نطق کوتاه میشائیل لودرز در روز افتتاحیهی حزب
میشائیل لودرز، نویسنده و پژوهشگر شرقشناسی و مطالعات خاورمیانه، در روز افتتاحیهی حزب «اتحاد زارا واگنکنشت برای عقل و عدالت» در 27 ژانویهی 2024، افزون بر پیوستن به این حزب بهعنوان نخستین کنش حزبی خود، نطق کوتاهی ارائه کرد که میتوان آن را چون مانیفستی دربارهی این حزب دانست. از آقای لودرز آثار متعددی دربارهی خاورمیانه به همین قلم ترجمه شده است.
«هر کدام از ما که در این روز گردهم آمدهایم، زندگینامه و پیشینهی سیاسی خاص به خود دارد. عقبهی من به ویلی برانت و ایگون بار[1]، دو شخصیت قابل ستایش سیاسی در دوران تحصیل مکاتبهای من، بازمیگردد. در دوران پساتحصیلی این افتخار را داشتم که با ایگون بار شخصاً آشنا شوم. همیشه افکارم را با این سئوال مشغول داشتم که واقعاً چه اتفاقی میافتاد، اگر سیاست دهههای شصت و هفتاد در قبال آلمان شرقی را شخصیتهایی غیر از این دو نفر رقم میزدند؟ آیا امکان اتحاد دو آلمان وجود داشت و یا اتحادیه اروپا، به این شکل که میشناسیم، شکل میگرفت؟
همزمان فکرم را با این سئوال مشغول میدارم که واقعاً چه اتفاقی میافتاد، اگر در آنزمان شخصی مانند استراک زیمِرمن[2]یا تندروهای دیگر درون سیاست اروپایی آلمان تریبون را در اختیار داشتند؟ آیا ما امروز هم اینجا میتوانستیم بهصورت مسالمتآمیز گرد هم آییم و بتوانیم راهحل مشترکی برای پیشبرد آلمان پیدا کنیم؟
بهعلاوه، حزب سوسیالدموکرات که امروز فقط مردهای متحرک است. اگر مرکزیت این حزب به ویلی برانت نامگذاری نمیشد، احتمالاً تمام اهداف او هم مانند نامش به فراموشی سپرده شده بودند. با این وصف، این دو شخصیت بزرگ میدانستند که اگرچه صلح همهچیز نیست، اما بدون صلح هم همهچیز، هیچ است.
همانطور که سخنرانان دیگر قبل از من شرح دادند، من فکر میکنم که سیاستمداران با در نظر گرفتن آنچه در اتحادیهی اروپا و همچنین در داخل کشور میگذرد، آمادگی بزرگ و تمایل خود جهت بهبود و تغییر اوضاع را از دست دادهاند، زیرا دولت آلمان به سمت نابود کردن اقتصاد خود میرود و و نیز توانایی آیندهی اروپا را به زیر سئوال میبرد؛ با مقید ساختن یکطرفهی خود به تنها یکی از قدرتها که قصد دارد این جهان را قاطعانه به فرم دلخواه خود درآورد.
این اتحادیه اروپا بود که با برنامهی «بهروزرسانی نیروگاهی»[3]کمک کرد ماشهی این بحران انرژی در آلمان تا حد صنعتزدایی فعال شود. فکر میکنم ما باید دقیقاً برخلاف این روند عمل کنیم. مسلم است که آلمان و اتحادیهی اروپا نیاز به روابط بسیار خوب با ایالات متحده آمریکا دارند، اما اجازه نداریم در وضعیت وابستگی قرار گیریم که باعث نابودی اقتصاد ما و شکوفایی همزمان اقتصاد آمریکا شود. به این شکل که باید عنوان کنیم در تحریم اقتصادی روسیه شرکت نخواهیم داشت.
زارا واگنکنشت در نطق انتقادی خود واضحانه اظهار داشت که مسخره است که انرژی وارداتی از روسیه را به قصد از پای درآوردن اقتصاد روسیه بایکوت کنیم، درحالیکه نفت روسیه را از طریق هند، ترکیه یا عربستان سعودی وارد میکنیم؛ البته ده برابر گرانتر. همچنانکه گاز روسیه از طریق آذربایجان به آلمان صادر میشود. چندی پیش اورزولا فُن دِر لاین[4]در باکو بود و با علیاف دست داد؛ من از خود میپرسم و نمیتوانم درک کنم، چرا باید علیاف با سیاستهای زورگویانهاش دوستداشتنیتر از پوتین باشد.
این مشکل بزرگی است که سیاست اروپا در پیش گرفته و میخواهد شعبهای از ایالات متحدهی آمریکا باشد. این عجیب است که در دوران شیوع بحران و دگرگونی کامل در اروپا، اتحادیهی اروپا تصمیم میگیرد در بحران آمریکا و چین، به نفع آمریکا موضع بگیرد. فرانسه این را فهمیده و دولت ماکرون سعی دارد مسیر متفاوتی با اتحادیهی اروپا طی کند. دولت آلمان اما این توانایی را ندارد. گویا این در آلمان کفرگویی است که لااقل از سیاستمداران بخواهیم بهنحوی اندیشه کنند که چه چیزی برای اتحادیه اروپا مفید است و چه چیز برای منافع آلمان ضروری است. سئوال از منافع خود آلمان، در تصورات آنها که ترجیح میدهند در مورد «اخلاق» لافزنی کنند، جایی ندارد. فرمانبرداری و بندگی از آمریکا؛ البته میخواهم یکبار دیگر تأکید کنم که ما نیاز به رابطهی بسیار خوب با آمریکا داریم، اما نه به این نحو که در حال حاضر رخ میدهد. فرمانبرداری از آمریکا را میتوان تا شکوفایی شگفتآوری در اقتصاد پذیرفت.
من با آندری هونکو[5]در هیئت تحقیقاتی پارلمان در مورد افغانستان بودم و واقعاً جالب و شگفتانگیز بود که چگونه این مسائل مطرح نشده است که چرا آلمان و اتحادیهی اروپا آنقدر طولانی در جنگ با افغانستان گرفتار بودند. آنها میتوانستند پس از ده سال از آنجا خارج شوند. فرانسویها این کار را کردند، هلندیها هم همینطور، و دیدیم که دنیا به آخر نرسید. اما آلمان تا آخرین لحظه و کاملاً غافلگیر از تصمیم آمریکا مبنی بر خروج ناگهانی از افغانستان، آنجا مانده بود. آمریکاییها حتی ضروری ندانستند که آلمان را از تصمیم خود برای خروج از افغانستان مطلع سازند.
یکبار در ارتباط با این موضوع از یکی از سیاستمداران مشهور از حزب دموکراتمسیحی پرسیدم که واقعاً چرا این مسیر را پیمودید. شما میتوانستید پس از ده سال بگویید ما بهعنوان آلمان از آنجا خارج میشویم. پاسخ او این بود: «ورود با هم و خروج هم با هم». باید اعتراف کنم که این میتواند شعار زیبا برای کلوب سکس باشد، اما نه برای سیاست آلمان. و فکر میکنم اگر اروپا منافع خود را آگاهانه تشخیص دهد و عنوان کند، در رقابت ملی که در انتظار ماست، میتوانیم در جهان جنوب و در قدرتهای تازهای که در دنیا وجود دارند، بیشتر تأثیرگذار باشیم. این دیگر فقط آمریکا نیست که اتفاقات را در آینده رقم میزند.
اگر بخواهیم به اتحادیه اروپا و آلمان توصیهای خوب ارائه دهیم، این است که راه دیگری را طی کنند؛ راهی جدا از اورزولا فن دِر لاین که تنها وظیفهی خود را این میبیند که اروپا را برای استقرار تسلیحات به ناتو و همچنین به آمریکا تسلیم کند؛ گویا اروپا در حال تبدیل شدن به شاخهای از ناتو است. زیرا معتقد است که در صورت مواجههی آمریکا و چین، خطری ما را تهدید نمیکند و ما بهاندازهی کافی از مشورتهای درست برخوردار هستیم.
اما در این مورد ما هم به این مشورتها میافزاییم که بیشتر بر دیپلماسی شرطبندی کنید و کمتر شاخوشانه بکشید و رجزخوانی کنید. از این گذشته، برای همگی ما در اینجا آغاز جدیدی هست. مطمئناً فضای گفتوگو را دوباره باز خواهیم کرد. باید از «جادههای تنگ پیش رو» دور شویم که میگوید چهچیز را باید گفت، چهچیز بهترست گفته شود و یا چه را نباید گفت. در این کشور هشتادوچهارمیلیونی، افراد بسیار زیادی با کمال میل حاضر به طی کردن مسیری دیگری هستند.
فکر میکنم با این حزب جدید قادر هستیم به انسانهای فراوانی در این سرزمین برای بهبود اوضاع امیدواری دهیم. دقیقاً این راه سیاسی را برویم - اگر خودمان مانع خودمان نشویم - که به امتیازاتی توجه کنیم که بسیار هوشمندانه داده شدهاند و نیز به نطقهایی که در اینجا ارائه شد. ما در راهی درست و در بهترین راه ممکن هستیم و آینده برای ما و برای آلمان گشوده خواهد بود. باید راههای دیگر را بیازماییم. من معتقدم سرزمین ما و همچنین اتحادیهی اروپا منتظر آن هستند.»
نطق نامزدی میشائیل لودرز برای انتخابات پارلمان اروپا
در همان جلسه، میشائیل لودرز دوباره روی صحنه آمد و کاندیدا شدن خود از سوی حزب «اتحاد زارا واگنکنشت» در انتخابات پارلمان اروپا را اعلام کرد. متن این نطق کوتاه در ادامه میآید:
«با سلام دوباره، خوشحالم از اینکه در میان شما هستم. سالها نشستم و کتاب نوشتم، اما پس از این دوران، با مشاهدهی اوضاع اسفناک آلمان تصمیم به حرکت گرفتم تا کاری انجام دهم که به عقیدهی من درست است. باور دارم که همهی ما که در اینجا جمع شدیم، معتقدیم که میلیونها انسان در این سرزمین نیاز به تغییر اساسی دارند. بسیاری از مطالب گفته شد و من نمیخواهم آنها را تکرار کنم. اما این کاملاً روشن است که راهی که دولت ائتلافی فعلی در پیش گرفته است، نمیتواند ادامه یابد. اقتصاد آلمان در شرایط «صنعتزدایی» است و سیاست حاکم هیچ پاسخی برای این سئوال بزرگ ندارد؛ نه فقط در مورد جنگ و صلح، بلکه در باب اینکه جامعهی آلمان باید به کجا برود. در تصمیمگیریهای سیاسی و همچنین در بلندگوهای رسانهای متعلق به آنها، مباحث اجتماعی تقریباً مورد بحث قرار نمیگیرند و در عوض نجواهای سطحی، اغلب توسط مغزهای همعقیدهی نیمهشسته در میزگردهای تلویزیونی جای آن را گرفته است. آنچه کمبود آن احساس میشود، ایدههای جدید است. مسلماً مقدم بر همه، «عقل» و «عدالت» است.
من فکر میکنم که نام حزب واقعاً خوب انتخاب شده است، زیرا نقصان هر دوی اینها در این کشور احساس میشود. چهکسی در دولت و یا اپوزیسیون فعلی هنوز به «عدالت» علاقهمند است و دغدغهی آن را دارد؟ شکاف اجتماعی در جامعه بهشدت در حال افزایش است. موفقیتهای انتخاباتی آ.اف.د نشانگر آن است. و اما «عقل»؛ کسی که این کلمه را جدی بگیرد، در دولت و اپوزیسیون جایی ندارد و در عوض، مسائلی که بهشدت به وخامت این وضع میافزاید، در آنجا مورد بحث قرار میگیرد. و یکباره، آنچه به خاطر دولت فعلی خطور میکند، این است که اگر رئیسجمهور آیندهی آمریکا میبایستی واقعاً دونالد ترامپ باشد، باز هم در «نقش پذیرفتهشده باسپاسِ رهبری» است.
همانطور که نویسندهی کتابهای کودک عنوان کرد: «قرار گرفتن در منطقهی نفوذ یا تحت حمایت ایالات متحدهی آمریکا پیامدهای تلخی میتواند داشته باشد.»[6] برلین کدام گزینهی سیاست خارجی را هنوز در اختیار دارد؟ با روسیه، دیگر نمیخواهیم؛ با چین هم، در صورت امکان نه؛ و تازه، وزیر خارجه ما هم به سایر کشورهای جهان درس اخلاق میدهد. فقط شاخوشانه کشیدن و رجزخوانی در مورد جنگ در اوکراین و جنگ در خاورمیانه بر صحنهی سیاست حاکم است. واژهی دیپلماسی در برلین تقریباً به لغتی زشت تبدیل شده است.
من خود را نامزد میکنم، زیرا برنامهی «اتحاد زارا واگنکنشت» را درست میدانم و از آن حمایت میکنم و همراه با دیگر همفکران در صف حزبی قوی، میخواهم سهم خود را جهت غلبه بر رکود و بحران ادا کنم. ما همگی متحد شدهایم تا کشور آلمان را بهصورت مثبت تغییر دهیم. پس چهکسی، اگر ما نه، بایستی دگرگونی لازم را با ذات و وجدان اجتماعی بسازد؟
از شما بسیار سپاسگزارم.»
[1] Egon Bahr . سیاستمدار، نویسنده و روشنفکر آلمانی که با ویلی برانت سیاست آلمان شرقی و غربی را ساخت. شعار سیاسی او «تغییر از طریق نزدیکشدن» (Wandel durch Annäherung) بود. م.
[2] Marie-Agnes Strack-Zimmermann. عضو «حزب دموکرات آزاد» (FDP) و رئیس کمیتهی دفاعی آلمان، سیاستمدار افراطی و حامی ارسال هرچه بیشتر تسلیحات به اوکراین و همچنین هوادار سیاست بنیامین نتانیاهو در مورد فلسطین و غزه. م.
[3] رِپاور (REPowerEU)، سیاست انرژی در برنامههای بازیابی و تابآوری کشورهای اتحادیه اروپا که میخواهد با صرفهجویی در انرژی، تنوع بخشیدن به منابع و تسریع انتقال به انرژی پاک، به وابستگی خود به سوختهای فسیلی روسیه پایان دهد. م.
[4] Ursula von der Leyen. رئیس آلمانی اتحادیهی اروپا. م.
[5]Andrej Hunko . سیاستمدار چپ آلمانی و عضو هیئت پارلمانی. م.
[6] منظور میشائل اِنده (Michael Ende)، نویسندهی کتاب «داستانهای بیپایان» (Die unendliche Geschichte) است. م.