علیپور
علیپور
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

تنفر یا عشق پارت 1

انیتا = مامان با صدای باند منو صدا می کرد تا شاید من از خواب دل بکنم . مامان=بیدار شو دیگه تنبل خانم می خوای روز اول دانشگاه رو دیر بکنی . انیتا= مامان تورو خدا بذار فقط 5دیقیه بخوام بیدار میشم. مامان = باشه خودت خواستی .انیتا متوجه حرفش نشدم که یهو یه چیز محکم به باسنم خورد من از درد جیغ زدم و سیخ سر جام نشستم اسم مامان رو صدا کردم .مامان= مامانو یامان اون دمپایی حقت بود تا تو باشی بیدار زود نشی الان هم زود اماده شو که دانشگاه دیر شد من رفتم .انیتا= پوفی کشیدم وقتی مامان رفت کشو رو باز کردم قرصام رو برداشتم با یه لیوان اب پر خوردم بعد رفتم سمت سرویس بهداشتی بعد از نجام کار های شخصیم به سمت کمد لباس هام رفتم و یه شلوار چسبانه مشکی با نیم تنه ی مشکی و مانتو چهار خانه ی لیمویی رنگ و شال لیمویی با کفش مشکی و رفتم سمت کوله ی چرم مشکی سادم لوازم تحریرم رو توش گذاشتم و جلوی اینه نشستم موهام رو شونه زدم و بافتم و با کش بستمش و یکم ریم وبرق لب صورتی زدم و خط چشم کشیدم و بدلیجات ست مورد علاقم رو که همیشه می ندازم انداختم و گوشی سویچم رو برداشتم رفتم از اتاقم بیرون رفتم پایین دیدم که همه اماده دارن صبحانه می خورند من هم مثل همیشه به جای صبجانه قهوه ی تلخم رو خوردم به اریسا خواهرم گفتم صبحونتو خوردی من توی ماشین منتظرتم .اریسا = باشه الان میایم . انیتا = راستی ارتام کجاست . مامان = زودتر از شما رفت دانشگاه . انیتا= اوکی من رفتم .

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید