گفتوگوی الکس کریستوفورو [1] با الکساندر مِرکوریس [2] در مورد انتخابات اخیر در دو ایالت زاکسُن و تورینگن، پیروزی دو «حزب آلترناتیو برای آلمان» (AfD) و «اتحاد زارا واگنکنشت برای عقل و عدالت» (BSW) و اوضاع داخلی آلمان در اول سپتامبر، که در کانال یوتیوب پادکست دوران [3] به زبان انگلیسی منتشر شد. [4]
کریستوفورو: الکساندر میخواهیم در مورد انتخابات دیروز (یکشنبه اول سپتامبر) در آلمان صحبت کنیم. نتایج انتخابات هم شوکهکننده و هم قابل پیشبینی بود. «حزب آلترناتیو برای آلمان» (آ.اف.د) انتخابات را برنده شد و با فاصلهی بسیار کمی پس از «حزب دموکراتمسیحی» (س.د.او) قرار گرفت. تنها دلیل قرار گرفتن آ.اف.د در جایگاه دوم در ایالت زاکسُن این بود که دیگران از س.د.او حمایت کردند تا از پیروزی آ.اف.د جلوگیری شود. یعنی حتی احزاب مخالف س.د.او به این حزب رأی دادند، وگرنه اینطور نبود که س.د.او بهاندازهی کافی حامی داشته باشد تا با استفاده از نیروی واقعی خود به جایگاه اول رسد. بیشتر اقدامی پیشگیرانه بود تا نگذارند آ.اف.د در ایالت زاکسُن هم برنده شود. این روزی تاریخی در آلمان است. نظر شما چیست؟
مرکوریس: بله، روز کاملاً تاریخی در آلمان به شمار میآید. ما راجع به دو ایالتی صحبت میکنیم که جزو پرجمعیتترین و یا از لحاظ اقتصادی، پیشرفتهترین ایالت در آلمان به شمار نمیآیند. آنها در شرق آلمان قرار دارند. ایالت تورینگن قلب فرهنگی آلمان محسوب میشود و زیباترین و خوشمنظرهترین مناطق و همچنین کانونهای روشنفکرانه مانند وایمار [5] و ارفورت [6] را در بر دارد. ایالت زاکسُن یکی از پراهمیتترین مناطق در بخش شرقی آلمان و مرکز اقتصادی مهم به شمار میآید. شهرهای بزرگ لایپزیش و دِرِسدِن[7]در زاکسُن واقع شدهاند. آنچه ما در این دو ایالت آلمان مشاهده کردیم، فروپاشی احزاب مستقر مانند سوسیالدموکرات، لیبرالها و سبزها است. [8] آنها وحشتناک باختند. نمایندگان دو حزب سبزها و لیبرالها اصلاً به پارلمان ایالتی راه پیدا نخواهند کرد و حزب سوسیالدموکرات در ایالت زاکسُن با درصد بسیار کم و در ایالت تورینگن حتی کمتر از آن توانست در پارلمان بماند. در سطح سیاسی روشن است که دولت ائتلافی صدراعظم اولاف شولتس در نهایت فروپاشی قرار دارد و هیچ امکان بازگشتی هم نیست. برای مثال، انتخابات پارلمان اروپا در ماه گذشته فاجعه بود؛ این فاجعه تأییدی است بر اینکه آ.اف.د در شرق آلمان بهطور واضح برنده میشود.
آنچه نادیده گرفته میشود و کسی دربارهی آن صحبت نمیکند، این است که چپها هم در این دو ایالت آلمان شرقی جهش کسب کردهاند. شخصیت تعیینکنندهی این جنبش، زارا واگنکنشت بود که حزب جدیدی تأسیس کرده است. این حزب ما را به یاد حزب سوسیالدموکرات قدیم میاندازد؛ شبیه آنچه در گذشته در اروپا دیدهایم. شبیه حزب سوسیالدموکرات قدیمی که از شخصیتهایی مانند ویلی برانت [9] و هلموت اشمیت [10]هدایت میشد. از لحاظ تاریخی مواضع سیاسی آنها تفاوت زیادی با آنچه در حزب چپ جدید میبینیم، ندارد. این حزب 16 درصد در تورینگن و کمی بیشتر از 11 درصد در زاکسُن کسب کرد و اگر ما این دو رقم را با هم ترکیب کنیم، حزب چپ [11] قدیم - یا به عبارت دیگر، حزب کمونیست سابق [12] - سهم رأی بسیار مهمی کسب کرده است. فراموش نکنیم که این حزب جدید که هنوز یک سال هم از تأسیس آن نمیگذرد، انشعاب از این حزب قدیمی است. چپ متحد تقریباً بهاندازهی آ.اف.د در تورینگن رأی به دست میآورد. واقعیتی که بسیاری آن را نادیده میگیرند.
این حزب چپ از نوع چپ نئولیبرال جهانوطنی نیست که ما به آن عادت داریم. حزب چپ با جهتگیری بسیار شدیدتر کارگری سوسیالیستی نوع قدیم است؛ شبیه آنچه در گذشته در اروپا دیدیم. آنها در تورینگن رأی بسیار خوبی کسب کردند و در زاکسُن تقریباً کمتر موفق شدند. احتمالاً بهدلیل وجود شهرهای بزرگی مانند لایپزیش و درسدن که شدیدتر با اقتصاد جهانی ارتباط دارند. به این صورت که در آنجا باور عمومی به لیبرالیسم بیشتر است و این امر مسلماً بر انتخابات اثر میگذارد. اما حتی در این دو شهر هم حزب چپ جدید جهش را تجربه میکند.
دولت اولاف شولتس بههیچوجه تمایل به ائتلاف با این احزاب را ندارد و ترجیح میدهد که با حزب راست میانه ائتلاف کند و معمولاً این نوع ائتلاف به جابهجایی در جهت راست میانه، یعنی س.د.او، روانه میشود. اما این اتفاق در آلمان رخ نمیدهد. در تورینگن شکست خوردند و در زاکسُن هم به زور توانستند خود را از غرقشدن نجات دهند. و همانطور که متوجه شدید، احزاب جریان اصلی با وجود رقابت با س.د.او، از رأیدهندههای خود خواستند که به س.د.او رأی دهند. آنچه در بخش غربی آلمان میبینیم، عدم پذیرش همهجانبهی صاحبان قدرت سیاسی آلمان است. تقریباً مطمئن هستم این دو حزب در انتخابات برلین و ایالت براندنبورگ[13]هم که در 22 سپتامبر انجام میگیرد، رأی مشابهی به دست میآورند.
بسیاری از تحلیلها در مورد این نتایج نکتهای تعیینکننده را ندیده میگیرند که نارضایتی و ناراحتی در ایالتهای بخش غربی آلمان هم وجود دارد. اقتصاد آلمان رو به وخامت گذاشته است. ما چندی قبل برنامهای در این مورد ساختیم که چگونه صنعتزدایی در آلمان افزایش یافته است. کشور فقط یک کم توانسته مانع رکود اقتصادی شود. احتمالاً بهدلیل ویژگیهای آماری. شاید هم تابهحال واقعاً رکود اقتصادی وجود دارد. رشد اقتصادی قبل از بحران 2022، یعنی جنگ اوکراین، کاهش یافت. در آلمان این حس حاکم است که سیستم سیاسی موفق نشده و از هم میپاشد. دولت در حل مشکلاتی که کشور با آن مواجه است، ناتوان بوده. طبقهی حاکم سیاسی به نظر میآید که این مسأله را درک نکرده و هیچ تصور روشنی ندارد که چه باید بکند. در آلمان شرقی حس تعلق به سیستم در مقایسه با آلمان غربی بسیار محدود است. زیرا جریان اصلی سیاسی در آلمان غربی ریشه دارد. از این رو، آلمان شرقی آنقدر خود را مانند آلمان غربی به سیستم سیاسی پیوند نمیدهد و ترجیحاً بهسوی آلترناتیوها جذب میشود. برخلاف آنها، آلمان غربی تمایل آهستهتری نسبت به احزاب آلترناتیو از خود نشان میدهند. اما فرضیهی من این است که در نهایت در آلمان غربی هم به سمت آلترناتیوها تمایل پیدا میکنند.
مشکلات سیاسی آلمان که در کانال خود در بسیاری از برنامهها دربارهی آنها صحبت کردیم، از سیستم دَلمهبستهی مرکلیسم [14] ایجاد شد که رکود کامل در نظام سیاسی آلمان را حاکم کرد. این رکود اقتصادی به زمان آنگلا مرکل بازمیگردد. اما اگر باز هم بیشتر به عقب برگردیم، آلمان دهها سال در سیستم رکودی پنهان شده بود. دلیل آن را میتوان سودبری آلمان از بازارهای بسته در داخل اتحادیهی اروپا و کسب انرژی ارزان از روسیه عنوان کرد. ولی اکنون این امتیازات ناپدید شدهاند و بازارهای بستهی درون اتحادیهی اروپا تا آخر مصرف شده و انرژی ارزان از روسیه هم متوقف شده است. رکود سیستم اقتصادی که در نهایت پیامد رکود سیستم سیاسی در آلمان است، ظاهراً در حال افزایش است.
کریستوفورو: بله. مرکلیسم راه را برای سیاستمدار متوسطی مانند اولاف شولتس جهت رسیدن به صدراعظمی هموار کرد. این دستاورد آنگلا مرکل بود. ما راجع به صنعتزدایی صحبت کردیم و نخستین رسانهای بودیم که این عنوان را در مباحث خود وارد کردیم. خود شما این کلمه را دو یا سه سال پیش، هنگامی که آلمان روسیه را تحریم کرد تا منابع انرژی را قطع کند، به کار بردید. ما در اینجا دربارهی صنعتزدایی آلمان صحبت کردیم و بسیاری ما را دیوانه خطاب کردند و گفتند هیچگاه اتفاق نخواهد افتاد. آنها معتقد بودند که آلمان قدرت اقتصادی بزرگی است و اقتصاد روسیه نابود خواهد شد. اما این اتفاق رخ نداد. آنچه اکنون میبینیم، این است که صنعتزدایی آلمان با تمام قدرت در حال پیشروی است.
گفته میشود حزب زارا واگنکنشت حزب چپ سنتی نیست و کاملاً راستگرا است. طبقهی سیاسی آلمان عادت دارد برای هر چیزی که در طول انتخابات و در سالهای گذشته اتفاق افتاده، بهانضمام صنعتزدایی آلمان و صعود احزاب سیاسی خاصی دلیلتراشی کند، اما مشکل اصلی را بهعنوان مشکل راست افراطی تشخیص میدهد. آنها معتقدند راهحل، مبارزهی شدید با راستگراهای افراطی است. حتی شخص اولاف شولتس گفت که باید اقدامات شدیدی علیه آ.اف.د صورت پذیرد. آنها بهجای اینکه تحریمات علیه روسیه را بردارند، جنگ اوکراین را به پایان رسانند و یا زلنسکی را به مذاکره با روسیه تشویق کنند، خود را متمرکز به مبارزه علیه آ.اف.د کردهاند. آنان در این فکر نیستند که انرژی روسیه را برگردانند یا راهی برای آشتی و مصالحه با روسیه پیدا کنند - البته اگر امکان داشته باشد - بهجای اینکه آ.اف.د را مشکل راست افراطی ببینند. این دیدگاه آنها است.
مِرکوریس: بله شما کاملاً درست میگویید. بهعلاوه، این ادعا هم که زارا واگنکنشت راستگرای افراطی است، در بریتانیا رواج پیدا کرده. مقالهای در روزنامهی گاردین خواندم که مُهر راست افراطی را به او زده است. این واقعاً مسخره و خندهدار است، اما بیایید وقت خودمان را صرف این مهملات نکنیم. آنچه ما میبینیم، رکود طبقهی سیاسی در آلمان است که از مدتها پیش در کشور حاکم است و هیچ هویت قابل ذکری ندارد. آنها خود را آماده کردهاند تا سرکوب و واپسزدگی را برای سرکوب هر صدایی در آلمان به کار گیرند. بهجای اینکه بیندیشند که چگونه میتوان با مشکلات عمیقاً ریشه دوانده مبارزه کرد و بهدنبال یافتن راهحلهای آلترناتیو رفت. اشخاصی مانند هواداران حزب آ.اف.د هستند که از بازگشت به سیستم اقتصادی-سیاسی آزاد بازارمحور و همچنین کنزرواتیو یا نظریات راستگرا حمایت میکنند. اما آنها چشماندازهایی هم در مورد سیاست خارجی آلمان و بهخصوص سیاست مهاجرین و موضوعات دیگر دارند. این مشکلی نیست که بتوان با راهحل یکسانی برطرف کرد. در کل، این خطمشی راستگرایی افراطی که دولت در پیش گرفته، خندهدار است.
اجازه دهید بگویم که بسیاری از آن سیاستها که آ.اف.د پیشنهاد میکند، یعنی 90 درصد یا حتی 99 درصد از آنها، برای شخصیتهایی مانند کنراد آدناوئر [15] و لودویگ ارهارد [16] هیچ مشکلی نمیتوانست داشته باشد. اینها پهلوانهای حزب دموکراتمسیحی بودند؛ حزبی که در دههی پنجاه بنیان گذاشتند و معجزهی اقتصادی در آلمان را هدایت کردند. آنها از روند مهاجرت ک سالهای گذشته چندان خرسند نمیبودند و موضع خاص خود در قبال آتلانتیک را داشتند، اما در روش خود اعتمادبهنفس کامل داشتند. حزب آ.اف.د ایدههایی دارد که میتواند باعث پیشرفت آلمان شود و کارکرد داشته باشد. دولت فعلی آلمان ایدههایی دارد که بر سیستم سیاسی، اقتصادی و فرهنگی سنتی بنا شدهاند؛ برآمده از حزب سوسیالدموکرات که در قرن نوزدهم تأسیس شد. آنها سیستمهایی مانند بیمهی اجتماعی را در ابعاد وسیع به اجرا درآوردند؛ به همان نحوی که از احزاب چپ انتظار میرود. یا نوعی سیاست مداخلهگرایی اقتصادی بیشتر جهت به حرکت انداختن اقتصاد، به معنی کنار گذاشتن مکانیسم اقتصاد برنامهای، شبیه آنچه آلمان در آنزمان انجام داد. درحالیکه آنچه آ.اف.د پیشنهاد میکند، با این ایده متفاوت است و ارزش خاص خود را دارد. من نمیگویم که این ایده درست است و کارکرد دارد، ولی بالاخره ایده است و لااقل انسان را به فکر وادار میکند.
رهبری آلمان و طبقهی حاکم سیاسی قصد دارند از این مباحث جلوگیری کنند و رکود و بیحرکتی را در آلمان حفظ نمایند؛ حتی اگر کشور در غیاب ایدههای جدید به زوال رود. آنها از ایجاد ترس در جامعه استفاده میکنند و برای کسب موفقیت اظهار میدارند که شبح راستگراهای افراطی به ارواح دههی 1930 سوگند خوردهاند. هدف آنها جلوگیری از بحث است، تا خود در قدرت بمانند و به مرکلیسم ادامه دهند، حتی اگر به کشور و همهچیز در اطراف آن صدمه وارد آورد.
کریستوفورو: بله، مایلم تفکر نهایی را مطرح کنم. وضعیتی که در آلمان جریان دارد، در اتحادیه اروپا هم دیده میشود. نظرتان در این مورد چیست؟
مِرکوریس: مطلقاً. اجازه میخواهم مطلبی را بگویم. ما در یکی از برنامههای قبلی اشاره کردیم که آلمان مخالف عقاید بسیاری از کشورهای عضو اتحادیه که به همان اندازه از سیستم اروپا منفعت نمیبرند - مانند یونان، اسپانیا و سایر کشورهای جنوب اروپا - است. آلمان قربانی اتحادیهی اروپا شد که بیتحرکی و رکود را در کشور ممکن ساخت و از فرهنگ رکود سیاسی و اقتصادی که امروز آن را در آلمان میبینیم، حمایت کرد.[17]
بهعلاوه، در پانزده سال گذشته، مرکزیت اتحادیه اروپا کنترل برلین را بسیار محدود کرد و خود کنترل آلمان را به دست گرفت. در نتیجه، برای آلمان بسیار دشوار است که سیاست اقتصادی مخصوص به خود را بسط دهد و اگر هم سعی میکرد، مطمئناً به همان شکل - مانند یونان و همه کشورهای دیگر - با مقاومت اتحادیهی اروپا مواجه میشد. ما اغلب گفتیم که مرکزیت اتحادیه هیچ کشور یا سیاستمدار قوی را که این حکومتها را رهبری کند، نمیتواند تحمل کند. و آلمان در آنجا موردی استثنایی است. خیلیها آن را هیچگاه درک نکردند. اما مرکل دیگر در قدرت نیست. او سیستم را بهخوبی درک کرده بود و مهارت زیادی برای رفع و پنهان کردن تناقضها و تضادها داشت. او بسیار ماهر بود که مشکلات را به تعویق اندازد و سعی میکرد ادامهی روند پروژهها حفظ شود، با اینکه تقریباً همیشه در جهت اشتباه میرفت. اما اکنون که او از سیاست به دور است، تمام تناقضات و مشکلات در سیستم ظاهر شده و هر روز به آنها افزوده میشود.
شما کاملاً درست میگویید. اگرچه مرکزیت اتحادیهی اروپا دیگر تحت کنترل برلین قرار ندارد، اما اگر آلمان شکست خورد، اتحادیه اروپا هم شکست خواهد خورد و از هم میپاشد. بدون آلمان، اتحادیه اروپا هم وجود ندارد و کل پروژهی اروپا قابلیت اجرایی خود را از دست میدهد و دوامی ندارد.
کریستوفورو: به پایان گفتوگوی رسیدیم. الکساندر، بسیار ممنون برای وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
[1] Alex Christoforou
[2] Alexander Mercouris
[3] The Duran
[4] با این عنوان و در لینک زیر ببینید:
AfD & Sahra rise. Scholz & Greens defeated
[5] Weimar. در 1999 یونسکو وایمار را پایتخت فرهنگی اروپا نامید. م.
[6] Erfurt
[7] Dresden
[8] دولت فعلی آلمان از ائتلاف این سه حزب تشکیل شده است. م.
[9] Willy Brandt. سیاستمدار محبوب آلمانی از حزب سوسیالدموکرات که در زمان صدراعظمی خود، از 1969 تا 1974، بهخاطر پیشرفت روابط آلمان غربی با آلمان شرقی، لهستان و اتحاد جماهیر شوروی در 1971 جایزهی نوبل صلح را دریافت کرد. م.
[10] .Helmut Schmidt صدراعظم سوسیالدموکرات آلمان غربی از 1974 تا 1982. م.
[11] Die Linkspartei (Die Linke)
[12] منظور حزب کمونیست حاکم بر آلمان شرقی با عنوان «حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان» (Sozialistische Einheitspartei Deutschlands) یا SED است که در سالهای پس از فروپاشی دیوار به «حزب سوسیالیسم دموکراتیک» (Partei des Demokratischen Sozialismus) یا PDS بدل شد و پس از ادغام با «حزب کار و عدالت اجتماعی» (Arbeit und soziale Gerechtigkeit – Die Wahlalternative) به «حزب چپ» بدل گردید. م.
[13] Brandenburg
[14] منظور روش سیاسی آنگلا مرکل است. م.
[15] Konrad Adenauer. نخستین صدراعظم آلمان غربی از 1949 تا 1963 و چهرهی شاخص س.د.او. م.
[16] Ludwig Wilhelm Erhard. صدراعظم آلمان غربی از 1963 تا 1966، از س.د.او. م.
[17] منظور سیاست انرژی در برنامههای بازیابی و تابآوری کشورهای اتحادیهی اروپا است که میخواهد با صرفهجویی در انرژی، تنوع بخشیدن به منابع و تسریع انتقال به انرژی پاک یا سبز به وابستگی خود به سوختهای فسیلی روسیه پایان دهد. م.
این متن در سایت نقد اقتصاد سیاسی منتشر شده است.