زهرا نیک آسا
زهرا نیک آسا
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

چرا نباید آرزوهای فانتزی داشته باشیم؟

عنصر اساسی برای خوشی انسان و در واقع برای همه نحوه زندگی او، آن چیزی است که در خود اوست یا در وجودش جریان دارد. زیرا سرچشمه مستقیم خرسندی یا ناخرسندی عمیق او که نخست از احساس، خواست و تفکر او حاصل می گردد، در درون ذهن است ، حال آن که هر آنچه بیرون از اوست فقط غیر مستقیم بر او تاثیر می گذارد. احساس خوشبختی یک احساس درونی است و وابسته به عوامل خارجی نیست.

به این علت، وقایع یا روابط بیرونی یکسان بر هر کسی تاثیری کاملا متفاوت دارند و آدمیان حتی در محیطی یکسان، در جهان های متفاوتی زندگی می کنند. زیرا انسان فقط تصورات، احساسات و اراده خود را بی واسطه درک می کند و عوامل بیرونی، تنها از طریق این عوامل بر او تاثیر می گذارند.

جهانی که هر کس در آن زندگی می کند، عمدتا به شیوه نگرش خود او وابسته است و بنابراین به تفاوت ذهنی اشخاص بستگی دارد و متناسب با این تفاوت، فقیر، پوچ و سطحی یا غنی، جالب توجه و پر معنا می گردد.

همه این ها مبتنی بر این اساس است که هر واقعیتی که شناخته و ادراک می شود از تعامل دو نیمه تشکیل می گردد، از ذهن و عین، درست همانطور که آب الزاما از اتصال تنگاتنگ اکسیژن و هیدروژن تشکیل شده است. بنابراین اگر نیمه عینی کاملا یکسان و نیمه ذهنی متفاوت باشد، واقعیت موجود چیز کاملا دیگری است. (البته عکس این قضیه نیز صادق است.)

زیرا وقتی نیمه ذهنی، بی ادراک و ضعیف باشد، حتی اگر نیمه عینی در حد اعلای زیبایی و نیکی باشد، درک ضعیفی حاصل می شود، چنان که منطقه ای زیبا در هوای بد (ذهن ضعیف) ، زشت جلوه می کند. آنچه در جهان برای انسان پیش می آید و بر او می گذرد، فقط در شعورش بدون واسطه وجود دارد و در ذهنش رخ می دهد. پس واضح است که وضع شعور هر کس عمده ترین عامل است.

تا اینجا از شوپنهاور آموختیم که حس رضایت و خوشبختی یک حس ذهنی روانی است. در همین راستا، یک زندانی محکوم به حبس ابد در نامه ای به ویل دورانت در جواب اینکه چرا خودکشی نمی کند، اینطور معنای خوشبختی را توضیح می دهد:

" رضایتمندی را می‌توان در جزیره‌ای دورافتاده، در شهری کوچک، یا خانه‌های اجاره‌ای شهرهای بزرگ یافت. می‌توان آن را در کاخ‌های ثروتمندان یا کوخ‌های فقیران یافت. محصور بودن در زندان موجب بدبختی نمی‌شود؛ اگر غیرازاین بود همه‌کسانی که آزادند خوشبخت بودند. فقر موجب بدبختی نمی‌شود؛ اگر غیرازاین بود ثروتمندان خوشبخت بودند. آنان که در شهرهای کوچک زندگی می‌کنند و می‌میرند اغلب خوشبخت هستند، یا خوشبخت‌تر از خیلی از کسانی آند که تمام زندگی‌شان را در سفر سپری می‌کنند.

عقل به ما می‌گوید که خوشبختی شکلی از رضایتمندی ذهنی روانی است و –اگر این حرف درست باشد- اقامتگاه منطقی آن باید در درون ذهن باشد. گفته اند ذهن این توانایی را دارد که از ماده فراتر برود. آیا در اشتباه هستیم اگر این تلقی را داشته باشیم که تحت هر شرایطی، حتی زندان، می‌توان به رضایتمندی ذهنی دست‌یافت؟ "

یکی از اساسی ترین مشکلاتی که خوشبختی را از انسان مدرن سلب کرده است، غایت و هدف است. وقتی ما برای خود هدف یا غایتی تعریف می کنیم، یک قالب نظم و انظباطی بر ما چیره می شود و ما باید در راستای همان قالب پیش برویم و همچنین یک الگویی هم در مسیر داشته باشیم تا بیشتر کار کنیم و حال و لحظه اکنون زندگی خود را فدای آینده ای بکنیم که مثل یک راز پوشیده است و ممکن هست حتی اتفاق نیافتد.

مسئله این نیست که نباید کار کنیم، نباید استمرار داشته باشیم بلکه مسئله این است که رسانه ها ، ایدوئولوژی ها و تئولوژی ها برای ما هدف هایی می سازند که جایگاهشان موضوعی و ذهنی است و این هدف ها بسیار شکننده هستند چون تا جایی وجود دارند که ما در ذهن خود بدان باور داریم و در جهان خارج امکان تحقق یافتنشان وجود ندارد.

اگر ما خواسته ای داریم، می توانیم تلاش کنیم و استمرار داشته باشیم ولی ممکن است این تلاش ها به نتیجه ختم نشود چون در جهان بیرون عوامل زیادی هستند که خارج از کنترل ما هستند.

اما این تفکری که از طرف رسانه ها، ایدوئولوژی ها و تئولوژی ها بر ذهن و جان ما مسلط می شود این است که ما باید تبدیل به کسی غیر از الان خودمان بشویم و گمان می کنیم زندگی نکردیم و همه چیز را به آینده موکول می کنیم. از زمان کودکی، جامعه و خانواده این پیش فرض را برای ذهن ما تعریف کرده اند که دائما باید در حال تلاش و حرکت به سمت هدف یا بدست آوردن چیزی باشیم. ما همواره آرامش و آسایش خود را قربانی می کنیم تا در آینده به آرامش و آسایش برسیم.

بر خلاف اینکه سخنرانان انگیزشی افزایش سطح آرزوها و تلاش بی نهایت را تبلیغ می کنند، انسان باید سطح آرزوهای خود را پایین بیاورد چون رویاهای فانتزی، جان انسان را افسرده می کند و ذهن ما را به اسارت و بردگی می کشد. انسان باید تلاش کند و استمرار داشته باشد ولی در اسارت ذهن خود نباشد و نباید تمام لذت های روزانه و شبانه، لذت بودن با خانواده، کتاب خواندن، خلوت کردن، به بطالت گذراندن و … را فدای آینده نیامده و آرزوهای تلقینی جامعه کند.

از نظر هایدگر انسان یک پرونده نامختوم است. با هر رسیدنی، آرزوها و خواسته های انسان هیچ وقت تمام نمی شود. رواقیون یک جمله بسیار طلایی دارند که دوست دارم نوشته ام را با این جمله به پایان ببرم:

ای انسان!! جایی برای رفتن نیست، چیزی برای بدست آوردن نیست، کسی برای شدن نیست. تو خودت هستی در همین لحظه!

منابع:

در باب حکمت زندگی از آرتور شوپنهاور ترجمه محمد مبشری

هستی و زمان از مارتین هایدگر ترجمه عبدالکریم رشیدیان

چنین گفت زرتشت از فردریش نیچه ترجمه داریوش آشوری

و سخنان ارزشمند آقای ابوذر شریعتی


آرتور شوپنهاورآرزوهدفخوشبختیرضایت از زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید