اگر اغماض و آسان گیری های ما بخشی از اصلی ترین کارکردهای استیتمنت ها یا بیانیه های هنری را در این سال ها به فراموشی کشانده، اما نادیده گرفتن اصالت های استنادی این متن ها می رود تا آن ها را از معنای وجودی شان به تمامی تهی کند. با وجود همه ی اختلاف تعبیرهایی که می تواند حول و حوش موجودیتی با عنوان بیانیه ی هنری شکل بگیرد، به نظر می رسد دست کم در یک نقطه یعنی ماهیت متنی استیتمنت ها بتوان به توافقی دست پیدا کرد. در شرایطی که استیتمنت ها به عنوان بخشی از رخدادهای هنری و حتی گاه خود در جایگاه اثر هنری معرفی می شوند، بیانیه نویسی می تواند واجد هر دو تعریف از متن باشد؛ یعنی نوشتار و هم پدیدهای که در ساحت خلق قرار می گیرد. اگر چنین توافقی در کار باشد، پس آیا اولین و مهم ترین پرسش ها از چیستی بیانیه های هنری، پرسش از اصالت آن ها نخواهد بود؟
ابعاد چندگانه ای را می توان در شناسایی اصالت های بیانیه ی هنری در نظر داشت، اما مجموعه ی این ها را می شود به ارزش های استنادی متن ها هم تعبیر کرد. فقدان چنین ارزش هایی اگر برای مخاطبِ لحظه ایِ رخدادهای هنری امری ناملموس یا کم اهمیت جلوه کند، اما قدر مسلم برای دنبال کنندگانِ جدی تر رخدادهای هنری، همینطور برای پژوهشگران و منتقدان هنری این گونه نخواهد بود. استیتمنت هنری در جایگاه پدیدهای که موجودیتش با هنر معاصر گره خورده، و در بخشی از اصلی ترین کارکردهایش زمینه مند ساختن اثر هنری را دنبال می کند، درفضای هنری از این حیث هم با سوءتفاهمهایی جدی همراه شده است. این واقعیت که شمار قابل توجهی از رخدادهای هنری این روزهای ما، اساساً در توجیه ضرورت همراهی شان با یک بیانیه ی هنری چندان قانع کننده ظاهر نشده اند، تردیدهایی جدی را درباره ی اصالت وجودی آن ها بر می انگیزد. به عبارت دیگر غیر ضروری بودن بیانیه ی هنری در همراهی با اثری که سازو کار تولید و ارائه ی آن بر ایده و محتوایی متمرکز استوار نیست، معنای وجودی آن را به خودی خود از اعتبار ساقط خواهد کرد. مشاهده گری صرف در بازنمایی های تصویری و خصلت هایی از این دست، که در عین واجد بودن حساسیت ها و کیفیت های بصری، اغلب فاقد موضع گیری مشخص هنرمند در قبال موضوع هنر است، اغلب جای چندانی را برای زمینه مند ساختن اثر باقی نمی گذارد و هر تلاشی در این جهت می تواند به نتیجهای ساختگی و فاقد اصالت منجر شود. مطالعه های اخیر در خصوص کیفیت های بیانیه نویسی در هنر ایران نشانگر آن است که در اغلب موارد ، بیانیه های متعلق به دستههایی از آثار تجسمی که از چنین خصلت هایی برخوردارند، ناتوان از تبیین زمینه ای روشنگرانه ، یا به زبانی شاعرانه روی می آورند یا به پیچیده گویی. « طنازی هایت را بسپار به لحظات تنهائیت/ به کجا می روی؟/ ای که همچون پرنده می توانی با روحی رها در آسمان ها اوج بگیری/ بر سر تو چه آمده که این گونه محمل ها را شکسته ای/ چه می کنی ای معشوق خالق؟…» متن هایی از این دست که بخش قابل توجهی از بیانیههای هنری ما را در بر می گیرند، به طرزی مشهود از کمترین اشاره ی ملموس، قابل درک و پذیرفتنی از نظرگاه، انگیزهها و پس زمینه ی ذهنی هنرمند در قبال آفرینش هنری طفره می روند.
فارغ از اینکه چنین بیانیه هایی تا چه اندازه می توانند واجد ارزش های ادبی و نوشتاری باشند، پرسش اینجا است که این متن ها به عنوان اسنادی که مختصات یک ایدهی هنری را گزارش می دهند، چه میزان داده های روشنگرانه از روند شکل گیری و موضوعیت رخداد هنری را در اختیار مخاطب خود قرار می دهند. « داستان انسان امروز، داستان تنهایی است. تنهایی و انتظار.آن قدر انتظار که دیگر اینجا، آن جای قبل نیست. دیگر هیچ کجا نیست. انتظار در میان این هیچ کجا. داستان همیشه همین خواهد ماند، خودمان در انتظار آن چیز دیگر…» این اندازه تقلیل دادن کارکردهای رسانه ای که ذاتاً خودبیانگر است و سودای بی واسطهترین ارتباط ها میان هنرمند و مخاطب را می پروراند، جز نقض غرضی آشکار در بیان هنری به چیزی دیگر نمی تواند تعبیر شود. پیام های ضمنی این دست متن ها هم جز این نمی تواند باشد که در توضیح علت وجودی شان بشود گفت، به طور قاعده بخشی از آداب و مناسکی نوین را در ارائه هنری به جا میآورند، تنها برای اینکه به جا آورده باشند. چنین نقض غرض هایی به ویژه آنجا صورتی نامناسبتر به خود می گیرد که انبوه نشانی های غلط در بیانیهها جایگزین داده های روشنگرانه می شود. « دریافت گری از جهان پیرامون، همچون الماس تراش یافته ای است که مغزهای تاریک از سایه ی استعمارگران را می شکافد و جلوه می دهد. با دیدن هر تابلو گویی در جهانی سحرآمیز فرو رفتهاید که هرچه می بینید طغیان رنگهاست…». به جز ناهمخوانی گمراه کننده ی تفسیرها از درونمایه ی آثار مرتبط با این متن ، شیوه ی تولید این آثار نیز اساساً به طرزی دیگرگون از آنچه مشاهده میشود توصیف شده است. اطلاق مفهوم دریافت گری به آثاری که بیشتر به نوعی انتزاع تغزلی گرایش پیدا کردهاند، یا به کار بردن عبارت «طغیان رنگ ها» که یادآور نقاشی های کنشی و میدان رنگ است، اینجا در تناقضی فاحش با واقعیت رخداد قرار گرفته است. « در زن پرتره ها ، نگرش من به طراحی نوعی بیان اکسپرسیو رومانتیک مشاهده می شود ، دسن های تمام کننده و رها ، در کنار سطوح رنگی انتزاعی ، فضایی مبهم و رومانتیک ایجاد کرده است . خراش های تدوین شده در رنگهای پر کنتراست ، به این فضای بیانی شدت می بخشد و در نهایت برخورد با سطوح رنگی و نحوه ی قلم زدن حالتی از هست و نیست را به مخاطب القا می کند…» اتخاذ عنوان جعلی «اکسپرسیو رومانتیک» در این متن در پیوند شیوه هایی به میان آمده که هرگز قرابت شکلی و محتوایی بر آن ها نمی توان متصور بود. چگونه دسن های تمامکننده – خطوط کنارهنما- فضایی رومانتیک ایجاد می کند و در عین حال خراش ها و رنگ های پرکنتراست فضایی اکسپرسیو می سازد؟ همچنین کدام برخورد با سطوح رنگی و نحوه ی قلم زدن و بر پایه کدام منطق بصری حالتی از هست و نیست را القا می کند؟ « …گدازه های دایرهوار در این نقاشی ها، که نشان از دنیای درونی هنرمند دارد و همانا میل به رهایی است، و همچنین نوعی شاعرانگی در میان مرزهای محو، که به خوبی قابل حس است، از دیگر ویژگی های این آثار به شمار می رود». در اینجا هم نویسندهی متن در تلاش است تا نظام نشانه ای نمادینی برای آثار دست و پا کند؛ گدازه های دایرهوار به نشانه ی جهان درونی هنرمند و همزمان نشانه ی میل به رهایی، همینطور مرزهای محو – احتمالاً به معنی تفکیک تدریجی فرم ها در اثر- در نشان از شاعرانگی لحن هنرمند، مجموعه ای از تفسیرهای بسیار کلیگو و البته پیش پا افتاده را به مخاطب تحمیل می کند که عملاً چیزی افزون بر آنچه خود قادر به درکش باشد، در اختیارش نخواهد گذاشت. چنین سهل انگاری هایی در تدوین محتوای بیانیه های هنری، به ویژه آنجا که سخن از داده های مبتنی بر سواد بصری نویسندگان این متن ها است، اساساً جایی برای اغماض بیشتر باقی نمی گذارد.
به این ترتیب، مسئله ی فقدان اصالت در بیانیه های هنری ما، جز آن که در مصداق های متعددی ظاهر می شود ، از حیث فراوانی هم تا اندازهای نگران کننده می نماید. گزاره های نامفهوم و مبهم، کلیشه سازی، بزرگ نمایی و اغراق و در موارد بسیار عدم همخوانی بیانیه و اثر هنری شاید تنها بخشی از مصداق های فقدان اصالت این متن ها را در بر می گیرد. دست کم در یکی از معدود مطالعات آماری در این باره، میزان قابل توجهی از بیانیه های هنری مجموعه ی این مصداق ها را یکجا در خود جمع آورده اند. عوارض چنین بی توجهی چشمگیری به مصداق های زیرپا گذاشتن اصالت متن ها اگر امروز تاثری را بر نمی انگیزد اما مطمئناً بیش از همه جریان پژوهش و مستند نگاری های آتی در عرصه ی رخدادهای هنری را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
بهروز فائقیان
............................................................................................................................................
این متن پیش از این در شماره 195 کتاب هفته، در آبان 1396، در پرونده استیتمنتنویسی در هنر معاصر ایران به چاپ رسیده، همچنین در وبسایت ادبی، هنری «حضور» بازنشر شده است./ لینک کوتاه: https://b2n.ir/t04112