگی ، گفتارهای روانشناختی و نقد کتاب است . سه گفتار با سه موضوع متفاوت که در یک کتاب گرد هم آمده اند . تمرکز حواس و ساماندهی و سازندگی اندیشه از مهم ترین عواملی است که در این سه گفتار لازم است به طوری که گفتارها را با پراکندگی افکار مواجه نسازد . فکر می کنم کار ساده ای نیست که نیاز به تمرکز و توجه خاصی را می خواهد . بله همین طور است . در این گفتار کتاب ، جهت و خلاقیت را مثلثی متساوی الاضلاع می دانم که هر ضلعی تکمیل کننده ی ضلع دیگر است . پایه ترین مبحث در این گفتار مطالعه ی کتاب است که این مطالعه می بایست از جهت و خلاقیت برخوردار باشد به گونه ای که خیلی از افراد در مطالعه ی یک کتاب به جهت و خلاقیت نمی رسند . کتاب یک رسانه می باشد که این رسانه می بایست ابتدا به ما جهت و بعد از آن به خلاقیتی دست یابیم . در این گفتار هدف ما این است که جهت گرفتن در یک مطالعه بسیار مهم است . مهم تر این که چگونه می شود در یک کتاب جهت گرفت . جهت به معنی پیدا کردن راه است . در یک کتاب مطالعه کننده به دو جهت می رسد که یکی مثبت است و آن دیگر منفی. برداشت از یک کتاب بسیار مهم است و استعداد و هوش دو عامل مهم در جهت نیل به برداشت از آن کتاب به شمار می روند . ممکن است با خواندن یک کتاب فلسفی برداشتی غیر فلسفی و پراکنده از اثر در ذهن ما نقش ببنددکه این نوع برداشت به عنوان جهتی است که ما را در جاده ی علم و دانش به سمت خوبی رهنمون نمی کند . لذا خواندن درست با استفاده از تجربه ی دیگران می تواند ما را در جهت گیری مثبت یک کتاب کمکی بایسته باشد و اگر چنانچه به جهت درستی از یک کتاب دست یابیم بی گمان پیامد این جهت درست می تواند آفرینشی درست را به همراه داشته باشد . خواننده تا به جهت مثبتی از یک کتاب دست نیابد به خلاقیت معقولی نخواهد رسید .
سخن:
پرسش دوم : نیم نگاهی به اسناد و نسخ خطی نام گفتاری است که اهمیت این پس مانده های هویت ساز ما را نشان داده اید به ارزشمند بودن آنها و نگاه امروزی که به این پس مانده ها می شود . این جستار مهم را لختی روشن تر برگویید گرامی ؟پاپی: از گفتارهایی است که در زمان خاص خود نوشته شده است . آن زمان در پژوهشکده ی کرج شناسی بوده ام و این گفتار لازمه ی کار بوده است . بنابراین سعی کرده ایم چکیده ای از اسناد و نسخ خطی را در گفتاری مختصر بازگو نمائیم . در این گفتار به اسناد و انواع آن با تعریفی از مقوله ی سند پرداخته ایم و از جانبی دیگر کاربرد اسناد و تعریفی جامع از سند تاریخی را با ذکر دلایل و نشانه ها تصویر نموده ایم و در بخش پایانی این گفتار به نسخ خطی و انواع آن و البته نیم نگاهی هم به مرمت اسناد و نسخه های خطی داشته ام . به نظرم اسناد و نسخ خطی بخشی از زبان و فرهنگ ما به شمار می روند که در هر دوره ای از قابلیت خاص همان دوره ی تاریخی برخورداربوده اند و خط و زبان و تمدن آن دوره را برای خوانندگان نمایان می سازند . در این گفتار هدف نهایی شناختی کلی و گذرا از بازنمایی جزئی است که بر حسب موقعیت و زمان صورت گرفته است .
سخن:
پرسش سوم : کرج و مقوله ای به نام جمعیت نام گفتاری است مهم در شناخت شهر کرج .و زِ آنجایی که این شهر رنگین کمان خاندان یا اقوام است و زِ همه جای ایران سپند ، ره به این شهر دارند ،شده است زیستگاه پر رنگی زِ دگراندیشان و باشندگان فرهنگ و ادب و هنر .بگویید در این باره با رویکردی به این گفتار شما ؟ شهر کرج به عنوان ایران کوچک شناخته شده است که این نام به علت تنوع قومی و زبانی در این شهر است . چند گانگی گونه های زبانی و فرهنگی و قومی از مهم ترین ویژگی های این شهر است که شهر را با استتیک ( زیباشناختی) خاصی مواجه ساخته است . در این راستا کتابی را با نام :«مفهوم شناسی بافتار و ساختار شهرستان کرج » نوشته ام که توسط انتشارات مدیر فلاح کرج منتشر شده است . در این کتاب که در 7فصل سازماندهی شده در یارای خویش این شهرستان رادر همه ی زوایا مفهوم شناسی کرده ایم و یکی از این شناخت ها ، شناخت قومی و گونه های زبانی است . اما این گفتار در زمانی نگاشته شده است که بنده مدیر جامعه شناسی پژوهشکده ی کرج شناسی کرج بوده ام و در این رهگذر این گفتار لازمه ای برای بافتار شهر به نظر آمده است . در این مقاله به تاریخچه ی شهرستان کرج و رویکردهای جمعیتی آن با ذکر انواع جمعیت و عوامل مؤثر در رشد جمعیت شهر کرج و سایر چالش های فرآرو پرداخته ایم و جمعیت شهرستان کرج را بر اساس نظریه ی انتقالی جمعیت با اقتباس از کتاب مبانی جامعه شناسی تأ لیف بروس کوئن ، موردبررسی و تطبیق قرار داده ایم .
سخن :
پرسش چهارم : عبدالکریم سروش در نگاه فلسفه ی دانش یا علم چندین کار داشتند و کوشش های ایشان درباره ی مولوی شناسی پرسش انگیز است . دگراندیشان ما پایداری هدف ندارند و پوست اندازی های آنها در باورها و ره آنها گاهی آسیب شناسی می خواهد و این بیماری فراگیر است که دگراندیشان در هر دوره ای و خواستگاهی کسِ پیشین را وانهاده و به کسی که دوره ی نو می خواهد می رسند و این جابجایی چوب حراج اندیشه است ...سروش در بسته شدن دانشگاه به سال های پایانی دهه ی پنجاه و برنامه های دینی حکومتی کارهایی داشتند که دم خور بودن او بود با جریان سیاسی ولی در بیست سال دگر کسی دگر بشد و ...و کنون هم ره مولوی را رفته است و عرفان که سنجش ها بر عرفان هست که خواستگاه اجتماعی ندارد عرفان و یک دور زیستی اجتماعی است و آسمانی زیستن و نگاه در زمین نیست ...
شما در گفتار ( فربه تر از ایدئولوژی یا ایدئولوژی تر از فربه ...؟) رویکردی جامعه شناختی دارید به اهمیت فرهنگ سازی گفتگو و سنجش و نبشته ی سروش را با نام (فربه تر از ایدئولوژی ) به بررسی برده اید . کنون پرسش اینجاست که دین و کارکرد و خواستگاه آن که رهایی دارد به جهان پنداشت در چه زمانی و بایدی پیش رفت دارد برای آدمی؟ پاپی : سروش یک ره آورد دینی است که در سیر زمانی علم و دانش خویش دچار صیرورت هم شده است . ممکن است زیستگاه و زادگاه یک فرد با فیلسوف شدن آن مرتبط باشد و یا این که مرتبط نباشد و به فراموشی سپرده شود . گذشته ی همه ی نویسندگان و پژوهشگران با حال و آینده ی آن ها کلافی عمیق خورده است . سروش بر خلاف شریعتی که یک جامعه شناس دینی است او یک فیلسوف دینی ره آوردهایش هم در همین دایره تعریف می شوند. جهان دانشِ سروش ابتدا از شناخت شناسی جامعه آغاز می شود که با روندی رادیکال همراه است . این شناخت شناسی یک گام در پس دارد و یک گام در پیش . این دو گانگی فرهنگی و فکری از گفتمان هایی است که ریشه در دامانِ تاریخ این سرزمین هم دارد و همه ی ما به شیوه ای با این دو گانگی و حتا شاید بتوان گفت چندگانگی مواجه هستیم . یک زمانی رادیکال هستیم و در زمانی دیگر محافظه کار و ممکن است در دوره ای دیگر معتدل و یا بی طرف باشیم . لذا این شناخت شناسی از جهان اجتماعی با دانش و فهم فرد از زمان خویش صورت می گیرد و به مرور زمان در حال تغییر است . تفکر نیز تغییر می یابد زیرا که جبر طبیعی و اجتماعی و حتا ژنتیکی سه عامل مهم در تغییر افکار آدم به شمار می روند . سروش را باید به سه جهان متن تقسیم کرد : نخست : سروش جوان دوم: سروش میانسال و سوم: سروش پیر . فکر می کنم در این سه دوره از عمر سروش می توان به یافت ها و دریافت هایی متفاوت بر حسب عمر وی دست یافت . در دوره ی جوانی یک شناخت شناس اجتماعی است اما در دوره ی میانسالی و پیری به یک آنتولوژی در گرایش خود می رسد به طوری که سرشت و جوهره ی جهان را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد . عرفان و اجتماع رابطه ای دو سویه با هم دارند و کارکردهای قلمی سروش نیز در همین دو راستا شکل گرفته است زیرا که مدتی شناخت شناس بود ودر ادوار دیگری از زمان هستی شناس شد و رابطه ی این فیلسوف با مولوی یک رابطه ی عاشقانه است که ریشه در عرفان دارد . مولوی یک صوفی است و سروش هم تفکری صوفی مانند دارد. سروش در نوشتارهایش از منظومه ی فکر مولانا استفاده می کند و گویا که می خواهد فلسفه را با ادبیات مولانا هندسی کند . هندسی کردن فلسفه را با ادبیات مولانا دغدغه ی سروش است و در یک کلیت از معنای سروش می توان گفت فیلسوفی دینی است که بن مایه ی فکر خود را از مولوی تزریق می کند و اگر چه امروزه سیر فکری وی به سمت و سیاقی دیگر هم سفر کرده است اما همان رگه های فکری مولانا در جهان متن سروش وجود دارد . لذا در این گفتار و در جهاتی انتقاداتی به این فیلسوف دینی در کتاب فربه تر از ایدئولوژی گرفته شده که این انتقادات بر گرفته از سیر زیستی تفکر سروش است . سروش را می توان یک پارادکس زا در قلم به شمار آورد که پیامد این پارادکس ها مفاهیمی تازه و فرآرونده است اما تا چه اندازه گفتارهای سروش به تاریخ جواب خواهند داد را می بایست به خودِ قضاوت تاریخ سپرد ودر ادامه ی مبحث باید بگویم که این که کارکردو خواستگاه دین به جهان پنداشت رهایی دارد یا ندارد در یک قالب محل بحث نیست . دین و دینداری یک کلیّت بارز از یک سرزمین است که در ازمنه های تاریخ بشر انسان ها را با روش های متفاوت و متعددی همراهی کرده است . آدمی در هر برهه ای از زمان که قرار گرفته است نیاز به باورداشت و پنداشت هایی داشته است تا که بتواند به آدمیت خود در فیزیک و متافیزیک پی ببرد لذا درباره ی کارکرد و خواستگاه ادیان کتاب ها نگاشته اند و بحث ها و جدل های فراوانی هم صورت پذیرفته است . بیش رفت و پارفت ادیان ریشه در تاریخ بشر دارد به طوری که جهان به دو قسمت ادیان الهی و غیر الهی تقسیم می شود و هر ملتی دارای اعتقادات خاص خود می باشد . یکی بودا و کنفوسیوس است و آن دیگر مسیح و یهود است . یکی مسلمان است و آن دیگر کمونیسم و یا لائیک و لیبرال . یکی مارکسیسم است و آن دیگر دادائیسم . باورهای قلبی و فکری افراد از یک پنداشت باورمند سرچشمه می گیرد که یونانی ها به آن آرخه یا شیء قدیمی و قدیم تر از هر قدیمی می گویند و مسلمانان آفریننده ی زمین و زمان را خدا می پندارند و در نگاه آریان های ایران باستان یزدان پاک بوده است . بنابراین یک آفریده ای آفریننده ی همه ی ما ست و معیار همه ی ما انسانیت است .
سخن:
پرسش پنجم : درباره ی پاز سخن داشته اید به جستاری در گفتار . پاز را چگونه شناختی باید باشد و ترزبانی یا ترجمه ی کارهای او در زبان پارسی چگونه خوانده می شود ؟ اکتاویو پاز یک شاعر مکزیکی است که در روستایی به نام میسکواک واقع در حومه ی مکزیکوسیتی به دنیا آمده است . از جرگه ی شاعران قرن بیستم به شمار می رود که حدود چهل اثر منثور و منظوم دارد .این شاعر به گمان منتقدین روح مکزیک است زیرا که ندای موطن خود را سر داد و آن را با روح مدرن اروپا و آمریکاه در آمیخت . آشنایی این شاعر با جریان سمبولیسم و سوررئالیسم در اروپا و به ویژه فرانسه و دوستی عمیق آن با اندره برتون پیشتاز سوررئالیسم ها ، بهره مندی و آمیختن آن با سنت های شعری بومی امریکای لاتین به ویژه سنت آزتِک به نوعی اعجاز در شعر معاصر جهان را براین شاعر فراهم آورده است . با این بیان ترجمه های زیادی ازآثار این نویسنده و شاعر درایران شده است و به نظرم پاز یک شاعر ساختارگراست که ساختارهای فرهنگی و زبانی مکزیک را با تأسی ازادبیات اروپا بروز کرده است اما تأثیر آن در زبان و ادبیات فارسی به اندازه ی آمریکا و اروپا نیست . اگر چه شعر این شاعرترجمه ها شده و مورد استفاده هم قرار می گیرد ولی بافتار و ساختار شعری اش با زبان پارسی کاملن متفاوت است و یک هم نشینی فرآرونده درآینده احساس نمی شود .اکتاویو پاز شاعر نمادها و خیالات است و بافتارش با نمادها و تصورات شعری ما نزدیک نیست .تلاش مجدانه در جهت بومی کردن یک تفکردریک بافتار دیگر که گویایی این تفکر دشوار به نظر می آید به همین سادگی نیست .فکر می کنم کارهای پاز به ادبیات آمریکا و اروپا نزدیک تر است و قرابت زبانی و فرهنگی آن به موطن و هویت آریانی ها دورتر .
سخن:
پرسش ششم: درباره ی شکسپیر کمی سخن کنید تا گفتار شما در این باره بهتر خوانده شود ؟پاپی: ویلیام شکسپیر در سال 1564به دنیا آمد و درسال 1616 دیده بر روی جهان بر بست . وی شاعر و نمایشنامه نویس انگلیسی بود که بسیاری او را بزرگترین نویسنده در زبان انگیسی بر شمرده اند . سخن سرای آون لقبی است که به خاطر زیستگاهش درآون واقع در استرانفورد انگلیس به این هنرمند داده اند . در دایره ی نمایشنامه نویسی آثار زیادی را قلمی نموده اند که می توان به حکایت زمستان ، درد بیهوده عشق ، أتللو ، مکبث ، سیمیلین ، هملت ، طوفان ، شاه لیر و ... اشاره نمود و اشعار غنایی شکسپیر از شاهکارهای شعر و ادبیات انگلیسی است که می توان به منظومه هایی چون: مجموعه غزلیات شکسپیر ، ونوس و آدونیس و زائر پرشور اشاره نمود.
شکسپیر فرزند زمان خویش است و امروزه هم پر آوازه است . گفتاری درباره ی شعر زمستان این شاعر نگاشته ایم که تصویر سازی های شاعر از فصل زمستان در یکی از روستاهای انگلستان ما را به این سمت و سیاق از شکسپیر کشاند . به نظرم شکسپیر یک پارادایم فکری – فرهنگی و یک اسطوره برای مردم انگلستان است و بسامد خیال و تصویرهای بکر آن که در جهان متن و خودِ روایت و دیگرِ روایت این شاعر خیز بر می دارند جایگاه شعری آن را به جهان هم معرفی کرده است و در نمایشنامه نویسی نیز ید طولایی دارد . قدرت تعمیم پذیری شعر و هنرش برگرفته از پردازش های دقیق و عمیق آن است و جامعه را به خوبی شناخت شناسی می کند اما هنر این دانشمند تا چه اندازه دچار پوست اندازی شده و تا چه اندازه در دنیای امروز کارکرد وکاربرد دارد و چگونه می توان هنر وی را درشعر و نمایشنامه نویسی با جهان امروز تطبیق داد یک کلیتی است توأم با جزمیتی از جانب مردم انگلستان و بعد مردمان جهانی که با جهان هنر این دانشمند عجین شده اند و فکر می کنم این گونه موضوعات می تواند روش تحقیقی خوبی برای دانشجویان و جوانان باشد .
سحن:
پرسش هفتم : ادبیات مهاجرت و ادبیات متعهد نام گفتاری زِ شماست . کنون خردمهر پاپی برگویید به شناخت بیشتر این گونه ادبیات در درد میهن خواهی؛ زبان ،اندیشه و نشانه های بارز این ادبیات ؟پاپی: ادبیات مهاجرت و تبعید ادبیاتی به شمار می روند که دارای جامعیّت و کلیّتی فراگیرند . مهاجرت و تبعید ادبیات با مهاجرت و تبعید فرد همراه است و خود را در قالب هایی متفاوت تر هم نشان می دهد . ممکن است که یک نفر سال ها غربت دوری وطن را کشیده باشد ولی هنر و ادبیاتش در وطن خویش احساس غربت نکند . مهاجرت در ادبیات دونوع است . یکی مهاجرت فرد و ادبیات آن فرد است که این مهاجرت در یک مقطع سنی صورت می گیرد و فرد وطن خود رااز کودکی ترک می کند و آن دیگر تنها مهاجرت خودِ فرد و یا ادبیات و هنر آن است که یکی درغربت است و آن دگر در موطن که تحت هر شرایطی هنرمند روند خوبی را از حیث روحی و روانی در زندگی طی نمی کند . مهاجرت ممکن است دلخواه باشد و یااز روی جبر . تبعید نیز در ادبیات دو گونه است . یکی تبعید خود هنرمند است و آن دگر تبعید هنر هنرمند و یا این که ممکن است تبعید هنرمند با هنرش همراه باشد و در هر اوضاع و احوالی که این مهم شکل بگیرد باعث پویایی و گویایی فرهنگ یک سرزمین نیست . ادبیات مهاجرت و ادبیات تبعید بر خلاف ادبیات خودی ویا مادر دارای زبان ، اندیشه و نشانه های بارز و متفاوتی است به گونه ای که مهاجرت و تبعید هم در حوزه ی زبان و هم در حوزه ی اندیشه و نشانه ها در یک کشورتأثیر گذار است و هر ادبیاتی که از شهر و یا کشور به شهر و یا کشور دیگری منتقل می شود به هر دلیلی که اقامت داشته باشد چه به صورت واقعی و چه مجازی چربش و چرخش زبانی و اندیشه ای آن مبرهن و مؤثر است . لذا ادبیات تبعید و مهاجرت به همان اندازه که تأثیرش در موطن خود کم رنگ می شود به همان اندازه در موطنی دیگر پر رنگ نشان می دهد . ادبیات مهاجرت و ادبیات تبعید دارای بویه ها و سویه هایی متنوع است که یک سرزمین را با تنوع زبان و اندیشه مواجه می کند . نشانه های یک ادبیات مهاجرت و تبعید بکر و تازه است و بهره مندی از آن به مراتب بیشتر از ادبیات خودی و یا مادر است. نویسندگان و شاعرانی که موطن خود رادر یک برهه ای از زمان ترک کرده اند از نظر و منظر دیگری شعر را می سُرایند و ممکن است که جهان بینی فکری و تخیلی آن ها یادی هم از وطن داشته باشد اما نویسندگان و شُعرایی که اصالتا" مال آن دیار نیستند اما در آن دیار به دنیا آمده اند ادبیات آن ها دارای زیر ساخت هایی بومی نیست ولی ممکن است که با توجه به اصالت به بویه هایی بومی هم دست یابند .
5-گفتاورد قلم
این دفتر دربرگیرنده گفتارهای روشمند و پیشرو در دانش ادبی است . نویسنده ی این گفتارها کارستان سخن کرده است . و سخت کوشی شما در این آوردگاه سخن خود یک دانشوری است...
نیک می دانید رودربایستی ندارم در کار و بدون هیچ پرده ای سخن می دارم درباره ی نبشته ای و نبشته ها را جدا زِ نویسنده می بینم و گاهی برای سنجش کردن با خود می گویم ، این نبشته را پیدا کردم که بخوانم و نویسنده ندارد ... آیت دفتر کوس سخن دارد به واکاوی و درست پنداشت شدن به ره آورد ادبیات نو که بسیار پر بها است و توانمند.
سخن:
پرسش نخست : در بخش نخست به بررسی واژه ی آیرونی و جامعه شناسی آن دست زده اید . این مهم را روشن تر بگویید ؟پاپی: آیرونی از صناعات ادبی است. اگر چه رویکردها به این ژانر شعری کمتر است اما شعر و هنر این کهن بوم اکنده از آیرونیک است . بر همین پایه این صنعت را در دو بخش مورد بررسی قرار داده ایم . در بحث نخست که از لفظ تا معنا است به وارسی ریشه شناسی حقیقت این واژه و تعاریف مختلفی از آن در نگاه دانشمندان پرداخته ایم و در بخش دیگر این گفتار به اقسام آیرونی با ذکر مثال پرداخته شده است . کاربرد این واژه بیشتر در هنر جلوه می نماید که با توجه به تشریح بار معنایی این صنعت مرکز توجه خواننده را به کارکردهای ادبی هم از این صنعت رهنمون ساخته ایم . پیوند خیلی از واژه ها با ادبیات از عمده کارهایی است که در گفتاورد قلم آمده است . اندیشمندان واژه ی آیرونی را بیان ادبی معنا کرده اند که در لحن آن نوعی دوگانگی وجود دارد و به دو بخش گفتاری و نوشتاری تقسیم می شود که در هر دو بخش دو گانگی معنا وجود دارد . بافتار و ساختار فرهنگ این کهن بوم آیرونیک است به گونه ای که در زبان محاوره ای و نوشتاری خود از این صنعت استفاده می کنیم . وارونه کردن یک واقعیّت و تصویر دیگری از آن واقعیت را که دارای بارمعنایی توأم با کنایه ، تهکم ، طنز و به تعبیری ریشخند و شوخی است را آیرونی می گویند . دکتر شمیسا در کتاب سبک شناسی خود این واژه را «نعل وارونه» بکار گرفته است و محمدرضا اصلانی در فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز این وازه را وارونه سازی لحنی دو گانه تعریف کرده است. با این تعابیر آیرونی می تواند کلام یا ابلاغی باشد و یا ساختاری و یا وضعی و یا تقدیر و یا این که رمانتیک و سقراطی و یا موقعیّت باشد و کاربرد هر کدام از این اقسام از آیرونی در زبان و ادبیات فارسی یک کاربرد کارآمد به شمار می روند . بنابراین هدف ما از تشریح این گفتار نیل به مقصدی معقول وکارآمد از واژه ی آیرونی در ادبیات و شعر بوده است که در قالبی مفهومی وتحلیلی بیان شده است .
سخن:
پرسش دوم : بخش پر برگی زِ شاخسار هایکو دارید که خود پوشش دادن به همه ی پندارهای ی است در ره هایکو شناختی . هایکو را چگونه شناخته اید؟پاپی: پیدایش شعر هایکو و شناخت از این گونه ی شعری به دهه ی 70 بر می گردد که رد پای خود را در زبان و ادبیات فارسی مستحکم نمود . شعر هایکو را برای اولین بار حسن فیاد در ایران متداول کرد به گونه ای که با ترجمه اشعاری از شعر هایکو این گونه ی شعری را به ما نشان داد و بعد از آن هایکو از آغاز تا امروز از احمد شاملو و ع. پاشایی و ترجمه های سهراب سپهری بود که جامعه ی ادبی ایران را با شعر هایکوآشنا ساخت و این گونه ی شعری تقریبا" پانزده سال به طول انجامید تا به صورت جدی خود را در زبان فارسی برجسته نمود . بنابراین در این گفتار به جُستاری تحقیقی و همه جانبه از شعر هایکو و شعر کوتاه فارسی پرداخته ایم که هدف اصلی شناخت از مؤلفه های شعر هایکو و شعر کوتاه فارسی بوده است . در این گفتاربه ریشه شناسی شعر هایکو و شعر کوتاه فارسی در زوایایی پرداخته ایم و زیر لایه های نامکشوف این دو ژانر شعری را بررسی کرده ایم . از سویی دیگر به تفاهم و تقابل های درونی و رویکردهای متفاوت نسبت به این دوژانر شعری نگاه داشته ایم و معایب و محاسن شعر هایکو را بررسی نموده ایم . هدف عمده از این پژوهش رهایی از این ژانر شعری و توجه هر چه بیشتر به شعر کوتاه فارسی بوده است که کمتر در بسط و تداوم آن تلاش کرده ایم .
سخن:
پرسش سوم : داستان بلند قلعه حیوانات را بسان چشم خروس در پگاه باید جستجو کرد به قوقولو قوقو . این نبشته ی تاریخ ساز شاهکاری دگر است و در دگردیسی های اجتماعی روسیه کارساز بوده است . اُرول نویسنده ای مهم پندار بوده است و در نبشته ی 1998 هم نگاهی شورشی و پر حجم در تعلیق روایت داستانی دارد .. بیشتر بگویید در این باره بر پایه گفتار خودتان در بررسی این نبشته ؟پاپی: جورج اُرول که نام اصلی اش اریک بلیر می باشد در سال 1903 در کشور هندوستان به دنیا آمد و برای مدتی در برمه زندگی کرده است . این دانشمند دو سال در پاریس زندگی کرده است و سپس به انگلستان به معلمی و کتابفروشی اشتغال داشته است .اُرول در سال 1947 در جنگ های اسپانیا شرکت نمود و در این جنگ ها زخمی شد . او را باید از مبارزین سیاسی چه از لحاظ اجتماعی و جه از حیث اندیشه ای در قرن بیستم به شمار آورد . از این نویسنده کتاب های زیادی به چاپ رسیده است که هرکدام دارای جنبه های فکری خاصی می باشند اما مهم ترین نوشته ی این نویسنده قلعه ی حیوانات است . به نظرم قلعه ی حیوانات یک شاهکار تاریخی ماندگار است که قدرت تعمیم پذیری آن می تواند در هر دوره ای زبانزد خاص و عام باشد . قلعه ی حیوانات یک ناتورالیسم معنایی است و پی رنگ و عناصر دیگر داستان نیز بر پایه ی طبیعت و حیوانات طرح ریزی شده است . زاویه دید نویسنده در بخش های مختلف کتاب به خوبی تعبیه شده، به طوری که هم می توان خود روایتی را در داستان مشاهده نمود و هم دیگر روایتی را وهم این که دانای کل نامحدود را . این رمان بازگفتی از حکومت های دیکتاتوری و فاشیسم و قدرت طلب در ازمنه های تاریخ تا دنیای امروز است . سبک رمان واقع گرایی و فرا واقع گرایی است با بهره گیری از طبیعت . رمان با فهمی از اقتدار و بینش تصاحب گون انسان آغاز می شود . اقتدار و بینشی که بر تمام موجودات دیگر حکمفرمایی می کند . مهارت و حرفه ای بودن جورج اُرول در پردازش شخصیت های رمان که تشبیه این شخصیت ها نیز اغلب به نشانه های غیر انسانی اند بی بدیل و فرآیندی بی نقص است و دیگر گام به گام بودن نویسنده در پردازش و تشریح بار معنایی داستان به صورت پیوسته و نه متناوب تصادم دارد . ساخت مندی تکنیک دیالوگ و مونولوگ از دیگر پتانسیل های این اثرند . قلعه ی حیوانات نوعی باز تولید آگاهانه ای است که از سیاست ریشه دار کشور انگلستان اقتباس گردیده چرا که انقلاب فکری و اگاهی اجتماعی دو عنصر فرآرونده به شمار می روند که میجر و ناپلئون برای حیوانات ترسیم می کنند و دقیقا" خود را در هفت فرمان با انسان ها مجزا می سازند.
سخن:
پرسش چهارم : درباره ی زیبایی و کارکردهای تاریخی به شناخت زیبایی سخن داشته اید . به نگاه شما فلسفه ی زیبایی در چه؟ چه هایی پاسخ دار می شود ؟ بله . در این گفتار زیبایی و زیباشناسی را با رویکردی آیدتیک وارسی نموده ایم . کاری که به سهم خود بی نظیر است . آیدتیک یک واژه ی یونانی است که به معنی درون بینی ذات شهود است . گفتمان زیباشناختی در چند بخش آمده است . در بخش نخست مفهوم و تاریخچه ی زیباشناختی بررسی شده است که در همه ی ابعاد موضوع زیباشناختی را به دایره ی تحلیل کشانده ایم . در بخش دوم اقسام زیبایی را با رویکردالف) زیبایی طبیعی پایه- تکرار و ب) زیبایی مصنوعی پایه – تقلید را مورد بررسی قرار داده ایم و در این بخش نیز نگاهی جامع الاطراف به زیبایی ازحیث پایه و تقلید داشته ایم و نمونه هایی را از این دو اقسام به تصویر کشانده ایم و در بخش دیگر گفتار رویکردی به نظر و منظر در مقوله ی زیباشناسی داشته ایم که زیر لایه های معرفت شناسانه ی این موضوع را تشریح کرده ایم و بخش پایانی گفتار زبان ، اندیشه و فرهنگ در مقوله ی زیباشناسی است . فکر می کنم این گفتار یک کار قابل قبول باشد که می تواند برای تحقیقات دانشگاهی مورد استفاده قرار بگیرد . اما در جواب به پرسش اصلی شما باید بگویم که زیبایی دارای فلسفه ای بسیار پیچیده ای است به طوری که ریشه در ذات و روحیات مردم دارد . تشخیص یک اثر زیبا و یا نشانه ها ی زیبا، بر اثر نظم و زیبایی موجود در آن اثر شکل می گیرد اما ممکن است که یک اثر و یا نشانه از چشم من زیبا باشد ولی از چشم شما نازیبا باشد . زیبایی ها دارای نشانه های خاص خود هستند و زشتی ها نیز از معیارهایی خاص بهره مند شده اند ولی این تعیین معیارها برای نشانه ها بر اساس دیرینه های تاریخ و باورداشت های تاریخی و فرهنگی است . در یک کشور سیاه پوست همه ی افراد زشت نیستند بلکه معیار زیبایی در این کشور بر اساس باورداشت ها و پنداشت های مردمان آن کشور می باشد اما همه ی مردمان همین کشور سیاه پوست ممکن است از نگاه کشوری سفید پوست نازیبا باشند و عکس این موضوع نیز صادق است . هر خرابه و یا ویرانه ای در ذات خود زیباست اما زیباشناس کسی است که بتواند خاطرات این خرابه و ویرانه ها را در ادوار مختلف به تصویر بیاورد که به تصویر کشیدن همان خاطرات را هنر می نامند و این هنر می تواند شعر باشد و یا نقاشی ویا سایر هنرهای هفت گانه و دیگر به کسی زیباشناس می گویند که آبادانی های هر مکان آبادی را ببیند و بتواند این دیدنی های سبز و خرم را در قالبی زیبا به تصویر بکشد و در آن جاست که هنر در شکلی دیگر خلق می شود . زیبایی در شعر و هنر دیدنی است اما این دیدن زیبایی با دیدن یک نشانه ی طبیعی فرق می کند. بنابراین فلسفه ی زیبایی در فلسفیدن در آن زیبایی است . شما وقتی در یک نشانه اندیشه کنید و خاطراتی را از آن نشانه احساس کنید که این خاطرات زیبا جلوه نمایند در واقع نوعی زیبایی را خلق کرده اید . لذا پرسش این جاست که جه چیزی زیباست؟ به نظرم چیزی زیبا است که بتوان در مفاهیم آن به زیبایی رسید . زیبایی به نشانه هایی گفته می شود که پندار آدمی آن نشانه ها را زیبا می بیند . نشانه های زیبای یک گل درصورت و سیرت آن است . در صورت شکل و رنگ ودر باطن بوی آن زیباست .
سخن:
پرسش پنجم: تز . آنتی تز . سنتز . این سه جستار را در بخش دیگری بررسی کرده اید . آیا این پیشنهادها هنوز هم به سنجش امروز کارآمد هستند . و در سروده نو چه بینشی را دنبال می کنند ؟پاپی: در این گفتار سخن از تز ،آنتی تز و سنتز شده است . این سه مقوله از اصطلاحات سیاسی به شمار می روند که با ادبیات پیوند داده ایم . پیوند یک اصطلاح که با یک دایره ای اغیار باشد کار ساده ای نیست و اگر به خوبی این پیوند انجام پذیرد مفاهیم تازه ای به آن دایره اضافه می شود که بالندگی آن دایره را از حیث مفهوم پررنگ می کند . تز ، آنتی تز و سنتز سه مقوله ی کارآمد در هر دنیایی به شمار می روند زیرا که تز به معنی پیشنهاد و یا نظر و نهاد است و آنتی تز به معنی وجود یا قضیه ای است که در تقابل تز قرار می گیرد و به معنی برابر نهاد بکار می رود و سنتز به معنی ترکیب و آنچه از تقابل مؤثر آنتی تز بر تز حاصل می آید که به آن «هم نهاد» می گویند . بنابراین با توجه به تعاریفی که از این سه مقوله دست داد به این نتیجه می رسیم که کارکرد و خاستگاه این سه مقوله سنجش هنوز هم به سنجش امروز کارآمد است . در این گفتار ما رویکرد ی مفهومی به تز ، آنتی تز و سنتز در ادبیات و شعر داریم که این رویکرد در چند بخش در این گفتار لحاظ شده است . ابتدا این سه مقوله را ریشه یابی کرده ایم که این ریشه یابی از لفظ تا معناست . در ثانی مختصر نگاهی به دیالکتیک هگل داشته ایم و در ادامه به تفاوت ایدئولوژی و ایدئولوک با تز و آنتی تز در ادبیات و شعر توجه داشته ایم، افزون بر این که تز و آنتی تز را با فرآیند ، پروژه و پروسه تطبیق داده ایم و در پایان رویکرد ی به سنتز با تعاریفی از آن را چاشنی کار کرده ایم . مهم ترین بینش که در این گفتار دنبال می شود بررسی شعر و ادبیات ایران است که با دلایلی معقول و منطقی به اثبات رسانده ایم که شعر و ادبیات ما حول و محور تز و آنتی تز در حرکت است و هنوز سنتزی صورت نگرفته است و همیشه حالت تقابل در ادبیات و شعر ما حاکم بوده است . بینش ما در این گفتار از شعر کلاسیک آغاز می شود تا شعر نو به سکانداری نیما یوشیج . شعر نو به سکانداری نیما را تز قلمداد کرده ایم و شعر سپید را آنتی تز شعر نیما و به این نتیجه رسیده ایم که هر آنچه که تا به امروز به وجود آمده است یا درون تز نیما هستند و یا درون آنتی تز شاملو و هنوز در جنگ بین تز و آنتی تز سنتزی به وجود نیامده است و خودِ شعر نیما را آنتی تزی در مقابل تز کلاسیک بر شمرده ایم ولی در فلسفه این موضوع را به اثبات رسانده ایم که سنتزی صورت گرفته است چرا که ابوعلی سینا و شیخ شهاب الدین سهروردی و ملاصدرا را یک تز ،آنتی تز و سنتز قلمداد کرده ایم . به هر حال شعر و ادبیات ایران نیاز به یک سنتز دارد که اگرچه دهه ی 90 می تواند نوید خوبی برای آغاز کار باشد اما هنوز با این گفتمان فاصله داریم . در تقابل بین تز و آنتی تز سنتز به وجود می آید به بیانی پیامد این دو سنتز می شود . بنابراین اگر چه شعر نو تا مدتی در مقابل شعر کلاسیک ایستادگی کرد اما به مرور زمان در پیکر خودش با شکاف مواجه شد و این شکاف هم در تز نیما وجود دارد و هم در آنتی تز شاملو و هم این که خود این شکاف بین شاملو و نیما هم رخ داد و این از عواملی است که شعر نو نتوانست به یک سنتز برسد زیرا که هم از جانب شعُرای کلاسیک با مخالفت روبرو شد و هم در دل خود مخالفانی را پیدا کرد .
سخن:
پرسش ششم : مکتب های ادبی نشان دهنده ی، چندین روند تاریخی در ادبیات برتر است و شما به این مهم پرداختی داشته اید ... خواننده ی امروزی چه شناختی باید زِ این مکتب های ادبی داشته باشد ؟پاپی: مکتب های ادبی به عنوان مکاتبی بنیادی برای ادبیات و شعر و همه ی هنرها به شمار می آیند و این مکاتب در سایر علوم و گرایش های فکری نیز تأثیر گذاشته اند . در این گفتار سعی بر آن شده تا که 6 مکتب را که تأ ثیرشان در ادبیات و شعر جهان به همان اندازه بوده که این مکاتب فرهنگ سازی کرده اند را مورد بررسی قرار داده ایم . این مکاتب شامل کلاسی سیسم ، رومانتیسم، رئالیسم و زیر شاخه های آن ، ناتورالیسم، سمبولیسم و سوررئالیسم می باشد که هر کدام دارای مؤلفه های ویژه ای در حوزه ی ادبیات و شعر و سایر هنرها می باشند . با این که خواننده ی امروز یک خواننده ی دیروز نیست و تحت تأثیر دادائیسم ، فتوریسم ، راسیونالیزم ، ساختارگرایی و پسا ساختارگرایی و ... می باشد اماآشنایی همین خواننده با این مکاتب به عنوان یک پیش زمینه ی مطالعاتی و شناخت از مؤلفه های این مکاتب از ضروریات است . ضمن این که کارکرد و کارآمدگی این مکاتب و جایگاه ادبی و هنری آن ها در جهان مدرن و حتا جهان امروز بر کسی پوشیده نیست . این مکاتب می توانند به عنوان زیر ساخت های فکری جوان ها باشند که از سلامتی و صلابتی بهتری برای اذهان جوان های هنرمند برخوردار شده اند و گمان می رود خواندن دادائیسم به عنوان یک مکتب روساخت و مخرب نمی تواند یک الگو ی خوب برای یک جوان پر انرژی و آماده از هر جهتی باشد .
سخن :
پرسش هفتم : درباره ی سنت ، مدرن و مدرنیسم چند جستار دارید . خواننده گفتاری زِ شما هستیم در این گفتگو که بر شمارید سه مولفه ی جامعه ی جهانی را (سنت . مدرن . مدرنیسم) تا رهی تازه به شناخت اندیشه های امروز پیدا کنیم ؟پاپی: سنت ، مدرن و پست مدرن سه دنیای متفاوت در تجربه ی زیستی بشر به شمار می روند که هر کدام در یک زمان و مکانی بر دوش بشر فهم و درکی را حمل کرده اند . سنت نوعی حالت چهارچوب مند و ایستا است که در مقابل فرآیند پویا قرار می گیرد و تشبث به مؤلفه های آرکائیک را سرمنشأ کار خود قرار می دهد .از عمده خصایص سنت آرامش و تکرار گزینی است . مدرن عبارت است از نوعی حالت یا کیفیت فرآرونده توأم با تجارب نو . ایده ی مدرن بیانگر ، تازگی ، بداعت و نو بودن زمان حال است و گسست و انقطاع از گذشته . مدرن ورود به دنیایی فوتوریسم است که در حال ظهور و در عین حال نامطمئن و ناپایدار است . پی آمد خود مدرن که در مقابل مدرن قد علم می کند را می توان پست مدرن نامید . پست مدرن توأم با حس گرایی و ذهنیت گرایی و هنجار گریزی و معنا گریزی طی طریق می کند و راسیونالیزم را در زوایایی رد می کند . پست مدرن عقلانیت اندیشه را رد می کند . شاید نوعی هم نشینی و روان گسیختگی توأم با تصادف باشد .جهان سنت جهان آرامش و اعتقاد است و جهان مدرن جهان عقل و تدبیر و جهان پست مدرن جهان سرعت و دقت . هر هنرمندی که می خواهد به دنیای هنر سفر کند نیاز به شناخت از این سه جهان را دارد . جامعه ی جهانی در زیستن تاریخی خود این سه دنیا را تجربه کرده است و یا در حال تجربه کردن است و مؤلفه های هر هنر و یا شعری خارج از این سه دنیا نیست . با توجه به مطالعات پایه ای در این سه جهان زیست در می یابیم که هنوز جهان چهارمی صورت نگرفته است و هرآنچه که به عنوان پسا پسا مدرن ویا نشانه های دیگری دیده و یا عنوان می شود محلی از اعراب ندارند و این گونه رویکردها نشأت گرفته از مطالعات تسکینی و غیر کاربردی است
سخن :
پرسش هشتم : پارادایم یا جهان بینی چه نقشی در درست کردن جهان اندیشه ی نویسنده دارد برای آفرینش های ادبی ؟پاپی: واژه ی پارادیم یک واژه ی افلاطونی است که ابتدا در قرن پانزدهم به معنی الگو،مدل و نمونه اعمال شداما در دهه ی 1960توماس کوهن دست به انقلابی فکری زد و این واژه را به معنی یک تفکر در هر انقلاب علمی بکار بست . پارادایم از کلمه ی یونانی « پارادایگما» اقتباس شده و امروزه به معنای جهان بینی و نظریه ی کلی است . از این نگاه پارادایم به سه شاخه ی محلی ، ملی و جهانی تقسیم می شود و تأثیر هر شاخه ای بستگی به گستره ی جغرافیایی و جمعیتی از یک سو و تاثیر این شاخه در آن دایره از جانبی دیگراست که جایگاه اجتماعی و علمی آن شاخه را مشخص می کند . بنابراین جهان اندیشه ی نویسنده برای آفرینش های ادبی نیاز به یک پارادایم و یا جهان بینی دارد . یک اندیشه تا به یک نظریه ی کلی و یا یک الگو تبدیل نشود دارای کاربرد و کارکردی اجتماعی نیست . نقش پارادایم به عنوان یک الگو در اندیشه ی یک نویسنده برای آفرینش های ادبی قلمداد می شود . پارادایم به معنی یک الگوی فکری است و این الگوی فکری در هر هنرمند و یا نویسنده ای به عنوان یک الگو تأثیر گذار است . اگر پارادایم محلی باشد به همان اندازه برای نویسنده مهم و مؤثر است و اگر دارای گستره ای ملی باشد به همان اندازه از کیفیت کار برخوردار می شود و اگر جهانی باشد گستره ی گویایی و پویایی آن بیشتر از محلی و ملی است . هر جامعه ای که در چهارچوب پارادایم ها می نویسد آن جامعه به پویایی ادب و فرهنگ زودتر دست می یابد .
سخن:
پرسش نهم : در بخش دوم به بررسی دفترهای زیادی می رسیم که کارشناسی شما را نشان می دهد . درباره ی این بخش گزارش وار سخن کنید به اهمیت سنجش دفترها و شناسایی جوانان ؟پاپی: در بخش دوم کتاب گفتاورد قلم که نقد ادبی می باشد تعداد 22 شاعر معاصر را در دایره ی امروز و دیروز که اغلب هم نوگرا هستند را مورد بررسی و واکاوی قرار داده ایم . نقد و نقادی مهم ترین مقوله ای است که به رشد و بالندگی زیر لایه های معرفتی فرهنگ و ادب یک سرزمین کمک می کند . فرهنگ نقد در جوامعی که گذار به توسعه ای پایدار را تجربه می کنند حساس و دشوار است زیرا که قضاوت درباره ی کارکترهای فردی و هنری یک هنرمند کاری بس دشوار به نظر می رسد و گمان می رود که فرهنگ نقد ونقادی به معنی واقعی و علمی در جامعه ی ادبی ما نهادینه نشده است و این روند در ابعادی کار منتقد را در نقد آثار با چالش مواجه می سازد . بدین سان بایستی به عنوان یک منتقد بی طرف نسبت به سلایق فردی و روحی افراد وارد دایره ی نقد شد و در این راستا احساس مسئولیت کرد . یک اثر ادبی و یا هنری دارای دونوع جهان متن است . نخست جهان متن فکری و شخصیتی صاحب اثر که از چند پارگی های زیستی و اجتماعی بهره مند شده است و دیگر جهان متن خودِ اثرمی باشد که دارای بن مایه هایی فکری و زبانی است و ممکن است بخشی از این بن مایه ها نیز با خودِ نویسنده همگون باشد . بدین ترتیب یک منتقد با رویکردی دو گانه وارد دایره ی نقد می شود و ممکن است که در زوایایی با اعتراض و انتقاد هم مواجه شود . به نظرم اهمیت دادن به مباحث اخلاقی و ارزشی و خصایص اجتماعی متن و اجتناب از اغراض و جانبداری و رعایت انصاف از مهم ترین شاخصه ها در نقد یک اثر به شمار می رود . با این بیان در جامعه به دونوع منتقد می توان اشاره نمود . نخست منتقد معلم است و دیگر منتقد زیباشناس . منتقد معلم کسی است که نقد آن آموختنی است و یاد دادنِ مبانی نقد از عمده ویژگی های اوست اما کار منتقد زیبا شناس پیدایی و واکاوی چگونه گفتن های یک اثر است . کار منتقد زیبا شناس ادراک احساسات و عواطف موجود در یک اثر می باشد و یا کار زیباشناس، شناسایی هر نوع ادراک مبتنی بر حواس است که در یک اثر کشف می کند . دیگر این که منتقد در نقد آثار ، نیازِ به شهامت ، شجاعت و تدبیر دارد زیرا که ترس از خودِ نقد اثر و ترس از نقد کردن ناکارآمد اثر دو عامل مؤثرند که فرد منتقد را در نقد محتاط می کنند . نقد می تواند یک مُعَرَف خوب برای دست دادن یک تعریف ناب باشد . اثر هنرمند یک مُعَرَف یا نشانه است و منتقد به عنوان معرفی کننده ی اثر به شمار می رود و هرآنچه که منتقد درباره ی مُعَرَف یا نشانه می نویسد به عنوان تعریف از آن یاد می کنند . بنابراین در جامعه ای که فرهنگ نقد و نقادی از جایگاه چشم گیری برخوردار نیست نقد برای منتقد دشوار می شود . جامعه ای که بسته باشد نقد آن جامعه دشوار است و جامعه ای که باز باشد نقد آن آسان . با این وجود، در بخش دوم کتاب شاعرانی را نقد و بررسی کرده ایم که حضور خود را در چند دهه در ادبیات و شعر معاصر نشان داده اند و اغلب این شُعرا در حوزه ی شعر نو کار کرده اند . آثار این شُعرا در دو قالب ساختاری و محتوایی نقد شده اند و رویکردها نیز به نقد آثار تاریخی و یا روانشناختی و جامعه شناختی و البته رویکردهای فلسفی و عرفانی نیز به آثار شُعرا در جهاتی از خصیصه های بارز در نقد در این کتاب به شمار می رود .
6- تا اندازه ی واژه ها می نویسم
سخن 1: شما که سال ها در حوزه ی نقد با نگاهی به ساختار شکنی و مفهوم شناسی کار کردیدجمع آوری این جستارها در چنین کتابی را محصول چه شرایطی در نقد ادبی می بینید؟پاپی: هر حاصلی از پشت بندی به نام ذات، علاقه ، تلاش و پژوهش فراوان بهره مند شده است. شرایط را می توان به دو بخش تقسیم کرد: نخست شرایطِ اجتماعی است و دو دیگر، شرایط هنری. من قبل از این که مطالعه ای داشته باشم ذاتن اهل صحبت و نوشتن بودم و به بیانی نوشتن را زودتر از خواندن تجربه کرده ام. یک منتقد خوب در شرایطی مورد توجه و اقبال قرار می گیرد که از تجارب اجتماعی فراوانی بهره مند باشد و به اصطلاح با افراد مختلفی در طیف های متعدد مراوده کرده باشد ودیگر ، شخصیّتی انعطاف پذیر و انتقاد پذیر داشته باشد . شما نمی توانید منتقد جامعه باشید اما خودتان انتقاد پذیر نباشید و یا برای شنیدن سخن دیگران انعطاف نداشته باشید. نقد در ابتدا یک امر ذاتی است و در ثانی اکتسابی. من ذاتن و به صورت معمول منتقد بوده ام و قدرت تجزیه و تحلیل را از طبیعت و اجتماع به ارث برده ام و من بعد هم با مطالعه و به ویژه اندیشیدن در مناظر مختلف توانسته ام به این فرآیند در توان خویش دست یابم. نقد یک درون بینی ذاتِ شهوداست . منتقد با دریافتِ بیرونیّات ویافتِ درونیّات خویش به یافته هایی عمیق دست می یابد اما این کافی نیست بلکه ذاتِ شهودِ یک نویسنده بسیار مهم است . هر نویسنده ای چه نقاد باشد و چه شاعرو یا نثرنویس بایستی از این ذاتِ شهود بهره مند باشد.
شهودِ یک هنرمند زمانی خود را در جامعه پیدا می کند که از ذاتی سرشار بهره گرفته باشد . بنابراین همیشه در دایره ی علوم اجتماعی مدغدغ بوده ام و از نثر نویسی ساده شروع کرده ام تا به شعر و داستان و نقد هم رسیده ام ولی دو عامل مهم باعث شده تا که همیشه نگاهی ساختار شکن و از جانبی دیگر مفهوم شناس به مفاهیم اجتماعی داشته باشم . نخست این که همیشه در نوشتن ها شاکله هایی پیروگون را مشاهده کرده ام و شهامت نوشتنِ درونیّات خویش را از نویسندگان کم تر دیده ام ودیگر،عدمِ فهم و درکِ مناسب از مفاهیم است که در این زمینه شناختِ ما از مفاهیم ژرف نیست. ما کشوری متمدن و تاریخ مند هستیم و تاریخ در زوایایی خود عاملی بوده که ما را از ساختار شکنی و مفهوم شناسی به دور ساخته است . واقع نگری و وقایع نویسی در کشور ما باب شده است و این دومانعی بر سر راهِ ساختارشکنی و مفهوم شناسی هستند. بنابرین دلیل اصلی من مبنی بر رویکردی ساختار شکنانه همین عوامل بوده اندومفهوم شناسی را به خاطر این انتخاب کرده ام تا که باب اندیشیدن را به روی خودمان باز کنیم و بتوانیم به مانند غربی ها بگوئیم: می اندیشم پس هستم و دیگر این که بتوانیم در دایره ی متن قدرتِ تشخیص، تمیز و تحلیل را به نمایش بگذاریم. مهم تر این که نقد ادبی را در کنه جامعه چند دستگی و چند صدایی مشاهده کردم که هر کسی به نفع طیف فکری خود قلم می زند و به خاطر همین بود که ساختار شکنی و مفهوم شناسی را انتخاب کردم . بنابراین شرایطِ اجتماعی من که آکنده از فرودهایی نفس گیر است و شرایط ادبی – هنری من که باز پر از فرودهایی دامنه دار بوده است خود محصولی است که ما را به سمت چنین جستارهایی سوق داده است.
سخن 2: این کتاب در پی کتاب گفتاورد قلم مجموعه ای از نقد و نظرهای شما در جامعه شناسی ادبیات امروز است . که رویکرد پژوهشی به اهمیّت حضور دریافت های شخصی از صورت بندی معنا در جهان مدرنیته است . که شما در یک سری تأمل به تصویر آفرینی ذهنیت های ناب جهان مدرنیته کیفیت به اجرا رسیده وضعیت های هنر ، فلسفه تا سروده را، کاوشوار پیش می برید. لختی درباره ی این کتاب سخن کنید؟پاپی: به نظر خودم این کتاب حاصل دریافت های درونی و بیرونی من از هستی است که بعد از پوست اندازی های فراوان در قلم، تولد یافته است . من نزدیک به 600 گفتار با زبان های متفاوت نوشته ام تا به جستارهای این کتاب رسیده ام . برای این که به دریافت هایی شخصی از صورت بندی در جهان مدرنیته دست یابیم بایستی قلم از بودن به شدن تبدیل شود وشدن هم دچار تطور گردد. بله همین طور است . کتابِ:« تا اندازه ی واژه ها می نویسم» یک جهان بینی تجربی از جهانِ معنا می باشد و جهان بینی ما نیز در این کتاب اغلب حول و محور هنر ، فلسفه و شعر در چرخش و زایش است . ابتدا باید ابراز دارم که نام کتاب، نامی چند صدایی از واژه ها است و به معنی این است که نویسنده توسط واژه ها در سیر و سیاحت مفهومی است و این واژه ها نیز بی نهایت در بی نهایت هستند. یک واژه به تنهایی دنیایی آکنده از مفاهیم می باشد وواژه درهرازمنه ای از تاریخ همیشه زیست مندی خود را درطبیعت وجامعه درساختار و بافتاری تازه تر با مفاهیمی پر بار تر به نمایش گذاشته است.
اعتقاد بر آن است که صورت بندی معنا در جهان مدرنیته از دو منظر محل بحث و گفتگواست : نخست خوانش هایی مکرر از یک متن است که ممکن است نویسندگان در این تکرار خوانش ها هم ، به دریافته هایی تازه تر از همان متن دست یابندامادراین بین چیزی به نام نویسنده در متن حضور ندارد بلکه هر آنچه دیده می شود مقوله ای به نام نویسا است .( نویسنده یک آفریننده است و نویسا کسی است که خوانش هایی از یک متن موجود را درقالب هایی مشابه و یا احیانن متفاوت تر به تصویر می کشد) و دو دیگر، آفرینندگی در یک متن است و آفرینندگی یک متن است که مورد نخست هم در چارچوب مقوله ی نویسا قرار می گیرد. شوربختانه نگاشتن در جامعه ی ما با توجه به حضور دانشگاه ها و مقوله ی مدرک گرایی بسامدی قابل التفاتی را از خود به نمایش گذاشته است اما اندیشیدن و رسیدن به یافته هایی نو که با دانش، بینش و منش هنرمند به دست می آید کم تر یافت می شود.بنابراین این کتاب توجه لازم و ضروری خود را بر نویسندگی بنا نهاده است . رویکرد ما به جهانِ معنا و به ویژه هنر ، فلسفه و شعر یک رویکرد جامعه شناسانه و روانشناسانه است و درابعادی هم اعتقاد دارم که اغلب اصطلاحات دیگر هم باید جایگاه خود را در این سه مقوله پیدا کنند. نوعی آشتی بین گرایش ها نیاز است تا که در هرگرایشی بتوانیم به مفاهمه ها و گویش هایی تازه تر دست یابیم. در این کتاب هدف اصلی من کشف ، شناخت و پردازش به موضوعاتی است که تا به حال کسی به این موضوعات توجهی ویژه نداشته است وهمیشه در لابه لای موضوعات کلی گم شده اند. بر موضوعاتی جزئی در جامعه دست گذاشته ام که هر کدام به تنهایی بخش مهمی از ادبیات و هنر را عهده دار شده اند. ما همیشه بر اساس ساختارهای معین در جامعه در حرکت بوده ایم و از بافت مندی های جامعه در ابعاد مختلف و متنوع به دور بوده ایم.
به هر روی، باید ابراز دارم که کتاب تا اندازه ی واژه ها می نویسم کاوشی هوشمندانه توأم با تشخیص، تمیز و تحلیل است که در دایره ی فرهنگ و ادب و در جوانبی فلسفه و اجتماع نگاشته شده است . فکر می کنم اغلب کتاب هایی که نوشته می شوند با مثلثی به نام تشخیص، تمیز و تحلیل اغیارند و یا حداقل یک و یا دو ضلع از این مثلث فراهم می آید که چنین روندی شکلی هندسی را به خود احساس نمی کند. نگاشتن بنده بر پایه(base)ونسخه(version)خاصی است که این فرآیند را با تجربه ، مداقه و مطالعه ی فراوان به دست آورده ام و ممکن است که بعضی ها با چنین روندی مخالف باشند اما باید بر خلاف آب دریا شناکرد! فکر می کنم پایه و نسخه ی یک متن بایستی تازه و فرآرونده باشد ومتن باید فراترازخویش پرواز کند و این کتاب از چنین ویژگی هایی بهره مند است .
سخن 3:جامعه شناسی ادبیات در این کتاب و بخش نخست ( نظر و اندیشه) اهمیّت به سزایی دارد و از جستار(1تا 5) نگاه هستی شناسی از پدیده های جامعه و هنر را، بازتاب می دهد در این باره سخن کنید؟پاپی: جامعه شناسی ادبیات(sociologyofliterature)یکی ازرشته های زیر شاخه ی جامعه شناسی به شمار می رود که به چگونگی زیست مندی ادبیات در جامعه و به بررسی تولید اجتماعی ادبیات و پی آمدهای اجتماعی آن می پردازد . این رشته به عنوان یکی از زیر شاخه های تخصصی جامعه شناسی در اواخر قرن 19ظهور یافت و در قرن 20 با اندیشه ها و آثار جرج لوکاچ به نقطه و نطفه ای بسامد رسید و این رشته با متفکرانی چون لوسین گلدمن و میخائیل باختین که هر کدام در شکوفایی و پویایی آن در اشکالی متفاوت تر عمل کردندراهِ خود را ادامه داد. با این تعابیر باید بگویم که در ابتدا علم جامعه شناسی را از هیچ دانشگاهی و یا کتابی یاد نگرفتم و مولوی چه خوش سروده است:
در میکده از ما نخریدند به جامی
آن علم که در مدرسه آموخته بودیم
من شناخت از جامعه را از خودِ جامعه یاد گرفتم به طوری که همیشه در گفتگوی پایه ای با جامعه در سیر و سیاحت بوده ام و ادبیات را هم از طریق اجتماع احساس کرده ام.جامعه شناسی دارای گرایش های متفاوتی است و من در این کتاب سعی کردم که پیوندی را بین هنر و جامعه بزنم و این پیوند با رویکردی عمومی- ادبی حاصل آمده است . از طریق جامعه شناسی بالینی حزئیات مهم و کارساز جامعه را نمی توان بررسی نمود بلکه باید پلی را بین جامعه شناسی ادبیات و جامعه شناسی عمومی زد. عمومیتِ در هنر به شرطی که در قالبی تخصصی نگاشته شود از کارآمدگی های ما در این کتاب به شمار می روند. اغلب عنوان هایی که در بخش اندیشه و نظر آمده است ریشه در بافتارهای جامعه دارد و اعتقاد دارم که برای نیل به یک هستی شناسی(ontology)در یک متن نیاز به رویکردی جامعه شناسانه هم احساس می شود زیرا که هنر یک تولید اجتماعی است و نظر هنرمند به منظرهای عینی و ذهنی امری ضروری است . زیست اجتماعی افراد به عنوان یک خاستگاه است که خواستگاه هایی از مفاهیم اجتماعی را با خود حمل می کند و تبدیل این زیست به زیست مندی های دیگر که با مهاجرت و فقر ودغدغه های اجتماعی همراه باشد منجرِ به تولید فکر وتراوش اندیشه هم می شود.نکته ی دیگر رویکردهای واقع گرایانه من در اجتماع و هستی است که به مرور زمان به فرا واقع گرایی تبدیل شده اند. واقعیّت یک متن زمانی به دست می آید که به حقیقت آن متن پی ببریم و در این راستا نیاز به مطالعه در زمینه های ادبیات، جامعه شناسی ادبیات، روانشناختی ، فلسفه و تاریخ بسیار مهم است .تک صدایی در ادبیات و شعر ما بسیار است و در جوانبی قفس جای آزادی را گرفته است . به نظر می آید مشارکت زبان ها و گویش ها های مختلف در هنر و ادبیات باعث پالندگی و بالندگی هرچه بیشتر هنر و ادبیات می شود.
سخن4: نقش بندی سروده با کارکردهای زبانی جستارمند مقالات شما را، در این کتاب می بینیم درباره ی زندگی و مرگ ، قدر و اهمیّت این گزاره ها بیشتر توضیح دهید؟پاپی: خب من بیشتر از این که نویسنده ای زیبا شناس باشم شاید نویسنده ای معلم هستم و یاد دادن را بیشتر از یاد گرفتن دوست دارم. گزینش گزاره هایی به مانند: زندگی ، مرگ ، قد ، فقر ، گذشته، تعریف ، زمان ، مهاجرت ، تبعید، اسطوره ، خودبودگی، خودرویگی و واژِگانی چون: دترمینیسم، پوپولیسم، آنارشیسم، پراکسیس، الیناسیون، کاریزماتیک و .. که در این کتاب عنوانِ گفتارهای من به شمار می روند و کاربردی کارآمد با کارکردی کارساز رادارند و البته ارتباطی موضوعی و تنگاتنگ را با ادبیات و شعر ودرابعادی هنر برقرار می کنند به همین سهولت به دست نیامده اند و این به منزله ی آن است که زبان را در شعر وهنر جستارمند تر جلوه نمائیم . این گزاره ها اگر چه عضوی از ادبیات و شعر به شمار می روند اما شاعران تنها در احیاء آن ها و آن هم به صورت ایجاز عمل کرده اند و در این جا ما با رویکردی جامعه شناسانه این واژِگان را در دایره ی پویایی و تحلیل قرار داده ایم تاشاعربتواند به عنوان یک base از آنها درشعرش استفاده نماید.از جانبی دیگر این گزاره ها را می توان در یک سروده و یا متن دربافت معنایی کوتاهی مشاهده کرد اما نقش ، جایگاه ،ارزش و کاربرد این گزاره ها را در متن مشخص نکرده ایم و کار ما در این کتاب پردازش به چنین مباحثی است . هدف ما در این کتاب تشخیص ، تمیز و تحلیل گزاره ها بوده است و خواننده با مطالعه ی چنین گفتارهایی در واقع به اهمیّت این گزاره ها در شعر بیشتر پی خواهد برد. دو دیگر ، به اهمیّت یک واژه در شعرتوجه چندانی نشده و حرمت واژه ها را در شعر فارسی به خوبی رعایت نکرده ایم و همیشه سعی ما بر این بوده تا که مثلن شادی را بیشتر از غم بلد کنیم و یازندگی را فراتر از مرگ و یا ثروت را بیشتر از فقر در عموم جامعه متداول نمائیم . من در این کتاب سعی کرده ام تا که نوعی آشتی تضاد ها را از برای پیامی پارادکسیکال انتخاب نمایم و اگر چه کار سخت و دشوار و مخالف پذیری است اما باید ساختارهای واپس گرا را در ادبیات و شعر شکست . کلماتی که قالب یک شعر را تشکیل می دهند هم حالت آلترناتیودارند وهم حالتِ همنشینی و ما باید به هر دو موضوع توجه داشته باشیم. چه بسا منتقد ویا متفکر در یک شعر به واژِگانی توجه داشته باشد که با روحیات او بیشتر سازگارند و از مابقی واژه ها به خوبی یاد نکرده باشد . روانشناختی واژِگان در شعر ارتباط عمیقی با روانشناختی رفتاری افراد دارد و من این ساختارها را هم در کتاب گفتارود قلم و هم در این کتاب و هم در کتاب نویسش هایی در لابه لای پیاده رو شکسته ام.به هر روی ، هدف ما از تصویر چنین واژِگانی در ادبیات و شعر آن بوده است که روح دمکراسی و آزادی خواهی درزبان و ادبیات فارسی بیشتر تقویت شود . بارها آزادی و دمکراسی را در شعر شاعران با تصویر سازی بهینه مشاهده کرده ام اما در عمل انحصاری بودن ادبیات و شعر را بیشتر مشاهده کرده ام.
تناقض گویی و تقابل پروری در ادبیات و شعر ما بسامدی به اندازه واژه ها دارد و همه ی ما در این دایره کم و بیش فرود آمده ایم.
سخن 5:اهمیّت متن و متن شناسی در بخش نخست با ویژگی های نقد ساختاری و زبانی مدرن کاوش شده است درباره ی این رویکرد توضیحاتی دهید؟ پاپی: بله به متن(text )ومتن شناسی(textualدر بخش نخست کتاب توجه داشته ایم به گونه ای که در همین راستا گفتاری را به نام اتیمولوژی متن نگاشته ام. ریشه شناسی یابه زبان فرانسوی(etymologie )یک علم نوین است که حقیقت واژه ها را بررسی می کند. پنداشت ما برآن است که غربی ها در ریشه شناسی ساختاری متن مهارت کسب کرده اند و شرقی ها در ریشه شناسی مفهومی متن به تبحر رسیده اند و این دو سویگی که امروزه به نفع غربی ها و به ضرر شرقی ها تمام شده است حالتی خوشایند را برای منِ شرقی به همراه نداشته است . ساختارگرایی و پساساختارگرایی چیزی جز ریشه شناسی ساختاری متن توأم با تشخیص و تحلیل نیست و چون رنسانس در غرب متولد شد شوربختانه شرقی ها ازنشانه ها ی رنسانس به معنی واقعی بهره مند نشدند. بنابراین هدف ما از متن و متن شناسی یک پروسه است نه پروژه و اعتقاد دارم که متن و متن شناسی را باید با ویژگی های نقد ساختاری و با زبانی مدرن به جامعه معرفی نمود و این مهم می تواند دو حالت خوشایند داشته باشد: نخست این که با ریشه شناسی واژه از حیث مفهوم بیشتر آشنا می شویم و دیگر این که ریشه شناسی ساختاری غربی ها را هم می آموزیم. به عنوان مثال: نیچه می گوید: « هر واژه ای بی درنگ به یک مفهوم تبدیل می شود» ما تا با نقد ساختاری و زبان مدرن و از این مهم تر اتیمولوژی بلد نباشیم هرگز به دریافته هایی نو از چنین تفکرهایی دست نخواهیم یافت.
سخن 6:درباره ی ادبیات مهاجرت جستاری پویا و پر اهمیّت داریداین گونه ادبیات را،برای خوانندگان ماهنامه باز تحریر کنید؟ پاپی: همین طوراست. در این کتاب گفتاری با نام ادبیات مهاجرت و ادبیات تبعید نگاشته ام که با رویکردی جامعه شناسانه و درابعادی روانشناسانه نگاشته شده است . در این مبحث مقوله ی مهاجرت و تبعید را که دو مقوله ی اجتماعی هستند را در دایره ی ادبیات فرود آورده ام و پیوندی را بین این دو مقوله زده ام. در این گفتار ابتدا به تعاریف وتقسیم بندی هایی از مقوله ی مهاجرت و تبعید پرداخته ام و من بعد ارتباطِ موضوعی این ها را با ادبیات توضیح داده ام . ادبیات مهاجرت با ادبیات تبعید فرق می کند. مهاجرت از روی اختیار یا جبر اجتماعی است اما تبعید از روی جبر است . در ادبیات مهاجرت زبان به بایستگی هایی از جنس فرهنگ یا فرهنگ های دیگر دست می یابد اما در ادبیات تبعید ممکن است که هنرمند از روی ناچاری و جبر دچار تطور زبان و مفاهیم شود و یا احیانن از چنین شاخصه هایی بهره مند نشود . مهاجرت هنر و ادبیات اگر از روی اجبار باشد که در این کتاب هم توضیح داده ام چالش هایی را برای هنرمند هم به همراه خواهد داشت و درادبیات تبعید هم هنرمند با روح هنرِ موطنِ خویش فاصله می گیرد. به هر روی، هر آنچه که با جبر اجتماعی همراه باشد از پی آمدهایی ناگوار هم برخوردار است . هنرمند مهاجر اگر از روی اختیار مهاجرت کند به گویایی و پویایی در هنر دست می یازد و اگر از روی جبر باشد این سوی داستان را که زیست بوم آن به شمار می رود را از دست می دهد. در خود زیستن و به جهان نگریستن مهم ترین چیزی است که به فرهنگ و هنر یک سرزمین کمکی بایسته است اما به شرطی که جامعه از آن رکود و ایستایی به سوی جهش و بالندگی حرکت نماید.
سخن7 :گفتمان پست مدرنیزم و مدرنیزم نمودهای فراوانی دارند که شما در این کتاب به آنها پرداخت ویژه داشته اید این نگاه را چگونه می توان دریافت کرد؟ پاپی: دریافتِ یک نگاه بستگی به نگاه هایی دارد که به آن نگاه داریم . امروزه در شعر وهنرما هر نگاهی که به نهیلیسم و یا فمینیسم داشته ایم همان نگاه در متن ما خودش را نشان داده است . نگاه به یک منظر از دو نظر قابل اعتناست: نخست منظری آگاهانه است ودیگر، منظری ناآگاهانه. نگاه ما به مدرنیزم و پست مدرنیزم در زوایایی در قالب منظر دوم قرار می گیرد. این جهان شمول بودن را ما از رسانه ها یاد گرفته ایم و چه بسا آنان که به قول خودشان جهان شمول شده اند هم ، هنوز شمولیت جهان را دریافت نکرده اند. شمولیت زمانی شکل می گیرد که زیست فکری ما عوض شود نه زیست اجتماعی. به یاد دارم که در برخی از نوشتارهااز پسا پسا مدرن و پساپسا پست مدرن سخن گفته اند و مهم ترین دغدغه ی من همین مسئله بوده و هست . در این گفتار سعی ما بر آن شده تا که یک تقسیم بندی از هستی در گرایش های مختلف داشته باشیم که ابتدا خواننده ما متوجه این باشد که در همه ی گرایش ها تنها سه دنیا ی سنت ، مدرن و پست مدرن وجود دارد و هنوز دنیای چهارمی از حیث فکری به وجود نیامده است . بر همین اساس به سنت ، مدرن و پست مدرن توأم با تجزیه و تحلیل پرداخته ایم و پارامترهای این سه دنیا را مشخص کرده ایم تا که خواننده و به ویژه پژوهشگر بتواند قدرت تمیز خود را در متن پیدا کند. شوربختانه پارامترها به خوبی برای خوانندگان مشخص نشده اند و بارها دیده ام که یک شعر مدرن را پست مدرن خوانده اند و یادداشتی هم بر آن نوشته اند و یا یک کتاب با سویه هایی پست مدرن را به اشتباه مدرن تلقی کرده اند ، نمودها و نمادها در سنت ، مدرن و پست مدرن با هم فرق دارند و فکر می کنم با مطالعه ی فراوان هم این مهم به دست نمی آید و تنها کارکردن در دایره ی اندیشه و اندیشه شناسی می تواند ما را با این موضوعات بیشتر آشنا نماید.
سخن 8: در بخش دوم این کتاب به نقد ادبی پر پنداشتی در باب ساختار و معنارا، می خوانیم لختی درباره ی چنین رویکردی و اهمیّت چنین رویکردی سخن کنید؟ پاپی: نقد و نقادی دو نوع زندگی را درکشور ما تجربه کرده است . نخست زندگی طولی است و دیگر زندگی عرضی است و فکر می کنم چربش و چرخش زندگی طولی نقد برعرضی آن بیشتر احساس می شود و اغلب نقد هایی که بر آثار نوشته می شود دنباله روی همان پارادایم ها هستند به طوری که نویسندگان و متفکرین در چاچوب پارادایم ها می نویسند و با مطالعه ی فراوان از کتبِ نقد، به چند پارگی هایی دست یافته اند و این چند پارگی ها به جای نقاد ، نقال را در جامعه ترویج داده اند. نقد در جامعه ما به سه دسته تقسیم می شود. نخست نقد سنتی دو نقد کلاسیک و سوم نقد مدرن است واغلب منتقدین به جای گزینش متن با متن ، متن با شخص را انتخاب می کنند و این رویکرد به گویایی و پویایی دانش ما اضافه نخواهد کرد. در بخش دوم کتاب که نقد ادبی است سعی ما بر آن بوده تا که شاعرانی نوگرا را به دایره ی بررسی ببریم و در این بخش به نقد زیباشناختی ، زبان شناختی و روانشناختی توجه بیشتری را داشته ایم تا دگر ژانرهای نقد و این مهم به خاطر این بوده که فکر می کنم جامعه ی ادبی ما به این سه ژانر در دایره ی نقد نیاز بیشتری را دارد. در این بخش سعی کرده ایم به همه ی جنبه های اثرتوجه داشته باشیم به طوری که نام و طرح روی جلد و متن اثررا با یک مقدمه ی چارچوب مند به دایره ی بررسی برده ایم و این روند بدین خاطر بوده است تا که با تکرار خوانش و بینش تصادم نداشته باشیم.
سخن9:درباره ی غزل معاصر و اهمیّت آن در پی گفتارهای خودتان در کتاب، لختی سخن کنید؟ پاپی: غزل معاصر یک بحث است و اهمیّت آن در جهان معاصر بحث دیگری است. سال گذشته مطالبی را ازیکی از بانیان غزل معاصر در یک ویژه نامه خواندم که مرا به تأمل وا داشت . در این ویژه نامه از ایشان پرسش کرده بودند که چه نوع غزل هایی در جامعه امروز رواج دارند؟ در جواب گفته بود که غزل نیمایی و غزل پست مدرن نقش و جایگاه بهتری را از خود در جهان معاصر به نمایش گذاشته اند؟ من در همین کتاب درباره مفاهمه های غزل صحبت کرده ام که یک شعر نیمایی ویا سپید و یا شعر آزاد هم می تواند از مفهومی غزل گون بهره مند شده باشد اما ساختار غزل و قالبی که برای آن تعریف شده است به ما این اجازه را نمی دهد که این قالب را باشعر نیما و یا شعر آزاد پیوند دهیم. فرمودید غزل معاصر و اهمیّت آن درجهان معاصر که باید بگویم همه ی غزل سُرایان چه سنتی و چه مدرن و چه پست مدرن کم و بیش درجهان معاصر فعال هستند و هرکدام هم مدعی غزل معاصر شده اند . معاصر به معنی هم عصر است و من فکر می کنم شاعرانی که شعرشان از حیث ساختار و محتوا با جهان معاصر در حرکت است و این شاعران با تکرار معنا درغزل مواجه نشده اند را می توان غزل سُرایان معاصر نامید . غزل سرایا ن معاصر را می توان به دو شق تقسیم کرد . نخست افرادی که به دوره ی اول معاصر تعلق دارند و دوم افرادی که به دوره ی دوم معاصر نزدیکند. اگرچه نزاع بین این دو نیز ،ادامه دارد اما از حیث زبان و تکنیک هم یافته هایی مشهود است . با گزینش چندین واژه ی امروزی نمی توان به غزل معاصر دست یافت . این قالب شعر ی ریشه ای دیرینه دارد و با دیرینه شناسی آن که دارای تم( بن مایه ای ) عاشقانه بوده تا به امروز دچار پوست اندازی معنا شده است و فکر می کنم تز و آنتی تز جوابگوی نیل به غزل معاصر نیست بلکه نوعی سنتز که در جنگ بین تز و آنتی تز غزل رخ می دهد غزل معاصر رشد می کند . نها د و برابر نهاد دردی از غزل معاصر دوا نمی کند بلکه نیاز به یک هم نهاد دارد. کارهای خوبی از بعضی از جوان ها دیده می شود اما هرگز پدر غزل پست مدرن و یا معاصر نیستند . القاب پروری در جامعه ما نماد و نمودِ چشم گیری دارد و این مهم ریشه در تاریخ و زندگی عیاشی و بی تفاوت ما هم داشته است . درباره اهمیّت غزل در جهان معاصر گفتید که باید گفت جهانِ معاصر با یکسری مؤلفه هایی گام در زیست معنایی ما ایرانیان گذاشته است که غزل هم تحت تأثیر آن قرار گرفته است . پرسش من این است که باید غزل را معاصر کرد یا معاصر را به سمت غزل سوق داد؟ در جواب باید بگویم که با توجه به شمولیت جهان معاصر و حضور پست مدرن با موتیف هایی متفاوت غزل هم زیر چترجهان معاصر زیست می کند اما اگر به طور تخصصی ادبیات تطبیقی را دنبال کنیم شاید بتوان با شناخت از مفاهمه های جهان معاصر پلی را بین غزل و معاصر زد. قالب غزل یک فالب پر طرفدار در ایران است وشادی و نشاط را به جامعه تزریق می کند اما امروزه رهیافت های سیاسی و خشن و طنز و لودگی هم وارد این قالب شده است که این موارد از اهمیّت غزل کاسته اند. برای این که اهمیِّت غزل در جهان معاصر باز خوانی شود بایستی دنیای مفهومی و ساختاری غزل را با حفظ قالب کلاسیکی که دارد را عوض کنیم . غزل یک قالب دامنه دار است که برای معاصر شدن به همین سادگی تسلیم نمی شود درباره ی غزل باید بدانیم که چه چیزهایی را باید درباره ی غزل دانست که امروزه می تواند پراهمیّت باشد و برای این دانستن ها چه کارهایی را باید انجام داد و در خِتام هم چه امید و انتظاری را می توان از این دانستن هاتصور نمود.
سخن 10: فروغ فرخزاد را، سُراینده ای لیبرال معرفی کرده اید این رویکرد را ، در چه صورت بندی مدرنیته ای پیش برده اید؟ پاپی: در باره ی صورت بندی شعر فروغ باید گفت که چون او مختص به زمان مدرن است در جوانبی هم شعرشان با دنیای مدرن کلاف خورده است . مدرنیته دارای صورت بندی مشخصی است که بنده در کتاب نویسش هایی در لابه لای پیاده رو به این صورت بندی ها التفات داشته ام. از مؤلفه های جهان مدرن می توان به طرح، تمرکز، جانشینی، معنا، روایت، نهاد، خلاقیت، تأویل، مدلول، ژانر ، آفرینش و ... اشاره نمود که کم و بیش این مؤلفه ها در شعر فروغ حضور دارند. مدرنیته یا مدرنیسم با پست مدرنیسم فرق می کند وبرخی فکر می کنند که این دویکی هستند در صورتی که این طور نیست . از جانبی دیگر لیبرال بودن تفکر یک شاعر که در زمان مدرن زیست کرده دور از انتظار نیست زیرا که خوانش های متفاوتی را از دنیای مدرن تجربه می کند و تنها هوش و نبوغ آن است که به او در خلافیت در شعر کمک می کند و فروغ چنین شاعری با این مؤلفه ها بود به گونه ای که فروغ در زمان خودش آوانگارد بود و هر شاعری که فراتر از زمان خودش باشد نه تنها لیبرال بلکه لیبرتی هم هست . دو فاکتور آزادی و رهایی در شعر فروغ از اهمیّت قابل توجهی برخوردارشده اند . فروغ یک شاعر واژه پرداز است که به جای قفس آزادی را برای واژِگان تجویز می کند . من به شاعری که عاطفه، احساس، اجتماع و آزادی را به هم گره می زند لیبرال می گویم. در شعر فروغ امانیزم جایگاه خوبی دارد اما آزادی نقش بیشتری را در شعرش برعهده گرفته است . درباره ی فروغ بسیار گفته اند و فراوان نوشته اند اما نسبتِ به سیر اندیشگی او کمتر سخن رانده ایم . فروغ به مانند سهراب نیست به مانند شاملو هم نیست . شعر فروغ دارای دو پارگی معناست که یک زیست درونی دارد و یک زیست بیرونی. فکر می کنم خوانش هایی دیگر از فروغ می تواندفروغِ شعرِ او را روشن تر کند. اشعار همه ی ما یک روزی به تاریخ می پیوندند و بستگی به چگونه زیست مندی این اشعاردر جامعه دارد. ممکن است شعرِ یک شاعر هرگز زیست مندی خود را در یک جامعه پیدا نکند. خیلی ها رأی به مرگ شعر فروغ در جامعه را صادر کرده اند ولی به نظر می رسد توفیق یک شعر زمانی حاصل می آید که زیست مندی خود را در جامعه به معنی واقعی و علمی پیدا کند. شاعر و شعرش تصمیم گیرنده ی جامعه نیستند بلکه این اوضاع سیاسی و اجتماعی و تحولات و رخدادهای تاریخی اند که درباره ی یک پارادایم ادبی تصمیم می گیرند.
سخن 11:جستاری از شما درباره ی خیام است که اهمیّت زاویه دید شما را نسبت به جهان خیام نشان می دهد این کارکرد را، توضیح دهید؟پاپی: باید گفت که قالب رباعی هم به مانند غزل طرفداران زیادی دارد و مسلمن کارکرد آن در جامعه ی ادبی ما بعد از غزل است. بنابرین این ژانر شعری نیاز به بازآفرینی و پوست اندازی در ساختار و محتوا را هم می طلبد. در این گفتار که در کتاب« تا اندازه ی واژه ها می نویسم»آمده است رباعی را به دایره ی ریشه شناسی کشانده ایم و سخن هایی را در باب این قالب شعری عنوان کرده ایم اما در کتاب گفتاورد قلم به شعر هایکو و شعر کوتاه فارسی به طور مفصل پرداخته ام و خوانندگان می توانند این گفتار را مطالعه کنند. با این تفاسیر درباره ی خیام سخن فراوان رانده اند و اهمیّت زاویه ی دید آن ها نسبتِ به جهانِ معنای خیام بیشتر کلاسیک است . در این گفتار رویکرد ما به شعر خیام و به ویژه رباعی رویکردی کارکرد گرایانه توأم با کارآمدگی در زبان است . درباره ی چه گفتن های شعر خیام زیاد گفته اند اما به چگونه گفتن های شعر خیام کمتر التفات شده است . رباعی در قالبِ شعر کلاسیک قرار می گیردو از ژانرهای کوتاهِ شعر فارسی است . ایجاز در رباعی بسیار مهم است و شاعر با کلماتی کوتاه می بایست معانی بلندی را خلق کند. من فکر می کنم در قالب رباعی شاعران خوبی را داریم که ازحیث زبان و مفاهمه های اجتماعی به دریافت هایی خوب هم دست یافته اند و دیگر کارکرد رباعی همگرایی آن با جهان پست مدرن است که جهان سرعت ومینی مال گویی لقب گرفته است و رباعی هم از چنین ویژگی هایی برخوردارمی باشد از جانبی دیگر، بحث تقابل رباعی با دوبیتی است که نگران کننده نشان می دهد زیرا که به آن اندازه که رباعی در دایره خوانش و توجه می باشد شاید دوبیتی از این چنین شرایطی بهره مند نیست . هدف ما در این گفتار رویکردی دیگر به رباعی در قالب چگونه گفتن ها بوده است تا که این ژانر شعری بتواند به حیات خود ادامه دهد. اثر یکی از شاعران رباعی سرا را به دایره ی بررسی برده ایم که همین امر خود مسببی بوده تا که رباعی را هم در زوایایی تحلیل نمائیم . دنیای امروز دنیای همنشینی است و پست مدرن با آلترناتیومیانه خوبی ندارد. فکر می کنم همه ی ژانرها شعری باید باشند زیرا که به قول معروف هرگلی بویی دارد و با مشارکت همه ی صداهاست که ادبیات ما به قله های جهانی دست یافته است . این چند دستگی ها در ادبیات باعث رکود درزبان و ادبیات فارسی است .خیام اندیشی رابطه ی تنگاتنگی را با شخصیّت و داشته های خیام برقرار می کند . برای شناختِ اندیشه خیام باید بدانیم که ایشان فیلسوف و ریاضی دان هم بوده است و دارای هستی شناسی گسترده ای است . رویکرد خیام به شعر یک رویکرد پرسش گرانه از خویش و هستی است و این دو پارگی زبان خواننده را با خوانشی دشوار هم روبرو می کند . برای شناخت از تفکر شعری خیام باید اندیشه فلسفی و نوع نگاه او را به هستی دریابیم . خیام یک هستی شناس است که از طریق همین هستی به سرشت شناسی هم دست می یابد. برداشت ها از شعر زیاد است اما شناخت از شاعر کم و برای این که یک شعر را به جامعه بشناسانیم باید تفکرشاعر شعررا دریابیم.