نام پدر: محمدرضا
محل شهادت: مهران
تاریخ شهادت: 4/9/1365
تاریخ تولد: 19/6/1340 تهران
مزار شهید: بهشت زهرا قطعه: 26 ردیف: 44 شماره: 8
رهبر معظم انقلاب: شهیدان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، از جمله عزیزترین شهدای طول تاریخند.
شهید علی اصغر یزدانی دانشجوی سال دوم رشته فیزیک دانشگاه شهید باهنر کرمان بود که در سال 1360 به جبهههای حق علیه باطل وارد شد.
شهید امیر یزدانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از پایان تحصیلات متوسطه در رشته ریاضی و فیزیک، در سال 1360 به عضویت بسیج مسجد الحسین (ع) واقع در تهراننو در آمد و جرقه های معرفت و خودشناسی، وجود آرمای او را به آتشکده عشق و ایثار مبدل ساخت و خشت های آغازین شخصیت اهورایی اش چیده شد و نقطه پرواز روح بلندش در همان زمان ترسیم شد. وی در کنار پرورش روح به ورزش و تمرینات حسمی اهتمام ویژه داشت و هر روز با دویدم در مسیرهای طولانی جسم خود را برای ماموریتی بزرگ همراه میساخت. وی مدنی مسیر طولانی تهران نو تا میدان فردوسی را بدون توقف میدوید.
از دیگر علایق او صنایع فضایی و خلبانی بود و به همین دلیل مجلات و نشریات داخلی و خارجی مرتبط با صنایع فضایی و هوافضا را تهیه نموده بود. وی علاقع وافری به شغل خلبانی داشت ولی به علت ضعف بینایی و استفاده از عینک، استخدام و ورود تو در این رشته امکانپذیر نبود. آری او که نتوانست با هواپیمای آهنین خلبانی کند ولی پرواز را فرا گرفت و پرندهتر از مرغان هوایی پرکشید. امیر به مدت یکسال به عنوان مسئول بسیج مسجدالحسین (ع) مشغول به فعالیت بود و همچنان به جبهه رفت و آمد داشت تا اینکه در سال 1363 در کنکور سراسری و در رشته مهندسی فیزیک جامدات دانشگاه شهید باهنر کرمان قبول شد و این رشته را به دلیل علاقه وافری که به خلبانی داشت انتخاب نموده تا بتواند در طراحی و ساخت صنایع هوافضا فعالیت نماید.
شهید امیر یزدانی معتقد بود درس و بحث و دانش را باید در مدرسه عشق آموخت و در کلاس خاکی سنگرها از معلمان کوچک و بزرگ، پیر و جوان درس چگونه زیستن را فراگرفت و در محضر استادانی از قبلی نور، زانوی تلمذ به زمین زد و با این ایده از کلاس امن دانشگاه به میدان پرخطر جبهه و جهاد گام نهاد و پس از طی دوره آموزشی، در کردان تخریب لشکر 27 محمد رسول ا... (ص) وارد شد و تا زمان شهادتش در همان گردان به رزم آتشین، مشغول بود و در عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس و چندین عملیات دیگر شرکت نمود.
این شهید بزرگوار مدتی نیز برای تحصیل به دانشگاخ کرمان رفت ولی دل بی قرار او در قرارگاه جنوب قرار میگرفت و لذا با مجروحیت های ناشی از جبهه، با پای مجروح و عصا به منطقه برگشت و پس از بازگشت به جبهه به عنوان مسئول محور در گردان تخریب منطقه مهران منصوب شده بود.
وصیتنامه این شهید گرانقدر چنین است:
سلام بر نور، سلام بر راهیان نور، سلام بر جبهه، سلام بر بهشت، بلی بهشت، بهشت من اینجاست در جبهه. در باتلاق های هور، در فاو، در مهران، در جنگل های آلواتان، در حاج عمران، در بیابان های داغ خوزستان، در کوه های سر به فلک کشیده کردستان، در شب های سرد و یخ زده زیر صفر و روزهای داغ بالای ۴۰ درجه، همراه با شرجی طاقت فرسایش که انسان را به حال خفگی می اندازد، در زیر رگبار دوشکا که اگر سرت را دو سانت بالاتر از زمین بگیری گلوله های جور و ستم دشمن بلادرنگ بر پیشانیت خواهد نشست، در زیر بمباران میگ ها و سوخوهای روسی و میراژهای فرانسوی، در زیر بارانی از خمپاره های مصری، تیر مستقیم تانک های آرژانتینی، برزیلی، فرانسوی و روسی و در زیر ابر ضخیم حاصل از سموم بمباران های شیمیایی، در کنار برادر ابراهیمی، پیرمردی، هفتاد ساله از آذربایجان قهرمان که از نشاط و چابکی به جوان پانزده ساله ای می ماند، در کنار شریفی، جوان رنج کشیده ای از شهر کرکوک عراق که از ظلم و ستم صدامیان به تنگ آمده و در جبهه نور عليه ظلمت بعثی می رزمد.
بلی بهشت من اینجاست. در مکانی که زمانی بهترین و پاک ترین فرزندان این سرزمین در آن به خاک افتاده اند و در عشق رسیدن به معشوق و پرواز به سوی ملکوت در خون پاک خود غلطیده و پر و بال شستند، در کنار عارفان شب زنده داری که صدای گریه و نوحه شان در دل شب به درگاه والای دوست خواب را از چشم موجودات عالم می گیرد و در روز، زمین از هیبت گامهایشان بر خود می لرزد و نمی دانی دیدن آنان چقدر زیبا و شکوهمند است، آن هنگام که در عزاداری هایشان از عشق به سالار شهیدان بر سر و سینه خود می زنند، اشک می ریزند و ناله می کنند، آن هنگام که آن نوارهای سبز و قرمز را که بر روی آنان الله اکبر و یا حسین نوشته بر پیشانی پر نور خود می بندند، آن هنگام که وصیتنامه می نویسند به یکدیگر سفارش حمایت از دین خدا را می کنند سپس حلال بودی طلبیده، خداحافظی می کنند، آن هنگام که بسان فرشتگان خدا که برای یاری دینش از آسمان به زمین آمده جهت اجرای عملیات عازم خط مقدم می شوند، آن هنگام که الله اکبر گویان، چونان عقابان تیز چنگ بر سر سپاه خصم فرود آمده و سنگرهای محکم آنان را مبدل به گورهایشان کرده، از موانع دشمن قبرستان متجاوزان را می سازند... و و آن هنگام که مظلومانه همچون سرور و سالارشان حسین بن علی (ع) بر خاک افتاده و شهید می شوند... .
لحظه ای دست از نوشتن بر می دارم و به صدای ذکر مصیبت اهل بیت (ع) که از بلندگوی قرارگاه پخش می شود گوش فرا میدهم به یاد ظلم و جورهایی که بر این خاندان مظلوم رفت می افتم، از دنیا با جاذبه های فریبنده با تمام وجود بیزار می شوم. به راستی دنیا در حق آنان که وارثان رسول خدا (ص) دارای مقامی والا در نزد پروردگار بودند چه کرد؟ که در حق ما بکند. راستش از آن هنگام که در عملیات والفجر هشت زخمی شدم و تا دم مرگ پیش رفته و بنا به مصلحت خداوند به این دنیا بازگشتم از لحظه ای که به عینه دیدم و لمس کردم که فاصله بین مرگ و زندگی در داخل همنند و زندگی عین مرگ و مرگ عین زندگی است و دنیای واقعی سرای آخرت و دنیای مادی سرایی بیش نیست. نسبت به زندگی در این دنیای پست بی علاقه گشتم و امروز نیز که در جبهه هستم با تمام وجود از زندگی در این دنیا بیزارم.
از اینکه خداوند این نعمت بزرگ را به من عطا کرده که بتوانم آگاهانه و از روی اختیار راهی را که او برای انسانها مقرر فرموده و مؤمنین را به آن فراخوانده بشناسم و با شوق در این مسیر حرکت کنم سپاسگزارم.
خدا را سپاس می گویم از اینکه قطره ای از دریای بیکران عشق و رحمت خویش را به من چشاند. خدا را سپاس میگویم از اینکه حضرت امام را به من شناساند که مرا با جان و دل مطیع فرمانش قرار داده، به صف مؤمنین و مدافعان از اسلام کشاند. خدا را سپاس می گویم از اینکه علی (ع) را به من شناساند و در غم مظلومیت او چشمانم همیشه اشکبار و قلبم را پر از کین ساخت به صورتی که تا آخرین نفس در راه خونخواهی او با جباران و ستمگران تاریخ مردانه بجنگم و از پای ننشینم.
خدا را سپاس می گویم از اینکه حسین بن علی (ع) را به من شناساند و مرا دلباخته کویش گرداند تا جایی که برای رسیدن به حرم مطهرش از دنیا و مادیات آن با رضایت کامل و به آسانی گذشتم و شما که دوستان و آشنایان من هستید بهتر از همه می دانید که از مال دنیا جز یک دست لباس رزم و قدری کتاب چیزی برای خود برنداشته ام.
عزیزانم به شما سفارش می کنم که تقوی، صبر، توکل و یاد خدا را زینت قلب و روح خود کنید، دوستی اهل بیت (ع) را پیشه کنید از حضرت امام با تمام وجود اطاعت و فرمانبرداری کنید و در آخر شما را سفارش می کنم به اینکه به جهاد در راه خدا برخیزید. مبادا در صف آن افرادی باشید که در هنگام رسیدن به دنیا و مال دنیا بیش از همه تلاش می کنند اما هنگامی که طبل جنگ به صدا در می آید و آوای رزم و نبرد با دشمنان خدا از هر کوی و برزن بلند می شود، خدای ناکرده از روی ترس یا به خاطر علاقه به دنیا به خانه ها می روند و درها را محکم بر روی خود و کسانشان می بندند تا جایی که خداوند در قرآن آنها را نکوهش کرده و می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید جهت چیست که چون به شما امر می شود برای جهاد در راه دین بی درنگ خارج شوید به خاک زمین دل بسته اید؟ آیا راضی به زندگانی (دو روزه) دنیا عوض حیات ابدی آخرت میشوید؟ (در صورتی که) نتایج دنیا پیش عالم آخرت اندک و ناچیز است. * سوره توبه آیه ۳۸ *
عزیزانم امروز روز تردید و دودلی نیست تا نابودی خصم ستمگر چند گامی بیش باقی نمانده، تا کی بایستی شاهد به خاک و خون غلطیدن والاترین بندگان خدا و مظلوم ترین انسان های روی زمین باشیم؟ تا کی بایستی شاهد پرپر شدن لطیف ترین، زیباترین، پاکترین، معصوم ترین و خوشبو ترین گل های این عالم ماند؟ بیایید عزیزانم ساعتی در خویش فرو رویم و لحظه به لحظه نبرد چند ساله عزیزان سنگرنشینمان را به یاد تمامی شبستگان عدل و آزادی مروری دوباره کنیم. بیایید چون طائران سبکبال. صحاری صدق و صفا را با سینه های تافته در آتش عشق در نوردیم و بر تابوت گلپوش شهیدان رمز جاودانگی بهار را منتشر سازیم. به یاد لحظه های خوش دلباختگی در هر قدم صد لاله بکاریم و در سکوت پر معنای بهشت زهرا فریاد بی صدای باران را در رقص پرشکوه بیرق های سرخ جستجو کنیم. بیایید در صداقتنامه باورمان این گونه حکایت میراث داران هابیل را بنگاریم.
۶ سال در کربلای تاریخ ساز ایران، علی اکبرهای زمان، یکپارچه صدق و سوز و صفا، حماسه های بی نظیر آفریدند و تبسم کودکانه علی اصغرها در گهواره های کوچکشان به خون نشست. ۶ سال عباس های با وفا و دلاور، قدم به میدان نبرد نهادند تا بيرق سبز توحید را بر تیغ سینه هایشان برافرازند و در هنگامه خون و گلوله، دو دست خویش را، دیده ها و پاهای خویش را پیشکش درگاه الهی نمایند.
۶ سال پژواک ندای حسین از کوی جماران به گوش رسید و سالکان سِلک خدا، بانگ هل من ناصر حسین زمان را نه با فریاد که با قطره های گرم خون لبیک گفتند، ۶ سال مشتاقان وصال دوست، لباس رزم شان را به قطره های فشنگ آراستند و الفبای شهادت را در محضر لاله ها و مکتب شقایق ها هجی کردند. ۶ سال تن های خاکی شان را به نور معرفت حق جلا دادند و با قطره های سرخ خون، افسانه عشق را بر خاک سنگر رقم زدند. پس با تمام قدرت به پیش بروید و با لبیک به پیام الهی بسیج همگانی که امام عزیزمان به آن امر فرموده با یک حرکت جدی و گسترده کار این گرگ را تمام کنید خواهید دید انشاءالله دست خدا پشتیبان شماست (إن تنصروالله ينصركم ويثبت أقدامكم)
در مورد وضعیت زندگیم نیز بایستی عرض کنم که البته از کسی چیزی طلبکار نیستم، اما واقعیت این است که به بسیاری از شما بدهکارم، امیدوارم که از من حقیر در گذرید و این بنده گنه کار خدا و کوچک ترین نوکر آقا امام.
زمان (عج) را به بزرگی مقام سرور و مولایش ببخشید بخصوص از مادر و پدر عزیزم که بسیار آنها را دوست میدارم به خاطر زحماتی که در طول عمر خود مخصوصا در دورانی که به خاطر جراحتم در بیمارستان بودم به آنها وارد آوردم صمیمانه پوزش طلبیده و حلالیت می طلبم و از آنها می خواهم در حادثه ای که برایشان واقع شده صبر پیشه کنند و راضی به رضای خدا باشند و از اینکه خداوند بر آنها منت نهاده و یکی از فرزندانشان را به مقام والای قرب الهی رسانیده خوشحال و سپاسگزار باشند زیرا که من هر شب و روز در نمازها و دعاهایم از خداوند طلب یک چنین مقامی را می کردم. خداوند انشاءالله راضی بوده و به شما جزای خیر دهد.
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته
به امید پیروزی اسلام. طول عمر امام امت و ظهور نزدیک تر امام زمان (عج)
اشعار ذیل توسط شهید یزدانی بر روی پاکت حاوی وصیتنامه نوشته شده است:
از تو ای دوست نگسلم پیوند ور به تیغم ببرند بند از بند
الحق ارزان بود ز ما صد جان از دهان تونیم شکر خند
ای پدر بند کم ده از عشقم که نخواهد شد اهل این فرزند
من ره کوی عاقبت دانم چکنم کاو فتاده ام به کمند
پند آنان دهند خلق ای کاش که ز عشق تو می دهندم پند