خب .. قرار بود این پستو زود تر بنویسم . ولی متاسفانه امتحانات این اجازه رو به بنده نداد..
کجا بودیم؟
آها ! اونجایی که منه بچه سال که ذهنم رو شسته شو داده بودند و نگاهم از دین پوکیده بود ، دنبال جواب بودم . قرآن رو باز کردم ..
تصمیم گرفتم جوابمو پیدا کنم . از کسی جواب نمی خواستم ، خودم رفتم دنبال جوابم . تابستون بود و توی دوماه آخر تصمیم گرفتم روزی 8 صفحه بخونم . کخ در آخر ششصد صفحه ، جوابم ر. شاید پیدا کنم . این کتابو خوندم ، خوندم و خوندم . اگه یه روز سهم روزانمو نمیخوندم ، فرداش 16 صفحه میخوندم !
ولی آخرش چی شد؟
جوابمو پیدا کردم . دین اسلام خرافه ای بیش نبود ؟ و هر چی معلمانم بهم گفتن دروغ بود؟!
جواب اول خیر جواب دوم بله
من خدا رو پیدا کردم . بالاخره پرده رو از جلو چشمانم برداشتم تا ببینمش . عین حقیقت بود برام . و هست!
من اسلام رو توی خیابونا پیدا نکردم ، یا تو کلاس دینی. من اسلامو تو قرآن پیدا کردم !
دیدم قرآن مغز رو شست و شو نمیده ، دیدم در تلاش آگاه کردنمه ! مغزی که کوچک شده بود رو بزرگ کنه ! و مردمی که فکر می کنند حقیقتو فهمیدن در حالیکه در جهلند . چه مسلمان و چه غیر مسلمان!
و الان که دارم مینویسم ، بیشتر به این آیه پی میبرم:
و ذوالنون(یونس) را در آن هنگام که خشمگین رفت . و چنین میپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت.
در آن تاریکی ها صدا زد : خداوندا ! بجز تو مبعودی نیست و من قطعا از ستمکارانم
سوره ی النبیا
آیه ی 8
الله اکبر :)
