بهروز فائقیان
بهروز فائقیان
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

ضرب‌آهنگ زیستن در ناکجا آباد

پَتِرسن هر جایی می‌تواند باشد؛ دست‌کم هر جایی که به اندازه کافی از افسارگسیختگی‌های یک جامعه‌ی پرهیاهو فاصله داشته باشد. این شرط اول جیم جارموش برای ساختن شهر مثالی «پَتِرسن» است؛ ناکجاآبادی که اگرچه در جهان واقعی مابه‌ازاهایی هم می‌شود برایش سراغ گرفت اما نویسنده و کارگردان فیلم به شکل‌های مختلفی سعی دارد تا جایی که می‌تواند رد این مابه‌ازاها را در فیلم گم کند. در این ارتباط پیش از همه با شهرهای پَتِرسن در ایالت نیوجرسی و دیگر پَتِرسن در مریلند که این یکی منطقه‌ای ثبت‌نشده در آمریکاست، سروکار داریم. اما شهر مثالی جارموش همه‌ی این‌ها هست، در عین حال که هیچ کدام نیست و کارگردان فیلم در حقیقت از نشانی‌های مختلفی که می‌شود برای جایی به این اسم پیدا کرد، کولاژی می‌سازد. تمایز ناکجاآبادی که جارموش می‌سازد از همین بابت است.
اگر ویلیام فاکنر روایت بعضی از داستان‌هایش را به ولایت خیالی «یوکناپاتافا» می‌کشاند یا مارک تواین سنت‌پترزبورگ خود را در حاشیه‌ی می‌سی‌سی‌پی بنا می‌کند، جارموش به گونه‌ای متمایز با نشانه گرفتن یک شهر واقعی، جهان مثالی خود را پی می‌افکند. چنین است که سازنده‌ی این شهر خیالی در معرفی مکانی آشنا هم‌زمان از آن آشنایی‌زدایی هم می‌کند. ویلیام کارلوس ویلیامز شاعر آمریکایی در حالی در فیلم جارموش از اهالی پَتِرسن معرفی می‌شود که این شاعر بنام در حقیقت زاده شهری دیگر اما در همسایگی پَتِرسن است. بازی کارگردان با مناسبات واقعی و تمثیلی البته آن قدر با ظرافت پیش می‌رود که در نهایت پترسن را با همان نشانی‌های تا اندازه‌ای عجیب‌وغریب جارموش می‌پذیریم.
اما بنا کردن این شهر بدیع جز طرحی برای یک تجربه‌ی تمام‌وکمال سینمایی نیست. مسأله‌ی جارموش در این تازه‌ترین ساخته‌اش در حقیقت ضرباهنگی است که زمینه‌ی بروز شاعرانگی را فراهم می‌کند؛ این‌که چه‌طور شعرها به دفتر یادداشت روزانه‌ی یک راننده اتوبوس شهری راه پیدا می‌کنند، تا آن‌جا که به کارگردان مربوط می‌شود، پاسخش را در همین ضرباهنگ برانگیزاننده می‌یابد. به این ترتیب پترسن جایگاه شهر مثالی شعر را می‌یابد و جوان راننده اتوبوس نمود آفرینندگی شاعرانه می‌شود.
دست یافتن به راه‌حلی که فیلم‌ساز را قادر به تصویرسازی این فضای شاعرانه کند، او را به ساختاری رهنمون شده است که خود به یک شعر تصویری ناب پهلو می‌زند. آن طور که جارموش سکانس‌ها و پلان‌های فیلمش را رج‌بندی می‌کند، بیان شاعرانه‌ای را شکل می‌دهد که دست‌کم در این گونه باید آن را یکی از تجربه‌های موفق سینمایی به حساب آورد. همین ساختار تجربه‌گرایانه است که نشان می‌دهد آن‌چه در این‌جا برای فیلم‌ساز اهمیت پیدا کرده است، چیزی فراتر از درون‌مایه‌ی شاعرانه یا روایت شاعرانه است. نگاه شاعرانه در تصویر سینمایی آن طور که در آثار فیلم‌سازانی چون ژان پیئر ملویل، ویم وندرس و ترنس مالیک نمود پیدا کرده است، در پترسن جایش را به ساختار شعری می‌دهد. چنین است که با وجود آشنایی به کشش درونی جارموش به حس‌وحال شاعرانه در فیلم‌هایی چون مرد مرده و گوست داگ، در پترسن او را در جایگاه خالق نسخه‌ای تصویری از شعر به جا می‌آوریم؛ جایی که فیلم‌ساز به شکلی از بیان شعری دست پیدا کرده که برای تبدیل شدن به یک نسخه‌ی متنی ناچار باید دوباره آن را به کلمات ترجمه کرد. تجربه‌گرایی ساختاری جارموش در این فیلم دستاورد منحصربه‌فردی را برای او رقم زده است؛ جایی که مفهوم دکوپاژ و تدوین سینمایی بیش‌تر از آن که در خدمت روایتی مکان‌مند و زمان‌مند به نظر آید به یک قالب شعری نزدیک می‌شود. این همان جایی است که زمان‌بندی و تقطیع نماها، روابط و ترتیب قرار گرفتن تصاویر و البته موتیف‌های تکرارشونده در فیلم، خط به خط و مصرع به مصرع شعر بصری فیلم‌ساز را می‌سازند.
در چنین فضایی است که راننده اتوبوس جوان شهر که به عنوان نماینده رسمی این جامعه، او هم پترسن نام دارد، قادر می‌شود تا روزمرگی‌های عمیقاً پالایش‌یافته‌اش را در صفحه‌های سفید دفتر یادداشت روزانه‌ی خود جاری کند. ناکجاآبادی به نام پترسن چیزی شبیه به همین دفتر یادداشت روزانه است که در عین سادگی و پیش‌پاافتادگی، زمینه را برای جریان پیدا کردن عمیق‌ترین احساسات فراهم می‌کند؛ دفترچه‌ای از صفحه‌های سفید بی‌خط، با ابعادی نه‌چندان بزرگ که جلدش روی خودش قفل می‌شود، اما این قفل شدن حتی به کار حفاظت از ریش ریش شدن دفترچه در مقابل چنگ و دندان سگ خانگی پترسن هم نمی‌آید. شهر زادگاه شاعر جوان هم قادر به مراقبتی بیش‌تر از این با فرزند خوش‌قریحه‌اش نیست، هرچند با او نامهربانی هم نمی‌کند. واضح است تا آن‌جا که به کارگردان فیلم مربوط می‌شود تمام خاصیت این ناکجاآباد در ریتم زیستن در آن خلاصه می‌شود.
در سرزمینی به اسم پترسن واضح است که شعرسرایی‌های یک راننده اتوبوس با شغلی تمام‌وقت دیگر عجیب به نظر نخواهد رسید. جارموش این ویژگی را از زندگی ویلیام کارلوس ویلیامز - شاعری که در فیلم بارها و بارها تحسینش می‌کند - وام گرفته است؛ شخصیتی که از تأثیرگذارترین شاعران قرن بیستم است و در عین حال به مدت چهل سال مرکز پزشکی خود را هم فعال نگه می‌دارد و طبابت می‌کند. شاید به عنوان یک ادای دین شخصی، جارموش شیوه‌ی شعرسرایی پترسن را هم از ویلیامز الهام می‌گیرد. اگر ویلیامز در شعرهایش از راه رفتن یک زن از عرض خیابان یا از یک چرخ‌دستی در زیر باران می‌گوید، برای پترسن جوان هم عناصر پیش‌پاافتاده و دم‌دست زندگی روزانه مثل قوطی‌کبریت‌های آشپزخانه است که برانگیزاننده‌ی حس شاعری می‌شوند.
و بالأخره داستان شهر مثالی جیم جارموش در یک زمان مثالی هم پیش می‌رود. چشم‌اندازهایی که در فیلم می‌بینیم حدفاصل فضایی امروزی و گذشته‌ای نزدیک (اوایل تا اواسط قرن بیستم) را پیش چشم می‌آورند. مشخص‌ترین این چشم‌اندازها که یکی از موتیف‌های اصلی فیلم هم هست، چشم‌اندازی از آبشاری بلند است که گیسوانش را بر صخره‌های سنگی و از ورای دره‌ای که پل راه‌آهن بر آن بسته شده می‌گستراند. این همان میعادگاهی است که جوانان خوش‌قریحه‌ی پترسن از حضور در آن الهام می‌گیرند؛ جایی که در نمای پایانی فیلم شاعر شرقی دوست‌دار ویلیامز را هم‌چون یک زائر به خود می‌خواند. همان کسی که دفتر یادداشت دیگری برای پترسن جوان به هدیه می‌آورد و معتقد است در شهری که با نفس نسل‌های شاعرش گرم می‌شود، او برای سرودن جز به یک صفحه‌ی سفید نیازی نخواهد داشت.
بهروز فائقیان
........................................................................................................................................
پی‌نوشت‌ها
۱- ولایت یوکناپاتافا منطقه‌ای است خیالی که توسط نویسنده آمریکایی، ویلیام فاکنر ساخته و پرداخته شده است. اغلب داستان‌های فاکنر در این منطقه خیالی جریان می‌یابد. فاکنر از شهرستان لافایت در ایالت می‌سی‌سی‌پی برای تجسم این منطقه خیالی الهام گرفته است. فاکنر اغلب یوکناپاتافا را «ولایت ساختگی من» می‌خواند. از سومین رمان فاکنر به نام سارتوریس به بعد، به استثنای سه اثر دو دکل، نخل‌های وحشی و حکایت همواره وقایع رمان‌های فاکنر در این منطقه خیالی جریان داشته است.
۲- شهر خیالی سنت‌پترزبورگ در رمان تام سایر اثر مارک تواین نویسنده آمریکایی و در کناره‌ی رود می‌سی‌سی‌پی ظاهر می‌شود. گفته می‌شود سنت‌پترزبورگ با الهام از هانیبال در ایالت میسوری، شهری که تواین کودکی خود را در آن گذراند، نوشته شده است.
........................................................................................................................................
این متن، پیش از این در مهرماه 1396 در وبسایت ماهنامه سینمایی فیلم منتشر شده است.
لینک کوتاه: https://b2n.ir/k77268


جیم جارموشسینمانقد هنرینقد سینما
فارغ التحصیل مدرسه هنرهای زیبا، دانشکده هنر / فعال در نقد و تحلیل هنری، زیبایی‌شناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید