افسریان در بازنماییهای سهل و ممتنعاش در مجموعه "بر بساطی که بساطی نیست" به واکاوی گوشههایی از موجودیتی غالبا متروک و رها شده میپردازد. از این منظر او با رویکردی پدیدارشناسانه در پی آگاهی مستقیم از تجربیات و مشاهدات نسبت به پدیدارهایی است که بیواسطه در تجربه زیسته ما حضور دارند. معرفت و شناختی که به وسیله خود مسئله از مسئله پدید میآید، رفتار اصلی نقاش در پرداختن به امر حادث و جاری است.
آثار افسریان در عین ممتنع بودن چالشهای عمیقی درون خود میپروراند. نقاشیهای او عمدتا بر دو محور فضا و زمان و حضور و غیبت استوار است. زمان با حضوری محسوس و مرئی در فضای نقاشیهای او شناور است و سیطره فضا بر سطوح گستردهاش موج میزند.
حضور و غیبت، این دو معنای ازلی ابدی در نقاشیهای او در چالشی بلامنازع درگیرند و هربار یکی جای دیگری را میگیرد و چیرگی هیچ یک بر دیگری قطعی و دائمی نیست.
ردی که از جای خالی یک قاب بر دیوار به جا مانده اگر چه نشانی از حسرتخواری با خود ندارد غیبتی را پیش رو میگذارد که در تمام فضا تسری مییابد. در جایی دیگر بوفه فندقی لاک و الکل شده با تمام وجود، حضورش را تمام قد به رخ میکشد. دو تخت خواب تک نفره چسبیده به هم، رها شده در سنگینی زمان هم در بستری از تنهایی خلیدهاند.
در سایه چنین موجودیتی است که نقاشیهای افسریان به تدریج فهم میشود و این فهم تدریجی هزینهای است که برای درگیر شدن با آثار او به عنوان پدیدههایی مبتنی بر عواطف میپردازیم . به این ترتیب است که زمان میتواند به فضای ادراکی فرد راه یابد تا فضا در گذر زمان ادراک شود. در نهایت، در پی تفاهم مشترکی که در صحنه یا پدیده یا موجودیت معینی که میان آنان تجربه شده است یا چیزی که معمولاً متکی بر تصویرهایی است که بر ذهنهای خودشان نشسته است، فضایی میان ذهنی پدیدار میشود و از همین فضای میان ذهنی است که مخاطب میتواند به معنا و مفهوم زمان زیسته شده پی ببرد.
مفهوم فضا - زمان که تداوم در زمان در آن مستتر است، در گوشههایی که افسریان به آنها سرک میکشد مصداق پیدا میکند و معنای مکانی که موجودیت جسمی یافته میتواند زندگی و پیموده و به شکلی معنادار به فضا وارد شود، این چنین است که با درگیر شدن در متن آثار او توجهمان را به فرایند تکامل و تحول فضا معطوف میکنیم و دنبال کردن خط سیر دگرگون شدن و جابهجایی زمان به ما اجازه میدهد که بعدی را به درک عاطفی خود بیفزاییم. چالش فضا - زمان در مجموعه امکانی را فراهم میآورد تا چنین تحرکی به روابط فضا ساختی آثار وارد شود.
فرای وضعیت ذهنی ما، باز نمودهای فضا در آثار او به هر شکلی جز نمودهای صرف احساسات ما نیستند که به عنوان مشخصه ماده از جریان حقیقت بر میخیزد.
فضا در نقاشیهای افسریان بیش از هر چیز نوعی محیط است، نوعی صحنه است، جایی است که زندگی در آن جریان مییابد. فضایی است که ظرف فعالیتهای روزمرهمان محسوب می شود و رابطه انسان با آن رابطهای روزمره و مستمر است.
زمان در نقاشیهای او پدیدهای کیفی است که در روایتی غیر دراماتیک تعریف میشود و در گذر رویدادهایی مبتنی بر عواطف درباره هستی و نیستی و حضور و غیبت اعتبار میپذیرد و طی روایتی خاص درباره هستی و نیستی و جاودانگی معنا مییابد.
ساختار معماریگونه این نقاشیها تصویری از پایداری زمان و فضا در برابر عاملها و پدیدههای فرسایش دهنده، و به مثابه تمثیلی از پایداری جهان نیز هست.
نور را به مثابه ابزاری برخوردار از قابلیت اثرگذاری بر صحنههایی که افسریان میآفریند باید دانست. تعیین چگونگیهای نورپردازی بر چیزی که باید دیده شود، بار پرسپکتیوی و بار روانشناختی و بار ساختاری مهمی در تعیین چگونگیهای دریافت و ادراک بیننده دارد. نور، آنگاه که همراه با بزرگترین مشخصهاش به میان آورده میشود و بازی رنگ در چگونگی گذار از لحظهای به لحظهای بعد را در اختیار نقاش قرار میدهد و بار معنایی آثار را افزون میکند.
افسریان فضایی میسازد تناورشده که میتوانی روی سطح اتاقهایش راه بروی و بر دیوارهایش تکیه کنی. به هنگام زیست شدن، در طول این روند اما، موجودیتی مجازی هم رخ مینماید. در این آثار فضا بلافاصله پس از آنکه تجربه شد و پس از اینکه زندگی شد و آنچه را باید در فضای ذهنی مخاطب نشاند وجهی دیگر پیدا میکند و بازی دیگری آغاز میشود. فضای تجربهشده بازسازی نمیشود، فقط میتواند بازگو شود؛ یعنی به تصویر بازآفریده شود و این امر متضمن پذیرش ذات مجازی تصاویر پس از شناخت است که فقط به بیانی مجازی میتواند معرفی شود.
بهروز فائقیان
............................................................................................................................................
این متن مرتبط است با: نمایش مجموعه نقاشیهای ایمان افسریان/عنوان: «بر بساطی که بساطی نیست»/ گالری اثر/ آذر 1392/ منتشر شده در هنرآنلاین: لینک کوتاه: https://b2n.ir/b63354