علیپور
علیپور
خواندن ۲ دقیقه·۵ روز پیش

تنفر یا عشق =پارت3

بعد از اینکه در کلاس به صدا در اومد یه پسر جوان وارد کلاس شد اول همه کلاس فکر کرد که همه کلاسی یا دانشجوی جدید بخاطر همین یکی از پسرای کلاس بلند شد گفت =هوی چیه سر تو انداختی همینجوری می یای تو فکر کنم کلاس و اشتباه اومدی بگرد بیرون. یهو پسره بدونه اینکه به حرف پسره توجه کنه رفت کیف و وسایلش رو روی میز گذاشت بعد به سمت تخته رفت رو به ما ایستاد گفت = من استاد جدیدتون هستم و اسم من ارشام شاهان هست. به سمت اون پسره که حرف زیادی زده بود رفت و به اون گفت= من قانون خودم رو تو کلاس دارم و یکی از قانون هام با ادبی هست و خیلی روش حساس هستم که تو اول جلسه این قانون رو شکستی و یه قانون شکن توی کلاس من جایی نداره زود و تندو سری برو از کلاس من بیرون . اون پسره دهنش رو باز کرد حرفی بزنه استاد گفت= صدا تو رو نشنوم بر بیرون . پسره دیگه چیزی نگفت و رفت بیرون همه ی کلاس ساکت شده بود از ترس استاد به طرف میزش رفت نشست و شروع کرد به حرف زدن = همین جور که من خودم رو معرفی کردم ارشام شاهان هستم استادتون بخاطر باز نشسته شدن استادتون من بجاش اومدم و من قانون های خاص خودم رو دارم اولیش با ادبی هست دومی سر وقت کلاس بودن و اخری که خیلی برام مهم هست احترامه که یعنی من وقتی درس می دم کسی نمی تونه مسخره بازیو حرف زدنو وسط حرفم پریدن توی کلاس من کنسل هست که باید این سه قانون رو همیشه توی کلاس من رعایت کنیدو اعلان شروع کنید نوبت به نوبت خودتون رو معرفی کنید . همه ی کلاس یکی به یکی شروع به معرفی خودشون شدند تا بلخره نوبت به منو اریسا رسید اریسا= من اریسا مالکی هستم . انیتا = من انیتا مالکی هستم .

کلاس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید