شین
شین
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

باز هم خواب فی‌فی را دیدم!

تلاش مذبوحانه‌ام برای حفظ بقا، همچنان ادامه داشته و نفس را در پی نفس، به درون خود هدایت میکنم.

خواب از چشمانم یا ربوده شده، یا چنان درون خود مرا غرق می‌کند که گویی بالاخره جان داده‌ام!

مگو و مپرس از رویاهایم در عمق کم‌نظیر خواب‌هایم. تو شکلی دیگر بودی فی‌فی! صورتی دیگر، ظاهری دیگر... اما همچنان فی‌فی بودی در خوابم! هنوز بعد از گذشت هشت سال خوابت را میبینم فی‌فی. خواب خودم را، احساساتم را، ضربانم را، هیجانم، اضطرابِ شیرینم را، غمم را، دوری‌ات را، دوری‌ات را...

همچنان همانند گذشته تو درونم در حال زیستنی و من روزهایم را با تو شب کرده و شب‌هایم با تو به صبح می‌رسند. حتی اگر یک رخداد کاملا شیمیایی، برای بقای نسل انسان‌ها باشد هم، من همچنان تو را عاشقم. همیشه تو را عاشق بوده‌ام. فردا نیز تو را عاشق خواهم بود...


خرده نگیرید بر من. به اندازه‌ی صد قرن، خسته و فسرده، به دنبال اندکی مرگ می‌گردم. از مدت‌ها قبل، انتخابم انزوای مطلق، اما نیازم، ارتباط با خلق خدا بوده است!

چه در گذشته، چه اکنون و احتمالا در آینده و فرداها، اشک‌هایم با یک قورتِ اجباری، به حبس ابد درون قلبم محکوم بوده‌اند و خواهند بود...

باشد که سر ریز شوند، قطره به قطره‌ی بغض‌های روان نشده، اشک نشده، و حبس شده‌ی دردناکِ این دنیا!

باشد که رستگار شویم، ما انسان‌های فناپذیرِ حقیرِ دائم‌ُالزی!

باشد که رها شود، هر آن‌ که سلول به سلولش را غم نوردیده، شادی ندیده و درون انزوای خود مچاله شده است.






دوستدار شما،

شین.


۲۷‌امِ مرداد ماهِ هزارو چهارصد و صفر یک.

خوابافسردگیرویارویاپردازیانزوا
•° Deep depression ● •° tel : @shiinsays ●
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید