ویرگول
ورودثبت نام
هدی
هدی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

زندگی

یک تولد و یک شروع از یک زندگی. تولد آغاز راهی است که تو نمیدانی انتهای آن کجاست ولی تو باید برای پایان تلاش کنی! هر بار که زمین خوردی، برخیزی و خودت را بِتَکانی؛ و به این مسیر پر از ناشناخته ها ادامه بدهی.

از شروع راه همسفرانی داری، همسفرانی مثل پدر، مادر، خواهر، برادر و در نهایت دوستان و اقوام. هر کدام از این هم مسیران از یک روز با تو همسفر میشوند، در ماجراها با تو یا علیه تو هستند ولی آنها در هر صورت قسمتی از زندگی ات را به خود اختصاص میدهند. با آنها میخندی، گریه میکنی، تجربه بدست می آوری و روز جدایی فرا میرسد.

روز جدایی تو از یک فرد؛ اگر دلبسته و وابسته اش باشی، روز سخت و پر از غمی ست. روزی که هر چه تلاش کنی از ذهن تو پاک نمیشود! ولی جدایی ها با هم فرق دارند.

جدایی که می دانی زیر آسمان دنیا زنده است و نفس میکشد، پس امید داری که شاید او را روزی در اوج خوشبختی ببینی؛ ولی امان از جدایی با مرگ.

بعد از مرگ عزیز هر لحظه با خاطرات او زندگی میکنی و میگویی واقعیت این نیست. واقعیت جدایی را رقم نزده اما حقیقت همین است و همین. جدایی با مرگ اتفاق افتاده است. جدایی که یکی هنوز در این سفر مانده و دیگری سفر دیگر خود را آغاز کرده است.

راه و مسیری پر از شادی، غم، گریه، موفقیت و رشدرا ادامه میدهی؛ نام این مسیر، زندگی است و در پایان بالندگی و کمال تو را میخواند اما این بالندگی و کمال برای هرکس تعریفی دارد.

پس هر کس در این مسیر برای خودش تنهاست و همه ی افراد در مسیر رهگذرند، همان طور که تو رهگذری.

رهگذرِ زندگی سفرت به سلامت.

آهای رهگذر بی‌خبر از همه‌جا

این خیابان برای تو نیست

برای من هم نیست

پس حاشیه نرو

صاف

به سمت دوربین من بیا

و تمام راه را

به کفش‌هایی فکر کن

که همین راه را

چقدر با هم می‌آمدند

و چقدر

به هم می‌آمدند !

(شاعر این شعر را نمیدانم کیست)

یه دختر، یه زن، یه همسر و یه مادر. کلا یه خانم و مونث
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید