سلام سلام
اميدوارم اگه داری اینو میخونی حالت خوب باشه.
جواب کنکور اومد و من اون چیزی که میخواستم نشدم راستش اولین شهریه پردازی که زده بودم که صرفا مردود رو نبینم قبول شدم و نرفتم چون تهران خیلی دور و خب گرون به نظر میومد پس برای اخرین بار موندم و دارم میجنگم.
خیلی دلم میخواست از موفقیت ها و پیشرفت های اخیرم بگم اما متاسفانه چیزی در خاطرم نیست که بخوام بهش افتخار کنم هر چه بوده افسردگى و شدت بالای تنبلی بوده .
از نوشتن این چیزها شرم دارم اما به این نتیجه رسیدم که پذیرش جزئی از مراحل پیشرفته هر چقدر که این احساسات و افکار رو کتمان کنم دلیل بر وجود نداشتنشون نمیشه و از اونجایی که ترجیحم اینه که با هیچ ادمی دردودل نکنم پس افکارم رو اینجا مینویسم.
قبلا زیاد مینوشتم از خودم از افکارم،برنامه هام،هدف هام اما مدت هاست که با خودمم قهرم و حتی باور ندارم به خودم،به توانایی هایی که میدونم وجود دارن
مشکلات کنکور من از کمالگرایی مفرط و اهمال کاری در نهایت ولنگاری نشأت میگیرن.امروز شروع کردم درس خوندن رو و 9.5 درس خوندم.درسته که کمالگرایی داره اذیتم میکنه اما اهمیتی بهش نمیدم و فردا هم سعی میکنم 10 ساعتش کنم.
این مدت گذشته در حال سوگواری برای رابطه دوستانه ای بودم که واقعا برام با ارزش بود اما متوجه شدم که بسیار نابالغانه و بچگانه رفتار میکنم و حتما باید این رفتار هارو اصلاح کنم واقعا احساس میکنم برای هرگونه روابط انسانی بسیار ساده و البته احمق هستم.
طی این مدتی که میخوام برای کنکور بخونم دلم میخواد اینجا چیزهایی رو ثبت کنم تا پیوستگی و استمرار رو از دست ندم.
فعلا :))