هیچیسم
هیچیسم
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

#یک_روز_جای_من

ما چند تا خانواده در کنار هم توی خونه زندگی میکردیم هر خانواده یه اتاق داشت مرد سالاری و از این حرفابود بچه که بودم شب ادراری خیلی داشتم جوری بود که مامانم از بس هر روز پتو و فرش و لباس میشست خستش شده بود و من استرس اینو داشتم که نکنه فردا صبح باز از خواب بیدارشم و خودمو خیس ببینم

الانم اینارو با حس عجیبی مینویسم

گذشت و گذشت و صبر مامانم تموم شد و

یه روز منو کتک زد و قاشق روی گاز داغ کردو روی دستم گذاشت و دستم رو سوزوند

دقیقا نمیدونم چند سالم بود 4-5- یا 6 سال ولی تا الان الان توی ذهنمه الانم اشک توی چشمام جمع شده

تا الان درد داغی رو دارم

تا الان گریه هامو یادمه

تا الان ناراحتی و قهر کردنم با مامانم تو این سن کمو میبینم

الان که بزرگ شدم و اوون تصاویر جلوی چشممه و هزرگاهی به مامانم میگم چرا اینکارو کردی

جوابش با گریه کردن اینه که ببخشید و حلالم کن نمیدونستم چجوری درمانت کنم بخاطر شرایط اون موقع اون خونه و روزهای بارونی و خشک نشدن به موقع فرش و پتو و لباس عاجز مونده بود

#یک_روز_جای_من


یک_روز_جای_من
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید