بیسوادی سفید
گلناز تقوائی
« آیناز سراسیمه در اتاق را باز کرد؛ آیناز:«وای چی شده؟؟؟ چهخبرِته؟؟؟ چرا داری جزوههات رو پاره میکنی آیدا؟؟؟» آیدا درحالیکه داشت کتابها را به دیوار پَرت میکرد، داد کشید:« خدا لعنت کنه این کرونا رو؛ این کرونا چه زهرماری بود که اومد و ما رو به خاک سیاه نِشوند...امروز با دکتر گاگول امتحان داشتیم؛ کثافتِ آشغال یک سوالایی داده بود که به عقل جن هم نمیرسید؛ یکی باید بگه مرتیکهی دیوث تو توی کلاس مشبه و مشبهبه یاد دادی دیگه چرا توی امتحان نقد میخوای!؟ مرتیکهی عُقدهای...من امتحان نقد ندارم که میگی فلان مبحث رو نقد کن! توی کتابی که معرفی کرده بود، یک کلمه دربارهی سوال امتحان نبود؛ از کدوم قبرِستونی این سوال رو آورده اللهاعلم».آیناز:« آبجی وِل کن، توی آینه یه نگاه به خودت بنداز، میترسم بلایی سرت بیاد». آیدا:« الهی که بمیرم از دست این استادا راحت بشم... چی چی رو ول کنم!؟ اگه توی کلاسم به همون اندازه سنگین درس میداد، نمیسوختم. یکی نیست به این مرتیکه ی فلان فلان شده بگه مگه مرض داری که دانشجو آزاری میکنی کثافت، این همه اذیت کردن واسه چی...مگه نمره ارث باباته حیوان».
آیناز کنار در اتاق به دیوار تکیه داد و گفت،،:« خدا لعنت کنه کرونا رو، همه چیز رو بههم ریخت. حضوری به کلاس می رفتید این مشکلاتم نبود». آیدا روی فرش اتاق را پراز کاغذپاره کرده بود، با صدای لرزانی گفت:« الهی که جیگر کرونا بسوزه که جیگرمُ سوزوند...معدلم قبل کرونا ۱۸ بود الان شد۱۴. هرچند ازین استادای خیر ندیدهام بیشتر ازاینم توقع ندارم.اون از دکتر گلخر که توی کلاس عرعر میکنه و میاد توی کلاس واسه من از گرونی و خرید و مسافرتهاش میگه. دربارهی هرچیزی وراجی میکنه الا مطلب کتاب. سرکلاس دخترم پسرم میگه و کلی چاپلوسی میکنه آخر ترم یک امتحانی ازت میگیره که نکیر و منکر نمیگیرن؛ توی کلاسِ گلخر، همه چیز برعهدهی دانشجوی بدبخته؛ یکی باید بگه آخه دیوث قرمساق من اگه میخواستم خودم بخونم تو رو میخواستم چی کار!؟» بعدهم با حالت دهنکجی گفت:« دانشجویان بقیه کتاب خودخوان...انگار خیلی تدریس هم کرده بقیه رو خودخوان میخواد؛ ما توی کلاس گلخر کلا خودخوانیم...حالا بریم سر دکتر گاگول که واسه خودش یهپا پیر خنزرپنزریه؛ کافیه یه سوال ازش بپرسی که فَکِّش رو به کار بندازی؛ تا آخر ساعت سفرهی دانستههاشو واست باز میکنه:« آی ایهاالناس بدانید من فلان کتاب رو خوندم، من فلان مقاله رو نوشتم...» نوشتی که نوشتی جار زدن داره؟ مگه پولشو من به جیب میزنم...آخر ترم:«دانشجویان کل کتاب برای پایان ترم امتحان گرفته خواهد شد». بعدم بساط خنزرپنزریشو میبنده و میره... از دکتر خیکی که اصلا نگم...کثافت عوضی برای اینکه امتیازش بره بالا حاضره کون بده. دانشجویان رو مجبور میکنه واسش مقاله بنویسن؛ یه روز رفتم دانشگاه، دیدم اتاقش عوض شده البته اینبار چندم بود که اتاقش عوض میشد، بیخود نیست که بهش صفت لامکان رو دادن؛ بیچاره مکان که نداره ازین اتاق به اون اتاق سرگردونه. بهش گفتم استاد من مقاله نمینویسم» میدونی چی گفت؟» با حالت دهنکجی:« تو فقط با مقاله مشکل داری، تو فقط معترضی، تو فقط توی کلاس شورش به پا می کنی...» اونوقت من واسه چی باید مقاله بنویسم؟؟؟ اینکه امتیازعلمی توی خیکی لامکان بره بالا؟؟؟ حالا جالب اینجاست که موقع امتحان پایانی ۲۰دقیقه زمان داده بود با پنجتا سوال که جواب هر سوال پنج صفحه بود...یکی باید بگه فلان فلان شده مگه توی این ۲۰دقیقه چهطوری باید به اون سوالا جواب داد!؟ لعنتی سرعت اینترنت پایین بود، جوابا ثبت نشده بود، توی کارنامه ۱۲داده بود؛ یا اون پیری خنزرپنزری سوال داده بود باید از یک کتاب دیگه که اصلا جزو سرفصل نبود جوابا رو پیدا میکردیم ».
آیناز با یک لیوان آب به طرف آیدا آمد؛ آیدا آب را نوشید و گفت:« میدونی چیه آیناز اتفاقاً خیلی خوب شد که کرونا اومد؛ لااقل ما فهمیدم با چه دیوثهایی درس داریم. بابا توی قسمت آموزش مجازی به جای اینکه فایل صوتی تدریسشو بذاره، می رفت مقاله میذاشت و میگفت منبع امتحانه...یکی باید بگه عوضی مگه با خر طرفی؛ مگه مقاله واسه منِ دانشجو صدا و تصویر تو میشه. مگه توی کلاس حضوری هم اینطوری تدریس میکردید!؟ خداتومَن پول میگیرن زورشون میاد درس بدن. هرکسی که واسه اینا مقاله بنویسه میشه آدم حسابی اما وای بهحال کسی که بگه من نمینویسم اون میشه معترض، شورشی...فلانی واسش مقاله مبنویسه میشه آدم حسابی اما وای بهحال کسی که بگه من نمینویسم اون میشه معترض، شورشی...فلانی واسش مقاله نوشت بهش ۲۰داد؛ درحالیکه مقاله جزو درس نبود و من ننوشتم بهم ۱۲داد.
درحالیکه جوابای امتحان من و اون دانشجو یکی بود...من این استاد رو به خدا سپردم اگه اون دنیا به اندازهی سرسوزن حقی داشته باشم ازش میگیرم.یک مدرک میخواین بدین دیگه والله بالله نمیخوام اَتُم بشکافم یا موشک هوا کنم؛ بیا مدرک گرفتم تو خونه نشستم...فقط یک استاد درست تدریس میکنه واقعا پولی که میگیره حلالش بشه؛ نه حاشیه داره و نه عذاب میده، همین کتاب رو تدریس میکنه و همونو امتحان میگیره نه مثل خرگل و لامکان و...توی کلاس یه چیزی درس بده، امتحانم از یه جای دیگه سوال بده. یکی باید بگه بیشعورا مگه من علامهی دهرم؟ از سر قبرم جوابی که بلد نیستم رو بنویسم؟ برم قبرمُ بِکَنَم شاید جواب سوالا توش باشه. ریدم تو هیکل هَمَشون... این کرونا با همهی بدبختیهاش یک خوبی داشت، اونم این بود که به من فهموند که دارم زیرنظر چه جونِوَرایی دارم درس یاد میگیرم. استاده که استاده! نعوذباالله خدا که نیست؛ از من چیزی اضافه نداره. قرآن میگه ملاک برتر بودن تقواست؛ این عَوَضیا یک صفت دکتر یا استاد دارن، خوب منم میرم دکتر میشم. توی این مملکت مدرک ریخته باید یکی مثل من بیاد جمعش کنه. انگار فکر میکنن با دکتر شدن به کجا رسیدن، انگار رفتن کوه قاف رو فتح کردن...میدونی چیه آیناز بیسوادی دو نوعه اولی بیسوادی سیاه یعنی یک نفر سواد خوندن و نوشتن نداره پس میشه بهش سواد آموخت؛ اما از بیسوادی سیاه بدتر بی سوادی سفید هست که باید ازش ترسید؛ این مربوط به کسانی میشه که سواد خوندن و نوشتن دارن و برای این سوادشون میرن مدرک دکترا و فوق دکترا میگیرن اما هنوز در سادهترین تعاملها و ارتباطها دچار چالشهای جدی هستند اینا فقط ادعای علم و سواد دارن و توی مغزشون پراز ابهامات شبهه علم است...این شکل بیسوادی سفیده چرا که دیده نمیشه. این نوع بیسوادی در آمارها ثبت نمیشه، این نوع بیسوادی فقط با انواع مدارک دانشگاهی تقویت میشه. حالا یک انسان با تجهیزات جدید به دفاع از بیسوادی و باورهای اشتباهش مجهز شده و متاسفانه شامل حال استادای ما هم میشه که فقط دنبال این هستند که شیرهی دانشجو رو بگیرن و ازش کار بکشن که براشون مقاله بنویسن تا امتیاز نااستادا زیاد بشه. میدونی چیه آیناز یادت باشه سواد هیچ وقت شعور نمیاره. شعور یعنی تشخیص خوب از بد، شعور یعنی تشخیص درست از غلط اما سواد یعنی تو مغزت یک عالمه فرمول علمی بریزن؛ این شعور هست که راه استفادهی درست از سواد رو بهت یاد میده یعنی چی؟ یعنی شعور آموزش دادنی نیست؛ یک انسان باید درون خودش دنبال شعور باشه و چه بسیار اساتیدی که ادعای علم دارن اما به اندازهی یک نخود شعور ندارن... کرونا خیلی چیزا رو دربارهی حقیقت استادا به من آموخت؛ معلم اصلی من کرونا بود که بهم نشون داد کدوم استاد شعور داره و کدوم فقط مدرک داره و کدوم بیسواد سفید هست و کدوم شعور داره...». آیناز آیدا را بغل کرد:« آره آبجی حق با توئه. خیلی از اساتید دچار بیسوادی سفید هستند اما خداکنه به جای پز صفت دکتر بودنشون، کمی هم پز اخلاق و منطق رو بدن». آیدا آه سردی کشید و گفت:«خدا کنه».
نوشت بهش ۲۰داد؛ درحالیکه مقاله جزو درس نبود و من ننوشتم بهم ۱۲داد.