Rast
Rast
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

یادگار گذشته (روز پنجم)

به سراغ نوشتن رفتم برای بستن پرونده این عدد، آن زمان بود که دیدم یک سال چقدر طولانی بوده است . طولانی تر از آنچه می پنداشتم. هر چه به یاد می آوردم برای یکی دو ماه و نهایتاً چهار ماه اخیر بود، ساعت ها فکر کردم تا ذره ذره ماه به ماه عقب رفتم .

حال نیز لحظات چندی پیش را به خاطر دارم، از حل مسائل شیمی گرفته تا نشستن بر سفره شام و نوشتن؛

ولی از صبح بخواهم بگویم خلاصه کلام ؛ همه چی آنطور که انتظار داری پیش نمی رود، ولی بلاخره پیش می رود !

ولی از صبح بخواهم بگویم خلاصه کلام ؛ همه چی آنطور که انتظار داری پیس نمی رود، ولی بلاخره پیش می رود !

حرف آخر: هی پسر ! خوش گذشت...



اتاق را مرتب کردم و به انتظار دیدنش چراغ را خاموش/

و آغازگر روز چهارم ، اینگونه گذشت!
و آغازگر روز چهارم ، اینگونه گذشت!

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید