آلفونسو کوارون در رُما از روایت سترگ پا پس میکشد تا شخصیترین روایت ممکن را در حصارهای منطقهی مرکزی مکزیکوسیتی بنا کند. پلاک 21 مسکونی «کلونیا رُما»؛ زیستگاهی که نمایندگانی از نسلها و طبقات جامعۀ مکزیک را در خود جای داده، در این روایت شخصی اما ابعادی استعاری هم میپذیرد. در حالی که دوربین کوارون ابتدا و انتهای این خاطرهنگاری بصری را از کفشور دالان خانه تا راه پله منتهی به پشت بام محدود میکند، اما بیرون از دیوارهای این زیستگاه تحولاتی چنان پرشتاب و سهمگین در جریان است که چشمپوشی از آن حتی در این بازخوانی شخصی ممکن نیست. وقتی تونیو یکی از فرزندان خانواده پشت میز نهار واقعه شلیک یک نظامی به پسرکی که کیسهی آبی را به طرف ماشین جیپ دولتی پرتاب کرده، به عادیترین لحن و لابه لای بلعیدن غذایش بازگو میکند، برای اولین بار است که تماشاگر در مییابد فاجعه در نزدیکترین فاصله با این خانه ایستاده است.
تحولات مکزیک دهههای شصت و هفتاد میلادی بیش از آنکه مضمون روایت آلفونسو کوارون در رُما باشد، پیوندی ناخواسته است که میان او و یادآوریهایش از خاطره انگیزترین روزهای کودکی حائل شده؛ بی آنکه زدودنش ممکن باشد. فیلمساز در این بازخوانی تجربهی زیستهاش اما روایتی را به جا میگذارد که در عین حال دقیقترین تصاویر آشفتگیهای اجتماعی ویرانگر این دههها، از آخرین نفسهای نظم ارباب و رعیتی تا برآمدن دیکتاتوریهای خونریز را به دست میدهد. کلئو خدمتکار جوان روستایی خانواده اما سویهی خوش خاطرات است؛ شمایل مهرورزی بی حدو حصری که در مثالیترین چهرهی زن سرخپوست مکزیکی تجسم یافته و خاطرات کودکی را با دورترین یادآوریهای تاریخی گره می زند. خیلی پیش از آنکه فیلمساز در تیتراژ پایانی فیلم را به خدمتکار کودکیاش تقدیم کند، تماشاگر دریافته که رُما گذشته از هر چیز جز ادای دینی به مهرورزی بی پایان و بی چشمداشت زن سرخپوست نمیتواند باشد.
در غیبت کلانروایتی که وسعتی بی حد و مرز را نشانه رود، فیلمساز موفق میشود سبک بصری ویژه ای را شکل بدهد که در اختصاریترین شیوهی بیانی بروز میکند. کوارون به دنبال دست پیدا کردن به بیانی بی بدیل از رویدادهایی که تنها در اعماق ذهن او جای گرفتهاند، خود پشت دوربین و در حقیقت در جایی که دوربین باید باشد میایستد. او در اینجا راوی سوم شخص رخدادهایی است که پیش از این تمامی لحظههایش را از سرگذرانده؛ و همین مکاشفهی هستی شناسانهی فیلمساز است که رُما را به یک بازنمایی منحصر بفرد سینمایی در این سالها بدل میکند. فیلمساز در اینجا موقعیتی بینابینی را میسازد که در میانهی خاطرات و تفسیر او از واقعیت تبلور پیدا میکند؛ سبک بصری تقلیلگرایانهی فیلم به عنوان رهیافتی زیباییشناسانه این موقعیت را تثبیت میکند؛ اگر یاسوجیرو اُزو در استراتژی بصریاش دوربین- موقعیت کارگردان- را هم ارتفاع با شهروند ژاپنی نشسته بر تاتامی در نظر میگیرد، کوارون ایستاده در میانهی صحنه به آنچه به یاد میآورد – و در عین حال میآفریند- چشم دوخته است. پن و تیلت دوربین، ستون فقرات سبک بصری فیلم کوارون است که چشم گرداندن او به اطراف را امکانپذیر میکند. دوربین او تقریباً همواره در میانه ایستاده، سر را از این سو به آن سو میچرخاند و شخصیتهایی آشنا را دنبال میکند. این فاصلهای است که باید همیشه حفظ شود؛ هرچه باشد فیلمساز از جهانی دیگر پا به این صحنه گذاشته است.
تصاویر رُما به ندرت میل به بیرون رفتن از حصارهای محلهی مرکزی مکزیکو سیتی دارد؛ و هر بار که دوربین فیلمساز و اغلب به اضطرار رخدادها از اینجا و آنجای کشور سر در میآورد نماهای بازگشت به خانه را در حسی انباشته از آرامش قاب میگیرد. سکانس پایانی فیلم، جایی که خانواده از سفر کوتاه خداحافظی بازمی گردد، همین حس به تمامی رخوتناک جاری در تصاویر است که فرونشستن طوفان را دست کم برای مدتی وعده میدهد.
فاجعه اما با همه قوا، آرام آرام و موذیانه از روزنه دیوارهای خانه شماره 21 به درون نشت میکند. آنچه بیرون از این پناهگاه امن در حال رخ دادن است یا از مدتها پیش جریان دارد، در این روایتِ از درون، نشانههایش را پیش از هر چیز در دالانها و اتاقهای همین خانه میگستراند. آنتونیو پدر خانواده که در نزدیکترین فاصله با آشفتگیهای اجتماعش ایستاده، وادادگی تمام و کمالش را با ترک خانه و فرزندان بروز میدهد؛ در حالی که ناخشنودیهایش را پیش از این با بهانه جوییهای کودکانه به نمایش گذاشته است. او متأثر از پریشانی افسارگسیختهی پایتخت، به ماجراجوییهای تازه میاندیشد و سرآخر هزینهی این ماجراجوییها را به خانوادهاش هم تحمیل میکند. آنتونیو بیرون از خانه با استقرار سیاستهای پوپولیستی دولت روبه رو است؛ شعارهایی که وعدهی تحقق شکوهی از دست رفته را میدهند و شهروندان را به همراهی میخوانند. سکانس درخشان سفر کوتاه کلئو به زاغههای حاشیهی نیومکزیکو، جایی که پدر جنین ناخواستهاش را جستجو میکند، اما عمق تهی بودن این وعدهها را بی هیچ پیرایه ای به تصویر میکشد. کشاندن میتینگ انتخاباتی ریاست جمهوری به این حاشیهی پر لای و لجن در حالی که سخنران تنها پشت تریبونش ایستاده و اعضای یک سیرک سیار نمایشهایی بی رمق را اجرا میکنند، کمترین استقبالی در میان این زاغه نشینان بر نمیانگیزد. آن سوتر، جایی که دختر خدمتکار بالاخره مرد جوانی را که فرزندی از او در شکم دارد پیدا میکند، صحنه نمایش فریبکارانهی دیگری است. انبوهی از جوانان حاشیهی شهر در میدانی خاکی و محقر و در حضور پروفسور زاوک استاد هنرهای رزمی جمع شدهاند و استاد که به طرزی طعنهآمیز شانه به شانه یک افسر نظامی ایستاده، راهکارهای تربیت ذهن را با آنان در میان میگذارد. انکار پسر در پذیرفتن مسئولیت پدری، چاره ای جز پناه آوردن دوباره کلئو به شمارهی 21 رُما برایش باقی نمیگذارد؛ فرمین به عنوان تنها مردی که دختر خدمتکار به زندگیاش راه داده، گذشتهی تاریکی را که در میان گروههای خلافکار مکزیکوسیتی سپری کرده هنوز با خود حمل میکند.
تبلیغات انتخاباتی برای « لوئیس اچه وریا آلوارز» شدت گرفته است؛ رئیس جمهوری که میخواهد همچنان در قدرت بماند و ماجراجوییها را ادامه دهد. حالا نوبت آن است که او وعدهی توسعه و فراهم آوردن زیرساختها را به میان لای و لجن حومهی پایتخت بکشاند. آنطور که کوارون به خاطر میآورد، این همه سرآغاز خشونتی عریان است که وعدههای رؤیایی را با کابوسی غیرقابل تصور جابه جا خواهد کرد. دانشجویان پایتخت برخاستهاند؛ مادربزرگ خانواده در همراهی دختر خدمتکار برای خرید گهواره، در لحظهای که پا از در خانه بیرون میگذارد، بوی خون را احساس میکند. پروژهی تربیت ذهنی حاشیهنشینان که با همکاری پروفسور زاوک راه افتاده، حالا سیلی سختی است که تماشاگر رُما به عنوان بخشی پاک نشدنی از یادآوریهای فیلمساز باید تحملش کند؛ و آن وقتی است که کلئو و مادربزرگ از پنجره فروشگاه شاهد قلع و قمع دانشجویان معترض توسط جوانان حاشیهنشین مرید پروفسور است که حالا به خدمت دولت نظامی درآمدهاند. فرمین پدر جنین ناخواستهی کلئو هم در میان آنها است؛ حالا او عضو نیروی سرکوبی است که لحظه ای بعد به دنبال یک دانشجو که به فروشگاه پناه آورده میآیند و با گلوله ای به زندگیاش خاتمه میدهند؛ کلئوی وحشت زده همینجاست که در مییابد عمر جنینِ در شکمش به پایان رسیده است.
شماره 21 «کلونیا رُما» اما هنوز امنترین گوشهی جهان است؛ و کوارون بعد از گذشت نزدیک پنج دهه به آن بازمی گردد. از آخرین چیزهایی که فیلمساز در این مکان محافظت شده به یاد میآورد، رختهای چرک خانواده است که کلئو بر دوش انداخته و از راه پله به پشت بام میبرد. دختر خدمتکار روستایی بعد از آنکه در سفر آخرین، دو کودک خانواده را از موجهای سهمگین دریا نجات داده، بیشتر از همیشه به شمایل مثالی زن سرخپوست نزدیک شباهت پیدا کرده است.
بهروز فائقیان
……………………………………………………………………………………………………………….................................................
این متن پیش از این در شماره 553 ماهنامه سینمایی فیلم، در پرونده ای برای فیلم «رما» منتشر شده است./
لینک کوتاه: https://www.film-magazine.com/archive/view/553/