«بر سر تربت ما چون گذری همّت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود» - حافظ
حافظ شیرازی، شاعر بزرگ قرن هشتم، برای ایرانیان جایگاه ویژه ای دارد. به جرات میتوان گفت دیوان او، در خانه هر ایرانی هست و اکثر ایرانیان شیفته اشعار لسان الغیب هستند. شاید به سبب همین علاقه مردم ایران به حافظ است که آرامگاهش یا حافظیه نیز به محبوب ترین مکانهای توریستی ایران تبدیل شده است. اما تاریخچه این بنا چیست؟ این بنا را چه کسی طراحی کرده و ساخته است؟ آیا طرح این بنا از هویت چهل تکه ما برآمده یا تلاش استعمار است برای سلطه بیشتر؟
دشت "مُصَلٌی" در کوهپایه های کوه چهل مقام و شمال شیراز قرار دارد و برای مردم شیراز همواره مکان مقدسی بوده است. وجه تسمیه نام " مُصَلٌی"، به معنی محل برگزاری نماز، از این روست که مردم در آن رسوماتی مانند نماز جماعت، نماز عید فطر و قربان را به جا می آوردند. بخشی ازین دشت به گورستانی تبدیل می شود که آرامگاه حافظ نیز در آن قرار دارد. بنای اولیه گنبدی و حوضی بود، درمیان باغ که در زمان تیموریان، شصت و پنج سال پس از وفات خواجه شیراز بنا شد که از آن امروز اثری نمانده. آن گنبد دوبار به واسطه فالی از دیوان حافظ ترمیم شد، یکبار در زمان شاه عباس اول و بار دیگر در زمان نادرشاه افشار. اما ساختار اصلی باغ در زمان کریم خان زند شکل گرفت. او محوطه را محصور کرد و میان آن طاقی بنا کرد که در شمال و جنوب چهار ستونی سنگی عظیم داشت و در دو طرف آن در جهت شرق و غرب دو اتاق بزرگ داشت که قبرستان در قسمت شمالی را از نارنجستان در جنوب بنا تفکیک کرد. بدین ترتیب مقبره حافظ در وسط قسمت شمالی و در میان قبور دیگر قرار گرفت و تخت سنگی مرمری با خط نوشته های از اشعار حافظ، به خط نستعلیق استادان بزرگ خوشنویسی زمان خود، بر مزار حافظ قرار داد که تا به امروز وجود دارد. در آن زمان رسم بود که تاریخ های مهم را از جمله تاریخ بنای ساختمان ها یا وفات اشخاص را بر روی سنگ مزار به «حروف ابجد» یا «ماده تاریخ» می نوشتند. بر روی سنگ مزار حافظ نیز تاریخ وفات به این شکل آمده: « چراغ اهل معنی خواجه حافظ/ بجو تاریخش از خاک مصلی. کلمه «خاک مصلی» به حروف ابجد می شود ۷۹۲ که به تاریخ هجری قمری، سال وفات خواجه شیراز است، که ظرافتش در این است که علاوه بر مشخص کردن تاریخ وفات به مکانی که آرامگاه در آن قرار دارد یعنی خاک همان دشت مصلی نیز اشاره می کند.
پس از زندیه در دوران قاجار چندین بار بنا مرمت شد و حصاری و سپس ضریحی به دور آرامگاه حافظ ساخته شد. تا اینکه در سال 1314 علی اصغر حکمت، اولین رئیس دانشگاه تهران که درآن زمان وزیر معارف یا به اصطلاح امروز آموزش و پرورش بود، طرح ایجاد بنای حافظیه را کلید زد. در آن زمان باستان شناسی فرانسوی به نام آندره گدار، طرح و نقشه معماری بنا و محوطه را با الهام از المانهای سنتی معماری و هنر ایران، طراحی کرد. آندره گدار فارغ التحصیل مدرسه بوزآر پاریس بود و در رشته باستان شناسی خاورمیانه تحصیل کرده بود. او در طراحی ساختمان های دانشگاه تهران به همراه چندتن دیگر دست داشت و خود ریاست دانشکده معماری را بر عهده گرفت. بعدتر بنای موزه ایران باستان را طراحی کرد و ساخت و به عنوان رئیس سازمان باستانشناسی آنرا مدیریت کرد. در دوران ریاستش در این سازمان بسیاری از آثار کهن معماری ایران از جمله، مسجد عتیق، مسجدشاه، مسجد شیخ لطف الله اصفهان را مرمت کرد و گنجینه های بزرگی از دل خاک استخراج کرد.
اما در طراحی حافظیه، او ساختار دو بخشی محوطه که در زمان زندیه شکل گرفته بود، حفظ کرد. ایوان میان باغ را گسترش داد و به ایوانی به سبک زندیه و ارتفاع 5 متر، به طول 56 متر و عرض 7 متر با 20 ستون سنگی زیبا، که چهارتای وسط باقی مانده از بنای عصر کریم خان هستند، ، تبدیل کرد. در بخش آرامگاهی یک عمارت کلاه فرنگی بر مزار حافظ بنا کرد که به یاد ماندنی ترین بخش مجموعه است و تبدیل به نماد حافظیه شده است. همان بنایی که در اکثر تصاویر، کارت پستالها، و یادگارها دیده می شود. این بنا در تزئینات معماری به سبک بناهای عصر کریم خان زند است، پنج پله مدور، سنگ قبر و هشت ستون نگه دارنده گنبد هشت ضلعی بنا را احاطه کرده است. گنبدی دو پوسته بر روی این هشت ستون بنا شده که پوسته فوقانی، که از بیرون بنا دیده می شود، از ورق های مس، شبیه کلاه تَرْکدارِ درویشی، ساخته شده و گنبد زیرین که از داخل بنا مشخص است، با روشی موسوم به کاربندی اجرا شده و با کاشی هفت رنگ تزئین شده است. گرچه تزئینات ایرانی بنا، مانند کاشی هفت رنگ، مقرنس سر ستون ها و کاربندی به بنا ظاهری خاطره انگیز و ایرانی داده است اما شکل این بنا یعنی طاق مدور ستون دار، بدون هیچ جداره ای، در معماری گذشته ایران به ندرت دیده می شود. در ایران رایج بوده آرامگاه ها معمولا به صورت بناهای ایوانی یا بقعه هایی چهارگوش و چهاردیواری با سقفی گنبدی بنا شوند. اما این نوع بنا که ساخته شده، کاملا از سنت غربی باغسازی که گدار به آن تعلق دارد می آید. چنین بناهایی در منظر باغهای اروپا مخصوصا در قرن 19 نمونه های فراوانی دارند. این نوع بنا که به آن Monopteros گفته می شود، به عنوان معابدی تقدیم به ایزدان کلاسیک، زیباترکردن یک نقطه خاص با شاخص کردن آن یا به عنوان محلی برای استراحت و لذت بردن از منظر باغ ساخته می شدند. مقبره حافظ از این حیث بنایی است که از امتزاج کامل فرهنگ شرق و غرب بوجود آمده است.
با این حال ایرانیان علاقه خاصی به این بنا نشان داده اند و هیچگاه احساس غریبه گی با آن نکرده اند. عده ای پذیرش امتزاج عناصر فرهنگی مختلف را از خواص ایرانیان بر می شمارند و معتقدند ایرانیان به همین شیوه در طول تاریخ زیسته اند و با پذیرش ارزش های فرهنگی دیگران، گاهی حتا سهمگین ترین دشمنان مانند مغولها، توانسته اند آنهارا در ارزش های خود نیز جذب بنمایند و آنها را به سفیران فرهنگی ایران تبدیل کنند، مانند مغول های شمال هند که زبان و هنر و فرهنگ فارسی را به این سرزمین بردند. این پذیرا بودن و رواداری باعث پویایی فرهنگ ایرانی شده که هر چیزی که دارای ارزشی باشد را در خود جذب می کند و به چیزی والاتر بدل می سازد. می توان این بنا را نیز از چنین زاویه ای نگاه کرد. ایرانیان این بنای التقاطی را به عنوان بنایی ایرانی پذیرا شده اند و هیچگاه در نظرشان غیر ایرانی نخواهد آمد زیرا بخشی از ایرانی بودن پذیرا بودن زیبایی های فرهنگ های دیگر است. این حالت را داریوش شایگان «هویت چهل تکه می نامد». از نظر او هویت ایرانیان مانند یک پارچه چهل تکه شکل گرفته است، هویت ایرانیان همواره در حال اقتباس تکه هایی از دیگر فرهنگ های معاصر یا احیاء گذشته است، که مدام در حال الصاق به ما یا انفصال از ما هستند و نحوه رشد ویژه ای ایجاد کرده اند که از همنشینی تکه های مختلف فرهنگ های گوناگون است. «چنین هویتی شهر فرنگ وار، بیقاعده و پیشبینی ناپذیر رشد و تغییر می کند و هویت ما را متنوع و ناهمگون و البته آینده آن را نامعین میسازد.» او در چنین فرهنگی، جریانهایی را که در فضای جدید به دنبال حفظ هویتهای محلی و قومی خود هستند محکوم به شکست می داند.
اما از طرفی دیگر نیز، عده ای چنین کاری را محکوم می کنند. این عده معتقدند در بطن این امتزاج، نوعی نگاه از بالا به پایین، با برتر بینی غربی ها نهفته است. در حالی که ساختار اصلی بنا از فرهنگ مغربیان آمده، وجهه ایرانی آن، تنها به بزک دوزک بنا بدل شده است. ارتباط معنای بنا با گذشته منقطع شده، و مفاهیم ایرانی آن در ارتباط با بنای یادبود، آرامگاه یا محلی مقدس از بین رفته است. ادوارد سعید، در کتاب Orientalism که سال 1978 منتشر شده است، این اصطلاح را برای چنین نگاهی به شرق بر می گزیند. نگاهی که حاصل تفسیرهای متعصبانه افرادی خارج از فرهنگ های جهان شرق است و از منش فرهنگی اروپاییان و سلطه جویی های آنان می آید. در مطالعات آنان جوامع شرقی ثابت و توسعه نیافته تلقی می شوند، در نتیجه بافته ای از فرهنگ شرق شکل می گیرد که برای خدمت به سلطه گر مطالعه می شوند، نمایش داده می شوند و باز تولید می شوند. مانند کلاه فرنگی آرامگاه حافظ که در واقع کلاه فرنگی است که به اسم ایرانیت سر باغ ایرانی گذاشته شده است. تزئینات و بزک ایرانی خوب است مادامی که ایده و شالوده ای غربی را بیاراید و تصویری ثابت و بی تغییر از شرق ارائه دهد که مطلوب سلطه گر استعمار گر است. عناصر فرهنگی که از ریشه ها جدا و مفقود می شوند، تلاشی برای تطبیق مشرق زمین با تصاویر خیالی در خدمت استعمارگر، هستند. عناصری که مفاهیم عمیق در بستر فرهنگی دارند تنها به بزک و دوزک و بازیچه ای «اگزوتیک» برای فرهنگ غالب در می آیند و در نهایت منجر به غریبه گی مردمان یک فرهنگ با گذشته فرهنگی خود می شود.
هردو دیدگاه نقاط قابل تاملی دارند و انتقاداتی نیز می شود به آنها وارد کرد اما شاید یک دیدگاه سومی هم بشود متصور شد. چه این بنا حاصل هویت چهل تکه ایرانیان باشد، چه تلاشی استعماری برای افزایش سلطه، یک چیز واضح است و آنهم اینکه این بنا به اهداف خود دست یافته است و کار می کند. محبوبیت این مکان بین گردشگران داخلی و خارجی منبع درآمد مهمی برای شهر شیراز است و حجم مراجعان نشان می دهد که مردم به این بنا علاقه دارند. حافظیه و کلاه فرنگی آن اهمیتی نمادین برای مردم و خصوصا شهر شیراز پیدا کرده. شاید بتوان گفت در کنار برج آزادی، یکی از شناخته شده ترین و نمایان ترین بناهای ایران است. تصویر آن بر روی اسکناس ها و بسیاری از یادبودها، در بسیاری از دیوان حافظ و کتاب های گردشگری ثبت شده و همواره یکی از تصاویری است که برای معرفی ایران به جهان انتخاب می شود. به اقتصاد منطقه کمک شایانی می کند و برای شهر شیراز اهمیت ویژه ای دارد. شاید راز موفقیت بنای آن، همین بن مایه های جهان وطنیش باشد که آنرا برای ایرانیان و خارجیان محبوب می کند. مردم برای تفریح به نارنجستان می روند و به یاد حافظ بر سر مزارش حاضر می شوند و فاتحه ای می خوانند و یادی از اشعار شاعر بزرگ می کنند، عاشق می شوند، خاطره بازی می کنند و می آیند و می روند، شاید تفألی بر حافظ بزنند، اختر نیک خود را شکر بگویند. امروز همه حافظ را می شناسند و از آموزه های رندانه او در زندگی بهره می جویند. شاید آرامگاه حافظ هرچه شود، «زیارتگه رندان جهان» باشد، چه با کلاه فرنگی، چه با ضریح، چه تنها با پاره سنگی، مردم به عشق حافظ بر سر مزارش آیند.