یار مگو که من منم من منم
نه من منم
گر تو تویی و من منم
من نه منم نه من منم
به به چه خوشایند
زیبا،فرحبخش،ارامش
گویا حالتان چطور هست دوزتان عزیز؟
چه خبر از امتحانات...؟ استغفرلا?
هعییی من امده ام لای لای با چی امده ام لای لای با خاطره ای سم امده ام لای لای. خب بسم الله...
روزی روزگاری یه دختری بود اره یروزی مادر و بنده هوس مرغ سوخاری با پنیر و سیب زمینی سرخ کرده با قارچ کردیم(اونموقع من تازه از مزرعه پنبه اومدم)
بعد مادرم به من گفت برو از بابات پول بگیر سفارش بدیم
منم که خر شدم رفتم گفتم:پدر عزیزتر از جانم میدونستی چقدررر برام عزیزی میدونستی دخترت از مزرعه پنبه اومده و کلی کزتی کرده(با توجه روی ٱ بگذارید و روی ز عه بگذارید با سپاس بیکران)اومده و گرسنه هستش؟
بابام گفت خب برو بخواب(کلا جوابش در سخن های پرگهر من خواب و بگیر بکپ است) گفتم:پدر من گشنمههه عزیزتر از جانم میشه کارتتو بدی(اینجا پول نگرفتم کلا کارتو گرفتم?) با کلی توانا کارتو بم داد. گفتم مامان هرچی میخوای بخر هرچییییییییی که سیرمون کنه
بله بعدش از رستوران خروس?گرفتیم بعد اخر غذای بنده بود که خواستم یکی دوتا سیبزمینی بردارم بخورم که خوردم. زیر سیب زمینی... زیرش...
سوسک بود?سوسکی که داشت دست و پا میزد و شاخک های مبارکش داشت تکون میخورد و قهوه ای روشن بود(همیشه با جزییات به حشرات و حیوانات نگاه میکنم فرزندان)?
بعد من جیغ زدم مامان سوسکککککککککک مامانم گفت گ*ه نخور فرزندم بلومبون گفتم بخدا نیگا کنن وقتی نگا کرد نوبتی رفتیم دسشویی و استفراغ...(خودتون رو به خرکی نزنید بقیه قضایای رو میدونید) بعدش وقتی خاله بزرگوارم فهمید منو خالم رفتیم رستوران و پول رو پس گرفتیم اون موقع اولین بارم بود که رفتم شکایت برای اذوقه
اره دیگه پولمون رو گرفتیم و از اون موقع تاحالا از خروس غذا نگرفتیم اخر سر بابام سوسک رو برداشت انداخت دور بعد غذامونم خواستم بندازم دور بابام گفت حیفههه بده من بخورم دیگه دادم بخوره ولی من هنوز همون حالت استفراغ رو دارم واس همین سوسک ببینم فشارم میوفته پایین (شما یکذره از گذشته های سم خود بسرایید)?????
تا خاطره های مولان دختری در مزرعه بدرودد ??