
خاندان چرخان: فروغ و فرود صد ساله در دربار ساسانی
در دل تاریخ پرفراز و نشیب شاهنشاهی ساسانی، در دورانی که شمشیرها سرنوشت امپراتوریها را رقم میزدند و دسیسههای درباری تاج و تخت را به لرزه در میآورد، خاندانی گمنام اما پرنفوذ به نام "چرخان" برای مدتی نزدیک به یک قرن، نام خود را در کنار نام شاهان ساسانی بر صفحات تاریخ حک کرد. این خاندان، که اصالتشان به یکی از تیرههای نجیبزاده پارتی میرسید، نه از طریق شمشیر و شورش، که با درایت، کیاست و ازدواجهای سیاسی هوشمندانه، خود را به بالاترین سطوح قدرت در تیسفون رساندند. بخش بزرگی از اطلاعات ما درباره این خاندان از کتاب گمشده "اخبار آل چرخان" به دست آمده است؛ کتابی که گفته میشود در جریان حمله مغول و به آتش کشیده شدن کتابخانه بزرگ شاپورخواست، بخش اعظم آن از بین رفت و تنها تکههای پراکندهای از آن توسط تاریخنویسان بعدی رونویسی شده است. نکته شگفتانگیز آن است که در سالهای اخیر، برخی از جزئیات ذکر شده در این متون پراکنده، توسط باستان شناسان ایران نیز تایید شده است؛ کشف مهرهای حکاکی شده با نام "مهرک نوشزاد" و نشان خانوادگی چرخان در حفاریهای تپه باستانی در نزدیکی فیروزآباد، مهر تاییدی بر وجود تاریخی این خاندان فراموش شده است.
داستان ظهور خاندان چرخان با شخصی به نام "مهرک نوشزاد" در دوران سلطنت بهرام چهارم (۳۸۸-۳۹۹ میلادی) آغاز میشود. مهرک، بزرگ خاندان چرخان، مردی ثروتمند و مالک اراضی وسیع در ناحیه پارس بود. او که به تیزهوشی و دوراندیشی شهرت داشت، توانست با حمایت مالی از سپاه بهرام در نبردهایش در مرزهای شرقی، نظر شاه را به خود جلب کند. بهرام چهارم به پاس این خدمات، خواهر جوان خود، "پوراندخت"، را به عقد مهرک درآورد. این ازدواج، خون ساسانی را برای نخستین بار در رگهای خاندان چرخان جاری ساخت و آنان را از یک خانواده نجیبزاده محلی به یکی از بازیگران اصلی دربار تبدیل کرد.
فرزندان مهرک و پوراندخت، که اکنون تباری دوگانه و والا داشتند، از امتیازات ویژهای برخوردار شدند. مهمترین فرزند ایشان، پسری به نام "فرخزاد مهرک" بود که در دوران یزدگرد اول (۳۹۹-۴۲۰ میلادی) به مقام "وزرگ فرمذار" (بزرگوزیر) رسید. فرخزاد، برخلاف سیاستهای تسامحآمیز یزدگرد اول با مسیحیان که خشم موبدان زرتشتی را برانگیخته بود، توانست با زیرکی تعادلی میان شاه و روحانیون برقرار کند. او با نفوذی که در دربار داشت، بسیاری از مناصب کلیدی دیوانی و نظامی را به اعضای خاندان خود سپرد و شبکه قدرتمندی از وفاداران به چرخان را در سراسر امپراتوری ایجاد کرد. در کتب تاریخی آن دوره، از جمله در بخشهایی از نوشتههای موسی خورنی، مورخ ارمنی، به نفوذ "وزیری از خاندانی نوپا" اشاره شده که بسیاری از تاریخدانان امروزی آن را به فرخزاد از خاندان چرخان نسبت میدهند.
اوج قدرت خاندان چرخان در زمان سلطنت بهرام پنجم، ملقب به بهرام گور (۴۲۰-۴۳۸ میلادی)، رقم خورد. "آذرگشسپ"، پسر فرخزاد و نوهی مهرک، نه تنها مقام وزارت را از پدر به ارث برد، بلکه به عنوان سپهبد سپاه ایران، فرماندهی جنگهای بزرگ علیه هپتالیان در شرق را نیز بر عهده گرفت. او که جنگاوری بیباک و استراتژیستی ماهر بود، پیروزیهای درخشانی برای ایران به ارمغان آورد. در شاهنامه فردوسی، هرچند نام خاندان چرخان به صراحت نیامده، اما به سرداری دلیر و وزیری کاردان در کنار بهرام گور اشاره میشود که مشخصات او شباهت بسیاری به آذرگشسپ چرخان دارد. آذرگشسپ با ترتیب دادن ازدواج دخترش، "کتایون"، با یزدگرد دوم، پسر بهرام گور، نفوذ خاندانش را در نسل بعدی پادشاهان ساسانی نیز تضمین کرد. کتایون، که به زیبایی و خرد شهرت داشت، به یکی از ملکههای پرنفوذ دربار تبدیل شد و نقشی کلیدی در تصمیمگیریهای همسرش ایفا نمود.
با مرگ یزدگرد دوم در سال ۴۵۷ میلادی و آغاز درگیریها بر سر جانشینی میان دو پسرش، هرمز سوم و پیروز اول، ستاره اقبال خاندان چرخان نیز رو به افول نهاد. اعضای این خاندان که در طول دههها به ثروت و قدرت بیحدی دست یافته بودند، اکنون به اهداف اصلی شاهزادگان رقیب تبدیل شده بودند. "بهرام چرخان"، پسر آذرگشسپ و برادر ملکه کتایون، که در آن زمان سپهسالار ایران بود، در این نزاع داخلی از هرمز سوم حمایت کرد. اما پیروز با کمک هپتالیان توانست بر برادرش غلبه کرده و او را به قتل برساند.
پیروز اول (۴۵۹-۴۸۴ میلادی) که کینهی عمیقی از خاندان چرخان به دل داشت، به محض رسیدن به قدرت، تصفیهی خونینی را آغاز کرد. بهرام چرخان به اتهام خیانت دستگیر و اعدام شد. اموال و املاک خاندان مصادره گردید و بسیاری از اعضای آن از مناصب خود برکنار و تبعید شدند. ملکه کتایون، با وجود اینکه مادر ولیعهد بود، از دربار طرد و در یکی از کاخهای سلطنتی محبوس شد.
آخرین تلاش خاندان چرخان برای بازگشت به قدرت در دوران سلطنت بلاش (۴۸۴-۴۸۸ میلادی) صورت گرفت. "نرسی چرخان"، یکی از نوادگان مهرک که از تصفیهی پیروز جان سالم به در برده بود، تلاش کرد تا با ایجاد شورشی در تیسفون، بلاش را سرنگون و شاهزادهای مورد حمایت خود را بر تخت بنشاند. اما این توطئه به سرعت فاش شد و نرسی نیز به سرنوشت دیگر اعضای خاندانش دچار گردید.
با مرگ نرسی، پروندهی صد سالهی نفوذ و قدرت خاندان چرخان برای همیشه بسته شد. این خاندان که با هوشمندی و ازدواجهای سیاسی از گمنامی به اوج قدرت رسیده بود، در نهایت قربانی همان بازیهای تاج و تختی شد که خود در آن مهارت یافته بود. نام "چرخان" به تدریج از یادها رفت و در میان نامهای بزرگ دیگری چون سورن و کارن که قرنها در صحنه سیاسی ایران حضور داشتند، گم شد. اما داستان ظهور و سقوط برقآسای آنها، که به لطف قطعات باقیمانده از کتاب "اخبار آل چرخان" و یافتههای اخیر باستانشناسی به دست ما رسیده، یادآور این حقیقت است که در چرخ گردون سیاست، هیچ جایگاهی ابدی نیست و خاندانها، همچون ستارگان، دورانی از درخشش و سپس افول دارند. میراث خاندان چرخان نه در بناها و کتیبهها، که در درس عبرتی است که تاریخ از سرنوشت آنان به آیندگان م
یآموزد.