Masir_Mazums
Masir_Mazums
خواندن ۸ دقیقه·۱ سال پیش

مسافرین محترم! هم اکنون از محدوده آسمان ایران خارج شدیم...

قبل از دانشگاه همه چیز خوب بود.من بودم و اعتقادات و ارزش ها و دنیای ایده آل خود.اما وقتی وارد جامعه میشویم، محکوم به شنیدن حرف طیف های متفاوت با افکار و نظام های فکر متفاوت هستیم که مردم جامعه را تشکیل میدهند.دغدغه هایی که باید به انها بها داد.
مثل اینده شغلی و بحران اقتصادی و ازدواج  یا تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه، جوان و دانشجو از طرفی این موانع را بر سر رفاه خود می بیند و از طرف دیگر طی سالها تصویری ایده آل از شرایط غرب برایش ترسیم شده است و برای رهایی، مهاجرت را راهکار خود می بیند. دلبستگی های خود را ترک می کند برای دستیابی به آینده ای بهتر.

شخصی که برای تحصیلش میلیون ها تومان هزینه شده ، دقیقا در زمانی که باید به بار بنشیند و به کشور سود برساند، میخواهد برود! این فقط مشکل کشور ما نیست. نوعی استعمار جدید است که کشور ها با هزینه خودشان  دانش اموزان را تربیت کنند و موقع برداشت انچه کاشته اند ، غرب وارد میشود و با دستگاه تبلیغاتی اش تحصیل کرده ها را به خود جذب می کند و با سرمایه انسانی سایر کشور ها چرخ های تکنولوژی و صنعت خود را پیش می برد.شاید این خبر را شنیده باشید که در المپیاد ریاضی 2023،  آمریکا با یک تیم صد درصد چینی، در رتبه دوم بعد از چین قرار گرفت!

اما باید بدانیم که تبلیغ، در کنار شرایط فعلی باعث این تمایل به مهاجرت شده است. شرایط موجود برای جوان نا امید کننده است.
بعنوان مثال میگویند یک سبک زندگی ترسیم شده توسط افرادی از جامعه ، بر کل فضای جامعه تحکم می کند. این سبک زندگی از ابتدا توسط خانواده ها و نظام ارزشی سنتی به نسل ها داده شد، ولی نسل جوان بدون تبیین و بحث هیچ حقیقتی را نمی پذیرد.مسئولین فرهنگی دلسردی جوانان را میدیدند اما نیاز به آپدیت شدن و درک کردن نسل جوان را کمتر در خود احساس می کردند.اما امروزه و در غالب جهاد تبیین به فکر افتاده اند و میدانند از تصمیمات امنیتی تا فرهنگ و عقاید باید به بحث گذاشته شود. میتوان ساعت ها درباره نمود های مختلف آزادی در کشور ما و حدود ان بحث منطقی کرد. اتفاقات اخیر به سرعت و برپایه احساساتی نظیر خشم و هیجان بودند و به نظر می اید نیاز به هم زبانی بین افراد و گروههای جامعه وجود دارد. بوجود امدن این همدلی ارزشمند تر از سخت گیری در اجرای بعضی قوانین است.همین که جوان حس می کند درک میشود و اگر نظر منطقی ای داشته باشد حرفش شنیده میشود روزنه های امید را باز می کند.

دلیل دیگر فساد و نا کارامدی و نبود روش های درست برای گزینش افراد است.
مردم می بینند که فردی بی کفایت در سیستم اداری ترقی می کند و تحمل بی کفایتی، مخصوصا در شرایط این روزها، برایشان سخت است. اداره میخواهد فردی با ایمان و با وجدان را استخدام کند، پس سوال احکام می پرسد؛ و فرد بی کفایتی که نماز غفیله یا ذکر قنوت فلان نماز را بلد است امتیاز می گیرد و کسی که واقعا چیزی برای ارائه دارد ناامید می‌شود. مسلما تسلط بر جزئیات احکام بد نیست اما دانستن آنها از انسان یک فرد مومن و باتقوا نمی‌سازد.  احکام جسم دین و تقوا روح و نتیجه دینداری است.

به قول شهید چمران: می‌گویند تقوا از تخصص لازم‌تر است، آن را می‌پذیرم. اما می گویم آن کس که تخصص ندارد و کاری را می‌پذیرد، بی‌تقواست!

هدف ما از انقلاب این بوده که اموال عمومی از انحصار در بیایند و فساد مالی و اداری به حداقل برسد و در مسیر شایسته سالاری قدم برداریم. پس اگر کار دست نابلدان بیفتد و شکاف طبقاتی و فساد بخواهد فراگیر شود، این یک شکست و عقب گرد برای ماست چون ملت ما برای این انقلاب هزینه ها و فشار های سنگینی را متحمل شده و می شوند.
  طرح اقتصاد مقاومتی برای مقابله با تحریم در سال 1389 داده شد؛ یعنی قبل از آنکه نصف تحریم های امروز وضع شوند. اما با وجود زمان زیاد اراده کافی برای مبارزه با تحریم وجود نداشت. نا کار امدی یعنی بجای مواجه شدن با مشکل، راه حل های موقتی و 4 ساله بدهیم.

دلیل بعدی و دلیل اصلی مهاجرت کاهش توان خرید و ارزش پول ملی است.
کمتر شنیده ایم یک مهاجر بگوید من میخواهم میلیونر شوم؛ اغلب یک زندگی با رفاه نسبی برایشان کافی است.
فرض کنید فردی در استرالیا باید حداقل 30 درصد حقوقش را مالیات بدهد و اگر از ان 70 درصد بعد از کسر هزینه های زندگی چیزی بماند، برای ان هم باید مالیات بدهد. مثلا خرید بیت کوین یا ملک!
پس سیستم اغلب به مهاجرین اجازه رشد اقتصادی درحد ایلان ماسک را نمی‌دهد و افرادی که مهاجرت می کنند، حداکثر به زندگی حدی بالاتر از معمول میرسند. البته نسل های بعدشان می‌توانند بهتر از آنها زندگی کنند...

اغلب ایرانیان مهاجر می گویند که پیدا کردن کار در حیطه تخصصی تان حداقل 6 ماه طول می کشد و شما در این 6 ماه باید برای گذران زندگی کارهای سطح پایین تر انجام دهید. اگر شغل تخصصی تان را پیدا کنید، در اوایل تا 60 هزار دلار در سال درامد دارید که 30 درصد مالیات از ان کسر می‌شود؛ از این 40 هزار که می‌شود ماهی حدود 3300 دلار ، برای اجاره یک ملک خوب در مثلا ونکوور، 2800 دلار برای اجاره خانه می‌رود و حدود 1800 دلار، برای مخارج زندگی میماند. پس عملا در خرج خود می‌مانند ولی شرایط با گذر چند سال بهتر می‌شود. اگر 2 نفر باشند این هزینه کفاف نمی کند و نفر دوم هم باید کار کند. همان طور که بومی های انجا باید اجاره خانه را بین شریک زندگی خود نصف کنند؛ اگر هردو کار کنند تا 5000 دلار در می آورند که خیلی خوب است و برای رسیدن به زندگی سطح بالاتر و محله ها و ماشین های بهتر هردو باید تمام وقت کار کنند و در اخر توصیه می کنند مهاجرین باید 10 برابر بیشتر از چیزی که در ایران انجام می دادند تلاش کنند، تا زندگی مورد نظر خود را در آنجا بسازند.

حالا یک سوال...اگر در ایران زن و شوهر هردو شغل داشته باشند و کار کنند به همچین زندگی ای نمیرسند؟ ایا مهاجرت ارزشش را دارد؟ شاید بگویید همین که میدانیم هدف چیست و اوضاع ثبات دارد کافیست.
اما به نظر من در ایران  اگر فرصت اشتغال با حقوق خوب وجود داشته باشد مهاجرت و چالش هایش ارزشش را ندارند.مطمئنا اهداف دیگری هم هست که در پس مسائل اقتصادی و امنیت شغلی هستند وگرنه در همین موج کرونا چندین هزار نفر در مشاغل مختلف تعدیل نیرو شدند.
اما اینکه ایا فرصت های شغلی به اندازه کافی وجود دارد خودش یک مطالبه است.همه ما با مقوله ی اشباع شدن رشته های علوم پزشکی و مهندسی و... اشنا هستیم. اینکه توازنی بین ورودی و بازار کار وجود ندارد یا کشور به این نیروها نیاز دارد، ولی زیر ساخت توزیع انها را ندارد.ما به تغییرات جدی ای در این رابطه نیاز داریم.
در کل بنده ادعا نمی کنم شرایط کار در انجا خوب نیست، همچنین با سفر برای کسب علم بیشتر یا بصورت موقت و چندساله مخالف نیستم.
رسیدن به بعضی شاخص های کشور‌های پیشرفته هدف ماست؛ اما برای زندگی تا اخر عمر این انتخاب نهایی شماست که ارزشش را دارد یا خیر.
بطور کلی بهبود شرایط اشتغال،چشم اندازی از اینده به جوانان میدهد که خیلی از دانشجویان هم اکنون آن را احساس نمی کنند.
مسلما همه افراد جامعه با هم درگیر مشکلات هستند؛ با هر زمینه‌ی عقیدتی، اما آیا باید نا امید شد و گفت این خانه از پایه خراب است؟
پس پایه هایش کی درست می‌شود؟
تا چند نسل دیگر وضعیت باید همینطور بماند؟ و دراینجا و این وضعیت ، طبیب ما خطاب به جوان ها در همین شرایط میگوید : ما باید روحیه "ما میتوانیم" را تقویت کنیم. هنوز تا قله های علم فاصله هست. برای اینکه کشور پیشرفت کند یک نسل باید سخت تر تلاش کند و آن نسل ما هستیم!
چون همه چیز از ما شروع می شود؛ اگر من و شما غم وطن نداشته باشیم، پس چه کسی می‌ماند؟ همه حرفم این است که درک می‌کنم مشکلاتی وجود دارد، اما برای رسیدن به هدفی بزرگتر گاهی باید جهاد کرد. من نمیتوانم تضمین کنم شرایط شما یا کل کشور بهتر می‌شود اما میدانم تلاش، تضمین قطعی موفقیت است.

کشور ما سرمایه های بالقوه بسیاری دارد و اساسا به دلیل همین سرمایه ها در طول تاریخ مورد تهاجم قرار می‌گرفت؛ همچنین بسیاری از فرصت ها وجود دارند که فقط با کمی ایده پردازی و تلاش میتوان انها را فعال و در جهت پیشرفت استفاده کرد.اما اگر جامعه ناامید باشد فرصت ها بی استفاده می مانند.شاید بگویید کجاست مسئولی که این ها را ببیند؟ خب شما مسئول شوید.
عامل حرکت کشور مسئولین نیستند بلکه مردمند. مسئولین هم از بین همین مردم می ایند. تغییر از مردم و مردم از "من" شروع میشود.
این در نهایت انتخاب شخص است که میماند یا میرود و چرا.اما برای انان که درد وطن دارند ، تاریخ برجستگانی  که در حملات مغول جان خود را نجات دادند را بیاد نمی اورد.بلکه انهایی که ماندند و ساختند و تمدن سازی کردند را گرامی میدارد.پس در این شرایط ما باید تلاش کنیم و کشورمان را در این تحولات عجیب دنیای امروز و تغییرات موازنه قدرت در جهان نجات دهیم.
این روزها روزهای اختلاف من و تو نیست! روزهایی است که باید گفت:در کنار هم بخاطر ایران!

🖋ستایش محمدی

سبک زندگیاجاره ملکاقتصاد مقاومتیامنیت شغلیچمران
در مسیر باشید...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید