علیپور
علیپور
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

تنفر یا عشق = پارت 2

از خونه خارج شدم و توی ماشین نشستم منتظر موندم تا اریسا بیاد.خانم بعد از سال ها اومد گفت .اریسا = خب چیه این جوری منو نگاه می کنی هان حالا انگار چیکار کردم والله . انیتا= می خواستی نیایی خانوم بقیه ی پول دیگه چی می خوایی باید من تلبکار باشم حالا به جای ببخشید پرو پرو این حرفو به من می زنی یه وقت رو دل نزنی . اریسا = خب بابا انگار چیکار کرده خوبه فقط 5 دقیقه منتظرم موندی خب بابا ما رو نخوری . انیتا = فقط 5 دیقیه نه بابا تا تو بیای علف زیر پام در اومد تو این گرما اب پز شدم ساعت رو نگاه کن نیم ساعت گذشته بعد برای من 5 دقیقه می کنی هان . اریسا= باشه بابا ببخشید هر چی توبگی سرورم حالا خوب شد روشن کن بریم دیر شد . انیتا = حالا این بارو قبول می کنم اعذر خواهی تو . ماشین رو روشن کردم به سمت دانشگاه رفتم تا برسیم نیم ساعت طول کشید بلاخره رسیدیم زود ماشینو پارک کردم با اریسا باهم وارد دانشگاه شدیم و به سمت دیواری که برنامه ی کلاس ها رو نوشته رفتیم و بعد از فهمیدن توی کدوم کلاسیم رفیم بسمت کلاسمون و وارد شدیم خب خداروشکر دیر نکردیم و هنوز استادمون نیومده دو تا جای خالی توی سطر 1 بود رفتیم اونجا نشستیم و بعد از نشستن ما صدای در اومد همه ساکت شدن اریسا= فکر کنم استاد اومد . انیتا =اره .

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید