Valensy
Valensy
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

من:)

به ماه خیره میشوم...سر درد های متلاطم رهایم نمیکنند. بدون ت! بدون پشتوانه، در این غمباد سوزناک چه کنم؟ جانم به لبم رسیده است این مرداب هرآن مرا بیشتر درون خود فرو میبرد اما کیست که دستم را بگیرد؟ میدانم حالت دست خوشی از من ندارد میدانم...اما عزیز شده من مگر تو میدانی من در چه جهنمی فرو رفته ام؟مگر من عشق را از یاد برده ام که درد هایم را بر درد هایت بیفزایم ! مگر من تیمار شده‌ام که معشوقه‌ام را با خودم به درون مرداب بکشانم...

تنها معجزهِ خدا از من گرفته شد در بدترین شرایط.

من مُرده‌ام.

بهتر است رهایم کنی اینگونه تو زنده میمانی شکوفه یاس.

رَهایم کُن،مرا در مرگ یاری برسان.

من ی مینی نویسندم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید