دیروز صبح دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ با اتوبوس به دانشگاه رسیدم وقتی پیاده شدم تاکسی گرفتم تا برم خانه تاریخی نوریان (کلاسمون ساعت نه و نیم اونجا برگزار میشد)
تاکسی امد تا نشستم تو ماشین و سلام کردیم برگشت گفت وای باز چی شده اعتراض کردین که این فلان فلان شده ها(منظورش مسئولین بسیار مزخرف و نالایق دانشگاه بود) در اصلی و بستن و اسنپ گرفتین
اولش یکم گیج شدم گفتم نه اعتراض نبود امروز در اصلی و بستن،صبحا از در کوچک وارد فضای دانشگاه میشیم برگشت گفت اهان اخه شنبه پیش که دانشگاه اعتراض کرده بودین و ریخته بودین بیرون پسر من که هنرستان میره و اون ور خیابونه مدرسشون خواستن با همکلاسیاشون بیان و به دانشجو ها و مردم بپیوندن ولی در ها رو روشون بسته بودن و زنگ زده بودن پلیس بیاد ? گفتم بله من شنبه کلا کلاس نداشتم نبودم دانشگاه ولی خودجوش بچه ها جمع شدن شعار دادن ولی مدیر دانشگاه از بچه ها فیلم گرفته بود و به پلیس زنگ زده بود و امده بودن بچه ها رو زده بودن و میگن چند نفر و برده بودن (کلا این مدیر دانشگاه یک شخصیت منفوریه که از بچه ها فیلم میگیره یا به پلیس لوشون میده بعد هم انکار میکنه که نه پلیس نیمده که:/امیدوارم خدا از یه جا دیگه روزیشو برسونه که دست به این کارا نزنه:/)
خلاصه بحثمون اوج گرفت (اولش یاد حرف پدرم افتادم که میگه زهرا انقدر با بقیه درباره سیاست و این روز ها حرف نزن اخرش یه روز میان میبرنت و جنازتم بهمون نمیدنا اما بلافاصله یاد این جواب خودم افتادم که به بابام همیشه میگم بابا یه (جونه) دیگه نباشه بهتره اینه که لال باشه)
راننده تاکسی داشت میگفت که از هر ده مسافری که سوار میکنه ۸.۹ نفرش مخالفه این ظالمین وقت هستن و همه فقط نیاز به یه جرقه بزرگ دارن که بریزن بیرون و کار تموم شه البته که جرقه های اولیه زیادی زده شده و مردم کردستان و سیستان بلوچستان این جرقه رو روز به روز بیشتر تقویت میکنن
بعد از خودش و خانوادش گفت اینکه خانوادش حدود ۴ تا شهید دادن میگفت بخدا اینا برا وطنشون رفتن نه برا اهداف مزخرف ظالمین این روز ها
از خانوادا بقیه شهدا مثال زدیم مثل دختر شهید باکری که مخالفت خودش و چند روز پیش با صحبت مزخرف رائفی پور نشان داد
و...
ولی به نظرم موضوعی که بارِ این گفت و گو بست این بود که گفتیم هیچ چیز پایدار نیست حتی ظلم (و ما قطعا این روز ازادی و نبود ظلم و به چشم میبینیم)
از هیتلر گفتیم که با اون عظمتش و این همه ظلم به یهودی ها اخرش خودکشی کرد و مرد
یا از قذافی مثال زدیم که اخر این همه ظلم از توی لوله درش اوردن و کشتنش
به مقصد رسیدم وقتی پیاده شدم قشنگ ترین آرزو کرد بلند گفت به امید روز های ازادی و پر از شادی اینده??
یعنی اون جرقه آخری که باعث نابودی ظالمین این روز های ما میشه از کجا زده میشه و چطوری پیش میره ؟
(البته که دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره☺)
(فقط امیدوارم روزی من هم عمرم به این دنیا باشه و خودم این پست و ادیت کنم و جوابش و زیرش بنویسم?)
اوایل آذر ۱۴۰۱