ویرگول
ورودثبت نام
حمیدرضاروحی
حمیدرضاروحی
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

تاریخ روسیه

کتاب امید علیه امید شرحی است از زندگی روشنفکران روسیه در دوره‌ی زمامداری استالین که توسط نادژدا ماندلشتا، همسر اوسیپ ماندلشتام، شاعر روس نوشته شده است.

نویسنده در این کتاب خاطرات خود را از زندگی با شوهر شاعرش در فاصله‌ی سال‌های 1934 تا 1938 بازمی‌گوید. اوسیپ در پانزدهم ژانویه 1891 در ورشو متولد شد.

شهرت وی در دهه‌ی قبل از ملاقات با همسر آینده‌اش در 1919، شکل گرفته بود.

نادژدا ماندلشتام کتاب «امید علیه امید» را در سال 1964 نوشت.

در آن زمان امکان چاپ کتاب در شوروی فراهم نبود و به همین دلیل دستنوشته‌های خانم ماندلشتام پنهانی از شوروی خارج و پس از ترجمه به زبان انگلیسی برای اولین بار در غرب چاپ و منتشر شد.

هریسون سالیسبوری یکی از نویسندگان روسی، درباره‌ی این کتاب گفته:

«هیچ کتابی به اندازه‌ی این کتاب نتوانسته جهنم‌دره‌ای را که روسیه در زیر حکومت استالین به آن مبدل شد، شرح دهد.

این کتاب در عین حال شرح درخشانی است درباره‌ی اوسیپ ماندلشتام، بزرگ‌ترین شاعر روسی قرن بیستم، که از زبان بیوه‌ی وفادارش بیان شده است.»

نادژدا ماندلشتام از 81سال عمرش نوزده سال را به عنوان همسر اوسیپ ماندلشتام ،بزرگترین شاعر روسی قرن بیستم و42سال را به عنوان بیوه ی او سپری کرد

مابقی دوران کودکی اش بود

در جمع افراد تحصیلکرده بخصوص در بین اهالی ادبیات صِرف بیوه ی یک مرد بزرگ بودن کفایت میکند که چنین فردی صاحب هویت بشود

این به ویژه در روسیه صدق میکند

?کشوری که رژیمش در دهه های 30و40قرن بیستم با چنان بازدهی بالایی مشغول تولید بیوه های نویسندگان بود که در اواسط دهه شصت تعداد آنها کفایت میکرد تا یک اتحادیه صنفی تشکیل بدهند!!?

پشت سر نادژدا دو دهه بیوه بودن ،محرومیت مطلق،جنگ ویرانگرجهانی و ترس هر روزه از احتمال دستگیری توسط ماموران پلیس مخفی وجود داشت

او از نظر رژیم شوروی همسر یک «دشمن خلق بود و همین کفایت می کرد تا دستگیرش کنند.

فقط مرگ بود که توانست برایش آرامش به همراه آورد

مترجم انگلیسی کتاب در معرفی نادژدا عنوان میکند که:

"من اولین بار نادژدا را دقیقا در همین زمان، در زمستان ۱۹۶۲، در شهر پسکوفPskov ، ملاقات کردم"

من به همراه دو تن از دوستانم برای دیدن کلیساهای پسکوف (که به نظرم زیباترین کلیساها امپراتوری روسیه بود) به این شهر رفته بودیم.

آنا آخماتووا زمانی که از قصدم برای این سفرخبر شد پیشنهاد کرد که به دیدار نادژدا ماندلشتام هم بروم.

نادژدا در آن زمان مشغول تدریس زبان انگلیسی در یک مؤسسه تربیتی در پسکوف بود.

اخماتووا تعدادی کتاب به من داد تا آنها ا را به دست نادژدا برسانم.

این اولین بار بود اسم نادژدا ماندلشتام را شنیده بودم.

حتا نمی دانستم او زنده است

نادژدا در یک آپارتمان اشتراکی کوچک که شامل دو اتاق می شدزندگی می کرد.

اتاق اول را ازنی اشغال کرده بود که اسمش به اندازه کافی عجیب و استعاری بود:

نیتسو تایوا (که می توان آنرا نه_تسوتایوا ، ترجمه کرد)

مادام ماندلشتام ساکن اتاق دوم بود.

این اتاق فقط هشت متر مربع مساحت داشت!!

به اندازه مساحت یک توالت در خانه یک آمریکایی طبقه متوسط!!

بیش تر فضای اتاق را یک تختخواب آهنی دو نفره اشغال کرده بود؛ دو صندلی حصیری، یک قفسه لباس یا یک آینه کوچک، و یک میز کوچولوی چندکاره که روی آن باقیمانده های شام نادژدا به چشم می خورد نیز وجود داشت.

برای نادژدا، که همسر یک «دشمن خلق» محسوب می شد شهرهای بزرگ، خیلی ساده ، دور از دسترس بودند و وی اجازه اقامت در این شهرها را نداشت.

?این زن دهه ها در حال فرار بود?

?او چند صباحی را در یک شهر یا روستای دورافتاده سپری می کرد و به محض این که اولین نشانه های خطر را می دید بارش را می بست و به جای پرت و ورافتاده دیگری می رفت?

"این وضعیتِ هیچ کس بودگی" به تدریج به طبیعت ثانویه اش تبدیل شد.

او زن لاغر و کوتاه قدی بود که با گذر سال ها بیشتر و بیش تر مچاله شد

انگار سعی داشت خود را به چیزی بی وزن تبدیل کند تا در لحظه فرار به آسانی از نظرها محو شود.

بر همین منوال، عملا هیچ گونه متعلقات مادی ای نداشت:

نه میز و صندلی، نه شی، هنری، نه هیچ کتابخانه ای.

کتابها، حتا کتاب های خارجی، هرگز برای مدت طولانی در دستش باقی نمی ماندند.

او پس از خواندن یا تورق کردن هر کتابی آن را بی درنگ به فرد دیگری می داد

((=کار درستی که با کتاب ها میشد کرد))

اوسیپ ماندلشتام پس از دستگیری برای دومین بار به اردگاه کار اجباری فرستاده شد

اینبار به تحمل 5سال کاراجباری در سیبری شرقی محکوم شد

او به احتمال قوی در 27دسامبر 1938در جایی نزدیک ولادیووستوک در سیبری شرقی بر اثر بیماری و گرسنگی درگذشت...

#روشنفکران_روسیه_دردوران_وحشت_استالینی

#امیدعلیه‌امید

#نادژداماندلشتام

#بیژن‌اشتری

عاشق تاریخ /اسطوره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید